شهر تدلیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَدَلّیس، یا تَدّلِس، امروزه دلس، شهری کهن در شمال
الجزایر واقع در کرانۀ
دریای مدیترانه میباشد.
این شهر در °۳۶ و ´۵۵ عرض شمالی و °۳ و ´۵۵ طول شرقی
در کرانۀ شرقی رودخانۀ سبائو (وادی سبائو) در ولایت تیزی وزو و در فاصلۀ حدود ۱۱۰ کیلومتری شرق شهر الجزیره جای دارد.
دیرینگی این شهر به حدود ۵۰۰‘۲ سال پیش از این بازمیگردد. فنیقیها این شهر را به منزلۀ مرکزی بازرگانی در سواحل جنوبی دریای مدیترانه بنا کردند و آن را روش ـ اوکرو (دماغۀ ماهی) میخواندند. پس از غلبۀ رومیان بر فنیقیها در جنگهای پونیک (۲۶۴-۱۴۶قم) این شهر به تصرف رومیان درآمد و از آن پس روسوکورو خوانده شد. در سدۀ ۵م پس از افتادن شهر به دست واندالها، از رونق آن کاسته شد و به مدت چند سده از وضعیت آن آگاهی در دست نیست.
در دورۀ فتوحات عربها در شمال
افریقا این شهر میبایستی ویران و خالی از سکنه شده باشد، زیرا در رویدادهای این منطقه تا سدۀ ۶ق از آن نامی برده نشده است.
ظاهراً از میان جغرافیانگاران
مسلمان، نخستین بار ادریسی از این شهر یاد کرده است. وی «تدلس» را از شهرهای مغرب اوسط و منزلگاه بربرها خوانده است.
به گفتۀ ادریسی، تدلیس بر فراز تپهای بنیان داشته، و دارای بارویی بلند و استوار و آثار و دیار و تفرجگاههای بسیاری بوده است و نرخ میوهها و خوراکها و نوشیدنیها به سبب فراوانی چندان ارزان بوده که با دیگر جاها قابل قیاس نبوده است. همچنین پرورش
گوسفند و
گاو در آنجا رونق داشته، و از آنجا با نرخی ارزان به دیگر شهرها صادر میشده است.
ابن سعید مغربی در سدۀ ۷ق/۱۳م تدلیس را بارکدهای مشهور در شرق
بجایه، مرکز مغرب اَوسط دانسته که با شهر الجزایر (الجزیره) دیگر بارکدۀ تابع بجایه، ۵۰ میل فاصله داشته است.
در سدۀ بعد نیز تدلیس جایگاه خود را به منزلۀ شهری بزرگ و دریایی، میان بجایه و الجزایر حفظ کرد.
به گفتۀ
ابن فضلالله عمری (د ۷۴۹ق) مملکت حفصیان از سوی غرب تا آخر حدود تدلیس امتداد داشت.
دستههایی از بربرهای زَواوه از قبیلۀ کُتامه در نواحی کوهستانی اطراف تدلیس میزیستند.
تدلیس و حومۀ آن همچنین مسکن عجیسه، دیگر قبیلۀ بربر بود که دارای جمعیت زیاد بودند و در حوادث مهم حضور داشتند.
به گفتۀ لئون افریقی (د ۹۵۶ق) در تدلیس ماهی بسیار
صید میشد، به گونهای که ماهی در آنجا قیمتی نداشت.
بیشتر مردم تدلیس به رنگرزی اشتغال داشتند. مردم آنجا گشادهرو و سرزنده بودند و با وجود محظورات شرعی، تقریباً همه نواختن عود و گیتار را میدانستند. ساکنان شهر صاحب زمینهای زراعی بسیاری بودند و گندم میکاشتند. آنان مانند شهرنشینان الجزایر، جامۀ نیکو میپوشیدند.
خاک بارور تدلیس امکان کشت حبوبات، و تربیت دام را فراهم میکرد.
برپایۀ گزارشهای موجود در ۱۲۰۳ق/ ۱۷۸۸م از تدلیس و شهرهای مجاور ۱۵۰ هزار بار از انواع حبوب و سبزیجات و میوه (بجز
گندم) صادر شده است.
