شهادت حضرت زهرا
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شهادت حضرت زهرا (سلاماللهعلیها)، از وقایع
مسلّم تاریخی است که منابع معتبر
شیعه و اهلسنت بر صحت آن گواهی میدهند
و برای هیچ شیعه
و سنی منصف
و غیرمتعصبی قابل انکار نیست.
طبق مستندات تاریخی
حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) اندکی پس از
رحلت پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و در جریان هجوم عدهای از
صحابه به خانه حضرت
و آتش زدن خانه
و... آسیب دیده در بستر بیماری افتاد
و پس از مدت کوتاهی در
مدینه به
شهادت رسید. پیکر دختر پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) به وصیت خودش شبانه
و مخفیانه دفن شد
و قبرش هیچگاه مشخص نشد. تاریخ شهادت آن حضرت دقیقا مشخص نیست
و در روایات
و منابع تاریخی، نقلهای مختلفی را ذکر کردهاند، عدهای آن را چهل روز، برخی ۷۲ روز، گروهی ۷۵ روز، عدهای ۹۵ روز، گروهی سه ماه،
و پارهای دیگر شش ماه پس از رحلت رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) دانستهاند، اما بنا بر قول مشهور نزد شیعه، سوم
جمادی الثانی سال
۱۱ هجری قمری بوده است.
شهادت حضرت فاطمه زهراء (
سلامالله
علیها) واقعیتی است که منابع حدیثی
و تاریخ
شیعه و سنّی بر آن گواه است. برخی به علت عدم آشنائی با
حدیث و تاریخ، در این واقعیت تردید نمودهاند. از اینرو گوشهای از این شواهد را تنها از منابع معتبر اهلسنّت بیان میکنیم.
قال رسول اللَّه (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم): «...
«فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی فتقدم علیّ محزونة مکروبة مغمومة مقتولة»».
(فاطمه) اولین کسی از اهل بیتم میباشد که به من ملحق میگردد، پس بر من وارد میشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول...
قال ابن عباس: انّ الرّزیّة کُلَّ الرّزیة، ما حال بین رسول اللَّه (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و بین
کتابه.
مصیبت تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و نوشتارش حائل گردیدند.
شهادت حضرت زهرا (
سلامالله
علیها) نهتنها از
مسلّمات منابع معتبر شیعه، بلکه مهمترین منابع اهلسنت بر آن شاهدند.
صحیح بخاری (معتبرترین
کتاب، پس از
قرآن در نزد اهلسنت) طلیعه این مصیبت را از قول
ابن عباس در ضمن حدیثی چنین توصیف میکند «الرزیّة کلّ الزریّة» مصیبت آن مصیبتی که بر هر مصیبتی برتری دارد، بلکه آن مصیبتی که همه مصائب را در بر میگیرد، زمینهسازی برای این مصیبت عظمی بود.
ابن عباس میگوید: چون بیماری رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) شدید گردید، فرمود: چیزی بیاورید تا بر آن برای شما نوشتهای بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید.
عمر گفت: بر پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) بیماری چیره گردیده،
کتاب خدا در دست ماست ما را بس است، پس اختلاف کردند
و جنجال بالا گرفت. پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) فرمود: از نزد من برخیزید درگیری در حضور من سزاوار نیست. پس ابن عباس بیرون رفت
و میگفت: مصیبت، تمام مصیبت آنگاه رخ داد که بین پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و نوشتارش حائل گردیدند.
«عن ابن عباس قال: لمّا اشتدّ بالنّبیّ (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) وجعه، قال:
«ائتونی بکتاب اکتب لکم کتاباً لاتضلّوا بعده»، قال عمر: انّ النّبیّ (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) غلبه الوجع وعندنا
کتاب اللَّه حسبنا، فاختلفوا
و کثر الغلط، قال:
«قوموا عنّی و لاینبغی عندی التنازع»، فخرج ابن عباس یقول: انّ الرزیّة کلّ الرزیّة ما حال بین رسول اللَّه (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و بین
کتابه».
بنابر نقل اهلسنت عمر بن خطاب در ماجرای آتش زدن خانه حضرت زهرا (
سلامالله
علیها) خطاب به حضرت گفت: به خدا قسم خانه را با شما آتش میزنم. این ماجرا در منابع فراوانی از اهلسنت آمده که فقط بهچند نمونه آن اشاره میشود.
