• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شمر بن ذی‌الجوشن

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




ابو سابغه شمر بن ذی‌الجوشن، از تابعین و روسای قبیله هوازن و از فرماندهان سپاه کوفه در واقعه کربلا بود.



ابوسابغه شمر بن ذی‌الجوشن، از نقش آفرینان اصلی جنایات کربلاست. او زشت روی و زشت کردار بود. شمر در جنگ صفّین، همراه امام علی (علیه‌السّلام) با امویان جنگید و حتّی مجروح گشت؛ امّا پس از آن، دچار سوء عاقبت شد و به هواداران آنان پیوست. گواهیِ وی بر ضدّ حُجر بن عَدی، موجب شهادت این مرد بزرگ در مرج عذرا گردید. او همچنین در پراکندن کوفیان از اطراف مسلم، نقشی مؤثّر داشت و در واقعه کربلا موجب شد که ابن زیاد، پیشنهاد عمر بن سعد را نپذیرد و خود، ماموریت ابلاغ پیام تهدیدآمیز عبیداللّه به عمر بن سعد را که دستور یورش همه جانبه به امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش، یا واگذاری فرماندهی به شمر بود، به عهده گرفت. البتّه پس از آن که عمر بن سعد، خود، فرماندهیِ جنگ با امام (علیه‌السّلام) را پذیرفت، شمر، فرمانده جناح چپ سپاه شد. شمر، هنگامی که جنگ تن به تن امام حسین (علیه‌السّلام) را در اوج تنهایی و بی یاوری دید و متوجّه شد که نمی‌توان امام را در جنگِ تن به تن از پای در آورد، فرمان داد که پیادگان و تیراندازان و سوارکاران، به یکباره بر ایشان یورش برند. نیز پس از آن که امام بر زمین افتاد و خولی از بریدن سر ایشان هراسید، بنا بر برخی از گزارش‌ها شمر بود که از اسب به پایین آمد و سر مبارک سید الشهدا (علیه‌السّلام) را از پیکر، جدا کرد و آن را به وسیله خولی برای عمر بن سعد فرستاد. شمر همچنین به غلامش دستور داد تا همسر عبداللّه بن عُمَیر کلبی را به شهادت برساند. نیز در حمله به خیمه‌های زنان و بردن اسیران و سرهای مطهّر شهیدان از عراق به سوی دربار شام، نقش اصلی را به عهده داشت. جنایات شمر به حدّی بود که امام حسین (علیه‌السّلام)، او را نفرین نمود. وی در جریان قیام مختار، مجبور به فرار شد؛ امّا در میان راه و در صحرای سوزان میان کوفه و بصره، گرفتار شد و در زد و خوردی کوتاه، زخمی گردید و بر طبق گزارش‌هایی، در همان جا به قتل رسید. گزارش دیگری هم می‌گوید: او را اسیر کردند و به سوی مختار فرستادند. مختار هم او را گردن زد و جنازه او را در روغن جوشان‌ انداخت.


ابوسابغه شَمِر بن ذی‌الجَوْشَن ضباب بن کِلاب بن ربیعة بن عامر بن صَعصعة بن معاویة بن بَکر بن هَوازن بن منصور، از تابعین و نقش آفرینان اصلی جنایات کربلاست. او، از تیره بنی‌عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضباب‌ بن کلاب بود. ازاین‌رو، از وی با نسب‌هایی چون عامری، ضبابی و کلابی یاد کرده‌اند.


درباره نام پدر شمر (ذوالجوشن)، اختلاف است. برخی، او را شُرَحبیل‌ بن اَعْوَر بن عمرو، و برخی، عثمان بن نَوفَل و برخی، اوس بن اَعوَر دانسته‌اند.
ذوالجوشن به خواسته پیامبر اکرم (صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم) مبنی بر اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.
درباره سبب نام‌گذاری او به ذوالجوشن گفته شده است وی نخستین مرد عرب بود که زره برتن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا به قولی دیگر، از آن‌رو ذوالجوشن خوانده می‌شد که سینه‌اش برآمده بود. به قولی نیز، نام او جوشن‌ بن ربیعه بود.
منابع تاریخی از مادر شمر به پلیدی یاد کرده‌اند، تا جایی که گفته‌اند وی هنگام جابه‌جایی گوسفندانش، به گناه آلوده شد و شمر از راه نامشروع به دنیا آمد. امام حسین (علیه‌السّلام) نیز در واقعه کربلا، شمر را پسر زن بزچران خطاب کرده است.


واژه شمر در، به دو گونه تلفظ می‌شود: در کتاب‌های لغت نام او شَمِر به فتح شین و کسر میم بر وزن فَعِل به معنی جدیت و شتاب در انجام کار ضبط شده است اما اما عامه مردم، او را شِمْر می‌خوانند؛ به کسر شین و سکون میم بر وزن فِعْل. ظاهرا، شمر واژه‌ای عبری و اصل آن شامر به معنای سامر (افسانه‌سرا، هم‌صحبت در شب‌نشینی) است. در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست. منابع تاریخی او را از شامیان ساکن کوفه دانسته‌اند.


او فردی زشت‌رو و زشت کردار بود. در اینکه به مرض پیسی مبتلا بوده شکی نیست و اکثر مبابع و مقاتل این مسئله را نقل کرده‌اند. امام حسین (علیه‌السّلام) در ماجرای کربلا با دیدن شمر از پیشگویی پیامبر درباره قاتل اهل بیتش چنین می‌فرماید: «قالَ رَسولُ اللّه (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم): «رَاَیتُ کَاَنَّ کَلبا ابقَعَ یَلَغُ فی دِماءِ اهلِ بَیتی...؛ سگی سیاه و سفید را دیدم که به خونِ اهل بیتم، زبان می‌زند و می‌آشامد...»
همچنین در نقل است که سید الشهدا (علیه‌السّلام) در کربلا در عالم رویا دیدند که سگانی، ایشان را می‌گزند، در میان آنها، سگی سیاه و سفید بود که از همه بیشتر به وی حمله می‌کند. سپس امام (علیه‌السّلام) می‌فرماید: گمان می‌بَرَم کسی که کُشتن مرا به عهده می‌گیرد، مردی کریه‌المنظر و پلید از این قوم باشد که دچار بیماری پیسی است. او در صورتش نیز آثاری از جراحت جنگ صفین داشت.
شمر از پدرش روایت کرده و ابواسحاق سبیعی نیز از شمر روایت نموده است، در حالی که، در منابع اهل‌ سنّت از شمر با نکوهش یاد شده است و گفته‌اند که او از قاتلان امام حسین بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد. صُمَیل‌ بن حاتم‌ بن شمر، نواده شمر، در‌ اندلس به ریاستی دست یافت.
[۸۶] نعنعی، عبدالمجید، تاریخ‌ الدولة الامویة فی الاندلس، ص۱۲۶.
در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.


