شیخخواجهعلی سیاهپوش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خواجهعلی سیاهپوش، از اجداد صفویان و از نوادگان
شیخ صفیالدین اردبیلی بود.
در منابع از او به نامهای شیخ خواجهعلی، سلطان خواجهعلی و جناب سلطانی نیز یاد شده است،
که چون لباس سیاه میپوشید به این صفت
مشهور شد.
از زندگی او در آغاز جوانیاش، همینقدر دانسته است که پدرش،
شیخ صدرالدین موسی که از صوفیان بنام بود، او را
خلیفه و
نایب خود معرفی کرد و به
تعلیم و ارشاد او همت گماشت. خواجهعلی نیز در
ریاضت و
تزکیه نفس راه نیاکانش را پیش گرفت.
زندگی خواجهعلی در جوانی بهدور از دغدغههای سیاسی نبود، چرا که موقعیت پدرش که مورد احترام امیران ایلخانی بود، با ضعف ایلخانان و روی کار آمدن حکومتهای محلی، نابسامان شد. پس از آن، با قدرت گرفتن
ملک اشرف چوپانی ، از امرای سلسله چوپانیان در
آذربایجان ، و دشمنی او با شیخ صدرالدین، اوضاع بر این خاندان سخت شد، تا جاییکه شیخ صدرالدین در ۷۵۷ ناگزیر به
گیلان گریخت و فقط پس از آنکه جانی بیک (از سلاطین ازبک) ملک
اشرف را کشت، به خواهش او به
اردبیل بازگشت
از دشمنی امیر چوپانی با شیخ صدرالدین چنین برمیآید که از این زمان، طریقت صفویان جنبه سیاسی پیدا کرده بود .
با درگذشت شیخ صدرالدین موسی در ۷۹۴، خواجهعلی زمامدار
خانقاه اردبیل شد و مریدان بسیاری پیدا کرد و اردبیل در زمان او رونق خاصی گرفت.
در منابع
دوره صفوی ، کرامات و داستانهای غریبی در مورد خواجهعلی ضبط شده است، از جمله سه ملاقات افسانهگونۀ وی با امیرتیمور گورگانی، هنگام قشون کشیهای او به
ایران در فاصله سالهای ۷۸۲ تا ۸۰۶.
در مورد درستی این روایات تردید وجود دارد، زیرا در هیچکدام از منابع دورۀ تیموری ذکری از این ملاقاتها نشده و فقط در منابع دورۀ صفوی که به دورۀ پس از
شاه عباس اول مربوط میشوند، به آنها پرداخته شده است. به گفتۀ اسکندر منشی
و به پیروی از او
در کتابهای تاریخی و سیر، مطلبی در اینباره ضبط نشده و فقط بهسبب رواج این داستانها در میان مردم، این ملاقاتها بر سر زبانها افتاده است.
با اینهمه، به نظر میرسد که هنگام بازگشت تیمور از
جنگ آنقره در ۸۰۴، او و خواجهعلی یکدیگر را ملاقات کردند. چنین مینماید که تیمور هنگام عبور از اردبیل خواجهعلی را دید و ظاهرآ این ملاقات چنان وی را متأثر کرد که از شیخ خواست تا چیزی از او طلب کند. خواجهعلی نیز آزادی اسیران روم را تقاضا کرد. خواست وی پذیرفته شد و عدهای که مایل به بازگشت به
روم بودند، آزاد شدند. عدهای نیز به خدمت خواجهعلی درآمدند و در نزدیکی اردبیل
مسکن گزیدند که اخلاف این اسیران به
صوفیان روملو مشهور گردیدند.
افزون بر آن، تیمور
خراج ولایت اردبیل را به خاندان صفوی بخشید و پس از خرید دهات و مزارع بسیار در اردبیل و
همدان ،
تولیت آنها را به این خاندان واگذارد و خانقاه اردبیل را به عنوان بَست شناخت. این موقوفات به موقوفات قدیمی امیرتیمور مشهورند که وقفنامۀ آن به آل تمغا مغولی و مُهر امیرتیمور مهمور بوده است
.
با اینهمه دانسته نیست به چه سبب این موقوفات در اختیار خاندان صفوی قرار نگرفت و با اینکه اسناد این موقوفات حدود دویست
سال پس از این
تاریخ و در زمان حمله شاه عباس اول به
بلخ به دست قزلباشان افتاد، شاه عباس دستوری برای ضبط این املاک نداد. حتی بعدها نیز در زمان سلیمان اول صفوی، این موقوفات هنوز در اختیار این خاندان نبود.
