شخصیت گرایی بنی اسرائیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بسیاری از انقلابهای راستین به دلائل مختلفی در آغاز متکی به فرد یا افراد مخصوصی است که اگر پای آنها از میان برود خطر بازگشت،
انقلاب را تهدید میکند، و به همین دلیل باید کوشش کرد که هر چه زودتر معیارهای
انقلابی در
عمق جامعه پیاده شود، و مردم آنچنان ساخته شوند که بهیچوجه طوفانهای ضد
انقلاب آنها را تکان ندهد و همچون
کوه در مقابل هر
حرکت ارتجاعی بایستند.
قرآن کریم در مورد روحیه شخصیت گرایی، در بنی اسرائیل می فرماید: «قالوا لن نبرح علیه عـکفین حتی یرجع الینا موسی» ولی آنها گفتند ما همچنان بر گرد آن میگردیم (و به پرستش
گوساله ادامه میدهیم) تا موسی به سوی ما بازگردد! (گوساله پرستان بنی اسرائیل به جای تأمل در گفتههای هارون علیهالسلام و شناخت حقیقت، تنها جوابی که به او دادند آن بود که بازگشت موسی علیهالسلام از
میقات را شرط تجدید نظر در عقاید خود دانستند، حال آنکه معقول آن بود که درباره کار خویش و گفتههای هارون علیهالسلام درست بیندیشند).
خلاصه دو پا را در یک کفش کردند، و گفتند: مطلب همین است و غیر این نیست، باید برنامه
گوساله پرستی همچنان ادامه یابد تا موسی برگردد، و از او داوری بطلبیم : ای بسا خود او هم همراه ما در برابر گوساله
سجده کند!! بنابراین خودت را زیاد خسته مکن و دست از سر ما بردار! و به این ترتیب هم فرمان مسلم
عقل را از زیر پا گذاشتند، و هم فرمان جانشین رهبرشان را.
ولی بطوری که مفسران نوشتهاند - و قاعده نیز چنین
اقتضا میکند - هنگامی که هارون
رسالت خود را در این مبارزه انجام داد و اکثریت پذیرا نشدند، به
اتفاق اقلیتی که تابع او بودند، از آنها جدا شد و دوری گزید، مبادا
اختلاط آنها با یکدیگر دلیلی بر امضای برنامههای انحرافیشان گردد.
عجیب اینکه : بعضی از مفسران نقل کردهاند که این دگرگونیهای انحرافی در بنی اسرائیل تنها در چند روز کوتاه واقع شد، هنگامی که ۳۵ روز از رفتن موسی به میعادگاه گذشت،
سامری دست به کار شد و از بنی اسرائیل خواست تا تمام زیورآلاتی را که از فرعونیان به عاریت گرفته بودند و بعد از داستان غرق آنها با خود داشتند جمع کنند، در روز سی و ششم و سی و هفتم و سی و هشتم همه آنها را در بوته ریخت و آب کرد و
مجسمه گوساله را ساخت، و در روز سی و نهم آنها را به پرستش آن دعوت کرد و گروه عظیمی (طبق پارهای از روایات ششصد هزار نفر! ) آن را پذیرا گشتند و یک روز بعد، یعنی با پایان گرفتن چهل روز موسی بازگشت. ولی به هر حال، هارون با اقلیتی در حدود دوازده هزار نفر از مؤمنان ثابت قدم از جمعیت جدا شدند در حالی که اکثریت جاهل و لجوج نزدیک بود او را به قتل برسانند.
معمولا در برابر هر
انقلابی، یک جنبش ضد
انقلابی که سعی میکند دستاوردهای
انقلاب را در هم پیچیده و جامعه را به دوران قبل از
انقلاب برگرداند وجود دارد، دلیل آن هم چندان پیچیده نیست، زیرا با تحقق یک
انقلاب تمام عناصر فاسد گذشته یک مرتبه نابود نمیشوند، معمولا تفاله هائی از آن باقی میمانند که برای حفظ موجودیت خویش به تلاش برمی خیزند و با تفاوت شرائط و کمیت و کیفیت آنها، دست به اعمال ضد
انقلابی آشکار یا پنهان میزنند.