ابوبکر
عبدالله بن
محمد بن ابیشیبه، شیخ
و استاد
بخاری، در
کتاب المصنف، میگوید:
«آنگاه که بعد از رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) برای
ابوبکر بیعت میگرفتند.
علی (علیهالسّلام) و زبیر برای مشورت در این امر نزد
فاطمه (سلاماللهعلیها) دختر پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) رفت
و شد میکردند. عمر بن خطاب با خبر گردید
و به نزد فاطمه (
سلامالله
علیها) آمد
و گفت: ای دختر رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)! به خدا در نزد ما کسی از پدرت محبوبتر نیست
و پس از او محبوبترین تویی!!
و به خدا قسم این امر مرا مانع نمیشود که اگر آنان نزد تو جمع شوند، دستور دهم که خانه را با آنها به آتش کشند.
اسلم گفت: چون عمر از نزد فاطمه (
سلامالله
علیها) بیرون شد،
علی (
علیه
السّلام)
و ... به خانه برگشتند. پس فاطمه (
سلامالله
علیها) گفت: میدانید که عمر نزد من آمد،
و به خدا قسم یاد کرده اگر شما (بدون اینکه با ابوبکر بیعت کنید) به خانه برگردید خانه را با شما آتش میزند؟
و به خدا قسم که او به سوگندش عمل خواهد کرد».
«
حِينَ بُويِعَ لِأَبِي بَكْرٍ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ عَلِيٌّ وَالزُّبَيْرُ يَدْخُلَانِ عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَيُشَاوِرُونَهَا وَيَرْتَجِعُونَ فِي أَمْرِهِمْ , فَلَمَّا بَلَغَ ذَلِكَ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ خَرَجَ حَتَّى دَخَلَ عَلَى فَاطِمَةَ فَقَالَ: «يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ , وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا مِنْ أَبِيكِ , وَمَا مِنْ أَحَدٍ أَحَبَّ إِلَيْنَا بَعْدَ أَبِيكِ مِنْكِ , وَايْمُ اللَّهِ مَا ذَاكَ بِمَانِعِي إِنِ اجْتَمَعَ هَؤُلَاءِ النَّفَرُ عِنْدَكِ ; أَنْ أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُحَرَّقَ عَلَيْهِمِ الْبَيْتُ» , قَالَ: فَلَمَّا خَرَجَ عُمَرُ جَاءُوهَا فَقَالَتْ: تَعْلَمُونَ أَنَّ عُمَرَ قَدْ جَاءَنِي وَقَدْ حَلَفَ بِاللَّهِ لَئِنْ عُدْتُمْ لَيُحَرِّقَنَّ عَلَيْكُمُ الْبَيْتَ وَايْمُ اللَّهِ لَيَمْضِيَنَّ لِمَا حَلَفَ عَلَيْهِ».
روایتی با همین مضمون را
سیوطی در مسند فاطمه، آورده است.
ابن عبدالبر، در
الاستیعاب، نیز این داستان را نقل کرده است.
چنانکه
بلاذری میگوید: «ابوبکر به
علی (
علیه
السّلام) پیام فرستاد تا با وی
بیعت کند، امّا
علی نپذیرفت، پس عمر با مشعلی آمد، فاطمه (
سلامالله
علیها) ناگاه عمر را با مشعل در خانهاش یافت، پس فرمود: یا بن الخطّاب! آیا من نظارهگر باشم
و حال آنکه تو در خانهام را بر من به آتش میکشی؟! عمر گفت: بلی».
«أَنَّ أَبَا بَكْرٍ أَرْسَلَ إِلَى
عَلِيٍّ يُرِيدُ الْبَيْعَةَ، فَلَمْ يُبَايِعْ. فَجَاءَ عُمَرُ، ومعه فتيلة. فتلقته فاطمة
على الباب، فقالت فاطمة: يا ابن الْخَطَّابِ، أَتُرَاكَ مُحَرِّقًا
عَلَيَّ بَابِي؟ قَالَ: نَعَمْ».
ابوالفداء نیز میگوید: «سپس ابوبکر عمر بن خطاب را بهسوی
علی و آنانکه با او بودند فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه (
سلامالله
علیها) بیرون کند.
و گفت: اگر از دستور تو سرباز زدند با آنان بجنگ. پس عمر مقداری آتش آورد تا خانه را آتش زند. پس فاطمه (
سلامالله
علیها) بر سر راهش آمد
و فرمود: کجا؟ ای پسر خطاب! آمدهای تا کاشانه ما را به آتش کشی؟! گفت: بلی. یا در آنچه امت وارد شدهاند وارد شوند».