شمر در دوران حکومت ابوبکر نقش چندانی نداشت؛ زیرا او در این دوران، سن چندانی نداشته است تا بتواند نقش مهم و سرنوشت‌سازی بر عهده بگیرد. در دوران عمر نیز نامی از شمر در تاریخ ثبت نشده است. با کشته شدن عثمان در سال ۳۵ هجری علی بن ابی‌طالب ‌(علیه‌السّلام) به خلافت رسید. آن حضرت، کوفه را به عنوان پایتخت حکومت خویش برگزید و در آن جا رحل اقامت افکند. با آمدن خلیفه به کوفه، شمر که از سران و بزرگان کوفه به شمار می‌آمد، نزد حضرت رفت و در جنگ‌ها و درگیری‌ها در رکاب علی (علیه‌السّلام) بود.


شمر بن ذی‌الجوشن در ابتدا از یاران امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بود. وی در جنگ صفین، آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با ادهم‌بن مُحرِز باهِلی (از سپاه شام)، صورتش به شدت مجروح گشت. به گونه‌ای که شمشیر، استخوان پیشانی وی را شکافت. شمر نیز به عنوان انتقام، نیزه‌ای به او زد و او را از اسب به زیر افکند. با این حال ادهم با کمک شامیان از مرگ رهایی یافت. پس از جنگ صفین، ادهم در محلی به نام «اُذرج» با دوستانش از دلاوری‌ها و شجاعت‌هایی سخن می‌گفت که در صفین انجام داده بود. وی از دوستان خود پرسید: آیا شما شمر بن ذی‌الجوشن را می‌شناسید؟ آنان پاسخ گفتند: آری، او را می‌شناسیم. ادهم گفت: آیا به تازگی، با او دیدار داشته و اثر ضربه‌ شمشیر را بر چهره‌ او دیده‌اید؟ «عبدالله بن کبار نهدی» و «سعید بن حازم سلونی» در پاسخ گفتند: آری، ما زخمی را که بر پیشانی اوست، دیده‌ایم. ادهم با افتخار گفت: به خدا سوگند! آن ضربه‌ مهلک را من در نبرد صفین بر او وارد آوردم و زخم را بر صورتش نقش کردم.


شمر بعدا از جنگ صفین از امام علی (علیه‌السّلام) روی گرداند و از دشمنان پرکینه وی و خاندانش شد. در دوره حکومت امام علی (علیه‌السّلام)، پایان جنگ صفین، آغاز انحراف گروهی به ظاهر مسلمان، به نام خوارج بود. این گروه منحرف که به «خوارج نهروان» و «مارقین» معروف بودند، در زمان امیرالمؤمنین علی ‌ (علیه‌السّلام) با شعار «لا حکم الا لله» سر از اطاعت ولی خداوند برتافتند و به اطاعت شیطان در آمدند. «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فيها خالِدُونَ؛ خداوند، ولى و سرپرست كسانى است كه ايمان آورده‌اند؛ آنها را از ظلمت‌ها، به سوى نور بيرون مى‌برد. اما كسانى كه كافر شدند، اولياى آنها طاغوت‌ها هستند؛ كه آنها را از نور، به سوى ظلمت‌ها بيرون مى‌برند؛ آنها اهل آتشند و هميشه در آن خواهند ماند.»
بر اساس برخی نقل‌های تاریخی شمر یکی از سرکردگان خوارج در کوفه بوده است. «شیخ یاسین» درکتاب ارزشمند «صلح الحسن (علیه‌السّلام)» چنین نگاشته است: سرکردگان خوارج در کوفه عبارت بودند: از عبدالله بن وهب الراسبی، شیث بن ربعی، عبدالله بن الکواء، اشعث بن قیس و شمر بن ذی‌الجوشن.
نویسنده‌ «هدایة الکبری» در روایتی از امام حسن مجتبی (علیه‌السّلام) چنین نقل می‌کند: حسن بن علی ‌(علیه‌السّلام) هنگام وفات به برادرش حسین‌ (علیه‌السّلام) فرمود: «همانا پدرم علی‌ (علیه‌السّلام) پس از جنگ صفین در خطبه‌ای، خبر شهادت من و تو را به مردم داد. اشعث بن قیس، پدر جعده (قاتل امام حسن ‌(علیه‌السّلام)) که در مجلس بود، برخاست و گفت: اخباری را می‌گویی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز آن را ادعا نکرده است. این علوم را از کجا به دست آورده‌ای؟ پدرم پاسخ داد: ‌ای آتش بیار معرکه! همانا پسرت، محمد بن اشعث نیز از قاتلان حسین است. به خدا سوگند! شمر بن ذی‌الجوشن و شبث بن ربعی و زبیدی و عمرو بن حریث نیز از آنان هستند. آن حضرت، در این خطبه، شماری از خوارج را نام برده و شمر را نیز در ردیف آنان آورده است.
برخی از منابع نیز او را در شمار طرفداران معاویه دانسته‌اند. «شیخ مفید» در کتاب شریف «الاختصاص» آورده است: «معاویه، نامه‌ای برای امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) فرستاد. حضرت نیز پاسخ آن نامه را نوشت و به دست «طرماح بن عدی طایی» به دمشق فرستاد. وی پس از آن که به شام رسید، پرسید: فرماندهان معاویه کجایند؟ به او پاسخ دادند: کدام‌شان را می‌خواهی؟ گفت: ابوالاعور اسلمی و عمرو عاص و شمر بن ذی‌الجوشن و هدی بن محمد بن اشعث کندی را می‌خواهم. در این خبر، شمر با صراحت در شمار دست‌اندرکاران لشکر معاویه قرار گرفته است.
البته در تحلیل شخصیت او می‌توان گفت که شمر از جمله انسان‌های ماجراجویی بوده که تهور نیز داشت و در حوادث صرفا سود شخصی خود را دنبال می‌کرد و برای نیل به آن از هیچ عملی روگردان نبود. او فردی منافق و دورو بوده است که به دلیل عدم برخورداری از ثبات عقیده و داشتن روحیه‌ فرصت‌طلبی، در برهه‌ای با خوارج همراه شد؛ اما پس از چندی، به امویان روی آورد و به طور آشکار در صف مخالفان خاندان عصمت و طهارت (علیه‌السّلام) قرار گرفت.


