صلح (حقوق بینالملل)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
صلح عبارتست از
پیمان عدم تعرض، پیمان به نجنگیدن و پیمان همزیستی مسالمت آمیز. در
حقوق بینالملل به فرایند پایان بخشیدن به
جنگ و اختناق گفته میشود. بههمین جهت در صورتی که این پدیدهی مهم بین دولتهای در حال
جنگ و مخاصمه محقق شود، آرامش و
امنیت عمومی را به ارمغان میآورد. نوشتار پیش و رو، در پی تبیین مفهوم و روند برقراری آن در حقوق بینالملل میباشد.
کلمه صلح (بهضم صاد و سکون لام) یک واژه عربی است. معنای فارسی آن عبارت از سازش و آشتی
میباشد. صلح در لغت بهمعنای مسالمت، سازش و آشتی آمده است.
راغب میگوید: این کلمه نقطه مقابل
فساد و تباهی است و بیشترین کاربردش در افعال و کارها میباشد.
از نظر اهللغت «اَلْصُلْحُ» اسمی است که از واژه «
مصالحه» گرفته شده و در مذکر و مؤنث یکسان بکار برده میشود. این کلمه در اصطلاح سیاسی به معنای پایان
جنگ بر مبنای شروطی است که آن را «شُرُوط الصُّلْح» مینامند.
از نظر
ترمینولوژی Terminology
این کلمه معانی مختلفی دارد. گاهی به «حالتی که بر اثر پایان گرفتن یا نبودن
جنگ و نا آرامی پدید میآید» گفته میشود و گاهی «عمل یا فرایند پایان بخشیدن به
جنگ یا اختلاف»
را صلح میگویند.
صلح اصطلاحی است که در روابط بینالمللی کاربرد بیشتر دارد. بنابراین از رفتارهای خصمانه داخلی میان نهادها و ارگانها بهصلح تعبیر نمیآورند. اما بهپایان مخاصمات مشخص، مانند
صلح وستفالی یا
صلح ورسای، یا بهمفهومی وسیعتر، بهفقدان مخاصمات، یا دوستی و مودت فعال و نهادهای معینی که توانستهاند روابط بین دو یا چند کشور، یا کشورها بهطور اعم را بهنحوی موفقیت آمیز تحت نظم در آورد صلح میگویند. به عقیده برخی صلح واقعی صرفاً فقدان مخاصمات فعال نیست، بلکه وجود «آرامش در نظام» است.
صلح در عرف سیاسی بهحالت عدم مخاصمه بین کشورها اطلاق میشود. بین کشورهایی که در حال
جنگ هستند، صلح در حالی برقرار میگردد که بین آنها پیمان صلح به امضاء برسد. لذا از
آتش بس در
جنگ و حالت ترک مخاصمه نظیر وضعی که بین کشورهای عربی و
اسرائیل (غیر از مصر) وجود دارد صلح تلقی نمیشود. زیرا این کشورها، هر آن ممکن است بدون اخطار قبلی وارد
جنگ شوند.
در حالی که آتش بس متارکه
جنگ یا تسلیم تنها منتهی به
تعلیق یا خاتمه عملیات میشود، تصمیم بهصلح پایان و ضعیت مخاصمه مسلحانه را در پیش دارد. تصمیم آتش بس متارکه
جنگ یا تسلیم ضرورتاً به پایان وضعیت
جنگی منتهی نمیشود. اما هر کدام از این آمال میتواند تاثیر خاتمه یک مخاصمه مسحانه را داشته باشد و اگر طرفها بخواهند میتوانند وضعیت
جنگی را خاتمه دهند. تصمیم به صلح عموماً با انعقاد
معاهده صلح نمایان میشود. انعقاد یک معاهده تنها توسط سران دولتها یا نمایندگان قانونی
حکومت یک
دولت انجام میشود.
یک معاهده صلح مقررات ذیل را در مورد حوزههایی خاص در بردارد:
۱ـ پایان همه عملیات.
۲ـ ایجاد دوباره روابط صلح آمیز میان دولتهای متخاصم.
۳ـ حل و فصل اختلافاتی که منجر بهشروع عملیات
جنگی شدهاند.
۴ـ حل اختلافات ارضی.
۵ـ محدودیت سازی سلاحها یا تکلیف به
خلع سلاح.
۶ـ استراداد زندانیان و اسرای
جنگی طرفین.
۷ـ پرداخت غرامت برای خسارات
جنگی.
براساس تعریفی که
پطروس غالی (دبیر کل پیشین
سازمان ملل متحد) میکند، صلح عبارت از اقدامی است که بهمنظور ایجاد تفاهم و توافق بین طرفهای دیگر و اساسا از طرق صلحآمیز بهنحو پیشبینی شده در فصل ششم منشور، انجام میگیرد. برقراری صلح وقتی در دستور کار سازمان ملل متحد قرار میگیرد که از تکنیکها و
تاکتیکهای دیپلماسی پیشگیرانه کاری برنیامده و درگیری مسلحانه بین طرفین مناقشه آغاز شده باشد. از این تعریف چنین بر میآید که در چارچوب «برقراری صلح» عمدتا استفاده از ابزار صلحآمیز مدنظر است اما ظاهراً بهکارگیری شیوههای قهر آمیز نظیر انواع تحریمها و اعمال زور را نیز میتوان از آن مستفاد کرد. این در حالی است که دبیرکل بعدا بهموازات تعدیل نظریات خود در برخی زمینهها در مورد برقراری صلح بر رضایت همه طرفها تاکید کرده و در این چارچوب اعمال زور را منتفی اعلام میکند. وی در گزارش سالانه خود در سال ۱۹۹۶م «برقراری صلح» را چنین تعریف کرد:
منظور سازمان ملل از این اصطلاح «استفاده از ابزار دیپلماتیک جهت متقاعد کردن طرفهای درگیر بهقطع
جنگ و مذاکره برای حل مسالمت آمیز اختلاف است. سازمان ملل تنها در صورتی میتواند در این رابطه نقش ایفاء کند که طرفهای مناقشه در مورد لزوم ایفای چنین نقشی از سوی سازمان ملل متحد توافق کرده باشند. بنابراین استفاده از زور علیه یکی از طرفهای مناقشه با هدف خاتمه دادن به
جنگ مطرح نیست. اقدامی که در فرهنگ سازمان ملل از آن با عبارت اعمال صلح یاد میشود. بهاین ترتیب در گزارش سالانه ۱۹۹۶م هرگونه توسل بهاعمال فشار و زور در چارچوب «برقراری صلح» منتفی اعلام شده است.