«ثمّ انّ ابابکر بعث عمر بن خطاب الی
علیٍ ومن معه لیخرجهم من بیت فاطمة (رضی اللَّه عنها) وقال: ان ابی علیک فقاتلهم، فاقبل عمر بشیء من نار
علی ان یضرم الدار، فلقیته فاطمة (رضی اللَّه عنها) وقالت: الی این یابن الخطّاب؟! اجئت لتحرق دارنا؟! قال: نعم، او یدخلوا فیمادخل فیه الامّة».
عالم بزرگ سنی شافعی
جوینی (استاد جمعی از علمای اهلسنت که یکی از شاگردانش (
ذهبی) که به شاگردیش افتخار میکند
و میگوید: سمعت من الامام المحدّث الاوحد الاکمل فخرالاسلام صدرالدّین ...
و کان دیّناً صالحاً.
) از پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) نقل میکند که فرمود:
«چون به دخترم فاطمه مینگرم بهیاد میآورم آنچه را که بعد از من بر سر او خواهد آمد
و حال آنکه در خانهاش ذلّت وارد گردیده، از وی هتک حرمت شده، حقش غصب
و ارثش منع شده، پهلویش شکسته
و جنینش سقط گردیده
و او فریاد برمیآورد «یا محمداه» .... پس او اولین کسی از اهلبیتم میباشد که به من ملحق میگردد، پس بر من وارد میشود، محزون، مکروب، مغموم، مقتول...».
«. .
«وانّی لمّا رایتها ذکرت ما یصنع بعدی، کانّی بها وقد دخل الذّل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقّها ومنعت ارثها وکسرت جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی: یا؛ محمداه... فتکون اوّل من یلحقنی من اهل بیتی فتقدم علیّ َ محزونة مکروبة مغمومة مغصوبة مقتولة»».
هنگامی با مشعل آتش برای تسلیت دختر پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) آمدند که وی «به محسن» باردار بود
و تهاجم به خانه
و ... موجب قتل محسن طفلی که هنوز پا به دنیا ننهاده بود گردید. چنانکه
ابن ابیدارم (آنکه ذهبی وی را «الامام الحافظ الفاضل... کان موصوفاً بالحفظ
و المعرفة» خوانده) جمله «انّ عمر رفس فاطمة حتّی اسقطت بمحسن؛ عمر لگدی بر حضرت زهرا (
سلامالله
علیها) زد تا محسن سقط گردید». را مورد تقریر
و تائید قرار داده تا مورد نکوهش گروهی قرار گرفت. «كَانَ (ابن ابیدارم) مُسْتَقِيْمَ الأَمْر عامَّة دَهْره, ثُمَّ
فِي آخر أَيَّامه كَانَ أَكْثَرَ مَا يُقْرَأ
عَلَيْهِ المَثَالب, حَضَرْتُه وَرَجُل يَقْرأُ
عَلَيْهِ أنَّ عُمر رَفَسَ فَاطِمَة حَتَّى أَسقطتْ محسّناً.».
روشن است زنی که در اثر تهدید به احراق بیت
و آتش زدن خانهاش
و سقط جنینش
و ... مریض گردد
و مرض او در زمان کوتاهی منجر به فوت وی شود، این فوت شرعاً
و عرفاً
و عقلاً قتل
و شهادت محسوب میگردد
و به عامل جنایت مستند میباشد. از اینرو است که
ائمه معصومین و اهلبیت رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) مادر خود را شهید میخواندند، چنانکه
حضرت موسی بن جعفر (علیهالسّلام) فرمود: «
«إِنَّ فَاطِمَةَ ع صِدِّيقَةٌ شَهِيدَةٌ» ».
با آنچه گفته شد جای تردیدی باقی نمیماند
و شهادت دختر پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) برای هیچ شیعه
و سنی منصف
و غیرمتعصبی قابل انکار نیست. در عینحال باز هم این قصّه بر باورهای بسیاری سنگین میآید
و جا دارد که فریاد برآورند که مگر خدا به پیامبرش نفرمود: «
«لولاک لما خلقت الافلاک»»
و پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) درباره دخترش نفرمود: «
«فاطمة بضعة منّی»؛ فاطمه پاره تن من است»؟
چنانچه در صحت سخن بخاری تردید شود میتوان به سخنان متعدد وی استناد کرد، وی مراسم خاکسپاری فاطمه را در نیمهشب دور از انظار خلیفه
و ... ذکر کرده
و میگوید:
چون فاطمه وفات کرد شوهرش
علی (
علیه
السّلام) وی را شبانه به خاک سپرد
و ابوبکر را خبر نکرد
و خود بر او نماز گزارد؛ فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا
عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى
عَلَيْهَا ...
