طیلسان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طیلسان از روپوشهای تجملی رایج در
قرون اولیه و میانه دوره اسلامی است.
واژه طیلسان مفرد «طیالسه» عربی برگردانده شده از «تالشان» فارسی و عبارت است از نوعی بالاپوش
ضخیم و بدون آستین که تار آن
ابریشم و پودش از
پنبه بوده و بالای بدن؛ کتفها و پشت را میپوشانید. از کلام برخی لغویان، پوشاندن سر نیز استفاده میشود.
غالباً به صورت یک پارچه، بدون برش و دوخت، از جنسهای گوناگون، مختلف که در اندازههای کوچکتر همچون روسری یا شال بر سر و در اندازههای بزرگتر همچون بالاپوش، بر شانه انداخته یا بر شانهها افکنده میشده است.
طیلسان را معمولاً روی
عمامه و سرپوشهای دیگر بر سر میکشیدند یا آن را بر یک شانه یا هر دو شانه حمایل میکردند
معمولیترین رنگ برای طیلسانها، سبز و سیاه بوده، ولی ظاهراً طیلسان محدودیت رنگ نداشته است و از جمله از طیلسانهایی به رنگهای سفید (که ظاهراً بیشتر زنان بر سر میکشیدند) و آبی هم گزارشهایی هست
بنا بر گزارشهای اندکی نیز هست که نشان می دهد در برخی انواع طیلسان، ها برش و دوخت و دوزی انجام میگرفته
و تزیین آنها با زردوزی و مطرز ساختن آنها نیز معمول بوده است.
از احکام مرتبط با آن به مناسبت در باب
طهارت و
حج سخن گفتهاند.
کسی که
میّت را درون
قبر میگذارد
مستحب است طیلسان را از تن در آورد.
از محرمات
احرام برای مرد پوشیدن
لباس دوخته است؛ لیکن به
قول مشهور ، پوشیدن طیلسان، هرچند دوخته باشد، بدون ضرورت نیز
جایز است. البته دکمهها و نیز بند آن را نباید ببندد.
برخی پوشیدن آن را تنها در
حال ضرورت جایز دانستهاند.
از طیلسان در بسیاری از منابع با عنوان
طرحه نیز یاد شده است. و بنا بر استدلال دوزی
، نمیتوان طرحه را پوشاک متمایزی دانست، بلکه باید آن را نام عنوان مصری طیلسان بوده تلقی کرد. به ویژه، از این رو که بیشترین ذکر از طرحه بیشتر در منابع مصر دوره ممالیک ذکر شده است
و نیز رواج این واژه به در اطلاق بر شالی سیاه رنگ، که بیشتر زنان روستایی مصر آن را تا (قرن) چهاردهم/ بیستم بر سر میکشیدهاند، اطلاق شده است.
همچنین؛ ضمن آنکه این اصطلاح در منابع عربی پیش از قرن ششم در مرکز و شرق جهان
اسلام ر رایجنبوده و ظاهراً ابنجوزی
، نخستین نویسنده عراقی بوده است که از آن یاد کرده است.
با آنکه در منابع، از انواع گوناگون طیلسانها با نامهایی چون بَتّ، ساج، مقوّر، هاشمی، مُدَبَّج، کردی، قومسی و جز آنها، یاد شده است، توضیحات موجود، چنان نیست که بتوان به تفصیل از انواع طیلسان سخن گفت و معمولاً این نامگذاریها به جنس، رنگ و به ویژه محل تولید این طیلسانها راجع بوده است
برخی طیلسانها، به سبب ضخامت
پارچه، سنگین میشدند.
طیلسان کردی، دو رویه داشت و گاه از یک رویه آن تا سی سال، مورد استفاده قرار میگرفت و سپس از رویه دیگرش استفاده میکردند
شهر
بم در
کرمان،
قومس و
نیشابور و نیز شهرهای
طبرستان به تولید طیلسانهای مرغوب شهره بودند و محصولاتشان در قسمتهای مختلف جهان اسلام شناخته شده بود
طیلسانها را به همراه تن پوشهایی چون جبه، قمیص، قبا، دراعمه و ازار و به ویژه با سرپوشهایی چون عمامه، دیینیه و قلنسوه دربر میکردند
طیلسان، پوشاکی گرانبها بود و وجود طیلسانهای فراوان در شمار داراییهای افراد، نشانه ثروتمندی و تمکن بالای او محسوب میشد.
