شخصیت پیامبر (دیدگاه گلدزیهر و وات)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، از نسل
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام)، آخرین پیامبر الهی، است. درباره شخصیت آن حضرت مستشرقین فراوانی قلم زدهاند که در این میان، برخی منصفانه به بررسی شخصیت و زندگی ایشان پرداختهاند و برخی دیگر مغرضانه بوده و نسبتهای ناروایی هم چون تاثیرپذیری از
یهود،
نصارا (مسیحیان) و... به پیامبر رحمت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دادهاند. در این مقاله بررسی میکنیم که آیا بر اساس ادعای برخی
اسلامپژوهان غربی، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از یهودیان و مسیحیان تاثیر پذیرفته است؟ و آیا خاستگاه فکری
اسلامپژوهان غربی، کتابهای ششگانه اهل سنت است؟
از گذشته تاکنون، مستشرقین فراوانی پیرامون شخصیت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قلم زدهاند که در این میان، برخی منصفانه به بررسی شخصیت و زندگی ایشان پرداختهاند و برخی دیگر مغرضانه، اما بهطور کلی، تحقیق و بررسی پیرامون مسائلی که شرقشناسان مطرح کردهاند، بحثی نوپاست و از آن جایی که بسیاری از آثارشان به زبان اصلی نوشته شده، به تحقیق درباره مباحث، دیدگاهها و نظریات شرقشناسان توجه چندانی نشده و
مسلمانان به آثار استشراقی واکنش ویژهای نشان نداده و کم و بیش به نقد دیدگاهها و نظراتشان در برخی موارد خاص پرداختهاند، ولی به ریشهیابی این شبهات و سر چشمه آن نپرداختهاند.
از جمله کسانی که مغرضانه به داوری پیرامون آن حضرت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرداخته و نسبتهای ناروایی هم چون تاثیرپذیری از یهود، نصارا (مسیحیان) و... به پیامبر رحمت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) دادهاند، «
ایگناس گلدزیهر» و «
مونتگمری وات» میباشند. با توجه به مطالعه کتابهای اهل تسنن و با توجه به این که منابع مطالعاتیِ مستشرقان را نوعا کتابهای اهل تسنن تشکیل میدهند و مطالبی را که مستشرقان پیرامون پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) گفتهاند یا در کتابهای ششگانه اهل سنت (
صحیح بخاری،
صحیح مسلم،
سنن نسائی،
سنن ابوداود،
سنن ترمذی،
سنن ابنماجه) و یا علاوه بر آنها در دیگر منابع اهل تسنن نیز موجودند. معتقدم نسبتهای قابل تاملی را که برخی مستشرقان به ساحت آن سفیر الهی وارد ساختهاند، چه بسا بازتاب دیدگاه کتابهای ششگانه فوق، پیرامون شخصیت رسول الله (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، میباشد. البته تذکر این نکته لازم است که بازتاب و تاثیرپذیری میتواند هم در جنبههای مثبت باشد و هم منفی و یا حتی ساختاری، اما هدف این مقاله، بیان تاثیرپذیری مستشرقان منتخب، از کتابهای ششگانه اهل سنت در جهات منفی است و به دو احتمال دیگر کاری نداریم و از موضوع بحث ما خارج است. از اینرو در این مقاله، در سه محور زیر به بررسی این موضوع میپردازیم:
۱- بررسی شبهات مستشرقان منتخب – گلدزیهر و وات - پیرامون زندگی آن حضرت
۲- ریشهیابی این شبهات در کتابهای ششگانه اهل سنت
۳- نقد و بررسی آنها از دیدگاه آیات، روایات
اسلامی و
علم کلامامید است بتوانیم در مسیر شناخت حقیقت، گامی درست برداریم.
«گلدزیهر» و «وات»، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را، متاثر از یهود و نصارا دانسته و در جای جای کتابهایشان، به بیانهای گوناگون، این اتهام را بر ایشان روا میدارند. در ادامه، ابتدا بهطور کلی نسبتهای «گلدزیهر» و سپس نسبتهای «وات» را، بیان کرده و سپس مصادیق این نسبتها را به صورت دقیق بیان نموده و در گام سوم به بررسی و عدم ثبوت نسبتهای مورد نظر در منابع شیعی میپردازیم و در نهایت خاستگاه اندیشهیشان را بررسی کرده و آنرا، مورد نقد و بررسی قرار خواهیم داد.
با بررسی سخنان و نوشتههای این دو مستشرق، نسبتهای زیر نسبت به پیامبر اعظم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به دست میآید:
ترسایان مسیحی و حبرها - دانشمندان - یهودی، استاد پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بودهاند و ایشان سخت تحت تاثیرشان قرار داشته است. «گلدزیهر» چنین مینویسد:
«ستیز با یهود و مسیحیان در بخشهای
مدینهای وحی، جای بیشتری دارد. وضع صومعهها و کنشتها، که پیش از این پرستشگاه حقیقی شناخته شده بود
متزلزل گردید. ترسایان مسیحی و حبران که استادان پیشین او بودند نیز مورد نکوهش قرارگرفته بودند، دیگر ایشان را شایسته داشتن سلطه الهی بر رعیتشان نمیدانست،
زیرا که ایشان مردمی خود خواه، گمراهکننده از راه
خدا هستند.»
).
«گلدزیهر» ستیز با یهودیان و نصرانیان را بیشتر متمرکز در
مدینه میداند. البته روشن است که ادعای گلدزیهر که ستیز پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) با یهودیان و مسیحیان، بیشتر در
مدینه بوده، ادعایی بیدلیل است؛ زیرا یهودیها در
مکه حضور نداشتهاند. گلدزیهر معتقد است:
«آنها استادان پیشین پیامبرند و
دین اسلام گلچینی آمیخته از تعالیم ایشان است.»
«وات» پا را فراتر گذاشته و حتی عبادتها و خلوتهای حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را، متاثر از یهود و نصرانیها میداند!
الف) «الاختلاء فی حراء، التحنث
... و تبین التاثیرات الیهودی- مسیحیة مثل الرهبان، او بعض التجارب الشخصیة، الحاجة و الرغبة فی العزلة».
خلوت نمودن در
غار حرا،
عبادت و
بندگی تاثیرات یهودی و مسیحی همانند (تاثیر) راهبان، یا بعضی از تجربههای شخصی، او را نیازمند به گوشهنشینی نمود.
«گلد زیهر» معتقد است در شکلگیری دستوارات
اسلامی و نهادهای
اجتماعیِ اسلام،
دین یهود و
دین مسیحی، سهمی برابر داشتند. این مستشرق یهودی در اینباره میگوید:
«اما دیگر دستورهای مذهبی و نهادهای
اجتماعی او، همگی، همچنان که اشارت رفت، گلچینهایی بودند. در ایجاد این دستورها و نهادها، مذهب یهود و مذهب مسیحی سهم برابر میداشتند....»
از آنجا که یهودیت، مسیحیت و
اسلام،
ادیان الهی هستند، طبیعی است که شباهتهایی میانشان باشد، اما نکته قابل بیان این است که صِرف شباهت نمیتواند دلیل بر این باشد که یکی از آنها از دو تای دیگر تاثیر پذیرفته و همه دستوراتش را از آنها گرفته است. گلدزیهر یهودی، از آنجا که نمیخواهد
اسلام را بپذیرد، ادعا میکند که همه دستورات
اسلامی، گلچینی از آیین یهود و نصاری بوده و معتقدست: آنها در تشکیل این دستورات سهمی برابر داشتند.
بر اساس نظر «گلد زیهر»،
اسلام به سنتهای یهود و مسیحیت برپاست و بهطور کلی، ترکیبی از عناصر
انجیل است. او در اینباره مینویسد:
«عبارتهایی از
تورات، انجیل، گفتههایی از حبرها، از انجیلهای ساختگی، تکههایی از
فلسفه یونان، پندهایی از
فارس و
هند، هر یک از اینها جای خویش را در
اسلام از راه حدیث باز کرده است.»