و باید پرسید چرا کراهت
علی (
علیه
السّلام) از ملاقات با عمر را ذکر کرده؟ ... أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ.
مسلم هم همین جریان را نقل کرده
و گفته است: که ابن عباس بر این رزیّة چنان گریست که از اشکهایش ریگها تر شدند:
«قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: يَوْمُ الْخَمِيسِ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ ثُمَّ بَكَى حَتَّى بَلَّ دَمْعُهُ الْحَصَى، فَقُلْتُ: يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، وَمَا يَوْمُ الْخَمِيسِ؟ قَالَ: اشْتَدَّ بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَجَعُهُ، فَقَالَ: «
«ائْتُونِي أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدِي»»، فَتَنَازَعُوا وَمَا يَنْبَغِي عِنْدَ نَبِيٍّ تَنَازُعٌ، وَقَالُوا: مَا شَأْنُهُ أَهَجَرَ؟ اسْتَفْهِمُوهُ، قَالَ: "
«دَعُونِي ... »»
ابن عباس گفت: روز پنجشنبه، چه روز پنجشنبهای، سپس گریست تا آب دیدگانش ریگها را تر کرد. پس گفتم: روز پنجشنبه چیست؟ گفت: بیماری رسول خدا (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) شدید گشت، پس فرمود: بیاورید تا برای شما نوشتاری بنویسم که بعد از من گمراه نشوید. پس
نزاع کردند،
و نزاع در نزد پیامبر سزاوار نیست
و گفتند او را چه شده است، هزیان میگوید، از او جویا شویم، فرمود، رها کنید مرا ...
ابن ابیشیبه واقعه را روشنتر بیان کرده که تهدید به آتش کشیدن خانه را ذکر کرده:
آنچه به سند صحیح
و معتبر ثابت
و غیرقابل انکار است، تهدید به آتش کشیدن خانه فاطمه (
سلامالله
علیها) است، امّا اصل آتش زدن ثابت نیست. بلی، کلام ابن ابیشیبه بهتنهایی آتش زدن خانه را ثابت نمیکند، امّا بخاری با نقل بیعت نکردن
علی (
علیه
السّلام) با ابوبکر از به آتش کشیدن خانه امام خبر میدهد، زیرا در نقل ابن ابیشیبه خواندیم که عمر قسم یاد کرد اگر بیعت نکنند دستور میدهم تا خانه را با اهلش آتش زنند. آنچنان سوگند عمر جدّی بود که فاطمه (
سلامالله
علیها) سوگند میخورد که عمر به قسمش وفا خواهد کرد. بخاری آورده است:
«فاطمه (
سلامالله
علیها) بر ابوبکر غضب نمود پس با وی قهر کرد پس با او سخنی نگفت تا وفات نمود
و بعد از پیغمبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) شش ماه زندگی کرد... (
و علی (
علیه
السّلام)) در این ماهها بیعت نکرد.»
فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ
عَلَى أَبِي بَكْرٍ
فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ
عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، ... وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ»
پس بنابراین چنانکه بلاذری در
انساب الاشراف میگوید: «فلم یبایع فجاء عمر ومعه فتیلة»؛ عمر به مقتضای قسمش عمل کرد
و بیت اهلالبیت را به آتش کشید.
و آنچه برخی نقل کردهاند که
علی (
علیه
السّلام) پس از تهدید ناگزیر از بیعت شد
و نوبت به احراق نرسید، مخالف نقل بخاری است که در نزد
اهلسنت از اعتبار بیشتری برخوردار است،
و نیز شواهد حدیثی
و تاریخی، آن را مردود میداند. بلی قافیه این مرثیه
و نوحه با سرودن طلیعه آن به زبان هر سرایندهای جاری میشود، چون با قسم به آتش زدن خانه،
و سپس برای وفا به قسم با مشعل به در خانه آمدن
و سقط جنین
و ... از دنیا رفتن پس از مدت کوتاهی، قتل
و شهادت
و مستند به این مقدمات خواهد بود.
هرچند بعضی از ناقلین این مرثیه
و مصیبت بهنتیجه آن تصریح نکرده باشند. امّا همانطور که گذشت، این مرثیه بهوسیله پدر فاطمه (
سلامالله
علیها) پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و فرزندانش ائمه اطهار، تا پایان سرائیده شد.