مهمترین راهی که معمولاً برای
تجارت و کارهای دیگر طی میشد، میان شهرهای ساحلی یا نزدیک به ساحل بود. تدلیس سر راه مغرب میانی به بجایه قرار داشت. پس از تدلیس، راه از منطقۀ قبایل یا از جنوب آن میگذشت.
هنگامی که
مرابطون به رهبری
یوسف بن تاشفین به تسخیر
اندلس و تشکیل جبهۀ واحدی بر ضد
مسیحیان پرداختند، در ۴۸۴ق/۱۰۹۱م اَلمریه (همین مقاله) را تصرف کردند.
معزالدولة بن صمادح، حاکم آنجا با اموال فراوان همراه خاندانش از
دریا گذشت و به سمت الجزایر رفت. المنصور، صاحب قلعۀ بجایه، وی را اکرام کرد و تدلیس و نواحی آن را به او اقطاع داد.
یحیی بن اسحاق معروف به
ابن غانیه (د ۶۳۳ق) آخرین بازماندۀ مرابطون در اندلس و مغرب ــ که طی سالها ضربات سختی بر پیکر موحدان وارد آورد ــ در اواخر سال ۶۲۳ق/۱۲۲۶م از صحرا به سوی شهرهای شمال پیشروی کرد و تدلیس را درنوردید و در آنجا دست به قتل و غارت گشود.
پس از آنکه کار حفصیان به اختلاف گرایید و امیر
ابوزکریا بن ابیاسحاق حفصی (حک ۶۸۳- ۶۹۸ق) دولتی در بجایه و قُسَنطینه، در نواحی غربی مملکت حفصی تأسیس کرد، در ۶۸۳ق/۱۲۸۴م تدلیس را به نواحی قلمرو خود افزود.
وی سلطۀ خود را به یاری دو قبیلۀ مهم
عرب و
بربر، یعنی ذَواوده و سِدویکش بر این مناطق گسترد.
چندی بعد، لشکریان ابویعقوب یوسف، سلطان مَرینی (حک ۶۸۵-۷۰۶ق) در
رجب ۶۹۷/آوریل ۱۲۹۸ ضمن تصرف تلمسان، لشکر کمکی امیر ابوزکریا را که به یاری ابوسعید عثمان، سلطان عبدالوادی (بنی زیانی) فرستاده بود، در ناحیۀ تدلیس شکست دادند و این شهر را به فرمان خود درآوردند.
چندی بعد، ابوحموی اول، سلطان
بنی عبدالواد در تلمسان (۷۰۷- ۷۱۸ق) پس از سازش با
بنی مرین، به بسط نفوذ خود در مناطق اطراف پرداخت. وی در ۷۱۲ق/۱۳۱۲م تدلیس را تصرف کرد و امیر آنجا، ابن مخلوف را به اطاعت درآورد.
در نتیجۀ سیاست بنی مرین در مملکت
تونس، شورشهایی بر ضد آنان به وقوع پیوست و بنی عبدالواد در ۷۴۹ق/ ۱۳۴۸م به رهبری ابوسعید
عثمان بن عبدالرحمان، و به کمک بربرهای مَغراوه تلمسان را از عامل بنی مرین گرفتند. در این اثنا
علی بن راشد مغراوی نیز یک چند بر تدلیس
مستولی شد.
در
شوال ۷۵۰/ دسامبر ۱۳۴۹ ناوگان
ابوالحسن مرینی که با ۶۰۰ کشتی از افریقیه حرکت کرده بود، در نزدیکی تدلیس گرفتار توفان شد و بسیاری از کشتیهای او و جمعی از علما و بزرگان که همراه او بودند، غرق شدند.
هنگامی که
ابوعبدالله محمد حفصی، امیر بجایه (حک ۷۴۹-۷۵۳ق) درگیر حمله به قسنطینه بود، ابوثابت، سلطان زیانی بنی عبدالوادی، با همراه ساختن قبایل بربر زناته و عرب قیام کرد و در
ربیعالاول ۷۵۳/ آوریل ۱۳۵۲ تدلیس را به فرمان درآورد. استیلای وی بر تدلیس به یاری مملوکش
جابر خراسانی صورت گرفت. امیر ابوعبدالله در پی ناتوانی از ادارۀ امور، حکومت بجایه و نواحی آن را به
ابوعنان فارس مرینی (حک ۷۴۹- ۷۵۹ق) واگذار کرد. چون ابوثابت از لشکرکشی ابوعنان آگاهی یافت، تدلیس را واگذاشت و به مغرب رفت.