مهمترین کاری که دشمنان
دین در هر طول تاریخ، سرلوحه اعمالشان قرار دادند، مبارزه با ادیان الهی و پیامبران خدا (علیهم
السّلام) بود. این کار، در زمان حیات پیامبران (علیهم
السّلام)، با اقداماتی هم چون نسبت دادن
سحر،
جنون و برپایی
جنگ با آنان صورت میگرفت و پس از وفات، به شکل تحریف سخنان آن بزرگواران و تحریف کتابهای آسمانی رخ مینمود. بهطور یقینی، تورات و همچنین تعالیم حضرت مسیح، که بعدها به شکل انجیل در آمد، از گزند این تحریفات در امان نماندند و از
توحید گرفته تا
معاد، تحریفاتی جدی در این کتابها راه یافت. اما «گلد زیهر» یهودی و «مونتگمری» واتِ مسیحی، به جای پذیرش
دین حق، همین نسبتها را به
اسلام داده و
اسلام را بر سنت یهودیت و مسیحیت استوار میدانند.
به
اعتقاد «وات» رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، همیشه تمایل داشت که دینش را به شکل
دین یهود در آورد و
اسلام از یهودیت انتقال یافت. او در این زمینه گوی سبقت را از «گلد زیهر» ربوده و علاوه بر اینکه هم چون او، یهودیان را اساتید پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میداند، معتقد است همه هم و غمّ رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر این معطوف بوده که
دین اسلام را بر اساس آیین یهود پایهریزی نماید و شاکله
اسلام را، هماهنگ با یهودیت قرار دهد. وی در کتاب «
محمد پیامبر و سیاستمدار» مینویسد:
«بیشتر وقت خود را پس از هجرت صرف کسب معلوماتی از یهودیان در باب پیغمبری خود کرده است. محمد، از همان ابتدای کار میدانست آیاتی که بر او نازل میشود شباهت به تعلیمات یهود و مسیحیت دارد و شاید ادعای او بر پیامبری نیز، بر اساس همین شباهت پیامهای او با پیامبران سابق بوده است. از قرار معلوم پس از مهاجرت بود که محمد در صدد آن بر آمد که اساس
دین خود را بیشتر بر اساس
دین یهود پیریزی کند و چنانکه گفته شده است، پیش از مهاجرت از مکه در صدد بوده است که مانند یهودیان،
اورشلیم را
قبله قرار دهد و ظاهرا
روزه عاشورا که روز مسح یهودیان است توسط مسلمانان
مدینه حفظ میشده است....»
«وات» در کتاب «
محمد فی المدینه» درباره تاثیرپذیری
دین اسلام از یهود، چنین مینویسد:
«جعلت الهجرة محمدا علی اتصال اوثق بالیهود، و قد حددت علاقات النبی بالیهود، منذ ذلک العهد، تطور
الدین الاسلامی فیما بعد. و مرت فترة کان فیها
الدین الجدید ینقل عن الیهودیة، ثم جاءت فترة اخری اخذ فیها یعارضها فاذا کان الیهود، فی البدء یصومون، فکذلک یجب علی المسلمین، ثم اصبح، فیما بعد، اذا صام الیهود بطریقة، فعلی المسلمین ان یصوموا بطریقة اخری.»
هجرت (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) (به
مدینه) باعث شد که ایشان با یهود ارتباط محکمتری برقرار نماید و ارتباط (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) با یهودیان از آن هنگام، سبب تحولات بهتری در
دین اسلام در دورههای بعد شد و مدتی گذشت تا
دین جدید از
دین یهود انتقال یافت سپس زمان دیگری آمد که معارضه با
دین یهود آغاز گشت. یهودیان در ابتدا
روزه میگرفتند و به همین دلیل بر مسلمانان نیز روزه واجب گردیده بود، اما زمانی آمد که روزه بر مسلمانان به گونهای دیگر غیر از طریقه یهودیان واجب گردید.
وی در جای دیگری مینویسد:
«ادرک محمد منذ بدایة رسالته التشابه الکائن بین الرسالة التی اوحی بها الیه و تعالیم الیهودیة و المسیحیة و قد قال له «ورقة» بعد اول ما نزل علیه من الوحی: انّ ما یوحی الیه شبیه بالناموسای نصوص المقدسة الیهودیة و یبدو انّ محمدا، بعد ان اصبح من الممکن رحیله الی المدینة، اراد ان یسوغ
الاسلام علی شاکلة اقدم الادیان....»
(حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از آغاز رسالتش متوجه شده بود که میان رسالتی که او بدان مامور شده با تعالیم یهودیان و مسیحیان، شباهت وجود دارد، «ورقه» نیز در ابتدای نزول
وحی بر (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، به او گفته بود: آنچه بر او وحی شده، شبیه ناموس (یعنی متنهای مقدس یهودیان) است و آشکار شد که (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قصد داشت هنگامی که هجرتش به
مدینه ممکن گردید،
دین اسلام را بر اساس قدیمیترین
دین پایهریزی کند....»
وی در جای دیگری نیز این چنین نوشته است:
«و بالرغم من هذه الملاحظات فانه من البدیهی ان محمدا قبیل الهجرة و بعدها، کان یمیل لصیاغة دیانته علی شکل الدیانة الیهودیة و تشجیع اتباعه فی المدینة علی الاحتفاظ بالطقوس الیهودیة التی تبنوها.»
با وجود این ملاحظهها، بدیهی است که (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قبل و پس از
هجرت، همیشه تمایل داشت که دینش را به شکل
دین یهود در آورد و پیروانش را به حفظ
شعائر دینی که دیانت یهود بنا نهاده بود، تشویق مینمود.
«وات» پس از بحث و بررسی، چنین نتیجه میگیرد:
«دعا الی کل هذه التشریعات، فی
الدین الجدید، التی کانت تهدف الی جعله مطابقا تماما
للدین القدیم، عاملان: اولا: الرغبة فی استمالة الیهود، ثم التصمیم علی اظهار صفة النبوة لمحمد باظهار التماثل فی الاصل بین الوحی الذی نزل علیه و الوحی القدیم، و قدر سیطر العامل الثانی فیما بعد. ولکن الاول کانت له اهمیة فی اول الامر....»
در
دین جدیدی که هدفش مطابقت کامل با
دین قدیمی بود، دو عامل سبب شد که همه این قوانین وضع شود: (عامل اول) رغبت در به دست آوردن دل یهودیان و سپس آشکار نمودن صفت نبوت برای (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به وسیله نشاندادن همانندی بین وحیی که بر او نازل شده با وحی قدیمی (که بر
حضرت موسی (علیهالسّلام) نازل شده است) و سیطره عامل دوم (اظهار صفت برای حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)) در آینده در نظر گرفته شد، اما عامل اول (میل برای به دست آوردن دل یهودیان) تنها در ابتدای امر اهمیت داشت....»
«وات» معتقد است حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از «
ورقة بن نوفل» مسیحی بسیار تاثیر پذیرفته و افکارش با افکار «ورقة»، به مقدار فراوانی، آمیخته بود، وی در این زمینه چنین مینویسد:
«فمن بین الرجال الذین عرفناهم مع محمد صلّی اللّه علیه و
سلم فان ورقة کان علی صلة وثیقة بمحمد و کان معروفا بدراسته للاناجیل. فهذه الایات القرانیة الانف ذکرها (اقرا...) کانت تذکر محمدا صلّی اللّه علیه و
سلم عند قراءتها بما هو
مدین لورقة بن نوفل به.... . و من الاسهل ان نفترض ان محمدا کان علی صلة متتابعة بورقة بن نوفل منذ فترة مبکرة سابقة علی الوحی. و الافکار الاسلامیة اللاحقة قد تکون اختلطت الی حد کبیر بافکار ورقة، کعلاقة الوحی الذی نزل علی محمد صلّی اللّه علیه و
سلم بالوحی الذی نزل علی موسی و عیسی (علیهما
السّلام).»
در میان همه مردانی که میشناسیم با (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بودهاند، «ورقة» با او ارتباط محکمی داشته و ورقة، به مطالعه و تدریس (و تسلط) بر انجیلها معروف بوده است. این آیاتی که بیانش گذشت (آیات
سوره مبارکه علق)، (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را هنگام خواندن به یاد مدیون بودنش به «ورقة» میانداخت... و بسیار آسان است که فرض کنیم (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از جوانی و پیش از نزول وحی، با «ورقة» ارتباطی پیوسته داشته است و افکار
اسلامی که در آینده داشت، گاه تا حد زیادی با افکار «ورقة» آمیخته بود!، همانند ارتباط وحیی که بر (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نازل شده با وحیی که بر (حضرت) موسی و (حضرت)
عیسی (علیهما
السّلام) نازل شده است.