در ادامه به برخی از مصادیق آزار پیامبر اشاره میشود.
از آیات
سوره احزاب استفاده میشود که: جمعی سرزده
و بدون اذن وارد خانه پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) میشدند. چون آنها را دعوت به میهمانی میکردند، پس از پذیرایی دور هم مینشستند
و با هم بهگفتگوهای بیهوده
و حتی آزار دهندهای میپرداختند
و گاه چون از زنان پیامبر چیزی میخواستند ناگهان پرده را بالا زده
و سؤال خود را مطرح میکردند. پیامبر از این وضع آزرده میگشت، امّا
حیا مانع بود تا آنها را از این رفتارهای ناهنجار
و ناشایسته منع کند.
خداوند آیاتی را فرو فرستاد
و آنها را از این رفتار ناشایست خصوصاً در مورد همسران پیامبر بر حذر داشت.
«
(یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ اِلاَّ اَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ اِلی طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ اِناهُ وَ لکِنْ اِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَاِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَاْنِسینَ لِحَدیثٍ اِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی مِنْکُمْ وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیی مِنَ الْحَقِّ وَ اِذا سَاَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ اَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِن)؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! بهخانههای پیامبر داخل نشوید مگر بهشما برای صرف غذا اجازه داده شود، بدون اینکه چشم به ظرف غذای وی بدوزید، امّا هنگامیکه دعوت شدید داخل شوید،
و وقتی غذا خوردید پراکنده شوید
و (بعد از صرف غذا) به بحث
و گفتگو ننشینید، این عمل، پیامبر را میآزارد، ولی از شما شرم میکند (
و چیزی نمیگوید)، امّا خدا از (بیان) حق شرم ندارد.
و هنگامیکه چیزی از آنان (همسران پیامبر) میخواهید از پشت پرده بخواهید، این کار برای پاکی دلهای شما
و آنها بهتر است.»
و سپس فرمود: «
(وَ ما کانَ لَکُمْ اَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا اَنْ تَنْکِحُوا اَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ اَبَداً اِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیما)؛
شما حق ندارید پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) را بیازارید
و پس از او با همسرانش
ازدواج کنید این رفتار شما نزد خداوند بزرگ است.»
و پس از چند آیه میفرماید: «
(اِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنهَمُ اللَّهُ فیِ الدُّنْیَا وَ الاَخِرَةِ وَ اَعَدَّ لهَمْ عَذَابًا مُّهِینًا)؛
آنانکه خدا
و پیامبرش را میآزارند، خداوند بر آنها در
دنیا و آخرت لعن میفرستد
و برای آنان عذابی خار کننده آماده فرموده است.»
شاید بتوان یکی از اهم مصادیق آزار پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) را داستانی که بخاری آورده است بهشمار آورد.
حاصل داستان این است که زنان پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) در تاریکی شب با پوشش کامل به مکانی که خلوت
و مناسب بود برای قضا حاجت میرفتند. چون
سوده قد بلندی داشت یا تنومند بود، عمر وی را شناخت
و فریاد برآورد که ای سوده تو نمیتوانی خود را از ما پنهان کنی، بدان که ما تو را شناختیم. سوده برمیگردد
و به پیامبر شکوه میبرد
و آن حضرت میفرماید شما رخصت داده شدهاید که برای حوائجتان خارج شوید. این داستان را بخاری در سهجا از
کتاب صحیحش آورده است.