در جنبش
انقلابی موسی بن عمران به سوی
توحید و
استقلال و آزادی بنی اسرائیل، سامری سردمدار این جنبش ارتجاعی بود. او که - مانند همه رهبران جنبشهای ارتجاعی - به نقاط ضعف قوم خود به خوبی آشنا بود و میدانست با استفاده از این ضعفها میتواند غائلهای به راه اندازد، سعی کرد از زیورآلات و طلاهائی که معبود دنیاپرستان و جالب توجه توده عوام است، گوسالهای بسازد و آن را به طرز مخصوصی در مسیر حرکت بادقرار دهد (یا با استفاده از هر وسیلهای دیگر) تا صدائی از آن برخیزد، سپس با استفاده از یک فرصت مناسب (
غیبت چند روزه موسی) و با توجه به اینکه
بنی اسرائیل پس از نجات از دریا و عبور از کنار یک قوم بت پرست، تقاضای بتی از موسی کردند، خلاصه با استفاده از تمام ضعفهای روانی و فرصتهای مناسب زمانی و مکانی، برنامه ضد توحیدی خود را آغاز کرد، و آنچنان ماهرانه مواد آن را تنظیم نمود که در مدت کوتاهی اکثریت قاطع جاهلان بنی اسرائیل را از راه و رسم توحید منحرف ساخت و به
شرک کشاند.
این توطئه هر چند به مجرد بازگشت موسی و قدرت
ایمان و منطق او در پرتو نور
وحی خنثی شد، ولی فکر کنیم اگر موسی بازنگشته بود چه میشد؟ به
یقین برادرش هارون را یا میکشتند و یا آنچنان منزوی میکردند که صدای او به گوش هیچکس نرسد! آری هر
انقلابی در آغاز این چنین شکننده است و باید کاملا به هوش بود، کمترین حرکتهای شرک آلود ارتجاعی را زیر نظر داشت، و توطئههای دشمن را در نطفه خفه کرد.
ضمنا باید به این واقعیت توجه داشت که بسیاری از انقلابهای راستین به دلائل مختلفی در آغاز متکی به فرد یا افراد مخصوصی است که اگر پای آنها از میان برود خطر بازگشت،
انقلاب را تهدید میکند، و به همین دلیل باید کوشش کرد که هر چه زودتر معیارهای
انقلابی در عمق جامعه پیاده شود، و مردم آنچنان ساخته شوند که بهیچوجه طوفانهای ضد
انقلاب آنها را تکان ندهد و همچون کوه در مقابل هر حرکت ارتجاعی بایستند. یا به تعبیر دیگر این یکی از وظائف رهبران راستین است که معیارها را از خویش به جامعه منتقل کنند و بدون شک این امر مهم نیاز به گذشت زمان نیز دارد، ولی باید کوشید که این زمان هر چه ممکن است کوتاه تر شود.
بدون شک هارون در غیاب موسی در انجام رسالت خویش کمترین سستی به خرج نداد، ولی
جهالت مردم از یکسو، و رسوبات دوران رقیت و بردگی و بت پرستی در
مصر از سوی دیگر کوششهای او را خنثی کرد. او طبق آیات فوق وظیفه خود را در چهار مرحله پیاده نمود:
نخست به آنها اعلام کرد که این جریان یک خط انحرافی و یک میدان
آزمایش خطرناک برای همه شما است، تا مغزهای خفته بیدار شود و مردم به اندیشه بنشینند و مهم همین بود.
مرحله دوم این بود که نعمتهای گوناگون خداوند را که از بدو
قیام موسی تا زمان نجات از چنگال فرعونیان شامل حال بنی اسرائیل شده بود بیاد آنها آورد، و مخصوصا خدا را با صفت
رحمت عامه اش توصیف کرد، تا اثر عمیق تری بگذارد و هم آنها را به آمرزش این خطای بزرگ امیدوار سازد.
مرحله سوم این بود که آنها را متوجه مقام نبوت خویش و جانشینی از برادرش موسی کرد، و بالاخره مرحله چهارم این بود که آنها را به وظائف الهیشان آشنا ساخت.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶ف ص۳۷۲، برگرفته از مقاله «شخصیت گرایی بنی اسرائیل».