مسلمانان طیلسان را، به ویژه در دوره فتوحات، به عنوان
خراج و
مالیات نیز از سرزمینهای
مفتوحه میگرفتند.
از طیلسانهای ارزان قیمت (مثلاً طیلسان یکصد درهمی در قرن اول و طیلسانی سی درهمی در قرن دوم از آن مردی فقیر در بغداد و طیلسان چهارصد۴۰۰ درهمی یک محدّث بصری در همان قرن) تا طیلسانهای گرانقیمت سی دیناری تولید بم گزارشهایی وجود دارد در دست است
واژه طیلسان در عربی دخیل است و اصل آن را از کلمه فارسی تالِشان دانستهاند
و در زبان
عرب صدر
اسلام، ابنالطیلسان کنایه از ایرانیان بود
و از این رو، آشنایی اعراب عصر جاهلی با این
پوشاک،
به احتمال بسیار. باید از تماس آنان با ایرانیان حاصل شده باشد. هرچند
ابنسعد
گفته که
پیامبر -صلیاللهعلیهوآلهوسلم- چندان مایل به استفاده از طیلسان نبوده است، گزارشهایی هست که بنا برآنها، ایشان انواعی از طیلسان یا
جبه طیلسانی میپوشیده اند ابن
بسیاری از
صحابه و
تابعان و نیز برخی
امامان شیعه از طیلسان استفاده میکرده اند.
عمر، خلیفۀ دوم، از علاقه مسلمانان صدر اسلام به پوشیدن طیلسان، انتقاد میکرد که گویا پوشیدن آن را دور از
زهد و سادهزیستی میانگاشت.
طیلسان از پوشاک رسمی محسوب میشد. خلفای عباسی در مناسبتهای مختلف، از جمله مراسم
تشییع جنازه ها یا رکوب برای عزیمت به
جنگ، از طیلسانهای آبی یا سیاه استفاده میکردند.
در
قرن پنجم نیز طیلسان بخشی از نشانههای خلافت بود، چنان که وقتی بساسیری در ۴۵۰، پس از تسلط بر
بغداد خلیفه عباسی، القائم، را عزل کرد، طیلسان و
عمامه او را به دربار
مستنصر
فاطمی در
مصر فرستاد .
در دورۀ عصر عباسی، برخی صاحب منصبان (از جمله کسانی که به مقام نقابت منصوب میشدند) نیز از جانب خلیفه طیلسانی دریافت میکردند.
خلفای فاطمی مصر، به ویژه در هنگام رکوب، و نیز وزیران فاطمی و در عصر مملوکی، بسیاری از بزرگان دربار، در مناسبتها و مراسم، طیلسان میپوشیدند.
با این حال، در دوره ممالیک، عنوان ذوالطیلسان یک مقام رسمی عالی به شمار میرفت که فرماندهان نظامی نیز به او احترام میگذاشتند.
همچنین در طول دوران خلافت در بیشتر بخشهای سرزمین های اسلامی، علاوه بر عموم و بزرگان که طیلسان را به عنوان نشانه
اشرافیت دربرمیکردند . طیلسان، لباس قاضیان و فقیهان و عالمان بود
فقیهان و قاضیان را ارباب الطیالسه میخواندند و وقتی کسی غیر از آنانها طیلسان میپوشید میگفتند که وی خود را شبیه قاضیان درآورده یا چون فقیهان لباس پوشیده است.
به نوشتۀ صابی،
گفته که پوشیدن طیلسان در دورۀعصر عباسی برای قاضیان اجباری بوده است. به قول
ابن تغری بردی
نیز وقتی یک قاضی از منصب
قضاوت برکنار میشد، پوشیدن طیلسان را وامینهاد. برخی علما در مجالس درس با طیلسان حاضر میشدند و عبارتی چون «چهارصد صاحب طیلسان در مجلس درس فلان عالم حاضر می شدند».
