• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

طبقه هشتم فلاسفه اسلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



طبقه هشتم فلاسفه اسلامی، طبقه شاگردان شاگردان بوعلی است، اعم از آن‌که واقعاً شاگرد شاگردان بوعلی بوده‌اند و یا با آن‌ها همزمان بوده‌اند.



ابوالعباس فضل بن محمد لوکری مروی. هم فیلسوف است و هم ادیب. احیاناً از او به «ادیب ابوالعباس لوکری» تعبیر می‌شود. شاگرد بهمنیار بوده است. کتاب معروفی دارد به نام بیان الحق بضمان الصدق که هنوز چاپ نشده ولی نسخه‌هایش موجود است و مورد اعتنای فلاسفه بعد از خودش است.
در الهیات اسفار از او نام برده است. او به داشتن حوزه و تربیت شاگردان معروف است. بیهقی در تتمه صوان الحکمه می‌گوید: «فلسفه به وسیله لوکری در خراسان انتشار یافت». محمود محمد خضیری استاد جامع الازهر در مقاله‌ای که به مناسبت هزاره ابن سینا در بغداد در کتابی به نام الکتاب الذهبی للمهرجان الالفی لذکری ابن سینا چاپ شده
[۱] الکتاب الذهبی للمهرجان الالفی لذکری ابن سینا، ص۵۵.
می‌گوید: «ابوالعباس عمر طویل یافت و من تاریخ وفات او را به دست نیاوردم اما گمان می‌کنم در اواخر قرن پنجم هجری واقع شده باشد».
عبدالرحمن بدوی در مقدمه تعلیقات ابن سینا
[۲] بدوی، عبدالرحمن، مقدمه تعلیقات ابن سینا، ص ۸.
از برکلمن نقل می‌کند که وفات لوکری در سال ۵۱۷ (اوایل قرن ششم) بوده است و خود بدوی می‌گوید: «من نمی‌دانم برکلمن از چه ماخذی نقل کرده است».


ابوالحسن سعید بن هبةاللّه بن حسین ابن‌ابی‌اصیبعه می‌گوید: در طب ممتاز بود و در علوم حکمیه بافضل. وی شاگرد ابوالفضل کتیفات و عبدان کاتب بوده و آنها شاگرد ابوالفرج بن طیب. این شخص همان کسی است که اجازه نمی‌داده است از محضرش یهودی یا نصرانی استفاده کند و ابوالبرکات بغدادی صاحب کتاب معروف المعتبر که در ابتدا یهودی بود، با نیرنگ در کِریاس در می‌نشست و استفاده می‌کرد و تا یک سال به همین وضع ادامه داد. بعد از یک سال که استاد از وجود چنین شاگردی آگاه شد، بر او رحمت آورد و اجازه داد رسماً شرکت نماید.
ابن‌ابی‌اصیبعه می‌نویسد: ابوالبرکات کتاب التلخیص النظامی تألیف خود سعید بن هبةاللّه را نزد او خواند. من نمی‌دانم آن کتاب در طب بوده یا فلسفه. سعید بن هبةاللّه در ۴۹۵ درگذشته است.


حجة الحق، ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری، معروف به خیام. فیلسوف و ریاضیدان و احتمالاً شاعر بوده است و شهرت جهانی دارد اما متاسفانه شهرت خیام به اشعار منسوب به اوست نه به فلسفه و ریاضیات، مخصوصاً ریاضیات که ارزش فراموش‌ناشدنی در این فنون داشته است. اشعار منسوب به خیام که اکثریت قریب به اتفاق آنها از خود او نیست، به او چهره‌ای داده کاملاً مغایر با چهره واقعی او، یعنی چهره یک انسان شکاک پوچی‌گرای دم غنیمت شمار غیرمسؤول.
شاعری انگلیسی به نام فیتز جرالد که رباعیات او را- و بنا بر گفته آقای تقی‌زاده گاهی با تحریف و تغییر معنی- به زبانی فصیح به شعر ترجمه کرده، بیش از هرکس دیگر موجب این شهرت کاذب شده است.