ابوعبدالله محمد حفصی از ۷۶۱ق/۱۳۶۰م طی ۴
سال جنگ و هجوم بر ضد عمّش
ابواسحاق حفصی، برای بازگیری حکومتش در بجایه، سرانجام در
رمضان ۷۶۵/ ژوئن ۱۳۶۴ بر بجایه
مستولی شد و دو ماه بعد تدلیس را از بنی عبدالواد پس گرفت.
وی عاملی از سوی خود در تدلیس تعیین کرد و پادگانی آنجا گماشت. اما هنگامی که او با پسرعمش،
ابوالعباسحفصی، حاکم قسنطینه، وارد جنگ شد، لشکر بنی عبدالواد تدلیس را محاصره کرد و تحت فشار قرار داد. از اینرو، امیر ابوعبدالله که بخشی از یارانش نیز وی را واگذاشته بودند، ناگزیر با سلطان ابوحموی دوم، سلطانِ عبدالوادی تلمسان سازش کرد و برای تقرب بدو، تدلیس را در ۷۶۷ق/۱۳۶۵م به وی واگذاشت. او قبل از آن میخواست تا با واگذاردن تدلیس به ابوزیان در تونس، سلطان ابوحمو را دل مشغول کند،
اما ابوالعباس حفصی در
بهار سال بعد ابوعبدالله را از میان برداشت و بر بجایه و سپس بر تدلیس
مستولی شد.
بعدها وقتی ابوحمو، قلمرو خویش را میان پسرانش تقسیم کرد، تدلیس را به پسرش یوسف ابن زابیه وا گذاشت.
وقتی ابوتاشفین، برادر ابن زابیه و حاکم تلمسان در ۷۹۵ق/۱۳۹۳م درگذشت، ابوالعباس مرینی، سلطان فاس، تلمسان و سپس تدلیس را تا حدود بجایه تصرف کرد و بدین ترتیب، دولت بنی عبدالواد در مغرب اوسط منقرض شد.
در آغاز سدۀ۹ق/۱۵م به دنبال تهاجم کشتیهای افریقاییهایی که ظاهراً از رعایای حفصیان و احتمالاً از مردم بجایه بودند، به قریۀ توریبلنکا از توابع بلنسیۀ اندلس، مردم بلنسیه به اشارۀ شورای شهر و با تأیید پادشاه
ارجونه و فرمان پاپ، حملهای را تدارک دیدند. در ذیحجۀ ۸۰۰/ اوت ۱۳۹۸ ناوگان صلیبیان به قصد انتقام، شهر تدلیس را که تابع بنی عبدالواد و نزدیکترین نقطه به خاک سلطان
تونس بود، هدف قرار داد. پادشاه ارجونه ضمن نامهای به سلطان مرینی، برخی از اهالی تدلیس را به حمله به بلنسیه متهم کرده بود. صلیبیان در ۱۳ ذیحجۀ همان سال بر شهر تدلیس
مستولی شدند و آنجا را
غارت کرده، به
آتش کشیدند و حدود ۳۰۰ تن از اهالی آنجا را کشتند و حدود ۱۵۰ نفر را هم به
اسارت گرفتند و فردای آن روز شهر را ترک گفتند.
هنگام حملۀ صلیبیان، جمعیت تدلیس حدود ۳۰۰‘۱ تا ۴۰۰‘۱ خانوار برآورد میشد که ۱۵۰ سال بعد این شمار به دو هزار خانوار رسید.
کشتیهای جنگی
اسپانیا در ۹۱۶ق/۱۵۱۰م نیز به فرماندهی کنت دو نـاوار بـه سـواحل الجزایر ــ که در دست والیان حفصی بـود ــ از جملـه تدلیس، حملـه کـردند.
پـس از سقوط اندلس به دست مسیحیان (۸۹۷ق/۱۴۹۲م) و اخراج مسلمانان از آن کشور، دو دریاسالار ترک، عروج و برادرش خیرالدین بارباروس (بربروس) در نجات و انتقال آنان به سواحل مغرب کوشیدند. برخی از این پناهندگان در تدلیس مستقر شدند.