بهنظر کسروی،
نه تنها ملاقاتهای تیمور با خواجهعلی ساختگی بوده، بلکه این وقفنامه نیز جعلی و بیارزش بوده، تا جاییکه شاهعباس نیز به نادرست بودن آن پی برده و به آن اعتنایی ننموده است.
از زندگی خواجهعلی از این زمان به بعد تا ۸۳۰، که به قصد
زیارت خانه خدا راهی
مکه شد، اطلاعی در دست نیست.
پس از چندی، پسرش شیخ ابراهیم مشهور به شیخ شاه (متوفی ۸۵۱) به او پیوست و از آنجا به
فلسطین رفتند.
خواجهعلی که در آنجا به سیدعلی عجم مشهور بود، براثر بیماری درگذشت و در همانجا به خاک سپرده شد.
در دورۀ خواجهعلی به سبب آرامتر بودن اوضاع سیاسی، کار طریقت صفوی رونقی خاص گرفت و به روال جدیدی افتاد.
در واقع، تعالیم آنان از این زمان متأثر از
مذهب شیعه شد و خواجهعلی، نخستین فرد از خاندان صفوی بود که پیروانش را از ظهور نزدیک
مذهب دوازده امامی و لزومِ فداکاری در راه آن خبرداد.
سبب گرایش وی به
تشیع به درستی دانسته نیست اما آنچه از منابع برمیآید، نشان میدهد که او دوستدار خاندان
علی علیهالسلام بوده و به سبب عزاداری برای ائمۀ معصومین و عزاداری به مناسبت
شهادت امام حسین علیهالسلام لباس سیاه میپوشیده است.
خواجهعلی
شعر نیز میسرود و علی تخلص میکرد و دیوان اشعاری نیز داشت
زاهدی در سلسلةالنسب،
برخی غزلیات او را ضبط کرده است.
از خواجهعلی سه
پسر به نامهای شیخ جعفر، شیخ عبدالرحمان و شیخ ابراهیم برجاماند.
پیروان شیخ جعفر را جعفری و اولاد شیخ عبدالرحمان را میرابراهیمان میخواندند.
شیخ ابراهیم نیز جانشین
پدر شد.
(۱) ابنبزاز اردبیلی، صفوة الصفا در ترجمه احوال و اقول و کرامات شیخ صفی
الدین اسحق اردبیلی، چاپ غلامرضا طباطبایی مجد، تهران ۱۳۷۳ش.
(۲) اسکندر منشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ش.
(۳) امیر صدرالدین ابراهیم امینی هروی، فتوحات شاهی، چاپ محمدرضا سفیری، تهران ۱۳۸۳ش.
(۴) جهانگشای خاقان «تاریخ شاه اسماعیل»، چاپ تا مضطر، اسلامآباد ۱۳۶۴ش.
(۵) حسن بن مرتضی
حسینی استرابادی، از شیخ صفی تا شاه صفی، از تاریخ سلطانی، چاپ احسان اشراقی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۶) قاضی احمد بن
شرف
الدین حسین
حسینی قمی، خلاصةالتواریخ، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۵۹ش.
(۷) امیرمحمود خواندامیر، تاریخ شاه اسماعیل و شاه طهماسب صفوی (ذیل تاریخ حبیبالله)، چاپ محمدعلی جراحی، تهران ۱۳۷۰ش.
(۸) حسین پیرزاده زاهدی، سلسلة النسب صفویه در پنج اثر ارزنده از انتشارات ایرانشهر، چاپ جواد اقبال از روی چاپ برلین، تهران ۱۳۵۱ش.
(۹) عالم آرای صفوی، چاپ یداللّه شکری، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۰) کمال
الدین عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۵۳ش.
(۱۱) احمد کسروی، «باز هم صفویه»، آینده، شمارۀ سلسل ۲۳، اسفند ۱۳۰۶ش.
(۱۲) محمدمحسن مستوفی، زبدةالتواریخ، چاپ بهروز گودرزی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۱۳) ملاجلال
الدین منجم یزدی، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، چاپ، سیفاللّه وحیدنیا، تهران ۱۳۶۶ش.
(۱۴) مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی یا تحقیقات و حواشی و تعلیقات بر تذکرةالملوک، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۳۴ش.
(۱۵) محمدیوسف واله قزوینی اصفهانی، خلد برین (ایران در روزگار صفویان)، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۷۲ش.
(۱۶) میرزا محمدطاهر وحید قزوینی، تاریخ جهان آرای عباسی، چاپ سعید میرمحمد صادق، تهران ۱۳۸۳ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شیخخواجهعلی سیاهپوش»، شماره۵۹۸۵.