کنایه از عظمت شأن علمی مدرّسی بود که شاگردانش نیز جمله از علما بودهاند. خطیبان و واعظان نیز طیلسان میپوشیدند
با این حال، طیلسان پوشی چنان رواج یافت که طبقات مختلف مردم عادی و از جمله
صوفیان و نیز افراد طبقات فرودست نیز طیلسان میپوشیدند
گو اینکه بر خلاف رواج گسترده آن در
عراق و
خوزستان و به ویژه در
فارس
– که طیلسان پوشیدن عوام از طیلسان آن را از دلالت اشرافیاش فروافکنده بود
این پوشاک، در جرجان و مغرب کمتر مورد توجه مردم بوده است
طیلسان از پوشاکی بود که در دورههای گوناگون، علاوه بر صاحب منصبان عالی رتبه در دورههای مختلف،
به علما و دانشمندان نیز اعطا میشد. مثلاً
ناصر عباسی در ۵۹۹، طیلسانی برای
ابن المارستانیه
پزشک به
تفلیس فرستاد.
گاه استادان برای تجلیل از شاگردانشان، در مراسم فارغ التحصیلی، به آنان طیلسان میپوشاندند.
همچنین گفته شده است
که
ابو داوود طیالسی (متوفی۲۰۴)، از علمای حدیث، که هرچند
سال یک بار برای
روایت حدیث به
اصفهان میرفت، با خود طیلسانهایی میبرد و به علمای بزرگ اصفهان، که در مجلس او شرکت میکردند،
هدیه میداد.
طیلسان کاربردهای جانبی دیگری هم داشت. گاه آن را تا میزدند و به صورت
شال به
کمر میبستند
یا آن را به جای
طناب به کار میبردند، چنان که
محییالدین نیشابوری، وزیر
سنجر سلجوقی، را با طیلسانش
خفه کرند.
طیلسان برای پوشاندن برخی معایب جسمانی و از جمله کوژپشتیی پشت سالخوردگان یا پوشاندن صورت در مواقع لزوم
یا پنهان داشتن
سلاح
به کار میرفت. گاه نیز اجساد مردگان را در آن میپیچیدند و در تابوت مینهادند.
چون طیلسان لباسی رسمی و وزین بود، در برداشتن آن در هنگام حضور در مجالس بزم و بادهنوشی، نامناسب انگاشته میشد
احسن، ص۵۶۷).
پوشیدن طیلسان به صورت مطلق از نظر
شرع و
سنت دینی منعی نداشت و تحریم های موجود در منابع صرفاً در چهارچوب موارد عمومی مربوط به همه لباسهای دیگر است. در صدر اسلام، مسلمانان
نماز گزاردن با، طیلسان و نیز در برداشتن آن را در حالت
احرام، جایز می دانستند، مگر آنکه طیلسان از نوع بریده و دوخته شده و تکمهدار بوده باشد.
اهل ذمه نیز غالباً در پوشیدن طیلسان آزاد بودند.
با این حال، در مقاطعی با منع یا محدودیتی در این کار مواجه میشدند. مثلاً در عصر
عمربن عبدالعزیز،
نمصرانیان از پوشیدن طیلسان منع شدند.
متوکل نیز در ۲۳۵، اهل ذمه را واداشت طیلسان عسلی رنگ بپوشند تا از مسلمانان متمایز گردند.
سیوطی (متوف ۹۱۱) دو کتاب درباره طیلسان نوشته است. یکی طَیُّ اللسانِ عَن ذَمِّ الطیلسان، که اطلاع معیّنی درباره آن به دست نیامد
و دیگری اَلْاَحَادِیثُ الْحِسَانُ فی فَضلِ الطَّیْلَسانِ یا فی ماورد فی الطیلسان، که مشتمل بر چهل
حدیث در
فضیلت پوشیدن طیلسان است و آن را در جواب کسی نوشته که در مجلس سلطان غوری مملوکی درباره طیلسان مناقشه کرده بود
شهابالدین احمدبن محمد بن
حجر هیتمی مکی شافعی نیز کتابی با عنوان دُرَرُ الغَمامَه فی دُرَرُ الطیلسان و العَذَبه و العِمامَه تألیف کرده است.
