شَدَدْنا (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شَدَدْنا:
(وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ) شَدَدْنا: از مادّه
«شدّ» و
«شدّة» گرفته شده، به معنى«استوار و نيرومند ساختن» است.
آيه ۲۰
سوره ص به ذكر نعمتهاى
خداوند بر
داود (علیهالسلام) پرداخته، مىفرمايد: «ما نظام حكومت او را استحكام بخشيديم»
(وَ شَدَدْنٰا مُلْكَهُ) آنچنان كه همه سركشان و طاغيان و دشمنان از او حساب مىبردند.
در آيه
۸۸ سوره یونس،
موسی درباره
فرعونیان به
پروردگار عرض مىكند: «پروردگارا! دلهايشان را سخت و سنگين ساز»
(...وَ اشْدُدْ عَلىٰ قُلُوبِهِمْ...) واژه
«شديد» كه به معنى«محكم و استوار»است از ماده مذكور گرفته شده، مانند:
شَدِيدُ الْعَذٰابِ و
(شَدِيدُ الْعِقٰابِ) ، كه به ترتيب در آيات ۱۶۵ و ۱۹۶
سوره بقره آمده است.
واژه
«شداد» به كسر شين، جمع
«شديد» است.
در آيه ۴۸
سوره یوسف مىخوانيم:
(ثُمَّ يَأْتِي مِنْ بَعْدِ ذٰلِكَ سَبْعٌ شِدٰادٌ...) «پس از آن هفت سال سخت (و خشكى و قحطى) مىآيد...».
به موردی از کاربرد
شَدَدْنا در
قرآن، اشاره میشود:
(وَ شَدَدْنَا مُلْكَهُ وَ آتَيْنَاهُ الْحِكْمَةَ وَ فَصْلَ الْخِطَابِ) (و حکومت او را استحکام بخشیدیم؛ هم دانش به او دادیم و هم داوری عادلانه.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید:
راغب مىگويد: كلمه شد به معناى گره محكم است، وقتى گفته مىشود:
«شددت الشيء» معنايش اين است كه: گره آن را محكم بستم.
بنا به گفته وى شد ملک از باب استعاره به كنايه خواهد بود كه مراد از آن اين است كه: ملک او را تقويت نموده، اساس آن را به وسيله هيبت، لشكريان، خزينهها و حسن تدبير محكم كرده، همه وسائل محكم شدن سلطنت را برايش فراهم كرده بوديم.
(وَ قَالَ مُوسَى رَبَّنَا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلأهُ زِينَةً وَ أَمْوَالًا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا رَبَّنَا لِيُضِلُّواْ عَن سَبِيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلَى قُلُوبِهِمْ فَلاَ يُؤْمِنُواْ حَتَّى يَرَوُاْ الْعَذَابَ الأَلِيمَ) (
موسی گفت:
پروردگارا! تو
فرعون و اطرافيانش را
زینت و اموالى سرشار در زندگى
دنیا دادهاى، پروردگارا! در نتيجه آنها بندگانت را از راه تو گمراه مىسازند. پروردگارا! اموالشان را نابود كن؛ و به جرم گناهانشان، دلهايشان را سخت و سنگين ساز، كه
ایمان نياورند تا
عذاب دردناک را ببينند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
(وَ اشْدُدْ عَلى قُلُوبِهِمْ) منظور از شد (گره زدن و بستن) معنايى در مقابل حل (گشودن و باز كردن) است، معناى گره زدن بر دلها اين است كه خدايا دلهايشان را قساوت بده و آن چنان دلهايشان را ببند كه به هيچ وجه راهى براى هدايت در آن نماند و گنجايش پذيرفتن حق را نداشته باشد و تا ابد ايمان نياورند تا آنكه عذاب اليم را ببينند.