این امر به توسعۀ فرهنگی و انتشار دستاوردهای تمدنی در الجزایر کمک کرد و اکنون برخی از مرابطون الجزایری، مانند خاندانهای تدلیس، خود را اصلاً اندلسی میدانند.
پس از آنکه عثمانیها از ۹۲۳ق/۱۵۱۷م بر قلمرو ممالیک چیره شدند، به توسعۀ
حکومت خود در الجزایر که در آن هنگام تحت نفوذ نیروهای اسپانیایی بود، پرداختند. عروج شهرهای الجزایر را به ۱۰ بلدیه تقسیم کرد و ۵ بلدیه در شرق الجزایر را به برادرش بارباروس واگذارد. بارباروس شهر تدلیس (دلس) را مرکز مناطق پنجگانۀ تحت حاکمیت خود قرار داد و به ساماندهی امور پرداخت.
وی سیطـرۀ ثـعلبـه را ــ کـه از اشـراف و شجـاعـان بـودند و شمار سـوارانشـان بـه ۳ هـزار مرد میرسید ــ از تدلیس برانداخت و آنان را نابود کرد.
اسپانیاییها در ۹۳۸ق/۱۵۳۱م شهرهای ساحلی و سوقالجیشی الجزایر و از آن میان تدلیس را به تصرف درآوردند و این شهرها را در برابر دریافت غرامتی سنگین ترک کردند.
در ۹۴۸ق/۱۵۴۱م ناوگان دریایی اسپانیا به فرماندهی شارل کن به سواحل الجزایر حمله بردند، اما در نبردی که درگرفت شکست خوردند و متحمل خسارات بسیار شدند. در این نبرد سواحل الجزایر از تدلیس تا شرشال با اجساد سربازان و کشتیهای منهدم شدۀ اسپانیایی پوشیده شد و غنایم بسیار به دست الجزایریها افتاد.
پس از استیلای عثمانیها بر الجزایر، تدلیس (دلس) همواره در تمام امور اداری، تابع پایتخت و
حکومت مرکزی بود.
وقتی در ۱۲۵۳ق/۱۸۳۷م نیروهای فرانسوی در عملیات نظامی از مقابله با مجاهدان و مقاومت مردمی ناتوان ماندند، یک کشتی نظامی آنان به دلس آمد و شماری از بزرگان شهر، از جمله
مولود بن حاج علال را گروگان گرفتند و به الجزایر بردند.
در ۱۲۵۴ق/ ۱۸۳۸م
محمد برکانی، سردار امیر عبدالقادر، نواحی جنوب تدلیس را به تصرف درآورد.
در
ربیع الآخر۱۲۶۰/ مۀ۱۸۴۴ شهر تدلیس بار دیگر به دست نیروهای فرانسوی افتاد که آنجا را مرکز فرماندهی و عملیات خود ساختند.
در زمان اشغال الجزایر توسط فرانسویها، مهاجرتهایی به سرزمینهای شرقی صورت گرفت. از جمله در ۱۲۶۳ق/۱۸۴۷م
شیخ مهدی سکلاوی، رهبر طریقۀ پرنفوذ «رحمانیه» با شماری از بزرگان زواوه از دلس به شرق (سوریه)
مهاجرت کرد.
تدلیس خاستگاه شماری از بزرگان و علما بوده است. از این میان، ابوعمران
موسی بن حجاج اشیری (د ۵۸۹ق)
محدث ساکن تدلیس را میتوان یاد کرد. وی از ۵۳۵ تا ۵۴۰ق در اندلس دانش آموخت و از
ابن عربی، فقیه مالکی نیز استماع حدیث کرد و پس از بازگشت به تدلیس به تعلیم و تدریس پرداخت.
ابوعلی عمر بن محمد بن مخلوف (سدۀ ۷ق) نیز اهل تدلیس بود که در بلنسیه به تحصیل قرائات پرداخت.
ابوعبدالله
محمد بن یحیی بن عبدالسلام (سدۀ ۷ق) فقیه و کاتب و ادیب و شاعر تدلسی در بجایه ساکن شد و شغل قضا را تصدی کرد و در تاریخ و پزشکی نیز آگاهی داشت.
پس از سقوط
اشبیلیه به دست مسیحیان در اوایل سدۀ ۷ق/۱۳م نیای ابن خلدون به تدلیس آمد و از آنجا به تونس رفت.