۳.۱ - رساله‌های فلسفی

از خیام برخی رسالات فلسفی باقی مانده که طرز تفکر او را روشن می‌سازد؛ یکی رساله‌ای است به نام کون و تکلیف که در پاسخ سؤال ابونصر محمد بن عبد الرحیم نسوی، قاضی نواحی فارس است. وی از خیام درباره حکمت خلقت و غرض آفرینش و هم درباره فلسفه عبادات سؤال کرده است و ضمناً ابیاتی در مدح خیام سروده است که این چند بیت از آنها باقی مانده است:
ان کنت ترعین یا ریح الصباذممی •••فاقری السلام علی العلامة الخیم
بوسی لدیه تراب الارض خاضعة•••خضوع من یجتدی جدوی من الحکم
فهو الحکیم الذی تسقی سحائبه•••ماء الحیوة رفات الاعظم الرمم
عن حکمة الکون و التکلیف یات بما•••تغنی براهینه عن ان یقال لم
خیام، حکیمانه مطابق مبانی استادش بوعلی (یا استاد استادش) پاسخ گفته است. هرکس بر مبانی بوعلی در این مسائل وارد باشد می‌داند که خیام تا چه‌اندازه وارد بوده است. خیام در آن رساله از بوعلی به عنوان «معلم» یاد می‌کند و در مسائل مورد سؤال که ضمناً سرّ «تضاد در عالم» و مسأله شرور هم مطرح شده، مانند فیلسوفی جزمی اظهار نظر می‌کند و می‌گوید: من و آموزگارم بوعلی در این باره تحقیق کرده و کاملاً اقناع شده‌ایم؛ ممکن است دیگران آن را حمل بر ضعف نفس ما نمایند، اما از نظر خود ما کاملاً قانع کننده است.
این رساله را با چند رساله دیگر در اتحاد جماهیر شوروی چاپ و منتشر کرده‌اند و قبلاً هم در مصر در ضمن مجموعه‌ای به نام جامع البدایع چاپ شده بوده است. ناشر روسی مدعی است که ناشران مصری اشتباه کرده، پنداشته‌اند رساله تضاد رساله مستقلی است، در صورتی که متمم رساله کون و تکلیف و جزئی از آن است. اتفاقاً آن‌چه خیام در این رساله قاطعانه اظهار کرده است همان‌هاست که در اشعار منسوب به او درباره آنها اظهار تحیر شده است.

۳.۲ - خیام شاعر و حکیم

برخی از محققان اروپایی و ایرانی انتساب این اشعار را به خیام نفی می‌کنند و برخی بر اساس یک سلسله قرائن تاریخی معتقدند که دو نفر به این نام بوده‌اند: یکی شاعر و دیگری حکیم و فیلسوف؛ شاعر به نام خیام بوده است و حکیم و ریاضیدان به نام خیامی، و به عقیده بعضی
[۵] رجوع شود به: محیط طباطبایی، مجله «گوهر»، سال اول، شماره ۶.
شاعر علی خیام بوده است و حکیم و ریاضیدان عمر خیامی.
این که بعضی مدعی شده‌اند که «خیامی» تلفظ عربی خیام است
[۶] حلبی، علی‌اصغر، فلاسفه ایرانی، ص۴۰۸.
مردود است، زیرا او خود در مقدمه رساله فارسی که در «وجود» نوشته است می‌گوید: «چنین گوید ابوالفتح عمر ابراهیم الخیامی»
[۷] مجموعه رسائل خیام، چاپ شوروی.
شاید این‌اندازه را بتوان مسلّم دانست که وی مانند اکثر این گونه دانشمندان در عین کمال ایمان و اعتقاد به مبانی دینی- که از همه کتب او ظاهر و لائح است، حتی نوروزنامه منسوب به او- با متعبدان قشری سر به سر می‌گذاشته و همین برای او زحمت و دردسر فراهم می‌کرده است.

۳.۳ - تالی تلو بوعلی

بیهقی می‌نویسد: «او تالی بوعلی بود اما در خلق ضیقی داشت و در تعلیم و تصنیف ضنتی... روزی به حضرت شهاب الاسلام، الوزیر عبد الرزاق بن الفقیه در آمد و امام القراء ابوالحسین الغزالی حاضر بود. در اختلاف قراء درباره آیتی بحث رفت. چون امام (خیام) حاضر شد، شهاب الاسلام گفت: علی الخبیر سقطنا... او وجوه اختلاف قراء بیان کرد و هر وجهی (را) علتی بگفت. پس امام ابوالفخر گفت: کثر اللّه مثلک فی العلماء.»
[۸] بیهقی، ابوزید، ترجمه تتمه صوان الحکمه، ص۷۱-۷۲.