«وات» در کتاب «محمد فی المدینة»، به بحث پیرامون
اسلام و مسیحیت پرداخته و معتقد است: تاثیر مسیحیت بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) کم بوده، گرچه در میان آنها افرادی هم چون «ورقة بن نوفل» بودهاند که تاثیر فراوانی بر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داشتهاند:
«و یمکن ان یکون لاحدهم، ورقة بن نوفل و هو ابن عم خدیجة، تاثیر کبیر علی محمد، ولکن معظم المسیحیین الذی یمکن الاتصال بهم کانوا عبیدا حبشیین و کان اطلاعهم علی دیانتهم قلیلا و سیئا.»
ممکن است یکی از مسیحیان هم چون ورقة بن نوفل، پسر عموی (حضرت)
خدیجه (سلاماللهعلیها) بر (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) تاثیر بزرگی گذاشته باشد، اما بیشتر مسیحیانی که ارتباط با آنها ممکن بوده، غلامان حبشی بودند و اطلاعاتشان نسبت به دینشان کم و در سطح پایینی بود.
همچنین در کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار» نیز، درباره پیامبری آن حضرت مینویسد:
(حضرت) خدیجه پسر عمویی داشت به نام ورقة بن نوفل که به
دین مسیح گرویده بود و گفته میشود از هنگامی که (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) معتقد شده بود که به او مانند دیگر پیامبران گذشته وحی میرسد، ورقه از وی حمایت و پشتیبانی میکرده است. هم چنین (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هرگاه دچار
تردید میشد، به خدیجه روی میآورد. بنابراین
ازدواج با خدیجه، نقطه تحول بزرگی در زندگی (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بود....»
وات معتقد است پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از جوانی با ورقه، پسر عموی حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) ارتباط محکمی داشته و در تعالیم
اسلامی تاثیر فراوانی از او گرفته است و ورقه، همیشه حامی و پشتیبان آن حضرت بوده به گونهای که حتی ورقه به ایشان گفته است: وحیی که بر تو نازل شده، همانند همان وحیی است که بر حضرت موسی (علیه
السّلام) نازل شده است.
در نظر «وات»، «ورقة بن نوفل» حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را به پیامبریاش مطمئن ساخته و آن حضرت تعالیمش را از او فراگرفته است.
در کتاب محمد فی مکه آمده است: حضرت خدیجه (
سلاماللهعلیها) و ورقة بن نوفل به حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
اعتماد به نفس دادند (پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به
نبوت خود
شک داشت و این دو نفر شک ایشان را بر طرف شاختند!:
«خدیجة و ورقة بن نوفل یشدان من ازر محمد صلّی اللّه علیه و
سلم لیس من سبب یجعلنا نرفض الروایة القائلة ان خدیجة قد شدت من ازر محمد صلّی اللّه علیه و
سلم، فمن الواضح ان محمدا کانت تنقصه فی هذه المرحلة الثقة بالنفس، فالصورة العامة لا یمکن ان تکون مبتدعة رغم ان التفاصیل قد یکون لحقتها اضافة نتیجة الاستنتاج الخاطیء او بفعل التخیل. و شد ازر ورقة بن نوفل لمحمد کان بالاضافة لجهود خدیجة امرا مهما و لیس هناک سبب قوی یدعونا للشک فی صحة العبارة التی وردت بها کلمة «الناموس» علی لسان ورقة. فاستخدام هذه الکلمة غیر القرانیة- بدلا من کلمة التوراة القرانیة- دلیل علی صحة هذه الروایة... و هذه الفکرة التی ذکرها ورقة قد تشیر ایضا الی ان محمدا لابد ان یکون مؤسسا او مشرعا لامة «او
لجماعة او
لمجتمع» ytinummoC. و اذا کان محمد فی مرحلة تردد، و هذا ما یبدو معقولا، فان هذا التشجیع الذی لاقاه لابد ان یکون ذا اهمیة عظمی فی تطوره الداخلی نموه النفسی.»
(حضرت) خدیجه و ورقة بن نوفل، (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را، در راهش، محکم میکردند. سببی وجود ندارد برای اینکه روایتی را که میگوید: (حضرت) خدیجه (حضرت) محمد را، در راهش، محکم مینمود، کنار بزنیم، آشکار است که (حضرت) محمد در این مرحله اعتماد به نفس نداشت، پس صورت کلی (
اسلام)، ممکن نیست ابداعی باشد، علیرغم اینکه تفصیلاتش آنگاه با اضافه شدن نتیجهای غلط و یا در اثر تخیل به آن اضافه شده است. پشتیبانی ورقة بن نوفل از (حضرت) محمد در راهش و استوار نمودنشان که به دلیل تلاشهای (حضرت) خدیجه بود نیز، امر مهمی است. سببی قوی وجود ندارد تا در صحت روایتی که در آن واژه «ناموس» بر زبان ورقة جاری شده بود، شک کنیم. به کار بردن این واژه غیر قرآنی، به جای واژه تورات که در
قرآن آمده، دلیل بر درستی این روایت است... این تفکری که ورقة بیان کرد، همچنین اشاره به این دارد که (حضرت) محمد ((صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)) ناچار بود مؤسس یا قانونگذارکننده امتی (یا
جماعتی یا
اجتماعی) باشد و هنگامی که (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در مرحله شک (در نبوتش) بود و این شک بهطور معقول آشکار میشود، این اطمینان خاطری که به او دادند، در تغییرات و تحولات داخلی و رشد نفسانیاش، دارای اهمیت بزرگی است.»
«وات» هم چنین میگوید:
«و ربما یکون محمد (علیه الصلاة و
السلام) قد اکتسب بعضا من الاهتمام بنبواته.»
چه بسا (حضرت) محمد (علیهالصلاة
والسلام) بعضی از تعالیمش را از ورقة بن نوفل کسب کرده باشد.
«وات» در کتاب «محمد پیامبر و سیاستمدار»، درباره یقین نمودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به نبوتش نیز مینویسد:
میگویند که در روزهای نخست و دریافت نخستین «وحی»، همسرش (حضرت) خدیجه و پسر عموی همسرش، ورقة، او را تشویق میکردند به اینکه قبول کند که به پیامبری برگزیده شده است. ورقه، خود به مسیحیت گرویده و ظاهرا با کتاب مقدس آشنایی داشته است، در صورتی که در آن زمان عربهای مسیحیِ متوسط، آگاهی کافی درباره کتاب مقدس نداشتند. پس آنچه درباره ورقه گفته شده است به حقیقت نزدیک است اما اطلاعاتش نیز کامل نبوده است. با این همه شهادت یک مسیحی به اینکه شیوهی نزول وحی برای (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شباهت کامل به شیوهی نزول وحی بر (حضرت) موسی (علیه
السلام) دارد، (حضرت) محمد را در عقیدهاش تقویت کرده است. اینگونه شهادتها از روی
عقل و
منطق ضروری به نظر میآید.»
«وات» پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را در
خداشناسی، متاثر از یهودیان میداند:
«در آغاز گمان میبرد که آن موجود با شکوه همان خداست. بعدها شاید معتقد شده است که آن موجود عالی، فرشتهای است که «
روح» نام دارد و سرانجام آن را، همان
جبرئیل دانست. تغییر این تعبیر، احتمال دارد در نتیجه اطلاع از تعلیمات یهودیان باشد که عقیده دارند: خدا نامرئی است.»
وی در جای دیگری از همین کتاب نیز مینویسد:
«احتمال دارد که قسمتی از ترسش ناشی از همان عقیده سامیهای قدیم بوده است که
خدا را چیز خطرناکی میدانستند و نمونههایی از آن در کتاب
عهد عتیق دیده میشود.»
«گلد زیهر» نیز درباره خداشناسی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مینویسد:
«(حضرت) محمد هرچه را در برخوردهای سادهاش، در سفرهای بازرگانی میشنید، بیدقت به چگونگیاش و بی هیچگونه ترتیب مورد استفاده قرار میداد. در اینجا برای نمونه میگوییم: چقدر فرق است میان تصور پیشین او از خدا و میان عبارتهای صوفیانه (سوره)
نور (۲۴/۳۵) که مسلمانان آنرا آیه نور میخوانند.»