هر
جنگی در نهایت بهصلحی منتهی میگردد. در عرف بینالملل با امضای معاهده صلح، الزامات بعدی قابل پیگیری است. معاهده صلح بهطور قانونی و رسمی بهحالت
جنگ بین دولتها خاتمه میبخشد. پیمان صلح روش عادی اعاده شرایط صلح بیندولتهای متخاصم است. آتش بس و سایر تدابیر مربوط بهتعلیق مخاصمات دارای چنین
آثاری نیست، مگر این که بر خلاف اسامی آنها مقرر نمایند که بهکشمکش یا
جنگ نیز علاوه بر ختم مخاصمات فعال پایان یابد. برای نمونه قرارداد آتش بس
هند و
پاکستان مورخ ۱۹۶۵م، و قرارداد ۱۹۷۳م، آتش بس در
ویتنام مبنی بر ختم
جنگ و اعاده صلح بود. معاهده صلح معمولا علاوه بر پیش بینی خاتمه حالت
جنگ و اعاده شرایط صلح دارای موادی در خصوص رفع
آثار جنگ مثل عودت اموال،
تبادل اسراء، اعتبار معاهدات پیش از
جنگ، مسائل منطقهای و نظامی و امثالهم است.
از نظر حقوقی معاهده صلح، حقوق و تکالیف عادی زمان صلح را بین طرفهای مخاصمه اعاده مینماید. چنانچه خود معاهده بهترتیب دیگری مقرر نکرده باشد، وضعیت اموال عمومی منقول تابع اصل حفظ هرچیزی که در زمان ختم مخاصمه در اختیار هر طرف بوده است میباشد. حقوق غیر مرتبط با امول اعاده میشود و کلیه ممنوعیتهای مربوط به اتباع دشمن سابق بر اساس اصل ناشی از
حقوق روم موسوم به «
حقوق بعد از مخاصمه» رفع میگردد. آزادی اسراء و زندانیان بهطور سنتی اثر مهمی از جمله
آثار معاهده صلح محسوب میشده است.
۱ـ گرچه معاهده صلح روش عادی خاتمه دادن به حالت
جنگ است، ولی روشهای دیگری مثل توقف مخاصمات و بهدنبال آن اعاده تدریجی روابط صلح آمیز نیز کاربرد خاص خود را دارد. مثل
فرانسه و
مکزیک در سال ۱۸۶۸م، و روابط دولتهای
امریکای لاتین در قرن ۱۹.
۲ـ راه دیگر خاتمه
جنگ اعلام ختم یک جانبه حالت
جنگ و قبول آن توسط طرف دیگر است. برای نمونه
جنگ جهانی دوم فقط بین چند دولت توسط معاهده صلح ۱۹۴۸ صورت گرفت و
آمریکا و
انگلیس فقط با
ایتالیا،
بلغارستان،
مجارستان،
رومانی و
فنلاند معاهداتی منعقد کردند و هیچ معاهدهای با
آلمان که موجودیت آن در زمان
جنگ از بین رفت امضاء نشد. حالت
جنگ با آلمان با اعلامیههای یک جانبه دول متفق پایان یافت. مثل اعلامیه ایالات متحده امریکا و انگلستان در سال ۱۹۵۱. اعلامیه مشابهی در خصوص
اتریش در سال ۱۹۴۷ منتشر شده بود. معاهده صلح با
ژاپن (۱۹۵۱) بهامضای
شوروی،
لهستان،
چکسلواکی و هند و
چین نرسیده بود. هر کدام از این دولتها سرانجام خود معاهداتی با ژاپن بهطور دو جانبه منعقد کردند که شرایط صلح بین آنها را اعاده نمود.
از نظر حقوقی بعد از خاتمه
جنگ باید، صلحی برقرار شود که مبتنی بر عدالت باشد، نه بر انتقام. پس از
جنگ دولت فاتح در صورتی که حکومت مغلوب را خطرناک برای امنیت خود تشخیص دهد، میتواند آن را تغییر داده و حکومت جدید جانشین آن کند. قرارداد صلح نیز تنها شخص سلطان را مکلف نمیکند، بلکه وراث و جانشینان او را هم مقید میسازد. در باره ارزش قرارداد صلح میگوید با این که انعقاد آن در شرایط غیر متساوی نسبت بهطرفین بسته شده، مع ذالک معتبر است و نمیتوان این نوع قرار داد را به علت آن که تحت فشار یا از روی ترس امضاء شده است باطل فرض کرد، ولی در هر حال خدعه و اشتباه موجب فساد آن میباشد. هم چنین در این باره میگوید: قرار صلح غیر قابل تقسیم و تجزیه است. یعنی اگر قسمتی باطل باشد تمام آن باطل میشود
جنتیلیس در
پیمان صلح مانند سایر قرارداها شرط عدم تغییر وضع را مضر و مستتر میداند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «صلح»، تاریخ بازیابی:۱۳۹۹/۱۲/۲۵.