صفات الهی (فلسفه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در مورد شناختن صفات
خدای متعال سه گرایش وجود دارد یکی گرایش
تشبیه و دیگری گرایش
تعطیل و سومی گرایش میانه که مورد تایید
عقل و
نقل است.
مفاهیم ماهوی که نشانگر محدودیتهای موجودات امکانی هستند قابل اطلاق بر خدای متعال نیستند و اما دیگر مفاهیم عقلی در صورتی که از وسعت و کلیت کافی برخوردار و از شوائب نقص و امکان برکنار باشند میتوانند وسیلهای برای شناخت
صفات و
افعال الهی قرار بگیرند
ابزار کار عقل مفاهیم ذهنی است و اساسا عقل همان نیروی درک کننده مفاهیم کلی است، همه شناختهای عقلانی درباره وجود و مراتب آن و هر چیزی که از سنخ ماهیات نیست و همچنین درباره ماوراء طبیعت به کمک این مفاهیم حاصل میشود.
درباره حد توانایی انسان بر شناخت خدای متعال و صفاتی که میتوان به
ذات الهی نسبت داد گرایشهای مختلفی وجود دارد که بعضی در طرف
افراط و برخی در طرف
تفریط قرار میگیرد مثلا بعضی به استناد پارهای از
آیات و روایات متشابه صفات و افعال موجودات مادی مانند غم و شادی و رفتن و آمدن و نشستن و برخاستن را نیز به خدای متعال نسبت دادهاند که اصطلاحا مجسمه قائلین به صفات جسمانی و مشبهه تشبیه کنندگان خدا به مخلوقات نامیده شدهاند و بعضی دیگر مطلقا قدرت انسان را بر شناختن ذات و صفات خدای متعال نفی کردهاند و به دستهای دیگر از آیات و روایات تمسک نمودهاند و برای صفات و افعالی که به خدای متعال نسبت داده میشود معانی سلبی در نظر گرفتهاند و مثلا
علم را به نفی
جهل و
قدرت را به سلب
عجز تاویل کردهاند و حتی بعضی تصریح کردهاند که نسبت دادن
وجود هم به خدای متعال معنایی جز نفی عدم ندارد.
در این میان گرایش سومی وجود دارد که راهی را میان تشبیه افراطی و تنزیه تفریطی برمیگزیند و این گرایش موافق عقل و مورد تایید
پیشوایان معصوم (علیهمالسلام) است و اینک به توضیحی پیرامون این گرایش میپردازیم:
معرفت خدای متعال به دو قسم تقسیم میشود
معرفت حضوری و شهودی و
معرفت حصولی و عقلانی اما معرفت حضوری دارای مراتب متفاوتی است و مرتبه نازله آن در هر انسانی موجود است و با تکامل نفس و تمرکز توجه قلب قوت مییابد تا برسد به مرتبه معرفت
اولیاء خدا که او را بیش از هر چیز و پیش از هر چیز با چشم دل میبیند ولی به هر حال معرفت حضوری هر عارفی بهاندازه ارتباط وجودی و قلبی او با خدای متعال است و هیچگاه هیچکس نمیتواند احاطه بر ذات الهی پیدا کند و او را آنچنانکه خودش میشناسد بشناسد و دلیل آن روشن است زیرا هر موجودی غیر از ذات مقدس الهی از نظر مرتبه وجودی متناهی است هر چند از نظر زمان یا بعضی دیگر از شؤون وجودی نامتناهی باشد و احاطه متناهی بر نامتناهی محال است.
و اما معرفت حصولی و عقلانی بوسیله مفاهیم ذهنی حاصل میشود و مرتبه آن تابع قدرت ذهن بر تحلیلات دقیق و درک مفاهیم ظریف عقلی است و این نوع معرفت است که با آموختن
علوم عقلی قابل تکامل میباشد و در عینحال صفای نفس و تزکیه قلب و تهذیب اخلاق و وارستگی از آلودگیهای مادی و حیوانی نقش مهمی را در تعالی آن ایفاء میکند و به هر حال همه تکاملهای معنوی و عقلانی در گرو
توفیق الهی است.
بدون تردید ابزار کار عقل مفاهیم ذهنی است و اساسا عقل همان نیروی درک کننده مفاهیم کلی است مفاهیم عقلی به دو دسته کلی تقسیم میشوند یک دسته مفاهیم ماهوی یا
معقولات اولی که بطور خودکار از مدرکات جزئی و شخصی انتزاع میشود و از حدود وجودی آنها حکایت میکند و یک دسته مفاهیمی است که با فعالیت خود عقل بدست میآید و هر چند از نوعی ادراک شخصی و حضوری مایه میگیرد ولی در چارچوبه حدود آن محدود نمیگردد و قابل توسعه و تضییق میباشد.