حُجْر بن عَدی صحابی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از یاران خاص حضرت علی (علیه‌السّلام) و امام حسن (علیه‌السّلام) بود. در سال ۵۰ که زیاد بن ابیه حکومت کوفه را، علاوه بر بصره، از طرف معاویه به دست گرفت، با وجود دوستی‌اش با حجر بن عدی، به او درباره دفاع از علی بن ابی‌طالب و انتقاد از معاویه هشدار داد، اما حجر همچنان بی‌پروا مردم را بر ضد معاویه تحریک می‌کرد.
هنگامی که زیاد در بصره به‌ سر می‌برد، جانشین او عَمْرو بن حُرَیث در کوفه، هنگام ایراد خطبه به بدگویی و ناسزا به امیرمؤمنان (علیه‌السّلام) پرداخت، حجر و یارانش نیز به او اعتراض کردند. زیاد بن‌ ابیه پس از بازگشت به کوفه، حجر و یارانش را دستگیر کرد.
زیاد آنان را همراه صد تن از لشکریانش نزد معاویه فرستاد و درباره ایشان نوشت که در لعن ابوتراب (علی علیه‌السلام) با «جماعت» مخالفت ورزیده و در نتیجه از فرمان خلیفه سرپیچی کرده‌اند. وی شهادت برخی بزرگان کوفه مبنی بر مخالفت صریح حجر با بدگویی از علی بن ابی‌طالب، را نیز بر ضد حجر ضمیمه نامه کرد.
شمر نیز جزو کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است. سرانجام چون حجر و یارانش به قریه مرج‌عذراء در دوازده میلی دمشق رسیدند، معاویه فرمان قتل آنان را صادر کرد.


شمر در حادثه کربلا، از قاتلان و مسببان اصلی شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) بود و در جنگ با سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، امیری یک لشکر چهار هزار نفری به او سپرده می‌شود.

۱۰.۱ - اسارت و شهادت مسلم

چون مُسلم‌ بن عقیل در سال ۶۰ در کوفه قیام کرد، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیداللّه‌ بن زیاد، حاکم کوفه، مامور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. او در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.

۱۰.۲ - تلاش برای خونریزی

پس از آن‌که امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خونریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت‌آمیز بود، اما شمر، ابن‌ زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد ابن‌ سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.
در عصر روز نهم محرّم سال ۶۱، شمر با چهار هزار سپاهی و نامه تهدیدآمیزی از سوی ابن‌ زیاد، برای عمربن سعد به کربلا رسید. ابن‌ سعد با دیدن نامه، خطاب به شمر گفت کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی. با این‌حال، ابن‌ سعد دستور ابن‌ زیاد مبنی‌ بر اخذ بیعت از امام حسین یا جنگ با او را پذیرفت و شمر سردار بزرگ سپاه او گردید.
اگر چه بغض شدید شمر بن ذی‌الجوشن (لعنةالله‌علیه) نسبت به امام حسین (علیه‌السّلام)، به صراحت در تاریخ آمده است؛ اما باید توجه داشت که بعضی از این گزارشات در جهت تبرئه ابن سعد و ابن زیاد صورت گرفته است. چنانکه نویسنده مقتل جامع سیدالشهداء می‌گوید: وقتی که نامه ابن سعد درباره ملاقاتش با امام حسین (علیه‌السّلام) به عبیدالله بن زیاد رسید و آن را خواند گفت: این نامه کسی است که خیرخواه امیر خویش و دل‌سوز قوم خود است؛ بله آن را می‌پذیرم. در این هنگام شمر برخاست و گفت: این را از وی می‌پذیری؟ درحالی که در سرزمین تو فرود آمده و کنار توست؛ به خدا سوگند، اگر از منطقه تحت امر تو بیرون رود و دست در دست تو نگذارد، قوت و عزت از آن وی خواهد بود و ضعف و ناتوانی از آن تو. این منزلت (امتیاز) را به وی مده؛ زیرا مایهٔ وهن توست، او و یارانش باید به حکم تو گردن نهند که اگر مجازات کنی، حق توست و اگر ببخشی به نفع تو خواهد بود. به خدا سوگند شنیده‌ام که حسین و عمر بن سعد میان دو اردوگاه می‌نشینند و تا پاسی از شب باهم سخن می‌گویند. ابن زیاد گفت: چه پیشنهاد خوبی دادی، من نیز با این پیشنهاد موافقم. ممکن است تغییر نظر عبیدالله توسط شمر را ساخته و پرداخته بعضی راویان و مورخان بدانیم تا به این وسیله از جرم و خباثت ابن زیاد و ابن سعد کاسته شود و زشتی‌ها و جنایات، بیشتر متوجه شمر شود که خارج از دودمان بنی‌امیه و طایفهٔ متنفذ قریش بود.

۱۰.۳ - امان‌نامه‌ برای عباس و برادرانش

شمر برای حفظ سنّت قبیله‌ای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با‌ ام البنین، مادر ابوالفضل عباس‌ بن علی (علیه‌السلام)، هم قبیله بود، خواست تا امان‌نامه‌ای از ابن‌ زیاد برای عباس و برادرانش بگیرد، اما آن‌ها نپذیرفتند و در کنار امام ماندند.
وقتی که حضرت عباس (علیه‌السلام) در عصر روز نهم محرم ماموریت یافت که یک شب را برای عبادت راز و نیاز با خداوند از دشمن مهلت بگیرد کزمان، غلام عبداللَّه بن ابیمحل که دائی‌زاده حضرت ابوالفضل (علیه‌السّلام) بود، امان‌نامه‌ای را که شمر و عبداللَّه ابن ابی ‌المحل از ابن‌ زیاد گرفته بودند برای او و برادرانش آورد. هنگامی که چشم فرزندان ام‌البنین به امان‌نامه افتاد گفتند: سلام ما را به دایی‌مان برسان و بگو ما نیازی به امان شما نداریم، امان خدا از امان زاده سمیه بهتر است.
بنا به روایتی شمر که خود نیز از قبیله بنی‌ کلاب بود پشت خیمه‌ها آمد و بانگ برآورد کجایند خواهرزادگانم؟! فرزندان علی (علیه‌السلام) او را جواب ندادند. امام (علیه‌السلام) فرمود: او را پاسخ دهید، هر چند فاسق باشد. عباس و جعفر و عثمان بیرون شدند و پرسیدند تو را چه شده است؟ و چه می‌خواهی؟ گفت: ‌ای خواهرزادگانم، سوی من آیید، چون در امان هستید و خویش را با حسین به کشتن مدهید!
آنان او را ناسزا داده گفتند: خدای لعنت کند تو و امان‌نامه‌ات را! آیا چون دایی ما هستی ما را امان می‌دهی؟! ولی فرزند رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در امان نباشد؟ آیا به ما فرمان می‌دهی از ملعون و ملعون‌زاده‌ها اطاعت کنیم؟ شمر خشمگین گشت و از آنجا دور شد.