بنابر اين، شد بر دلها همان طبع كردن دلهاست كه در قرآن بسيار آمده است و براى كلام موسى دو معناى ديگر كردهاند كه معانى بعيدى است، يكى اينكه گفتهاند: منظورش از شد بر قلوب پاى بند كردن دلهايشان نسبت به اقامت در مصر است به طورى كه به هيچ وجه از اقامت در آن منصرف نگردند تا بعد از طمس اموال بيشتر رنج ببرند، جاى خالى آن اموال را ببينند و پيوسته تاسف بخورند. دوم اينكه گفتهاند:
منظور از شد بر دلها، كنايه از ميراندن و هلاک كردن است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَ الَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ وَ لَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا وَ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ) (بعضى از مردم، غير از خداوند همتايانى براى پرستش انتخاب مىكنند؛ و آنها را همچون خدا دوست دارند. امّا كسانى كه
ایمان آوردهاند، محبتشان به خدا، شديدتر است. و كسانى كه ستم كردند، و معبودى غير خدا برگزيدند، هرگاه
عذاب الهى را مشاهده كنند، خواهند دانست كه تمامِ
قدرت، از آنِ خداست؛ و خداوند، سخت كيفر است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید:
(يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ، وَ الَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ) در اينكه تعبير فرمود به: (يحبونهم ايشان را- بتها را- دوست ميدارند)، با اينكه بتها سنگ و چوبند، و بايد مىفرمود: (يحبونها- آنها را دوست میدارند) دلالت هست بر اينكه منظور از انداد تنها بتها نيست، بلكه همه آلهه مشركين است كه يكى از آنها
ملائکه و طائفهاى ديگر افرادى از بشرند كه
مشرکین براى همه اين چند طائفه قائل به الوهيت هستند، بلكه از اين هم بالاتر عموميت آيه، شامل هر مطاعى میشود، چون اطاعت غير خدا و غير كسانى كه خدا امر به اطاعت آنان فرموده، خود
شرک است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَ أَتِمُّواْ الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَن كَانَ مِنكُم مَّرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِّن صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنتُمْ فَمَن تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَن لَّمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَن لَّمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَ اتَّقُواْ اللّهَ وَ اعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ) (و حجّ و
عمره را براى خدا به اتمام برسانيد. و اگر محصور شديد (و از اتمام آن به جهت بيمارى يا ممانعت دشمن بازمانديد)، آنچه از قربانى فراهم شود ذبح كنيد، (و از احرام خارج شويد)!. و سرهاى خود را نتراشيد، تا قربانى به محلّش برسد (و در قربانگاه ذبح شود). و اگر كسى از شما بيمار بود، و يا ناراحتى در سر داشت، و ناچار بود سر خود را پيش از آن بتراشد، بايد با
روزه يا
صدقه يا
گوسفند كفاره دهد. و هنگامى كه از بيمارى و دشمن در امان بوديد، هر كس با اتمام عمره، حجّ را آغاز كند، آنچه از قربانى براى او ميسّر است (ذبح كند). و هر كه نيافت، سه روز در ايام حجّ، و هفت روز هنگامى كه باز مىگرديد، روزه بدارد. اين، ده روز كامل است. البتّه اين براى كسى است كه خانواده او، نزد
مسجد الحرام ساكن نباشد
[اهل
مکّه و اطراف آن نباشد
] . و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد؛ و بدانيد كه خداوند، سخت كيفر است.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: اينكه در ذيل آيه چنين تشديد بالغى كرده، با اينكه صدر آيه چيزى به جز تشريع حكمى از احكام
حج را نداشت، به ما مىفهماند كه مخاطبين اشخاصى بودهاند كه از حال ايشان انتظار مىرفته حكم نامبرده را انكار كنند، يا در قبول آن توقف كنند، و اتفاقا مطلب از همين قرار بود، براى اينكه از ميان همه احكام كه در دين تشريع شده، خصوص حج، از سابق يعنى از عصر
ابراهیم خلیل اللَّه (علیهالسلام) در بين مردم وجود داشته، و معروف بوده، دلهاشان با آن انس و الفت داشت، اسلام اين عبادت را تقريبا به همان صورتى كه از سابق داشته امضاء كرد، و تا اواخر عمر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به همان صورت بود، و تغيير دادن احكام آن به خاطر همان انس و الفت مردم كار بسيار مشكلى بود، و حتما با انكار و مخالفت مواجه مىگرديد و به طورى كه از
روایات هم بر مىآيد در دل بسيارى از آنان مقبول واقع نمىشد بدين جهت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ناگزير بود خود آنان را مخاطب قرار دهد، و بر ايشان بيان كند، كه حكم تازهاى كه رسيده از ناحيه خداست، و حكمرانى فقط كار خداوند است و او هر چه بخواهد حكم مىكند، و حكمى كه كرده عمومى است، و احدى از آن مستثنا نيست، نه هيچ پيغمبرى، و نه امتى. اين نكته باعث شد كه در آخر آيه با تشديد بليغ امر به تقوا نموده، از عقاب خداى سبحان زنهار دهد.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(ثُمَّ يَأْتِي مِن بَعْدِ ذَلِكَ سَبْعٌ شِدَادٌ يَأْكُلْنَ مَا قَدَّمْتُمْ لَهُنَّ إِلاَّ قَلِيلًا مِّمَّا تُحْصِنُونَ) (پس از آن، هفت سال سخت قحطى و خشکسالى مىآيد، كه آنچه را براى آن سالها اندوختهايد، مىخورند؛ جز كمى كه براى بذر ذخيره خواهيد كرد.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: كلمه شداد جمع شديد از ماده شدت است، به معناى صعوبت و دشوارى، چون در سالهاى قحطى و گرانى مردم در صعوبت و مشقتند و يا از باب شد عليه و به معناى حمله آوردن است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
•
شریعتمداری، جعفر، شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «شَدَدْنا»، ج۲، ص۴۷۱.