«وات» و «گلد زیهر» رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را در خداشناسی متاثر از یهودیان و بازرگانانی میدانند که با ایشان در سفرهای بازرگانی و یا در جای دیگر برخورد داشتهاند، از اینرو «وات» معتقد است پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، در مساله خداوند دچار چندگانگی شده و در آغاز، آن موجود با شکوه را که آیاتی بر او نازل کرده،
خداوند تصور کرده و بعدها معتقد شد که او فرشتهای به نام «روح» است و در آخر دریافته که نامش جبرئیل است. وات احتمال میدهد: تغییر این تعبیرات، در نتیجه آگاهی از تعلیمات یهودیان باشد.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) برای ترساندن مردم از
عذاب و
عقاب، از بخشهایی از تاریخ تورات که درباره داستان
پیامبران پیشین بوده، استفاده کرده است.
«گلد زیهر» معتقد است: در این بخش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، چیزی از خود نداشته و فقط از بخشهایی از تاریخ تورات که بیشترش داستانهای پیامبران است، در یادآوری برای ترسانیدن مردم استفاده نموده است و بدینگونه خود را در شمار پیامبران کهن و آخریشان اضافه کرده است. وی در اینباره مینویسد:
«او از بخشهای تاریخ تورات، که بیشتر داستانهای پیامبران است، در یادآوری برای ترسانیدن مردم و تشبیه به سرنوشت ملتهای گذشته، که فرستادگان خدا را مسخره و در روی برابرشان ایستادگی میکردند، استفاده کرده است. بدینشکل (حضرت) محمد ((صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) )، در شمار پیامبران کهن و با صفت آخرینشان بودن، افزوده گشت.»
مسلمانان در آغاز، به تقلید از روزه بزرگ یهودیان در
روز عاشورا، در این روز،
روزه میگرفتند.
«گلد زیهر» و «وات»، در پایان، دست بر یکی از اعمال و دستورات
اسلامی به نام «روزه» گذاشته و میگویند: چون یهودیان روزه میگرفتهاند، این کار بر مسلمانان واجب شده و به تقلید از یهودیان که در روز عاشورا روزه میگرفتند، مسلمانان نیز روزه گرفتند، ولی پس از مدتی که
روزه ماه رمضان واجب شد، روزه عاشورا به ماه رمضان منتقل گشت. «گلدزیهر» مینویسد:
«آنچه نزد همگان
مسلم میباشد، این است که معتقدات
اسلام، هنگامی که به شکل نهاییاش رسید، بر پنج رکن اساسی استوار گشت.... چهارم، روزه، که نخستین بار به تقلید روزه بزرگ یهود در روز عاشورا، یعنی دهم اولین ماه از سال، گرفته میشد و سپس به ماه رمضان منتقل گردید....»
«وات» نیز، به بیان مواردی از تعالیم یهود میپردازد که در
اسلام نیز وجود دارد، در این میان از نماز خواندن به طرف
بیت المقدس سخن میگوید و در پایان میگوید: چه بسا این مساله، تقلید از یهود نباشد، زیرا در قرآن نیز پیرامون این مساله تایید وجود دارد، اما در مورد روزه روز عاشورا، نمیتوان چنین گفت و دستکم، برای ما این شک وجود دارد که چه بسا به پیروی از یهود باشد.
«و یحوم الشک اقل حول صیام عاشوراء الذی یقع فی یوم عید الکفارة الیهودی. و حینما حل العاشر من شهر تشرین الیهودی، امر محمد المسلمین بصیام هذا الیوم....»
«درباره روزه روز عاشورا، که در روز عید کفاره یهودی قرار دارد، دستکم، شک بر جا میماند و هنگامی که روز دهم ماه تشرین (اکتبر یا نوامبر) یهودی فرا رسید، (حضرت) محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به مسلمانان امر نمود تا این روز را روزه بدارند.»
وی در کتاب «محمد فی المدینة» نیز مینویسد:
«فاذا کان الیهود، فی البدء یصومون، فکذلک یجب علی المسلمین.»
یهودیان در ابتدا روزه میگرفتند، پس همانگونه بر مسلمانان نیز روزه واجب گردید.
همانگونه که ملاحظه شد، گلدزیهر و وات، معتقد بودند که یهودیها و نصرانیها استادان
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودهاند! که آن حضرت در مسائل گوناگون، از آنها تاثیر بهسزایی پذیرفته و تحت تعالیمشان قرار داشته است، بهگونهای که از خداشناسی گرفته تا مسائل فقهی، از آنها یاد گرفته! و در شکلگیری دستورات
اسلامی، یهودیان و نصرانیان سهمی برابر داشتهاند!. حال در ادامه به خاستگاه اندیشه این دو خاورشناس میپردازیم.
طبیعتا نمیتوان ادعا نمود که این نسبتهای گلدزیهر و وات، تنها بر اساس دشمنی با پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بوده است، بلکه علاوه بر آن، اینگونه سخن گفتن در اثر اطلاعات نادرستی است که برخی از منابع
اسلامی پیرامون پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ارائه دادهاند. البته مستشرقان مذکور، در پانوشتهایشان، به هیچ منبعی شیعی ارجاع ندادهاند و
شیعیان نیز بر اساس اندیشه عصمت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از اساس این نسبتها را نمیپذیرند. بنابراین خاستگاه اندیشه مستشرقان مورد بحث، کتابها و منابع
شیعه نیست، بلکه همان کتابهایی است که در سیر مطالعاتی این دو مستشرق، جایگاه ویژهای دارند. برای نمونه، مونتگمری وات به صحیح بخاری و صحیح
مسلم، اهتمام ویژای دارد، چنانکه در مقدمه کتاب «محمد فی مکة» همین مطلب را بیان کرده است:
«کما یجدر بنا ان نذکر ایضا
مجموعات الاحادیث او الروایات المختلفة لاقوال و افعال محمد ((صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)) مثل صحیح البخاری و
مسلم...؛ فان هذه الکتب تحتوی مادة تهم المهتم بالتاریخ....» ترجمه شود.
شایسته است
مجموعههایی همانند «صحیح بخاری» و «صحیح
مسلم». ... را ذکر کنیم که احادیث و روایاتی پیرامون گفتار و کردار محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)
جمع کردهاند، محتوای این کتابها مطالبی است که پژوهشگر تاریخ به آنها توجه میکند و برای او مهم است....
همانطور که ملاحظه شد، «مونتگمری وات» یکی از مصادر مهم مورد توجه پژوهشگر تریخ را روایات صحیح بخاری و
مسلم میداند، علاوه بر اینکه با مراجعه به کتابهای ششگانهی اهل سنت، با روایات متعددی برخورد میکنیم که دقیقا همانند نسبتهای مستشرقان، مفادشان از حاکمیت یهود و نصارا بر پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و تاثیرپذیری آن حضرت از آنها، در مسائل اعتقادی و دیگر مسائل، حکایت دارد که در اینجا ابتدا به نقلشان و در ادامه به نقدشان میپردازیم.
تاثیرپذیری در خداشناسی:
مسلم بن حجاج نیشابوری و
محمد بن اسماعیل بخاری، نویسندگان «
صحیح مسلم» و «
صحیح بخاری»، چنین نقل میکنند:
«حدثنا اَحْمَدُ بن عبد اللَّهِ بن یُونُسَ حدثنا فُضَیْلٌ یَعْنِی بن عِیَاضٍ عن مَنْصُورٍ عن ابراهیم عن عَبِیدَةَ السَّلْمَانِیِّ عن عبد اللَّهِ بن مَسْعُودٍ قال: جاء حَبْرٌ الی النبی صلی الله علیه
وسلم فقال: یا محمد او یا اَبَا الْقَاسِمِ اِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ یوم الْقِیَامَةِ علی اِصْبَعٍ وَالْاَرَضِینَ علی اِصْبَعٍ وَالْجِبَالَ وَالشَّجَرَ علی اِصْبَعٍ وَالْمَاءَ وَالثَّرَی علی اِصْبَعٍ وَسَائِرَ الْخَلْقِ علی اِصْبَعٍ ثُمَّ یَهُزُّهُنَّ فیقول: انا الْمَلِکُ انا الْمَلِکُ فَضَحِکَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم تَعَجُّبًا مِمَّا قال الْحَبْرُ تَصْدِیقًا له ثُمَّ قَرَاَ: وما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْاَرْضُ
جمیعا قَبْضَتُهُ یوم الْقِیَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی عَمَّا یُشْرِکُونَ.»