۱۰.۴ - فرمانده میسره سپاه

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن‌ سعد را برعهده گرفت و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمه‌های‌ امام (علیه‌السّلام) و یارانش روبه‌رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت.

۱۰.۵ - رد نصایح امام و اصحابش

امام حسین (علیه‌السّلام) در خطابه‌ای به منظور روشنگری و اتمام حجت با لشکریان ابن سعد، به آیات مختلفی از قرآن کریم استشهاد نمودند و در معرفی خویش بر نسب پاک و شریف‌شان تاکید کرده و خود را فرزند دختر پیامبر همین امت اسلام دانسته و از نامه‌ها و بعضی از دعوت‌کنندگان کوفی نام می‌برند، اما به گواه آیه «طبع الله علی قلوبهم» خداوند بواسطه کفرشان، بر دل‌های آنها مهر زد و سخن حق امام را نپذیرفتند.
امام (علیه‌السّلام) برای تذکر به سپاه کوفه در خطبه‌ای چنین فرمودند: «ای مردم، سخن مرا بشنوید و در کار من شتاب نکنید، تا شما را با آنچه بر من بایسته است، اندرز دهم، و انگیزه آمدن خود را بیان کنم؛ که اگر عذر مرا پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید، و با من از در انصاف وارد شدید، سعادتمند خواهید شد و عذری برای جنگیدن با من نخواهید داشت. ولی اگر عذرم را نپذیرفتید و با انصاف رفتار نکردید، «فاجمعوا امر کم و شرکاء کم ثم لایکن امرکم علیکم غمة ثم اقضوا الی ولا تنظرون؛ همراه شریکان‌تان در کارتان مصمم شوید، آن‌گاه کارتان بر شما پوشیده نماند. سپس آنچه می‌خواهید درحق من انجام دهید و به من مهلت ندهید.»
سپس امام فرموند: اما بعد، نسب مرا بررسی کنید و بنگرید من کیستم؟ سپس به خود آیید و خود را نکوهش کنید، و بنگرید که آیا رواست مرا بکشید و حرمتم را بشکنید؟ آیا من فرزند دختر پیامبرتان نیستم؟ آیا پسر وصی او و عموزاده‌اش و نخستین ایمان‌آورندگان به خدا و تصدیق‌کنندهٔ رسولش در آنچه از جانب خدا آورده بود، نیستم؟ آیا حمزه، سرور شهیدان، عموی پدرم نیست؟ آیا جعفر طیار، شهیدی که با دو بال در بهشت پرواز می‌کند، عموی من نیست؟ آیا آن سخن معروف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به شما نرسیده است که دربارهٔ من و برادرم فرمود: «این دو، سرور جوانان اهل بهشت‌اند»؟
شمر بن ذی الجوشن (لعنةالله‌علیه) با گستاخی، در پاسخ امام گفت: خدا را ظاهری و بدون باورقلبی می‌پرستد. سخن شمر اشاره به آیه ۱۱ سوره حج است که خداوند می‌فرماید: «ومن الناس مَن یَعْبُدُ الله علی حرف فان اصابة خیر اطمانّ به وان اصابتة فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا والاخرة ذلک فی الخسران المبین؛ و بعضی از مردم کسی است که خدا را به زبان و به ظاهر می‌پرستد نه از باطن و حقیقت؛ از این رو هرگاه به خیر و نعمتی رسد، اطمینان خاطر پیدا کند و اگر به شر و فقر و آفتی برخورد، از دین خدا رو بگرداند. حبیب بن مظاهر (رحمة‌الله‌علیه) در پاسخ او گفت: به خدا سوگند، تو را می‌بینم که خدا را هفتاد بار ظاهر و بی‌باور می‌پرستی، و گواهی می‌دهم که تو راست می‌گویی که سخن او را نمی‌فهمی؛ زیرا خداوند بر دلت مهر زده است. یک‌بار دیگر زمانی که زهیر بن قین، از یاران امام، به پند و‌اندرز کوفیان پرداخت و آنان را به یاری امام حسین دعوت کرد، شمر به سوی او تیری پرتاب نمود و به او اهانت کرد.
راوی می‌گوید: کسی زهیر را صدا زد و گفت: ابوعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) می‌گوید برگرد، به جانم سوگند، همان طوری که مؤمن آل‌ فرعون قومش را‌ اندرز داد و کار دعوت را به کمال رساند، تو نیز این قوم را‌ اندرز دادی و پیام حق را رساندی، اگر‌ اندرز به حال‌شان سودی داشته باشد و زهیر بازگشت.

۱۰.۶ - شهادت همسر عبدالله بن عمیر

عبدالله بن عُمَیر، از اصحاب امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهماالسلام) است. عبدالله پس از اطلاع از حرکت سپاه ابن زیاد برای جنگ با امام حسین (علیه‌السلام) با همسرش شبانه از کوفه‌ بیرون آمد و خود را به امام حسین (علیه‌السّلام) رساند. به نقلی شب هشتم محرم خود را به امام حسین رساند و تا روز عاشورا در کنار آن حضرت ماند و در کربلا برای دفاع از آل الله شمشیر زد.
پس از شهادت عبداللّه‌ بن عُمَیر کلبی، همسرش بر بر بالینش حاضر شد و بالای سر وی نشست؛ در آن حال می‌گفت: بهشت بر تو مبارک باد. در این هنگام شمر به غلام خود (رستم) گفت: با عمود خیمه بر سر او بکوب. او با عمود خیمه سر همسر عبدالله را شکافت؛ که درجا جان سپرد و به شهادت رسید.

