واژه صورت، استعمالات مختلفی دارد. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون به مواردی از این قبیل اشاره میکند: ۱. کیفیتی که در ذهن حاصل میشود و وسیله مشاهده اشیای بیرونی است.
[۱]ابوالبركات ابنملكا، هبهالله بن علي، الکتاب المعتبر فی الحکمة، ص۲۴۱.
۳. آنچه باعث تمیّز شیء است، چه در خارج (صورت خارجی) و چه در ذهن (صورتذهنی). ۴. صورت خارجی که اگر جوهر باشد قائم به ذات است و اگر عرض باشد قائم به محلی غیر از ذهن است.
۷. آنچه فعلیت شیء به آن است. ۸. شکل هندسی که از چگونگی قرار گرفتن اجزای یک مرکب در کنار همدیگر حاصل میشود. ۹. ترتیب معانی غیر محسوس، مثل صورت مسئله و صورت سؤال و جواب. ۱۰. جوهر حالّ در شیء که سبب خروج شیء از قوّه به فعلیت میشود و بر دو قسم است: صورت جسمیه و صورت نوعیه.
۷. اسماء و صفات خدا، به اعتبار مظهریت آنها از ذات او و به اعتبار تقرر و تکوین اشیا به سبب آنها؛ ۸. هر امری که صفت برای موصوفی باشد مثل علم برای عالم؛ ۹. شکل؛ ۱۰. آنچه فعلیت اشیا به آن است.
[۸]ابنسینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق)، ج۱، ص۴۵.
[۹]ابنسینا، حسین بن عبدالله، الشفا (منطق)، ج۱، ص۹۴.
[۱۰]خوانساری، محمد، فرهنگ اصطلاحات منطقی، ص۱۳۶-۱۳۷.