عبدالله بن مسعود میگوید: دانشمندی یهودی نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) آمده و عرضه داشت: ای محمد و یا گفت: ای اباالقاسم، خداوند در
روز قیامت آسمانها را بر روی یک انگشت، زمینها را بر روی یک انگشت، کوهها و درختان را بر یک انگشت، آب و خاک را بر یک انگشت و دیگر مخلوقات را بر انگشت دیگرش، گذاشته سپس آنها را تکان داده و میگوید: منم پادشاه. منم پادشاه. پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به نشانه تعجب و تصدیق نمودنِ آن دانشمندِ یهودی، خندیده و این آیه را
تلاوت نمودند: «آنها خدا را آنگونه که شایسته است نشناختند، در حالی که همه زمین در روز قیامت در قبضه او و آسمانها پیچیده در دست اوست. خداوند منزّه و بلند مرتبهتر از شریکهایی است که برایش میپندارند.»
این روایت با اندک تفاوتی، که البته بر معنا تاثیر گذارست، در صحیح بخاری نیز بیان شده است. محمد بن اسماعیل بخاری، عبارت «تَعَجُّبًا مِمَّا قال الْحَبْرُ» را، از نقل بالا حذف کرده و در واقع، روایت را تحریف کرده است، زیرا در صورت وجود عبارت مذکور، به راحتی تاثیرپذیری پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از یهودیها برداشت میشود، اما حذف عبارت باعث میشود که اینگونه برداشت شود: پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میدانست - نعوذ بالله – که خداوند در قیامت مخلوقات را بر سر انگشتانش میگذارد و هنگامی که آن یهودی نیز همین مطلب را گفت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، او را تصدیق نمودند.
در نقل دیگری در
سنن ترمذی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از مردی یهودی، درخواست میکند برای ایشان و دیگر مسلمانان، سخن بگوید و یهودی نیز چنین میگوید:
«حدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن اخبرنا محمد بن الصَّلْتِ حدثنا ابو کُدَیْنَةَ عن عَطَاءِ بن السَّائِبِ عن ابی الضُّحَی عن بن عَبَّاسٍ قال: مَرَّ یَهُودِیٌّ بِالنَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فقال له النبی: یا یَهُودِیُّ حَدِّثْنَا فقال: کَیْفَ تَقُولُ یا اَبَا الْقَاسِمِ اذا وَضَعَ الله السماوات علی ذِهْ وَالْاَرْضَ علی ذِهْ وَالْمَاءَ علی ذِهْ وَالْجِبَالَ علی ذِهْ وَسَائِرَ الْخَلْقِ علی ذِهْ وَاَشَارَ ابو جَعْفَرٍ محمد بن الصَّلْتِ بِخِنْصَرِهِ اَوَّلًا ثُمَّ تَابَعَ حتی بَلَغَ الْاِبْهَامَ فَاَنْزَلَ الله (وما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ).»
مردی یهودی از کنار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میگذشت، پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به او فرمود: ای یهودی برای ما سخن بگو! یهودی عرضه داشت: چه میگویی ای اباالقاسم هنگامی که خداوند آسمانها را بر این (اشاره به انگشت) و زمین را بر این و آب را بر این و کوهها را بر این و سایر مخلوقات را بر این قرار میدهد و در این میان
ابوجعفر محمد بن صلت به انگشت کوچکش اشاره میکرد و سپس دیگر انگشتان تا به انگشت ابهام رسید، (یعنی هنگامی که یهودی گفت: خداوند آسمانها را بر این میگذارد، محمد بن صلت انگشت کوچکش را نشان داد و هنگامی که گفت: زمین را بر این میگذارد، وی انگشت دیگرش را نشان داد و... ) در این هنگام خداوند این آیه را نازل کرد: وما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ.»
بخاری مینویسد:
«حدثنا یحیی بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن خَالِدٍ عن سَعِیدِ بن ابی هِلَالٍ عن زَیْدِ بن
اَسْلَمَ عن عَطَاءِ بن یَسَارٍ عن ابی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قال النبی صلی الله علیه و
سلم تَکُونُ الْاَرْضُ یوم الْقِیَامَةِ خُبْزَةً وَاحِدَةً یَتَکَفَّؤُهَا الْجَبَّارُ بیده کما یَکْفَاُ احدکم خُبْزَتَهُ فی السَّفَرِ نُزُلًا لِاَهْلِ الْجَنَّةِ فَاَتَی رَجُلٌ من الْیَهُودِ فقال بَارَکَ الرَّحْمَنُ عَلَیْکَ یا اَبَا الْقَاسِمِ الا اُخْبِرُکَ بِنُزُلِ اَهْلِ الْجَنَّةِ یوم الْقِیَامَةِ قال بَلَی قال تَکُونُ الْاَرْضُ خُبْزَةً وَاحِدَةً کما قال النبی صلی الله علیه
وسلم فَنَظَرَ النبی صلی الله علیه
وسلم اِلَیْنَا ثُمَّ ضَحِکَ حتی بَدَتْ نَوَاجِذُهُ ثُمَّ قال الا اُخْبِرُکَ بِاِدَامِهِمْ قال اِدَامُهُمْ بالام وَنُونٌ قالوا وما هذا قال ثَوْرٌ وَنُونٌ یَاْکُلُ من زَائِدَةِ کَبِدِهِمَا سَبْعُونَ اَلْفًا.»
ابوسعید خُدری میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: در روز قیامت زمین قرص نانی است که خداوند بزرگ آن را با دستش بر میدارد، همانگونه که هر یک از شما نانش را در سفر به دست میگیرد و آن را برای اهل بهشت مهیا میسازد، در این هنگام فردی یهودی آمده و عرضه داشت: ای اباالقاسم؛ خداوند تو را مبارک گرداند، آیا به تو خبر بدهم که منزلگاه بهشتیان در روز قیامت چگونه است؟ پیامبر فرمود: بله. یهودی گفت: زمین قرص نانی است، - همانگونه که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرموده بود - رسول اکرم به ما نگاه کرده و خندیدند به گونهای که دندانهای آسیایشان نمایان شد. مرد یهودی گفت: آیا میخواهی از نان خورش آنها نیز خبر دهم. نان خورششان «بالام و نان» است. حاضران گفتند: اینها به چه معناست؟. گفت: گاو وحشی و ماهی است که از اضافهی جگرشان هفتاد هزار نفر میخورند.»
محمد بن اسماعیل بخاری و
نسائی، یکی دیگر از صاحبان صحاح ششگانه، در اینباره مینویسند:
«حدثنا هَارُونُ بن سَعِیدٍ وَحَرْمَلَةُ بن یحیی قال هَارُونُ حدثنا وقال حَرْمَلَةُ اخبرنا بن وَهْبٍ اخبرنی یُونُسُ بن یَزِیدَ عن بن شِهَابٍ قال حدثنی عُرْوَةُ بن الزُّبَیْرِ اَنَّ عَائِشَةَ قالت دخل عَلَیَّ رسول اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم وَعِنْدِی امْرَاَةٌ من الْیَهُودِ وَهِیَ تَقُولُ هل شَعَرْتِ اَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فی الْقُبُورِ قالت فَارْتَاعَ رسول اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم وقال انما تُفْتَنُ یَهُودُ قالت عَائِشَةُ فَلَبِثْنَا لَیَالِیَ ثُمَّ قال رسول اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم هل شَعَرْتِ اَنَّهُ اُوحِیَ الی اَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فی الْقُبُورِ قالت عَائِشَةُ فَسَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه
وسلم بَعْدُ یَسْتَعِیذُ من عَذَابِ الْقَبْرِ.»
عایشه میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر من وارد شد در حالی که زنی یهودی نزدم بود و میگفت: آیا میدانید که شما در
قبر عذاب میشوید. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ترسید و گفت: یهودند که در قبر عذاب میشوند. چند شب گذشت سپس پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: آیا میدانی به من وحی شده که شما در قبر عذاب میشوید؟. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پس از آن، از عذاب قبر، به خدا پناه میبرد.»
همانگونه که روشن است، بر اساس این نقل بخاری و نسایی، اولا یک زن یهودی از پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) داناتر بوده و ثانیا ایشان تحت تاثیر افکار یهود قرار داشته است.