(۱)ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ
محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، ۱۳۸۵/ ۱۹۶۵م.
(۲) عیونالانباء فی طبقاتالاطباء، ابنابیاصیبعه، چاپ ۱۲۹۹/ ۱۸۸۲م.
(۳) معالم القربه فی احکام الحسبة، ابناخوه، چاپ
محمد محمودشعبان و صدیق
احمد عیسی مطیعی، قم، ۱۴۰۸م.
(۴) رحله ابنبطوطه، ابنبطوطه، چاپ علی منتصر تانی، بیروت، ۱۳۹۵/ ۱۹۷۵م.
(۵) النجوم الزاهره فی ملوک المصر و القاهره، ابنتغری بردی، مصر، ۱۹۶۳م.
(۶) الکامل ، ابناثیر .
(۷) رحلة ابنجبیر، ابنجبیر، چاپ بیروت، ۱۹۸۶م.
(۸) اخبار الظراف و المتماجنین، ابنجبیر ، چاپ
محمد بحرالعلوم، نجف، ۱۳۸۶/ ۱۹۶۷م.
(۹) المنتظم، ابنجبیر ، چاپ حیدرآباد دکن، ۱۳۵۹.
(۱۰) مسند
احمدبن حنبل،
احمدبن حنبل، چاپ شعبان قورت، استانبول، ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲م.
(۱۱) صورة، ابنحوقل، ۱خ.
(۱۲) وفیات، ابنخلکان، ۱خ.
(۱۳) طبقات، ابنسعد، چاپ احسان عباس، ۱خ.
(۱۴) سیرة عمربن عبدالعزیز، ابنعبدالحکم، چاپ
احمد عبید، دمشق، ۱۳۷۳.
(۱۵) بغیةالطلب فی تاریخ الحلب، ابنعدیم، چاپ سهیل زکار، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۱۶) تاریخ مدینة دمشق، ابنعساکر، چاپ علی شیری، بیروتع، ۱۹۹۶م.
(۱۷) شذرات، ابنعماد حنبلی، ۱خ.
(۱۸) البدایة و النهایة، ابنکثیر، بیروت.
(۱۹) لسان، ابنمنظور، ۱خ.
(۲۰) ذیل تاریخ بغداد، ابننجار، چاپ مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷م.
(۲۱) الروضتین فی اخبار الدولتین، ابوشامه، چاپ دارالجیل، بیروت.
(۲۲) اغانی، ابوالفرج اصفهانی، ۱خ.
(۲۳) حلیةالاولیاء، ابونعیم اصبهانی، بیروت، ۱۴۰۵م.
(۲۴) حکایة ابیالقاسم بغدادی،
محمدبن احمد ابیمطهر ازدی، چاپ قاسم محمدرجب، بغداد، از روی چاپ هایدلبرگ، ۱۹۰۲م.
(۲۵) المنسوجات و الالبسة العربیة فی العهود الاسلامیة الاولی، صالح احمدعلی، بیروت، ۲۰۰۳م.
(۲۶) قاموسالعادات و التقالید و التعابیر المصریه،
احمد امین، قاهره، ۱۹۵۳م.
(۲۷) طبقات المحدثین باصبهان، ابوالشیخ انصاری، چاپ عبدالغفور عبدالحق حسینی بالوشی، بیروت، ۱۴۰۸/ ۱۹۸۶م.
(۲۸) ایضاح المکنون فی الذیل علی کشفالظنون عن اسامی الکتب و الفنون، اسماعیلپاشا بغدادی، بیروت، ۱۴۰۲، ۱خ.
(۲۹) فتوح، بلاذری، بیروت، ۱خ.
(۳۰) البیان و التبیین، جاحظ، چاپ عبدالسلام
محمد هارون، بیروت.
(۳۱) الازیاء الشعبیه فی العراق، ولید محمودجادر، بغداد ۱۹۷۹م.
(۳۲) الملابس العربیة فی الشعر الجاهلی، یحیی جبوری، بیروت، ۱۹۸۹م.