۱۰.۷ - شهادت نافع ابن هلال

شمر؛ نافع‌ بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند. نافع بن هلال، از اصحاب امیرمؤمنان و تیرانداز ماهری بود که در حماسه کربلا حضور داشت و به فوز عظیم شهادت در رکاب امام حسین (علیه‌السلام) رسید.
نافع در لحظات آخر حیات در حالی که اسیر و سخت زخمی بود به شمر گفت: «به خدا قسم‌ ای شمر! اگر تو از مسلمین باشی بر تو سخت خواهد بود که خدا را ملاقات کنی، در حالی که خون‌های ما را برگردن داشته باشی. خدا را سپاس می‌گویم که مرگ ما را به دست بدترین خلقش، قرار داد!» پس شمر او را به شهادت رساند.

۱۰.۸ - حمله به خیام اهل بیت

در عصر عاشورا بعد از آن که امام (علیه‌السّلام) تمام یاران خود را از دست داد و یکه و تنها ماند، به تحریک عمر سعد یزیدیان از هر سو امام (علیه‌السّلام) را محاصره و به او حمله کردند. به این ترتیب بین حضرت و خیمه‌ها فاصله ایجاد کردند و خیمه‌های بانوان در معرض خطر قرار گرفت. شمر قصد داشت به خیمه و خرگاه امام، که باروبنه و خاندانش در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد که در این هنگام ندای جاوید امام (علیه‌السّلام) به گوش رسید: «و یحکم یا شیعة آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لاتخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم وارجعوا الی احسابکم اذ کنتم اعرابا؛ وای بر شما! ‌ای ره‌پویان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از روز حساب نمی‌ترسید، در دنیای خود آزادمرد باشید و به حسب (شرافت قبیله‌ای...) . خود بنگرید چون شما عرب هستید.» در این لحظه شمر ندا برآورد که‌ ای فرزند فاطمه! چه می‌گویی؟ امام فرمود: «اقول انا الذی اقاتلکم و تقاتلونی و النساء لیس علیهن جناح فامنعوا عتاکم عن التعرض لحرمی ما دمت حیا؛ می‌گویم من با شما می‌جنگم و شما با من در نبردید. زنان گناهی ندارند، پس تا من زنده‌ام، عصیان‌گری خود را از حرم من باز دارید.» و لذا شمر مجبور به بازگشت شد.
پس از شهادت امام (علیه‌السّلام)، دشمنان به سوی خیمه‌ها حمله بردند. پس از غارت خیمه‌ها، شعله‌هایی از آتش آوردند و یکی از آنها فریاد می‌زد: «اَحْرِقُوا بُیُوتَ الظَّالِمِینَ؛ سراپرده ظالمین را بسوزانید.» و زنان با اجازه حضرت سجاد (علیه‌السّلام) و دستور حضرت زینب (علیهاالسّلام) راه بیابان‌ها را پیش گرفتند. امام سجاد (علیه‌السّلام) می‌فرماید: «به خدا سوگند! هیچ‌گاه به عمّه‌ها و خواهرانم نظر نمی‌کنم، جز اینکه گریه گلویم را می‌گیرد و یاد می‌کنم آن لحظات را که آنها از خیمه‌ای به خیمه دیگر می‌گریختند و منادی سپاه کوفه فریاد می‌زد که خیمه‌های این ستمگران را بسوزانید.» شمر نیز نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم.

۱۰.۹ - تیریاران سید الشهدا

امام حسین (علیه‌السّلام) در میدان کربلا شجاعانه جنگید و تعداد زیادی از یزیدیان را کشت. سپس عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند و به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند.
پس از تیرباران امام (علیه‌السّلام) شمر در میان سپاهیانش ندا داد: چرا ایستاده‌اید؟ دربارهٔ او منتظر چه هستید؟ تیرها او را از پا افکنده است، به او حمله کنید، مادرتان به عزایتان بنشیند. به دنبال این فرمان، از هر طرف به امام حمله کردند. نخستین کسی که سراغ امام حسین (علیه‌السّلام) رفت، زرعة بن شریک تمیمی بود که بر دست چپ امام ضربه‌ای زد. عمرو بن طلحه جعفی هم از پشت سر بر شانهٔ حضرت ضربه محکمی زد. صالح بن وهب یزنی هم با نیزه ضربتی بر تهیگاه امام وارد کرد. بر اثر این زخم‌ها و ضربت‌ها امام حسین (علیه‌السّلام) از اسب بر زمین افتاد. در این حال سنان بن انس به سید الشهدا نزدیک شد و با نیزه ضربتی بر ایشان زد.

۱۰.۱۰ - شهادت امام حسین

درباره کسی که امام‌حسین را به قتل رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که برخی درباره شمر است. به گفته واقدی، شمر امام حسین را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.طبق گزارش خوارزمی، در نهایت، سر مطهر امام را شمر از بدن جدا کرد.

او می‌نویسد: شمر و سنان نزدیک حسین (علیه‌السّلام) آمدند، در حالی که حسین (علیه‌السّلام) آخرین رمق‌ها را داشت و از شدت تشنگی، زبان خشکیده‌اش را در دهان می‌چرخانید. شمر به سنان گفت: سرش را از پشت جدا کن. سنان گفت: به خدا چنین نمی‌کنم که جدش محمد، خصم من گردد. شمر از او عصبانی شد. خودش روی سینه حسین (علیه‌السّلام) نشست و محاسن حضرت را گرفت و خواست او را بکشد. حسین بن علی (علیه‌السّلام) گفت: آیا مرا می‌کشی؟ آیا نمیدانی من کیستم؟ شمر اعتراف کرد که مادر و پدر و جد او (پیامبر) را می‌شناسد. طبق گزارشی دیگر، حسین (علیه‌السّلام) به او فرمود: تو همان سگ لک‌دار و پیسی هستی که در خواب دیدم. شمر گفت: ‌ای پسر فاطمه، مرا به سگ تشبیه می‌کنی؟ آنگاه با شمشیرش بر گلوگاه حسین (علیه‌السّلام) زد. در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.