۳.۴ - تولد و وفات

تاریخ تولدش معلوم نیست. تاریخ وفاتش را ۵۱۷ و۵۲۶ گفته‌اند. قدر مسلّم این است که عمر طویل کرده (در حدود نود سال)
[۹] «مقالات و بررسی‌ها»، دفتر پنجم و ششم، ص۲۴۲.
اما این که محضر درس بوعلی را درک کرده باشد، بسیار بعید است. اگر او بوعلی را «معلم» خود می‌خواند از آن جهت است که شاگرد مکتب بوعلی است نه شاگرد شخص او، و علی الظاهر نزد شاگردان بوعلی تحصیل کرده است.


ابوحامد محمد بن محمد بن احمد غزالی طوسی، اگرچه او را در ردیف فلاسفه- به معنی مصطلح- شمردن صحیح نیست. او خود را فیلسوف نمی‌شمارد بلکه مخالف فلسفه و فلاسفه (مخصوصاً ابن سینا) است و فلسفه را نزد استاد نخوانده بلکه سه سال به مطالعه فلسفه پرداخته، سپس کتاب مقاصد الفلاسفه را نوشته و بعد تهافت الفلاسفه را که از کتب مهم دوره اسلامی است.
ضد فلسفه در جهان اسلام زیاد بوده‌اند، اما هیچ کس به قدرت غزالی نبوده است. اگر به فاصله کمی افرادی نظیر سهروردی و خواجه نصیرالدین ظهور نکرده بودند، غزالی بساط فلسفه را برچیده بود
[۱۰] برای اطلاع از تاریخ و‌ اندیشه غزالی رجوع شود به: کتاب غزالی نامه آقای جلال همایی و کتاب فرار از مدرسه آقای دکتر عبد الحسین زرین کوب، استادان دانشگاه تهران.
در عین حال نظر به اینکه نظریات منفی غزالی- و به ندرت نظریات مثبت او- نقشی در تحول فلسفه داشته است، ما او را در ردیف فلاسفه آوردیم.
معروفترین کتاب غزالی احیاء علوم الدین است. کمتر کتابی در میان مسلمین به‌اندازه این کتاب اثر گذاشته است. غزالی سرگذشت معروف و جالبی دارد. او در سال ۴۵۰ متولد و در ۵۰۵ درگذشته است.
در این طبقه، از محمد شهرستانی و ابوحاتم مظفر اسفرازی و میمون بن نجیب واسطی باید نام برد، ولی اولی بیشتر متکلم است تا فیلسوف و دو نفر دیگر بیشتر ریاضی دان‌اند تا فیلسوف.


۱. الکتاب الذهبی للمهرجان الالفی لذکری ابن سینا، ص۵۵.
۲. بدوی، عبدالرحمن، مقدمه تعلیقات ابن سینا، ص ۸.
۳. ابن‌ابی‌اصیبعه، ابوالعباس، عیون الانباء، ج۱، ص۳۴۳.    
۴. ابن‌ابی‌اصیبعه، ابوالعباس، عیون الانباء، ج۱، ص۳۴۲.    
۵. رجوع شود به: محیط طباطبایی، مجله «گوهر»، سال اول، شماره ۶.
۶. حلبی، علی‌اصغر، فلاسفه ایرانی، ص۴۰۸.
۷. مجموعه رسائل خیام، چاپ شوروی.
۸. بیهقی، ابوزید، ترجمه تتمه صوان الحکمه، ص۷۱-۷۲.
۹. «مقالات و بررسی‌ها»، دفتر پنجم و ششم، ص۲۴۲.
۱۰. برای اطلاع از تاریخ و‌ اندیشه غزالی رجوع شود به: کتاب غزالی نامه آقای جلال همایی و کتاب فرار از مدرسه آقای دکتر عبد الحسین زرین کوب، استادان دانشگاه تهران.



مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، ج۱، ص۵۵۴-۵۵۹.    





جعبه ابزار