همه شناختهای عقلانی درباره وجود و مراتب آن و هر چیزی که از سنخ ماهیات نیست و همچنین درباره ماوراء طبیعت به کمک این مفاهیم حاصل میشود چنانکه مفاهیم عدمی و سلبی هم از همین قبیل میباشد.
با توجه به این نکته روشن میشود که مفاهیم ماهوی که نشانگر محدودیتهای موجودات امکانی هستند قابل اطلاق بر خدای متعال نیستند و اما دیگر مفاهیم عقلی در صورتی که از وسعت و کلیت کافی برخوردار و از شوائب نقص و امکان برکنار باشند میتوانند وسیلهای برای شناخت
صفات و
افعال الهی قرار بگیرند چنانکه مفاهیم
واجب الوجود و
خالق و
رب و سایر
اسماء حسنای الهی از همین قبیلاند ولی باید توجه داشت که این مفاهیم نوعا مشکک و دارای مصادیق مختلف هستند و مصداق این مفاهیم در مورد خدای متعال با سایر مصادیق تفاوت دارد تفاوتی که به هیچ وجه قابل سنجش و اندازهگیری نیست زیرا تفاوتی است بین متناهی و نامتناهی.
و به همینجهت پیشوایان معصوم (علیهمالسّلام) در مقام تعلیم صفات خدای متعال این مفاهیم را با قید
تنزیه و نفی مشابهت با صفات مخلوقین بکار میبردهاند و مثلا میفرمودهاند: عالم لا کعلمنا قادر لا کقدرتنا و همین است معنای کلام خدای متعال (لیس کمثله شیء).
مفاهیم را بطور کلی میتوان به مفاهیم ثبوتی و مفاهیم سلبی تقسیم کرد مفاهیم ثبوتی گاهی از موجودات محدود یا حیثیت محدودیت و نقص آنها حکایت میکنند بگونهای که اگر از جهت محدودیت و نقص آنها صرفنظر شود به مفاهیم دیگری تبدیل میشوند مانند همه مفاهیم ماهوی و یک دسته از مفاهیم غیر ماهوی که نشانگر ضعف مرتبه وجود و نقص و محدودیت آن است نظیر مفاهیم قوه و استعداد بدیهی است چنین مفاهیمی را نمیتوان برای خدای متعال اثبات کرد ولی سلب آنها را میتوان بعنوان
صفات سلبیه قلمداد کرد مانند سلب شریک و ترکیب و جسمیت و زمان و مکان.
یک دسته دیگر از مفاهیم ثبوتی از کمالات وجود حکایت میکنند و متضمن هیچ جهت نقص و محدودیتی نیستند گو اینکه ممکن است بر مصادیق محدودی هم اطلاق شوند مانند مفهوم
علم و
قدرت و
حیات اینگونه مفاهیم را با شرط عدم محدودیت مصداق میتوان بعنوان صفات ثبوتیه به خدای متعال نسبت داد و سلب آنها صحیح نخواهد بود زیرا لازمهاش سلب کمال از موجود بینهایت کامل است.
بنابراین همه مفاهیمی را که حکایت از کمالات وجودی مینمایند و متضمن معنای نقص و محدودیتی نیستند میتوان بعنوان
صفات ثبوتیه برای خدای متعال اثبات کرد و همچنین سلب همه مفاهیمی را که متضمن نوعی نقص و محدودیت هستند میتوان از
صفات سلبیه واجب الوجود بهشمار آورد و اگر تاکیدی بر عدم استعمال
اسماء جعلی در مورد خدای متعال شده بدینجهت است که مبادا مفاهیمی بکار گرفته شود که متضمن معنای نقص و محدودیت باشد.
و اما کسانی که صفات ثبوتیه خدای متعال را هم بهمعنای سلبی تاویل کردهاند پنداشتهاند که بدینوسیله میتوانند به تنزیه مطلق دستیابند و از نسبت دادن مفاهیمی که در مورد ممکنات هم بکار میرود به خدای متعال خودداری کنند در صورتی که اولا سلب یکی از نقیضین در حکم اثبات دیگری است و اگر ملتزم به اثبات نقیض دیگر نشوند میبایست ارتفاع نقیضین را تجویز کنند و ثانیا هنگامی که مثلا
علم تاویل به نفی جهل میشود در واقع معنای عدمی جهل از ساحت الهی سلب میگردد و تصور این معنای عدمی بدون تصور مقابل آن علم ممکن نیست پس بایستی در رتبه مقدم علم را اثبات کرده باشند.