۱۰.۱۱ - قصد قتل امام سجاد

پس از شهادت امام حسین (علیه‌السلام) و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت علی‌ بن حسین (علیه‌السلام) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما مانع او شدند. در عصر روز عاشورا، وقتی لشکر ابن سعد ملعون برای غارت‌گری به خمیه‌ها ریختند، خواستند آن حضرت علی بن الحسین (علیه‌السّلام) را به قتل برسانند، زینب (سلام‌الله‌علیها) رو به دشمنان کرده و فرمود: «به خدا قسم نمی‌گذارم او را بکشید، مگر این که اول مرا بکشید.» خواسته امویان پلید آن بود که ذرّیه علی (علیه‌السّلام) را نابود کنند و از نسل او کسی باقی نگذارند تا همه آثار امام (علیه‌السّلام) را از هستی ساقط سازند. بهترین دلیل این سخن، گفته شمر بن ذی‌الجوشن است که گفت: «فرمان امیر عبیدالله بر این صادر شده است که همه اولاد حسین کشته شوند.»
شمر این سخن را وقتی گفت که برای کشتن امام زین‌العابدین (علیه‌السّلام) شمشیر برکشیده بود. همان هنگام، زینب، عمّه امام سجاد (علیه‌السّلام)، در میان آنان قرار گرفت و گفت: «والله لا افارقه فان قتلته فاقتلنی معه؛ به خدا قسم هرگز او را رها نخواهم کرد؛ اگر می‌خواهی او را بکشی مرا نیز با او بکش.»

۱۰.۱۲ - حمل سرهای شهدا

در یازدهم محرم ۶۱، ابن‌ سعد دستور داد سر ۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کنند و به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه به کوفه، نزد ابن‌ زیاد ببرند.
قبیله‌هایی که در نبرد کربلا شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابن‌ زیاد، سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن، به رهبری شمر، بیست سر و بنا به نقل ابن‌طاووس، دوازده سر را به نزد ابن‌ زیاد بردند. گفته شده است که شمر پیشاپیش عمر بن‌ سعد سرهای شهدا را حرکت می‌داد. عبیدالله ‌بن زیاد، به فرمان یزید بن معاویه، اسرای کربلا و سرهای شهدا را با شمر و همراهانش به سوی یزید در شام فرستاد. شمر نزد یزید سخنان توهین‌آمیزی درباره امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود که این سخنان را به زحر بن قیس نسبت داده‌اند.


پس از بازگشت اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن ماموریتش به کوفه بازگشت. گفته شده است که او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین می‌گفت که از امرای خود فرمان‌برداری کرده است.
در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد. و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت و نامه‌ای برای مصعب ‌بن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود، اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان‌ انداختند. مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد.


۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۰۰.    
۲. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۳. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۶.    
۴. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۵. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۷۷.    
۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۳، ص۱۵۲.    
۷. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۸۰.    
۸. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۶.    
۹. ابن عبدربه اندلسی، احمد بن محمد، العقد الفرید، ج۳، ص۳۰۶.    
۱۰. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۶.    
۱۱. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۹.    
۱۳. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۴۶۷.    
۱۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۴۶.    
۱۵. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۲۷۰.    
۱۶. ابن عبدالبر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۴۶۷.    
۱۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۸.    
۱۸. حسینی، صلاح‌الدین، سبیل المستبصرین، ج۱، ص۳۹۶.    
۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۱۹۲.    
۲۰. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۴۷-۴۸.    
۲۱. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۲۲. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ذیل «جوشن»، ج۴، ص۲۰۹.    
۲۳. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۴۶.    
۲۴. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۶.    
۲۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۱۹۲.    
۲۶. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۱.    
۲۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۳۴۲.    
۲۸. سمعانی، عبدالکریم، الانساب، ج۶، ص۱۴.    
۲۹. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۱، ص۵۳۳.    
۳۰. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۴۰.    
۳۱. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۴، ص۴۹۲.    
۳۲. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۱.    
۳۳. فیاض، عباس غیلان، الثائر من اجل الحسین (علیه‌السلام)، ص۱۰۱.    
۳۴. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵.    
۳۵. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۲۲۶.    
۳۶. حسینی عاملی، سید حسن بن عبدالکریم، لواعج الاشجان، ج۱، ص۹۴.    
۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۸.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۷.    
۳۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۶.    
۴۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۲.    
۴۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۶۰.    
۴۲. ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، ص۸۵.    
۴۳. ابن درید، محمد بن حسن، الاشتقاق، ص۲۹۷.    
۴۴. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۴۲۷.    
۴۵. زبیدی، محمدمرتضی‌، تاج العروس، ج۱۲، ص۲۳۶.    
۴۶. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۴۷. ابن ابی‌حاتم رازی، محمد بن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۴، ص۳۳۷.    
۴۸. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۷، ص۳۰۴.    
۴۹. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ج۱، ص۲۵۶.    
۵۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۷۰.    
۵۱. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۵۲. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الخصائص الکبری، ج۲، ص۲۱۳.    
۵۳. ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم، المعارف، ج۱، ص۵۸۲.    
۵۴. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸.    
۵۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۹۰.    
۵۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۳.    
۵۷. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۶۷.    
۵۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۶۶.    
۵۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۶۴.    
۶۰. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۸۸.    
۶۱. نورالدین حلبی، علی بن ابراهیم، السیره الحلبیه، ج۱، ص۳۳۷.    
۶۲. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الخصائص الکبری، ج۲، ص۲۱۳.    
۶۳. شوشتری، قاضی نور الله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۲۷، ص۳۰۴.    
۶۴. ابن خلکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج۷، ص۶۸.    
۶۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۹۰.    
۶۶. جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان والعمیان والحولان، ص۱۲۸-۱۲۹.    
۶۷. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۹.    
۶۸. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۶.    
۶۹. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳.    
۷۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۵۶.    
۷۱. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۵۶.    
۷۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین علیه السلام بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۵۸.    
۷۳. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۶۸.    
۷۴. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۵، ص۲۱۳.    
۷۵. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۲.    
۷۶. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۰۳.    
۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰.    
۷۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۳۳.    
۷۹. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۲، ص۶۳۱.    
۸۰. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۸۰.    
۸۱. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۸۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۳، ص۱۵۲.    
۸۳. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۷۶.    
۸۴. زرکلی، خیرالدین، الاعلام قاموس تراجم لاشهر الرجال و النساء، ج۳، ص۲۰۹.    
۸۵. ابن حزم اندلسی، علی بن احمد، جمهره انساب العرب، ص۲۸۷.    
۸۶. نعنعی، عبدالمجید، تاریخ‌ الدولة الامویة فی الاندلس، ص۱۲۶.
۸۷. مقری تلمسانی، احمد بن محمد، نفح الطیب، ج۳، ص۵۳.    
۸۸. ابن قولویه، جعفر بن محمد، کامل الزیارات، ص۱۷۷.    
۸۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، مصباح المتهجد، ص۷۷۶.    
۹۰. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۶۸.    
۹۱. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۵، ص۲۱۳.    
۹۲. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۱۳۲.    
۹۳. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۰۳.    
۹۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰.    
۹۵. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۳، ص۳۳.    
۹۶. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ج۲، ص۶۳۱.    
۹۷. منقری، نصر بن مزاحم، وقعه صفین، ص۲۶۸.    
۹۸. جمعی از نویسندگان، ذخیره الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین‌ (علیه‌السّلام)، ص۱۳۲.    
۹۹. ابن ‌ابی‌الحدید، ابوحامد عبد‌الحمید، شرح نهج‌ البلاغه، ج۵، ص۲۱۳.    
۱۰۰. بقره/سوره۲، آیه۲۵۷.    
۱۰۱. آل‌یاسین، راضی، صلح الحسن (علیه‌السّلام)، ص۷۰.    
۱۰۲. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص۱۸۴.    
۱۰۳. قبانجی، حسن، مسند الامام علی (علیه‌السّلام)، ج۸، ص۴۲۳.    
۱۰۴. بحرانی، سیدهاشم، مدینه المعاجز، ج۳، ص۱۹۷.    
۱۰۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الاختصاص، ص۱۳۹.    
۱۰۶. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۳، ص۲۸۶.    
۱۰۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۱۸.    
۱۰۸. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۲، ص۲۱۴.    
۱۰۹. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۵.    
۱۱۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۰.    
۱۱۱. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الاخبار الطوال، ص۲۲۳.    
۱۱۲. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۳.    
۱۱۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۶.    
۱۱۴. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۲، ص۲۱۸.    
۱۱۵. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۷۸.    
۱۱۶. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۱.    
۱۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۱.    
۱۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۱.    
۱۱۹. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۵۷۸.    
۱۲۰. ابن قتیبه دینوری، عبد الله بن مسلم، الاخبار الطوال، ص۲۲۴.    
۱۲۱. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۱.    
۱۲۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۲، ص۲۱۸.    
۱۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۲.    
۱۲۴. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۶، ص۲۴۳.    
۱۲۵. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۷.    
۱۲۶. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۱۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷۶.    
۱۲۸. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۴۲.    
۱۲۹. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۹۷.    
۱۳۰. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۵۲.    
۱۳۱. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۰۰.    
۱۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۳.    
۱۳۳. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۱۸.    
۱۳۴. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۱.    
۱۳۵. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۷.    
۱۳۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸۷-۸۸.    
۱۳۷. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۰۱.    
۱۳۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۳.    
۱۳۹. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۱۸.    
۱۴۰. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۱.    
۱۴۱. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۷.    
۱۴۲. ابو‌مخنف الازدی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۸۷-۱۸۸.    
۱۴۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸۸.    
۱۴۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۵۴.    
۱۴۵. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸۹.    
۱۴۶. ابو‌مخنف الازدی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۸۹.    
۱۴۷. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۵۲۸.    
۱۴۸. ابوالقاسم ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۴۵، ص۵۲.    
۱۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۴.    
۱۵۰. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۹۰.    
۱۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الرسل والملوک، ج۵، ص۴۱۴.    
۱۵۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۸۸.    
۱۵۳. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۰.    
۱۵۴. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۹۰.    
۱۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.    
۱۵۶. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۴، ص۱۲۹.    
۱۵۷. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۲۴.    
۱۵۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۴۹.    
۱۵۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۹۱.    
۱۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۵.    
۱۶۱. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۹۰.    
۱۶۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.    
۱۶۳. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.    
۱۶۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۵.    
۱۶۵. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۲۴.    
۱۶۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۴۹.    
۱۶۷. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۹۱.    
۱۶۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۵.    
۱۶۹. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۹۰.    
۱۷۰. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۶.    
۱۷۱. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۵۸.    
۱۷۲. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۴۹.    
۱۷۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۶.    
۱۷۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۷.    