در
كتاب التفسیر سورة الاحزاب در ذيل آيات فوق آمده است: عن عَائِشَةَ رضی الله عنها قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بعد ما ضُرِبَ الْحِجَابُ لِحَاجَتِهَا وَکَانَتْا مْرَاَةً جَسِیمَةً لَا تَخْفَی
علی من یَعْرِفُهَا فَرَآهَا عُمَرُ بن الْخَطَّابِ فقال یا سَوْدَةُ اَمَا والله ما تَخْفَیْنَ
عَلَیْنَا فَانْظُرِی کَیْفَ تَخْرُجِینَ قالت فَانْکَفَاَتْ رَاجِعَةً وَرَسُولُ اللَّهِ
فی بَیْتِی وَاِنَّهُ لَیَتَعَشَّی وفی یَدِهِ عَرْقٌ فَدَخَلَتْ فقالت یا رَسُولَ اللَّهِ انی خَرَجْتُ لِبَعْضِ حَاجَتِی فقال لی عُمَرُ کَذَا وَکَذَا... فقال انه قد اُذِنَ لَکُنَّ اَنْ تَخْرُجْنَ لِحَاجَتِکُنَّ»
عایشه گفت: پس از آنکه
آیه حجاب نازل گردید، سوده برای قضای حاجتش بیرون رفت، او زنی تنومند بود، ازاینرو نمیتوانست خود را از کسانی که او را میشناختند پنهان کند، عمر بن خطاب او را دید،
و گفت: ای سوده! به خدا نمیتوانی خود را از ما مخفی نگاهداری، پس فکر کن چگونه خارجشوی گفت: پس با دگرگونی بازگشت
و بر پیامبر وارد شد
و گفت: یا رسول اللَّه! من برای برخی از نیازهای خود بیرون رفتم: عمر به من چنین
و چنان گفت ... پس پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) فرمود: شما اجازه داده شدهاید تا برای نیازهایتان خارج شوید.
در
كتاب النكاح باب خروج النساء لحوائجهن آمده است: «عن عَائِشَةَ قالت خَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ لَیْلًا فَرَآهَا عُمَرُ فَعَرَفَهَا فقال اِنَّکِ والله یا سَوْدَةُ ما تَخْفَیْنَ
عَلَیْنَا فَرَجَعَتْ الی النبی فَذَکَرَتْ ذلک له وهو
فی حُجْرَتِی یَتَعَشَّی وَاِنَّ
فی یَدِهِ لَعَرْقًا فَاَنْزَلَ
علیه فَرُفِعَ عنه وهو یقول قد اَذِنَ الله لَکُنَّ اَنْ تَخْرُجْنَ لِحَوَائِجِکُنَّ»
عایشه گفت: شبی سوده بنت زمعه بیرون رفت، عمر او را دید
و شناخت،
و گفت: به خدا ای سوده نمیتوانی خود را از ما مخفی نگاهداری گفت: بهسوی پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) بازگشت، پس ماجرا را برای آن حضرت نقل کرد
و او (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) میفرمود: خدا به شما اجازه داده است تا برای نیازهایتان خارج شوید.
در
كتاب الوضوء باب خروج النساء الی البراز آمده است: «عن عَائِشَةَ اَنَّ اَزْوَاجَ النبی کُنَّ یَخْرُجْنَ بِاللَّیْلِ اذا تَبَرَّزْنَ الی الْمَنَاصِعِ وهو صَعِیدٌ اَفْیَحُ فَکَانَ عُمَرُ یقول لِلنَّبِیِّ (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) احْجُبْ نِسَاءَکَ فلم یَکُنْ رسول اللَّهِ (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) یَفْعَلُ فَخَرَجَتْ سَوْدَةُ بِنْتُ زَمْعَةَ زَوْجُ النبی (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) لَیْلَةً من اللَّیَالِی عِشَاءً وَکَانَتْ امْرَاَةً طَوِیلَةً فَنَادَاهَا عُمَرُ الا قد عَرَفْنَاکِ یا سَوْدَةُ حِرْصًا
علی اَنْ یَنْزِلَ الْحِجَابُ»
عایشه گفت: همسران پیغمبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) در شب برای قضای حاجت به زمین وسیعی میرفتند، عمر به پیامبر میگفت: زنانت را از نامحرمان بپوشان، امّا پیامبر (به نصیحت عمر) عمل نمیکرد تا شبی سوده بنت زمعه که قامتی بلند داشت پس از پاسی از شب بیرون شد، پس عمر فریاد برآورد: ای سوده بدان که تو را شناختیم، چون وی بر نزول آیه حجاب حریص بود.
معمولاً مفسرین شأن نزول آیات فوق را دو قضیّه ذکر کردهاند.
۱. داستانی که در بخش قبلی گذشت.
۲. اینکه یکی از اصحاب پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) گفت: چون پیامبر از دنیا رود من با فلان همسرش ازدواج خواهم کرد، این سخن به آن حضرت رسیده بسیار آزرده شد، پس آیات فوق نازل گردید.
گروهی از مفسران این شان نزول را ذکر کردهاند از آن جمله است
طبری در
جامع البیان و آلوسی در
روح المعانی و ابن کثیر در
تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، صحابی مورد شان نزول آیه را
طلحه و همسری را که در نظر داشته عایشه دانسته است.