بخاری،
مسلم،
ابیداود و
ابنماجه، که همه از صاحبان کتابهای ششگانه اهل سنت هستند، چنین روایت کردهاند:
«حدثنا ابو مَعْمَرٍ حدثنا عبد الْوَارِثِ حدثنا اَیُّوبُ حدثنا عبد اللَّهِ بن سَعِیدِ بن جُبَیْرٍ عن ابیه عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما قال: قَدِمَ النبی صلی الله علیه و
سلم الْمَدِینَةَ فَرَاَی الْیَهُودَ تَصُومُ یوم عَاشُورَاءَ فقال: ما هذا؟ قالوا: هذا یَوْمٌ صَالِحٌ هذا یَوْمٌ نَجَّی الله بَنِی اِسْرَائِیلَ من عَدُوِّهِمْ فَصَامَهُ مُوسَی. قال: فَاَنَا اَحَقُّ بِمُوسَی مِنْکُمْ فَصَامَهُ وَ اَمَرَ بِصِیَامِهِ.»
ابنعباس میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به
مدینه آمد و دید
یهودیان در روز عاشورا روزه میگیرند؛ آن حضرت پرسید این چه روزی است؟ یهودیان گفتند: این روز نیکویی است. روزی است که خداوند
بنی اسرائیل را از دست دشمنشان نجات داده است، (به شکرانه این مطلب حضرت) موسی (علیه
السلام) در این روز، روزه میگرفت. حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خطاب به یهودیان فرمود: ما از شما نسبت به (حضرت) موسی (علیه
السلام) سزوارتریم. از اینرو پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روز عاشورا را روزه گرفته و امر فرمودند که
مسلمانان نیز در آن روز، روزه بگیرند.»
در نقل دیگری در صحیح
مسلم و صحیح بخاری چنین آمده است:
«حدثنا ابو بَکْرِ بن ابی شَیْبَةَ و بن نُمَیْرٍ قالا: حدثنا ابو اُسَامَةَ عن ابی عُمَیْسٍ عن قَیْسِ بن
مُسْلِمٍ عن طَارِقِ بن شِهَابٍ عن ابی مُوسَی رضی الله عنه قال: کان یَوْمُ عَاشُورَاءَ یَوْمًا تُعَظِّمُهُ الْیَهُودُ وَتَتَّخِذُهُ عِیدًا فقال: رسول اللَّهِ صلی الله علیه و
سلم صُومُوهُ اَنْتُمْ.»
ابوموسی اشعری میگوید: روز عاشورا، روزی بود که یهودیان بزرگ میشمردند و آن را
عید میگرفتند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: در این روز، روزه بگیرید.»
در روایت دیگری اینگونه آمده است:
«حدثناه اَحْمَدُ بن الْمُنْذِرِ حدثنا حَمَّادُ بن اُسَامَةَ حدثنا ابو الْعُمَیْسِ اخبرنی قَیْسٌ فذکر بهذا الاسناد مثله وزاد قال ابو اُسَامَةَ: فَحَدَّثَنِی صَدَقَةُ بن ابی عِمْرَانَ عن قَیْسِ بن
مُسْلِمٍ عن طَارِقِ بن شِهَابٍ عن ابی مُوسَی رضی الله عنه قال: کان اَهْلُ خَیْبَرَ یَصُومُونَ یوم عَاشُورَاءَ یَتَّخِذُونَهُ عِیدًا وَ یُلْبِسُونَ نِسَاءَهُمْ فیه حُلِیَّهُمْ وَ شَارَتَهُمْ فقال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): فَصُومُوهُ اَنْتُمْ.»
ابوموسی اشعری میگوید: یهودیان خیبر در روز عاشورا روزه و عید میگرفتند، زنانشان لباسهای نیکو و زینتهایشان را میپوشیدند. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: پس شما هم در این روز، روزه بگیرید.
بخاری روایتی از ابنعباس نقل میکند که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روزه این روز را از همه ایام برتر میدانست:
«حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُوسَی عن بن عُیَیْنَةَ عن عُبَیْدِ اللَّهِ بن ابی یَزِیدَ عن بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما قال: ما رایت النبی یَتَحَرَّی صِیَامَ یَوْمٍ فَضَّلَهُ علی غَیْرِهِ الا هذا الْیَوْمَ یوم عَاشُورَاءَ وَهَذَا الشَّهْرَ یَعْنِی شَهْرَ رَمَضَانَ.»
ابنعباس میگوید: جز روزه روز عاشورا و روزه ماه رمضان، ندیدم که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روزه روزی را شایستهتر از روز دیگر بداند.»
علاوه بر اینکه بر اساس نقل بخاری، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، روزه روز عاشورا را از همه ایام، به جز ماه رمضان، برتر میدانست و به شدت مواظب بود که مردم روزه این روز را ترک نکنند:
«حدثنا الْمَکِّیُّ بن ابراهیم حدثنا یَزِیدُ بن ابی عُبَیْدٍ عن
سَلَمَةَ بن الْاَکْوَعِ رضی الله عنه قال: اَمَرَ النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) رَجُلًا من
اَسْلَمَ اَنْ اَذِّنْ فی الناس اَنَّ من کان اَکَلَ فَلْیَصُمْ بَقِیَّةَ یَوْمِهِ وَمَنْ لم یَکُنْ اَکَلَ فَلْیَصُمْ فان الْیَوْمَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ.»
سلمة بن اکوع میگوید: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به مردی از
قبیله اسلم دستور داد در میان مردم ندا دهد: هرکس که امروز چیزی خورده است، باید بقیه روز را روزه بگیرد و هر کسی که هنوز چیزی نخورده است باید امروز روزه بدارد، زیرا امروز، روز عاشور است.»
در سنن ابیداود نیز این چنین آمده است:
«حدثنا محمد بن الْمِنْهَالِ ثنا یَزِیدُ بن زُرَیْعٍ ثنا سَعِیدٌ عن قَتَادَةَ عن عبد الرحمن بن
مَسْلَمَةَ عن عَمِّهِ اَنَّ
اَسْلَمَ اَتَتْ النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فقال: صُمْتُمْ یَوْمَکُمْ هذا قالوا: لَا قال: فَاَتِمُّوا بَقِیَّةَ یَوْمِکُمْ وَاقْضُوهُ.»
عبدالرحمان بن مسلمه به نقل از عمویش میگوید: قبیله
اسلم نزد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) آمدند، آن حضرت فرمود: آیا امروز روزه گرفتهاید؟ گفتند: خیر. فرمود: بقیه روز را روزه بگیرید و قضای آن را نیز به جای آورید.
در نقل دیگری در سنن ابنماجه، روزه گرفتن در این روز،
کفاره (گناهان) سال قبل محسوب شده است:
«حدثنا اَحْمَدُ بن عَبْدَةَ اَنْبَاَنَا حَمَّادُ بن زَیْدٍ ثنا غَیْلَانُ بن جَرِیرٍ عن عبد اللَّهِ بن مَعْبَدٍ الزِّمَّانِیِّ عن ابی قَتَادَةَ قال: قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) صِیَامُ یَوْمِ عَاشُورَاءَ انی اَحْتَسِبُ علی اللَّهِ اَنْ یُکَفِّرَ السَّنَةَ التی قَبْلَهُ.»
ابیقتاده میگوید، رسول خدا - فرمود: از خداوند میخواهم ثواب روزه روز عاشورا را کفاره (گناهان) سال قبل آن قرار دهد.
نکتهای که شایان ذکر است این که در صحیح
مسلم، در نقلی آمده است هنگامی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روز عاشورا را روزه گرفت و دستور داد: همه روزه بگیرند، اصحابشان گفتند: ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)؛ این روز را یهود و نصاری بزرگ میدارند! پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: ان شاء الله سال آینده روز
نهم محرم روزه میگیریم اما پیش از رسیدن سال آینده ایشان از
دنیا رفت!
«حدثنا الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ الْحُلْوَانِیُّ حدثنا بن ابی مَرْیَمَ حدثنا یحیی بن اَیُّوبَ حدثنی اسماعیل بن اُمَیَّةَ اَنَّهُ سمع اَبَا غَطَفَانَ بن طَرِیفٍ الْمُرِّیَّ یقول: سمعت عَبْدَ اللَّهِ بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما یقول: حین صَامَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) یوم عَاشُورَاءَ وَاَمَرَ بِصِیَامِهِ قالوا: یا رَسُولَ اللَّهِ انه یَوْمٌ تُعَظِّمُهُ الْیَهُودُ وَالنَّصَارَی فقال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فاذا کان الْعَامُ الْمُقْبِلُ ان شَاءَ الله صُمْنَا الْیَوْمَ التَّاسِعَ قال: فلم یَاْتِ الْعَامُ الْمُقْبِلُ حتی تُوُفِّیَ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم).»
