صَمْغ (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صَمْغ (به فتح صاد و سکون میم) از
واژگان نهج البلاغه است به معنای مادهای چسبناک که از درخت خارج میشود و روی پوست آن منعقد میگردد.
این واژه فقط يک بار در «
نهج البلاغه» آمده است.
صَمْغ به ماده چسبناک که از درخت خارج میشود و روی پوست آن منعقد میگردد گفته میشود.
موردی که در «نهج البلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
امام (صلواتاللهعلیه) در وصف خود فرموده:
«فاسْتَمِعوا مِنْ رَبّانيِّكُمْ... فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الاَْمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ فَعِنْدَ ذلِکَ أَخَذَ الْباطِلُ مآخِذَهُ.» يعنى «از عالم ربّانى خود بشنويد... كه او
احکام و
حقایق را براى شما شكافته مانند شكافتن مهره و پوست
حق را كنده و آن را نشان داده مانند كندن
صمغ از درخت.»
اشاره است به اينكه همهاش را بيان كرده است، چون اگر
صمغ را از پوست درخت بتراشند چيزى از آن باقى نمىماند.
«خرزه» یعنی مهره و آنچه به نخ كشيده مىشود بعد از سوراخ كردن. «
قرف» كندن و تراشيدن مانند تراشيدن پوستى از چيزى.
این ماده یک بار در «نهج البلاغه» آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «صمغ»، ج۲، ص۶۴۷.