صفاتی که به خدای متعال نسبت داده میشود یا مفاهیمی است که از ذات الهی با توجه به نوعی از کمال وجودی انتزاع میشود مانند علم و قدرت و حیات و یا مفاهیمی است که
عقل از مقایسه بین ذات الهی و مخلوقاتش با توجه به نوعی رابطه وجودی انتزاع میکند مانند
خالقیت و
ربوبیت دسته اول را
صفات ذاتیه و دسته دوم را
صفات فعلیه مینامند و گاهی صفات ذاتیه را به این صورت تعریف میکنند صفاتی که از مقام ذات انتزاع میشود و صفات فعلیه را به این صورت صفاتی که از مقام فعل انتزاع میشود.
نسبت دادن صفات ذاتیه به خدای متعال بدین معنی نیست که غیر از ذات الهی امر دیگری در درون ذات یا بیرون از آن وجود دارد بگونهای که بتوان ذات را جدای از آنها و فاقد آنها درنظر گرفت آنچنانکه مثلا در مورد مادیات میتوان آنها را فاقد رنگ و بوی و شکل خاص تصور کرد به دیگر سخن صفات الهی اموری زائد بر ذات و مغایر با آن نیستند بلکه عقل هنگامی که کمالی از کمالات وجودی مانند علم یا قدرت را در نظر میگیرد بالاترین مرتبه آن را برای ذات الهی اثبات میکند زیرا وجود او در عین بساطت و وحدت واجد همه کمالات نامتناهی میباشد و هیچ کمالی را نمیتوان از او سلب کرد و بهعبارت سوم صفات ذاتیه واجب الوجود مفاهیمی است عقلی که از مصداق واحدی انتزاع میشوند بدون اینکه نشانه هیچگونه تعدد و کثرتی برای ذات الهی باشند و گاهی از این حقیقت اینگونه تعبیر میشود که کمال التوحید نفی الصفات عنه چنانکه از
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) نقل شده است.
در این زمینه دو گرایش افراطی و تفریطی نیز وجود دارد از یک سوی
اشاعره صفات الهی را اموری خارج از ذات و در عینحال ناآفریده پنداشته قائل به
قدماء ثمانیه شدهاند و از سوی دیگر
معتزله قائل به نفی صفات شده اسناد آنها را به خدای متعال نوعی مجاز تلقی کردهاند.
ولی لازمه قول اول این است که یا العیاذ بالله
شرک در وجوب وجود را بپذیرند و یا اینکه قائل به وجود موجوداتی شوند که نه
واجب الوجود هستند و نه
ممکن الوجود. چنانکه لازمه قول دوم این است که ذات الهی فاقد کمالات وجودی باشد مگر اینکه سخن آنان را حمل بر نارسائی تعبیر کنیم و منظور ایشان را نفی صفات زائد بر ذات بدانیم.
همچنین نسبت دادن صفات فعلیه به خدای متعال بدین معنی نیست که غیر از وجود او و وجود مخلوقاتش امر عینی دیگری بنام صفت فعلی تحقق مییابد و خدای متعال به آن موصوف میگردد بلکه همه این صفات مفاهیمی است اضافی که عقل از مقایسه خاصی بین وجود خدای متعال و وجود مخلوقاتش انتزاع میکند مثلا هنگامی که وابستگی وجود مخلوقات را به خدای متعال در نظر میگیرد مفاهیم
خالق و فاطر و مبدع را با عنایتهای خاصی انتزاع میکند.
بنابراین ویژگی صفات فعلیه این است که برای انتزاع آنها میبایست وجود مخلوقات را از دیدگاه خاصی درنظر گرفت و به دیگر سخن قوام این صفات به اضافه و لحاظ رابطه بین خدا و خلق است اضافهای که قائم به طرفین میباشد و با نفی یکی از طرفین موردی نخواهد داشت و از این روی گاهی این صفات را صفات اضافیه مینامند.
حاصل آنکه صفات فعلیه را نمیتوان عین ذات الهی دانست چنانکه نمیتوان برای آنها مابازاء عینی خاصی در نظر گرفت.
نکته شایان توجه این است که پدیدههای مادی دارای حدود و قیود زمانی و مکانی هستند و این حدود و قیود در اضافه و رابطهای که بین آنها و خدای متعال در نظر گرفته میشود تاثیر میگذارد و در نتیجه افعال متعلق به آنها هم به یک معنی مقید به زمان و مکان میگردد مثلا گفته میشود که خدای متعال فلان موجودی را در فلان زمان و فلان مکان آفرید اما این حدود و قیود در واقع به مخلوقات باز میگردد و ظرف تحقق مخلوق و شؤون آن بهشمار میرود نه اینکه مستلزم نسبت زمان و مکان به خدای متعال باشد.