عبدالله بن عباس میگوید: هنگامی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روز عاشورا روزه میگرفت و دستور داد که مردم در این روز، روزه بگیرند، اصحاب به ایشان گفتند: این روز، روزی است که یهودیان و نصرانیها، بزرگ میدارند! رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: ان شاء الله، سال آینده روز نهم محرم روزه میگیریم. ابنعباس میگوید: هنوز سال آینده فرا نرسیده بود که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از دنیا رفت.
در چند جای صحیح بخاری، عایشه از آغاز
بعثت پیامبر سخن میگوید که در برخی قسمتها با تفصیل بیشتری نقل شده است. در اینجا ماجرا از «کتاب
التعبیر» صحیح بخاری نقل میشود که نسبت به دیگر بخشها مفصلتر است.
«حدثنا یحیی بن بُکَیْرٍ حدثنا اللَّیْثُ عن عُقَیْلٍ عن بن شِهَابٍ و حدثنی عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا عبد الرَّزَّاقِ حدثنا مَعْمَرٌ قال الزُّهْرِیُّ: فَاَخْبَرَنِی عُرْوَةُ عن عَائِشَةَ رضی الله عنها انها قالت: اَوَّلُ ما بُدِئَ بِهِ رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) من الْوَحْیِ الرُّؤْیَا الصَّادِقَةُ فی النَّوْمِ فَکَانَ لَا یَرَی رُؤْیَا الا جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ فَکَانَ یَاْتِی حِرَاءً فَیَتَحَنَّثُ فیه و هو التَّعَبُّدُ اللَّیَالِیَ ذَوَاتِ الْعَدَدِ وَ یَتَزَوَّدُ لِذَلِکَ ثُمَّ یَرْجِعُ الی خَدِیجَةَ فَتُزَوِّدُهُ لِمِثْلِهَا حتی فَجِئَهُ الْحَقُّ وهو فی غَارِ حِرَاءٍ فَجَاءَهُ الْمَلَکُ فیه فقال: اقْرَاْ فقال النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): فقلت: ما انا بِقَارِئٍ فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال: اقْرَاْ فقلت ما انا بِقَارِئٍ فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّانِیَةَ حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال: اقْرَاْ فقلت ما انا بِقَارِئٍ فَاَخَذَنِی فَغَطَّنِی الثَّالِثَةَ حتی بَلَغَ مِنِّی الْجَهْدُ ثُمَّ اَرْسَلَنِی فقال: اقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الذی خَلَقَ حتی بَلَغَ عَلَّمَ الْاِنْسَانَ ما لم یَعْلَمْ فَرَجَعَ بها تَرْجُفُ بَوَادِرُهُ حتی دخل علی خَدِیجَةَ فقال: زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی فَزَمَّلُوهُ حتی ذَهَبَ عنه الرَّوْعُ فقال: یا خَدِیجَةُ ما لی وَاَخْبَرَهَا الْخَبَرَ و قال: قد خَشِیتُ علی نَفْسِی فقالت له: کَلَّا اَبْشِرْ فَوَ اللَّهِ لَا یُخْزِیکَ الله اَبَدًا اِنَّکَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ وَ تَصْدُقُ الحدیث وَ تَحْمِلُ الْکَلَّ وَ تَقْرِی الضَّیْفَ وَ تُعِینُ علی نَوَائِبِ الْحَقِّ ثُمَّ انْطَلَقَتْ بِهِ خَدِیجَةُ حتی اَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بن نَوْفَلِ بن اَسَدِ بن عبد الْعُزَّی بن قُصَیٍّ وهو بن عَمِّ خَدِیجَةَ اخی اَبِیهَا وکان امْرَاً تَنَصَّرَ فی الْجَاهِلِیَّةِ وکان یَکْتُبُ الْکِتَابَ الْعَرَبِیَّ فَیَکْتُبُ بِالْعَرَبِیَّةِ من الْاِنْجِیلِ ما شَاءَ الله اَنْ یَکْتُبَ وکان شَیْخًا کَبِیرًا قد عَمِیَ فقالت له خَدِیجَةُ اَیْ بن عَمِّ اسْمَعْ من بن اَخِیکَ فقال وَرَقَةُ بن اَخِی: مَاذَا تَرَی فَاَخْبَرَهُ النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ما رَاَی فقال وَرَقَةُ: هذا النَّامُوسُ الذی اُنْزِلَ علی مُوسَی یا لَیْتَنِی فیها جَذَعًا اَکُونُ حَیًّا حین یُخْرِجُکَ قَوْمُکَ فقال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): او مخرجی هُمْ فقال وَرَقَةُ: نعم لم یَاْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمِثْلِ ما جِئْتَ بِهِ الا عُودِیَ وَاِنْ یُدْرِکْنِی یَوْمُکَ اَنْصُرْکَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا ثُمَّ لم یَنْشَبْ وَرَقَةُ اَنْ تُوُفِّیَ وَفَتَرَ الْوَحْیُ فَتْرَةً حتی حَزِنَ النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فِیمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا منه مِرَارًا کَیْ یَتَرَدَّی من رؤوس شَوَاهِقِ الْجِبَالِ فَکُلَّمَا اَوْفَی بِذِرْوَةِ جَبَلٍ لِکَیْ یُلْقِیَ منه نَفْسَهُ تَبَدَّی له جِبْرِیلُ فقال: یا محمد اِنَّکَ رسول اللَّهِ حَقًّا فَیَسْکُنُ لِذَلِکَ جَاْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَیَرْجِعُ فاذا طَالَتْ علیه فَتْرَةُ الْوَحْیِ غَدَا لِمِثْلِ ذلک فاذا اَوْفَی بِذِرْوَةِ جَبَلٍ تَبَدَّی له جِبْرِیلُ فقال له مِثْلَ ذلک.»
(در اینجا بخش کوتاهی از ماجرا را بیان کرده است)
عایشه میگوید: اولینبار که به حضرت وحی شد
رؤیای صادقه بود سپس ایشان به خلوتنشینی علاقهمند شد، به
غار حرا میرفت، شبها عبادت میکرد سپس نزد خانواده بر میگشت و توشه میگرفت و میرفت.
فرشته در غار حرا بر وی نازل شد و گفت: بخوان. فرمود: خواندن نمیدانم. فرشته حضرت را به حدی فشار داد که ایشان فرمود: طاقتم تمام شد. باز فرشته گفت: بخوان. فرمود: خواندن نمیدانم. فرشته بار دیگر آن حضرت را به حدی فشار داد که ایشان فرمود: طاقتم پایان یافت. باز فرشته گفت: بخوان. فرمود خواندن نمیدانم. گفت: بخوان به نام پروردگارت که آفرید تا آیه سوم
سوره علق.
حضرت در حالی که دلش میلرزید بازگشت و با آن حال نزد خدیجه رفت و گفت: مرا بپوشانید، مرا بپوشانید تا اضطراب و ترسش ریخت. داستان را برای خدیجه نقل کرد و گفت: بر خویشتن بیمناکم. خدیجه او را دلداری داد و گفت: هرگز نترس، بشارت میدهم که خداوند هرگز تو را خوار و زبون نمیکند، زیرا تو
صله رحم بهجا میآوری و راستگو هستی و به فقیران کمک میکنی و مهماننواز هستی و در راهِ حق، سختیها را تحمل میکنی. (حضرت) خدیجه ((علیهاالسّلام)) پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را نزد پسر عمویش «وُرقة بن نوفل»، که پیرمردی نابینا بود و در
جاهلیت به
مسیحیت گرویده بود و
زبان عبری میدانست و انجیل را به این زبان مینوشت، برد و پیامبر برای او داستان را شرح داد. ورقه گفت: این همان ناموس (فرشته) است که بر موسی نازل شده است. ورقه در ادامه میگوید: ای کاش هنگامی که قومت تو را بیرون میکنند (اشاره به هجرت به
مدینه) من جوان میشدم. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: آیا مرا بیرون میکنند؟! ورقه گفت: آری، هر مردی تعالیمی الهی مانند تو آورده با او دشمنی شده است، اگر آن روز را درک کنم تو را یاری میکنم و پشتیبانت میگردم. عایشه در ادامه میگوید: سپس ورقه از دنیا رفت. مدتی گذشت و وحی بر پیامبر نازل نشد. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) اندوهگین شد و همینطور در روزهای بعد ناراحتیاش فزونی یافت تا اینکه بارها بیمهابا از کوه بالا میرفت و همین که بالای کوه میرسید تا خود را به پایین پرتاب کند، جبرئیل در برابرش آشکار میگشت و میگفت: ای محمد به راستی تو پیامبر بر حق هستی. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، با این حرف جبرئیل، آرام میشد و نفسش آرامش مییافت و باز میگشت. دیگر بار نیز اگر نزول
وحی تاخیر میافتاد، باز پیامبر بالای کوه میرفت که خود را به پایین پرتاب کند و همین که بالای کوه میرسید که خود را به پایین پرتاب کند، جبرئیل در برابرش آشکار میگشت و همان حرفها را تکرار میکرد!»