۱۷۵. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۱۴.    
۱۷۶. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و أصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۶۵۱.    
۱۷۷. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۶.    
۱۷۸. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۷۸.    
۱۷۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۹۵.    
۱۸۰. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۶.    
۱۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۱، ص۴۵۸.    
۱۸۲. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۵۸.    
۱۸۳. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۴.    
۱۸۴. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۴۸.    
۱۸۵. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۱۴.    
۱۸۶. توبه/سوره۹، آیه۹۳.    
۱۸۷. نحل/سوره۱۶، آیه۱۰۸.    
۱۸۸. محمد/سوره۴۷، آیه۱۶.    
۱۸۹. یونس/سوره۱۰، آیه۷۱.    
۱۹۰. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۶۰.    
۱۹۱. ابن شهر آشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۱۶۳.    
۱۹۲. ترمذی، محمد بن عیسی، صحیح ترمذی، ۵ج، ص۶۵۶.    
۱۹۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۶۳.    
۱۹۴. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبدالله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۱، ص۳۹۱.    
۱۹۵. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۱۳، ص۲۱۲.    
۱۹۶. ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۴.    
۱۹۷. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، اسد الغابه فی معرفه الصحابه، ج۲، ص۱۱.    
۱۹۸. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۸۳.    
۱۹۹. حج/سوره۲۲، آیه۱۱.    
۲۰۰. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۰۸.    
۲۰۱. جمعی از نویسندگان، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۵۳.    
۲۰۲. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۷.    
۲۰۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۹۸.    
۲۰۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۷.    
۲۰۵. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۲.    
۲۰۶. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۱۸.    
۲۰۷. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۱۱، ص۶۲۲.    
۲۰۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۳.    
۲۰۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۹۸.    
۲۱۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۴.    
۲۱۱. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۳-۶۴.    
۲۱۲. یعقوبی، احمد، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵.    
۲۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۲۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۲۴.    
۲۱۵. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۴.    
۲۱۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۸۸.    
۲۱۷. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۲۸، ص۳۲۲.    
۲۱۸. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۷۲.    
۲۱۹. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۱۳.    
۲۲۰. مامقانی، عبدالله، تنقیح المقال، ج۱۴، ص۳۶.    
۲۲۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۹.    
۲۲۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۳۸.    
۲۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۴.    
۲۲۴. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین، ج۱، ص۱۷۹-۱۸۱.    
۲۲۵. محلاتی، ذبیح الله، فرسان الهیجاء، ج۱، ص۲۵۳.    
۲۲۶. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۶، ص۵۴۶.    
۲۲۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، صج۶، ص۳۳۴.    
۲۲۸. ابن‌کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۹۷.    
۲۲۹. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۱۲۴.    
۲۳۰. قمی، شیخ عباس، نفس المهموم، ص۲۳۳.    
۲۳۱. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۹۹.    
۲۳۲. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۶۵.    
۲۳۳. شوشتری، محمدتقی، قاموس الرجال، ج۱۰، ص۳۳۸.    
۲۳۴. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۹۱.    
۲۳۵. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۳۸.    
۲۳۶. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۳۴.    
۲۳۷. سماوی، محمد بن طاهر، إبصار العین فی أنصار الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۴۷.    
۲۳۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۰۳.    
۲۳۹. طوسی، محمد بن حسن، رجال طوسی، ج۱، ص۱۰۶.    
۲۴۰. حسینی جلالی، محمدرضا، تسمیة مَنْ قُتِل مَعَ الحسین (علیه‌السلام) من ولده واخوته واهل بیته وشیعته، ص۲۸.    
۲۴۱. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه‌السّلام)، ص۱۴۷.    
۲۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۱.    
۲۴۳. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۶، ص۳۷۸.    
۲۴۴. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۳۳.    
۲۴۵. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۰۹.    
۲۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷.    
۲۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۹۷.    
۲۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۱-۴۴۲.    
۲۴۹. ابن اثیر جزری، ابوالحسن علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۲.    
۲۵۰. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۱.    
۲۵۱. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۹۰۲.    
۲۵۲. سماوی، محمد بن طاهر، ابصار العین فی انصار الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۷.    
۲۵۳. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۴.    
۲۵۴. موسوی مقرّم، سید عبد الرزاق، مقتل مقرم، ص۲۷۵.    
۲۵۵. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف، ص۱۷۱.    
۲۵۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السلام)، ج۲، ص۳۸.    
۲۵۷. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۵۲۱.    
۲۵۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۲۵۹. ابن‌ طاووس، علی بن موسی، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۲۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰.    
۲۶۱. انصاری زنجانی، اسماعیل، الموسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء (علیهاالسّلام)، ج۱۰، ص۲۹۳.    
۲۶۲. نقدی، جعفر، زینب کبری (سلام‌الله‌علیها)، ص۹۶.    
۲۶۳. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، اعلام الهدایة الامام الحسین سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، ص۲۰۴.    
۲۶۴. ناصر مکارم شیرازی، عاشورا ریشه‌ها، انگیزه‌ها، رویدادها، پیامدها، ص۵۴۰.    
۲۶۵. خطیب، علی بن حسین، ثمرات الاعواد، ص۲۷۸.    
۲۶۶. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۲۳۰.    
۲۶۷. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۲۴۸.    
۲۶۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۸، ص۴۲۶.    
۲۶۹. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ج۱، ص۵۴.    
۲۷۰. المجمع العالمی لاهل البیت (علیهم‌السّلام)، اعلام الهدایة الامام الحسین سیدالشهداء (علیه‌السّلام)، ص۲۰۴.    
۲۷۱. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۲۷۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۲۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۹.    
۲۷۴. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۲۷۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۲۷۶. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۲۷۷. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.    
۲۷۸. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۲۷۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۰.    
۲۸۰. سبط ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکره الخواص، ص۲۵۶.    
۲۸۱. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۳۳۷.    
۲۸۲. شوشتری، قاضی نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۳، ص۶۵۶.    
۲۸۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۴۷.    
۲۸۴. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۱، ص۶۳۷.    
۲۸۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۸۳.    
۲۸۶. موسوی مقرّم، سید عبدالرزاق، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۰۸.    
۲۸۷. امین عاملی، سیدمحسن، اعیان الشیعه، ص۵۹۵.    
۲۸۸. ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین، مقاتل الطالبیین، ص۷۹.    
۲۸۹. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۰۵.    
۲۹۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۱.    
۲۹۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۲، ص۴۱-۴۲.    
۲۹۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۲.    
۲۹۳. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۴.    
۲۹۴. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۶، ص۱۸۰.    
۲۹۵. بیضون، لبیب، موسوعة کربلاء، ج۲، ص۱۷۸.    
۲۹۶. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۶.    
۲۹۷. ابن سعد بغدادی، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۲.    
۲۹۸. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۱.    
۲۹۹. علامه مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۷.    
۳۰۰. قزوینی، سید محمدکاظم، زینب الکبری من المهد الی اللحد، ص۳۵۰.    
۳۰۱. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۲.    
۳۰۲. ابوالحسن اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه عن معرفه الائمه، ج۲، ص۲۷۸.    
۳۰۳. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۸۴.    
۳۰۴. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۱، ص۶۰۹.    
۳۰۵. محمدی ری‌شهری، محمد، الصّحیح من مقتل سیّد الشّهداء و اصحابه (علیهم‌السّلام)، ص۱۰۵۴.    
۳۰۶. دینوری، ابوحنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۵۹.    
۳۰۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۴.    
۳۰۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۳۰۹. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۸۴.    
۳۱۰. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۹.    
۳۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۶.    
۳۱۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۶.    
۳۱۳. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۱۳.    
۳۱۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۵.    
۳۱۵. ابن نما، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۸۴.    
۳۱۶. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۹.    
۳۱۷. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۹۰.    
۳۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۶۸.    
۳۱۹. سید بن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۹۰.    
۳۲۰. حسینی موسوی حائری، محمد بن ابی‌طالب، تسلیة المجالس و زینة المجالس، ج۲، ص۳۳۱-۳۳۲.    
۳۲۱. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.    
۳۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۷۰.    
۳۲۳. ابو‌مخنف کوفی، لوط بن یحیی، وقعه الطف، ص۲۵۹.    
۳۲۴. سید ابن طاووس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۸۴.    
۳۲۵. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.    
۳۲۶. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۸.    
۳۲۷. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه الدمشق، ج۲۳، ص۱۸۹.    
۳۲۸. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۲۸۰.    
۳۲۹. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۳، ص۱۵۲.    
۳۳۰. شمس‌الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۲۵.    
۳۳۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۳۹۸.    
۳۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۴۵.    
۳۳۳. ابن اعثم کوفی، ابومحمد احمد بن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۶۲.    
۳۳۴. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۳۰۱-۳۰۲.    
۳۳۵. امین، سیدمحسن، اصدق الاخبار، ص۶۷.    
۳۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۷.    
۳۳۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۶، ص۵۲.    
۳۳۸. ابوحنیفه دینوری، احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۳۰۵.    
۳۳۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۰۰.    



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «شمر ابن ذی‌الجوشن»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    





جعبه ابزار