با وجود اینکه داستان عمر
و سوده بعد از نزول آیه حجاب واقع گردیده بهطوریکه در متن حدیث آمده است «بعد ما ضرب الحجاب». در عینحال سوء
ادب و شرمنده نمودن
و اذیت
و آزار امالمؤمنین سوده، حرم پیامبر را (که موجب آزردگی رسول خدا شده
و یکی از اسباب نزول آیه شریفه (
و ما کان لکم ان تؤذوا رسول اللَّه) حق اذیت
و آزار پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) را ندارید) جزء فضائل عمر
و یا به تعبیر دیگر از موافقات عمر بهشمار آوردهاند.
مثلاً آلوسی پس از قبول اینکه کار عمر خلاف
ادب و شرمنده نمودن سوده، حرم رسول اللَّه (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و آزردن او است، میگوید: عمر در اینکار عیبی نمیدیده، چون گمان میکرده که بر اینکار خیر عظیمی مترتب میگردد.
«وذلک احد موافقات عمر (رحمةالله
علیه) وهی مشهورة، وعدّ الشّیعة ما وقع منه من المثالب، قالوا: لما فیه من سوء
الادب وتخجیل سوده حرم رسول اللَّه (صلی الله
علیه و سلم) وایذائها بذلک. واجاب اهل
السّنة، بعد
تسلیم صحة الخبر انّه (رحمةالله
علیه) رای ان لاباس بذلک، لما غلب
علی ظنّه من ترتب الخیر العظیم...»
و نیز بخاری (یا برخی از راویان حدیث) در
کتاب وضوء، این داستان را چنین توجیه کردهاند که این اهانت
و سوء
ادب «حِرْصًا
عَلَى أَنْ يَنْزِلَ الحِجَابُ» بوده.
و حال آنکه خود در تفسیر
سوره احزاب گفته است: این داستان پس از نزول آیه حجاب بوده است.
این امر موجب گردیده تا برخی از شارحان بخاری ناگزیر شوند برای جمع بین این احادیث بگویند شاید این داستان مکرّر تحقق یافته است. «قَالَ الْكِرْمَانِيُّ فَإِنْ قُلْتُ وَقَعَ هُنَا أَنه كَانَ بعد مَا ضُرِبَ الْحِجَابُ وَتَقَدَّمَ
فِي الْوُضُوءِ أَنَّهُ كَانَ قَبْلَ الْحِجَابِ فَالْجَوَابُ لَعَلَّهُ وَقَعَ مَرَّتَيْنِ قُلْتُ بَلِ الْمُرَادُ بِالْحِجَابِ الْأَوَّلِ غَيْرُ الْحِجَابِ الثَّانِي.»
بههرحال، آنگاه که حکومت در دست پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) بود
و آنان محکوم بودند، بر آن حضرت جرئت میکردند. گاه با آرزوی رحلت پیامبر، خیال ازدواج با همسرش را در سر میپروراندند، گاه با عبارات توهینآمیزی همسران پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) را مخاطب قرار میدادند. امّا هنوز جای سؤال است که چرا از شجاعت پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم)
و علی (
علیه
السّلام) نمیهراسیدند
و جرات میکردند؟ یا به تعبیر دیگر، چرا پیامبر
و علی (صلواتاللهعلیهما) از شجاعت
و غیرت خود بهره نمیگرفتند تا مخالفان چنان جرأت کنند
و بر آنها چیره شوند؟
اولاً: خاندان پیامبر (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) همانند دیگران نیستند. آنچه آنان را به عکسالعمل وا میدارد فقط امر الهی
و رضای اوست. آنان بر اساس
تعصب،
غضب، منافع شخصی، دفاع از خود
و متعلقات خود حرکت نمیکنند. بلکه تنها مدافع
دین و تابع وظیفه
و امر الهیاند. حضرت
علی (
علیه
السّلام) تنها بر اساس امر
و فرمان عمل میکرد، او امر به
صبر شده بود، پس امتثالاً لامر اللَّه سبحانه صبر کرد.
ثانیاً: روشن است که اگر به همسر یا مادر
و خواهر کسی (هرچند ضعیف
و غیرشجاع) هجوم برند، او در خانه نخواهد نشست
و به دفاع برمیخیزد، امّا اگر بداند که مهاجمین میخواهند با تحریک احساسات، وی را به عکسالعمل وادارند تا به اهداف شوم خود برسند. اگر شخصی با تدبیر
و عاقل
و مسلط بر نفس خود باشد، هیچگاه دشمن را با عکسالعمل به اهدافش نمیرساند.