(۳۳) اللباس فی مصر الرسول -صلیاللهعلیهوسلم-،
محمدبن فارس جمیل، حولیات کلیةالآداب، ش۱۴، رساله ۹۱، کویت، ۱۴۱۴ـ۱۴۱۵/ ۱۹۹۳ـ۱۹۹۴م.
(۳۴) صحاح، اسماعیلبن
حماد جوهری، چاپ
احمد عبدالغفور عطار، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۳۵) کشف، حاجیخلیفه، ۱خ.
(۳۶) دیوان، خاقانی
شروانی، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۳۷) تاریخ خلیفةبن خیاط، خلیفةبن خیاط، چاپ اکرم ضیاءعمری، ریاض، ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵م.
(۳۸) سیر، ذهبی، ۱خ.
(۳۹) العبر فی خبر من غبر، ذهبی ، چاپ صلاحالدین منجد، کویت، ۱۹۸۴م.
(۴۰) المعجم العربی الاسماء الملابس فی ضوء المعاجم و النصوص الموثقه من الجاهلیة حتی الحصر الحدیث، رجبعبدالجواد ابراهیم، چاپ
محمود فهمی حجازی و عبدالهادی تازی، قاهره، ۱۴۲۳/ ۲۰۰۲م.
(۴۱) تاجالعروس، زبیدی، چاپ
محمد محمود طناحی، کویت، ۱۳۹۶/ ۱۹۷۶م.
(۴۲) طبقاتالشافعیه الکبری، سبکی، چاپ عبدالفتاح
محمد حلو و
محمود محمد طناحی، بیروت، ۱۳۸۳.
(۴۳) العامة فی بغداد فی القرنین الثالث و الرابع لهجرة، فهمیسعد، دراسة فی التاریخ الاجتماعی، بیروت، ۱۴۱۳/ ۱۹۹۳م.
(۴۴) ادب الاملاء و الاستماء، عبدالکریمبن
محمد سمعانی، چاپ سعیدمحمد لحام، بیروت، ۱۴۰۹/ ۱۹۸۹م.
(۴۵) الاحادیث الحسان فی فضل الطیلسان، جلالالدین سیوطی، چاپ البیر ارازی، قدس، ۱۹۸۳م.
(۴۶) رسوم دارالخلافة، چاپ میخائیل عواد، بغداد، ۱۳۸۳/ ۱۹۶۴م.
(۴۷) دیارات، شابشتی، چاپ کورکیس عواد، بیروت، ۱۹۸۶م.
(۴۸) تاریخ طبری، طبری، چاپ بیروت.
(۴۹) العیون و الحدائق فی اخبار الحایق، چاپ دخویه و دیونگ، لیدن، ۱۸۶۹م.
(۵۰) الذخائر و التحف، قاضیرشید، چاپ
محمد حمیدالله، کویت، ۱۹۵۹م.
(۵۱) صبح، قلقشندی، ۱خ.
(۵۲) مآثر الانافة فی معالم الخلافه، قلقشندی ، چاپ عبدالستار و
احمد فراج، کویت، ۱۳۶۴/ ۱۹۸۰م.
(۵۳) الاصول من الکافی، کلینی، ۱خ.
(۵۴) البدء و التاریخ، مطهر مقدسی، چاپ تهران، ۱۹۶۲، از روی چاپ کلمان هوار، پاریس۱۸۹۹،۱۸۹۹م.
(۵۵) احسن، مقدسی ، ۱خ.
(۵۶) الموشی او الظرف و الظرفاء، ابوطیب
حمدبن اسحاق وشاء، دارصادر بیروت، ۱۳۸۵/ ۱۹۶۵م.
(۵۷) تاریخ، یعقوبی، ۱خ.
(۵۸) Mohammad Manazir, Ahsan, Sociall hLiife under the `Abbasides, London, NewYork, ۱۹۸۹.
(۵۹) Rindard Dozy, Dictionnaire détaillé des noms des vêtements chez les Arabes bictionnaire Detaille des Noms des Vetements ehez les Arabes, Amsterdam, ۱۸۴۵.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «طیلسان»، شماره۷۲۶۴. فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهمالسلام، ج۵، ص۲۴۷، برگرفته از مقاله «طیلسان».