در دورۀ عثمانی در نواحی تدلیس زوایایی چند برپا بود، مانند زاویۀ عبدالرحمان یلولی (د ۱۱۰۵ق) که در آنجا طلاب و مدرسان به تعلیم و تحصیل میپرداختند. زاویۀ یلولی به آموزش
قرآن اختصاص داشت.
ادریس بن محفوظ دلسی (د ۱۳۵۳ق/۱۹۳۴م) در کتاب الحدائق الزاهرة، به ذکر نام پدران خود تا
پیامبر اکرم (صلیاللهوعلیهوالهوسلم) پرداخته، و شرح حال خاندان خود را چنین آورده است: از اشراف بهشمار میآمده، و از الجزایر (دلس) به تـونس مهـاجرت کردهاند.
(۱) ابن ابار، محمد، التکملة لکتاب الصلة، به کوشش عبدالسلام هراس، بیروت، ۱۴۱۵ق/۱۹۹۵م.
(۲) ابن خلدون، عبدالرحمان، التعریف، به کوشش محمدبن تاویت طنجی، قاهره، ۱۳۷۰ق/۱۹۵۱م.
(۳) ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
(۴) ابن خلدون، یحیی، بغیة الرواد، به کوشش عبدالحمید حاجیات، الجزایر، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م.
(۵) ابن سعید، علی، الجغرافیا، به کوشش اسماعیل عربی، بیروت، ۱۹۷۰م.
(۶) ابن عبدالمنعم، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۹۸۴م.
(۷) ابن قاضی، احمد، جذوةالاقتباس، رباط، ۱۹۷۴م.
(۸) ابن قنفذ، احمد، الفارسیة، به کوشش محمد شاذلی نیفر و عبدالمجید ترکی، تونس، ۱۹۶۸م.
(۹) ادریسی، محمد، نزهةالمشتاق، پورت سعید، ۱۹۷۰م.
(۱۰) التر، عزیز سامح، الاتراک العثمانیون فی افریقیا الشمالیة، ترجمۀ محمود علی عامر، بیروت، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹م.
(۱۱) برنسویک، روبر، تاریخ افریقیة فی العهدالحفصی، ترجمۀ حمادی ساحلی، بیروت، ۱۹۸۸م.
(۱۲) جیلالی، عبدالرحمان، تاریخ الجزائرالعام، بیروت، ۱۴۰۳ق/۱۹۸۳م.
(۱۳) زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، به کوشش محمد ماضور، تونس، ۱۹۶۶م.
(۱۴) سعدالله، ابوالقاسم، تاریخ الجزائر الثقافی، بیروت، ۱۹۹۸م.
(۱۵) سعدالله، ابوالقاسم، الحرکة الوطنیة الجزائریة، بیروت، ۱۹۹۲م.
(۱۶) سلاوی، احمد، الاستقصا، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضا، ۱۹۵۴م.
(۱۷) عبدالله زیری، مذکّرات، به کوشش لوی پرووانسال، قاهره، ۱۹۵۵م.
(۱۸) عروسی مطوی، محمد، السلطنة الحفصیة، بیروت، ۱۴۰۶ق/۱۹۸۶م.
(۱۹) عنان، محمد عبدالله، دولةالاسلام فی الاندلس (عصرالمرابطین و الموحدین)، قاهره، ۱۴۱۱ق/۱۹۹۰م.
(۲۰) غبرینی، احمد، عنوان الدرایة، به کوشش عادل نویهض، بیروت، ۱۹۶۹م.
(۲۱) لقبال، موسی، دور کتامة فی تاریخ الخلافة الفاطمیة، الجزائر، ۱۹۷۹م.
(۲۲) لئون افریقی، حسن بن محمد وزان، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، ۱۹۸۳م.
(۲۳) مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمدسعید عریان و محمدعربی علمی، قاهره، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م.
(۲۴) مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ۱۳۸۸ق/۱۹۶۸م.
(۲۵) Britannica Atlas، Chicago، ۱۹۹۶.
(۲۶)» Dellys، Boumerdes، Algeria «، BBC، www bbc couk/ dna/ h۲g۲/ A۷۷۶۰۴۵.
(۲۷) EI۲.
(۲۸) Wikipedia، en wikipediaorg/wiki/Dellys.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تدلیس»، شماره۵۸۳۲.