علی (
علیه
السّلام) میدانست آشوب
و جنجال هدف مهاجمین است تا در پرتو آن امر را مشتبه نموده
و فرصت را برای معرّفی حق، از
علی و فاطمه (علیهماالسلام) بگیرد.
علی با صبر
و بردباری نقشه شوم مهاجمین را خنثی کرد
و با فدا نمودن خود
و همسرش، مسؤولیت بزرگ خود را برای حفظ دین ایفا
و حجت را تا
روز قیامت بر خلق تمام کرد.
سکوت امام
علی (
علیه
السّلام) در برابر هجوم به خانه آن حضرت، پرسشهای فراوانی را پیش روی تاریخ قرارداد که از آن جمله است: چرا خورشید عُمْر فاطمه (
سلامالله
علیها) به آن زودی غروب کرد؟ آیا به مرگ طبیعی بود؟ تهدید به آتش کشیدن خانه در آن تأثیر نداشت؟ آتش زدن در خانه چطور؟ در به پهلو زدن چطور؟ سقط جنین
و بیماری پس از آن باعث شهادت نبود؟ اگر اینها نبود؟ یا اینها موجب شهادت نبود؟ پس چرا: همانطور که بخاری
و مسلم میگویند: فاطمه (
سلامالله
علیها) تا آخر عمر از ابوبکر قهر بود؟ «فغضبت فاطمة بنت رسول اللَّه (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفّیت».
«فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ
عَلَى أَبِي بَكْرٍ
فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ».
چرا در بخاری آمده است: فاطمه (
سلامالله
علیها) پنهان به خاک سپرده شد؟ «فلمّا توفّیت دفنها زوجها
علیٌّ لیلاً ولم یؤذن بها ابابکر
و صلّی
علیها.»
چرا چنانکه بخاری نقل کرده: نیمهشب دفن گردید؟
چرا قبر تنها یادگار
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هنوز مخفی است؟ چرا پس از گذشت سالها از این ماجرا،
مسلم آورده است که:
علی (
علیه
السّلام) ابوبکر
و عمر را کاذب، آثم، غادر
و خائن میدانست؟
قال عمر لعلی
و عباس: «فرایتماه (ابابکر) کاذباً آثماً غادراً خائناً... فرایتمانی کاذباً آثماً غادراً خائناً...»
شاید اگر پس از آنچه بر
فاطمه (سلاماللهعلیها) گذشت
علی (
علیه
السّلام) بپا میخاست
و با ضاربین
و قاتلین فاطمه (
سلامالله
علیها) درگیر میشد. امروز تحریفگران تاریخ میگفتند
علی برای گرفتن
حکومت به نبرد پرداخت
و در زد
و خوردها
و درگیریها فاطمه کشته شد
و علی (
علیه
السّلام) قاتل فاطمه است. دیگر پاسخ سؤالات فوق چنین روشن نبود.
این قبیل امور از تحریفگران تاریخ بعید نیست، چه اینکه انکار شهادت حضرت فاطمه زهرا (
سلامالله
علیها) کمتر از این نمیباشد.
تحریفگران تاریخ، توجیهکنندگان حقایق، در مورد شهید
جنگ صفین،
عمّار یاسر که پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) فرموده بود: «
«یقتله الفئة الباغیة»»
«فراه النّبیّ (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) فینفض التّراب عنه ویقول:
«تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ»»
تو را گروهی سرکش به شهادت میرسانند.
چون صدور این حدیث از پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) مورد اتفاق بود
و قابلانکار نبود
و یکی از ادلّه روشن بغی
و بطلان قاتلین عمّار
و رهبرشان بود، آنانکه برای دفاع از
معاویه از هیچ مکابرهای رویگردان نبودند، روز را تاریک
و شب را روشن معرفی میکردند، مگر نگفتند
علی قاتل عمّار است؟ چون وی را به جنگ آورده است؟! غافل از اینکه پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) در ادامه سخنش فرموده بود: «يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ»
عمّار آنان را بهسوی
بهشت میخواند
و آنان عمّار را بهسوی آتش دعوت میکنند
و به این وسیله پیامبر اکرم (صلیالله
علیه
وآله
وسلّم) مخالفان
علی (
علیه
السّلام)
و رهبرشان را مصداق آیه شریفه: «
(وَ جَعَلْناهُمْ اَئِمَّةً یَدْعُونَ اِلَی النَّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لا یُنْصَرُونَ)؛
» قرار داد.
•
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «شهادت حضرت فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) واقعیتی انکارناپذیر».