به دیگر سخن افعال الهی متعلق به امور زمانی و مکانی دارای دو حیثیت است یکی حیثیت انتساب به مخلوقات و از این نظر متصف به قیود زمانی و مکانی میشود و دیگری حیثیت انتساب به خدای متعال و از این نظر منسلخ از زمان و مکان میباشد و این نکتهای است در خور دقت فراوان و کلید حل بسیاری از مشکلات.
نکته دیگر آنکه اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا آنها در نظر بگیریم و مثلا خالق را بهمعنای کسی که قدرت بر آفرینش دارد کون الواجب بحیث یخلق اذا شاء معنی کنیم نه کسی که کار آفرینش را انجام داده است در این صورت بازگشت آنها به صفات ذاتیه خواهد بود.
۱. در مورد شناختن صفات خدای متعال سه گرایش وجود دارد یکی گرایش تشبیه و دیگری گرایش تعطیل و سومی گرایش میانه که مورد تایید عقل و نقل است.
۲. معرفت حضوری به خدای متعال دارای درجات متفاوتی است ولی عالیترین درجهای هم که برای مخلوقات حاصل میشود بمعنای احاطه بر ذات الهی نیست.
۳. معرفت حصولی به خدای متعال از راه مفاهیم عقلی تجرید شده از خصوصیات نقص و امکان حاصل میشود.
۴. همه مفاهیم ماهوی و آن دسته از مفاهیم غیر ماهوی که نشان دهنده نوعی نقص و محدودیت در موجودات هستند قابل اطلاق بر خدای متعال نیست.
۵. صفات ثبوتیه الهی عبارت است از مفاهیمی که دلالت بر کمال وجود میکند و متضمن هیچ معنای عدمی و امکانی نیست.
۶. صفات سلبیه الهی عبارت است از سلب مفاهیمی که دلالت بر نوعی نقص و محدودیت دارد.
۷. بازگرداندن صفات ثبوتیه به معانی سلبیه صحیح نیست زیرا اولا سلب یکی از نقیضین در حکم اثبات دیگری است و ثانیا سلب مفاهیمی مانند جهل و عجز که از امور عدمی هستند مستلزم اثبات مقابل آنها مانند علم و قدرت در مرتبه مقدم است.
۸. صفات ذاتیه عبارت است از مفاهیمی که از ذات الهی با توجه به نوعی کمال وجودی انتزاع میشود مانند علم و قدرت و حیات.
۹. صفات فعلیه عبارت است از مفاهیمی که از مقایسه خدای متعال با مخلوقاتش انتزاع میشود مانند خالقیت و ربوبیت.
۱۰. اثبات صفات ذاتیه برای خدای متعال بمعنای اثبات امور عینی دیگری غیر از ذات نیست بلکه همه آنها مفاهیمی است که از مصداق واحدی انتزاع میشود و بعبارت دیگر صفات ذاتیه عین ذات الهی است.
۱۱. اشاعره صفات ذاتیه را اموری خارج از ذات و ناآفریده میدانند و قائل به قدماء ثمانیه شدهاند.
۱۲. این قول یا مستلزم تعدد واجب الوجود و یا مستلزم اثبات موجوداتی است که نه واجب الوجود هستند و نه ممکن الوجود.
۱۳. معتزله قائل به نفی صفات شدهاند و اسناد صفات ذاتیه را به خدای متعال نوعی مجاز تلقی کردهاند.
۱۴. لازمه قول ایشان این است که ذات الهی فاقد کمالات باشد مگر اینکه آن را حمل بر نفی صفات زائد بر ذات نماییم.
۱۵. در مورد صفات فعلیه هم غیر از ذات الهی و مخلوقات امور عینی دیگری که مابازاء این صفات شمرده شوند وجود ندارد و بعبارت دیگر این صفات نه عین ذات الهی هستند و نه حاکی از امور عینی دیگر.
۱۶. چون قوام صفات فعلیه به اضافه بین خالق و مخلوق است بدون در نظر گرفتن یکی از طرفین اضافه انتزاع نمیشود.
۱۷. افعال الهی متعلق به امور زمانی و مکانی از نظر انتساب به این متعلقات دارای قیود زمانی و مکانی و از نظر انتساب به خدای متعال منسلخ از این قیود است.
۱۸. اگر صفات فعلیه را به لحاظ منشا ذاتی آنها در نظر بگیریم بازگشت آنها به صفات ذاتیه است مانند اینکه خالق را بمعنای کسی که قدرت بر آفرینش دارد در نظر بگیریم.
مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش فلسفه، برگرفته از «درس شصت و پنجم صفات الهی».