همانگونه که میبینید در این
روایت جعلی آمده است: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را
ترس فرا گرفته و از نبوتش خبر ندارد و
ورقة بن نوفل که فردی نابینا و نصرانی است، ایشان را از پیامبریش آگاه میسازد. علاوه بر این که پس از این داستان، نعوذ بالله، حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به نبوتش
ایمان کامل ندارد، از اینرو هر وقت در نزول وحی تاخیر میافتاد، میخواست
خودکشی کند و دلداری جبرئیل نیز در هر بار، فایدهای نداشت.
در یک سخن، روایتهای بالا دارای نکات زیر است که سزاوار نقد و بررسی است:
۱ـ تاثیرپذیری از یهودیان.
۲ـ شک و تردید در
نبوت و آگاهی از نبوت به وسیله ورقة بن نوفلِ مسیحی.
در ادامه به نقد و بررسی این دو نکته پرداخته خواهد شد.
همانگونه که گذشت، یکی از مطالبی که در کتابهای ششگانه به آن پرداخته شده، بحث تاثیرپذیری از یهودیان در مباحث اعتقادی و فقهی است که شامل دو بخش زیر میباشد:
۱-۲: تاثیرپذیری در مسائل توحیدی و مسائل مربوط به قیامت.
۲ـ ۲: تاثیرپذیری در مسائل فقهی هم چون روزه در روز عاشورا.
در نقد مطالب بالا، ابتدا به صورت مختصر به معرفی یهودیان از دیدگاه قرآن کریم میپردازیم.
خداوند تبارک و تعالی در برخی آیات قرآنی، یهودیان را سرسختترین دشمنان مسلمانان معرفی کرده است:
«لَتَجِدَنَّ اَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذینَ آمَنُوا الْیَهُودَ وَ الَّذینَ اَشْرَکُوا....؛
بهطور
مسلّم، دشمنترین مردم نسبت به
مؤمنان را، یهود و مشرکان خواهی یافت.»
در آیهای دیگر، خداوند میفرماید: یهود و نصارا از تو راضی نمیشوند مگر این که از آنان پیروی کنی:
«وَلَنْ تَرْضَی عَنْکَ الْیَهُودُ وَلَا النَّصَارَی حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ اِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدَی وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ اَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلَا نَصِیرٍ؛
هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا اینکه بهطور کامل،
تسلیم خواستههایشان شوی، و) از آیین (تحریف یافته) آنان، پیروی کنی. بگو: «هدایت، تنها هدایت الهی است!» و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، پس از آن که آگاه شدهای، هیچ سرپرست و یاوری از سوی
خدا برایت نخواهد بود.»
در آیه دیگری، قرآن سرپرستی یهود و نصارا را نشانه قرار گرفتن در زمره آنها و ظالم بودن و هدایت نشدن دانسته است:
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَی اَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ اَوْلِیَاءُ بَعْضٍ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَاِنَّهُ مِنْهُمْ اِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! یهود و نصاری را سرپرست خود انتخاب نکنید! آنها اولیای یکدیگرند و کسانی که از شما و آنان را سرپرست خود قرار دهند، از آنها هستند، خداوند
جمعیّت ستمکار را هدایت نمیکند.»
بنابراین آیات بالا، نکات زیر را گوشزد میکند:
۱. یهودیان سرسختترین دشمنان مسلمانان هستند.
۲. رضایتشان از پیامبر گرامی
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بستگی به پیروی تام و تمام رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از آنهاست.
۳. پیروی از یهود و نصارا مساوی با عدم یاری از جانب خداست.
۴. سرپرست قراردادن یهود و نصارا مساوی با در زمره آنان قرار گرفتن، ظالم بودن و عدم هدایت است.
از طرف دیگر به فرموده قرآن، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، آخرین پیامبر الهی است:
«ما کانَ مُحَمَّدٌ اَبا اَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیما؛
»
و
دین ایشان، ناسخ همه ادیان گذشته اعم از یهودیت، مسیحیت و... میباشد و برای هدایت همه بشریت آمده است. برای نمونه قرآن کریم میفرماید:
«قُلْ یَا اَیُّهَا النَّاسُ اِنِّی رَسُولُ اللَّهِ اِلَیْکُمْ
جَمِیعًا الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْاَرْضِ لَا اِلَهَ اِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ فَآَمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْاُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ؛
»
«وَ اَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ؛
»
علاوه بر اینکه در خصوص یهود و نصارا، خداوند در قرآن تصریح فرموده است که رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر آنها نازل شده است که حقایق
دینی را برایشان بیان کند نه اینکه از آنها پیروی نماید:
«یَا اَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ عَلَی فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ اَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِیرٍ وَلَا نَذِیرٍ فَقَدْ جَاءَکُمْ بَشِیرٌ وَنَذِیرٌ وَاللَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ؛
ای
اهل کتاب! پیامبر ما، پس از فاصله و فترتی میان پیامبران، به سوی شما آمد، در حالی که حقایق را برایتان بیان میکند تا مبادا (روز قیامت) بگویید: «نه بشارت دهندهای به سراغ ما آمد، و نه بیم دهندهای!» (هم اکنون، پیامبر) بشارتدهنده و بیمدهنده، به سوی شما آمد! و خداوند بر همه چیز تواناست.»
و در آیهای دیگر میفرماید:
«یَا اَهْلَ الْکِتَابِ قَدْ جَاءَکُمْ رَسُولُنَا یُبَیِّنُ لَکُمْ کَثِیرًا مِمَّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتَابِ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ؛
ای اهل کتاب! پیامبر ما، که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد، به سوی شما آمد و از بسیاری از آن (که فعلًا افشای آن مصلحت نیست) صرف نظر مینماید. (آری) از طرف خدا، نور و کتاب آشکاری به سوی شما آمد.»
بنابراین، بر اساس دو آیه بالا، نه تنها پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پیرو
یهود و
نصارا نبوده، بلکه به دستور خداوند مامور بودهاند که حقایق
دینی را برای یهود و نصارا بیان کنند، با وجود اینکه بر اساس برخی از
آیات قرآنی، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، مامور به پیروی از وحی الهی بوده و اساسا چیزی غیر از
وحی نفرمودهاند.، خداوند در آیاتی به این مساله پرداخته است:
«وَ اتَّبِعْ مَا یُوحَی اِلَیْکَ»
در جای جای قرآن این تعبیر و یا همانند آن، آمده است برای نمونه در آیه صد و ششم
سوره انعام و پانزدهم
سوره یونس و نهم
سوره احقاف و پنجاهم سوره انعام، این مطلب آمده است.
در آیهای دیگر، خداوند بر دهان همه کسانی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را متهم به پیروی از دیگران میکنند، زده و میفرماید:
«وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلاَّ وَحْیٌ یُوحی؛
و هرگز (پیامبر) از روی
هوای نفس سخن نمیگوید!؛ آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!.»
بنابراین همانگونه که ملاحظه شد، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نه تنها مامور بودهاند به جز وحی، از کسی پیروی نکنند، بلکه بر اساس آیه بالا، سخنی به جز وحی، بر زبان جاری نمینمودند. در اینجا پرسش ما از نویسندگان کتابهای ششگانه اهل سنت این است: اگر سرپرستی یهود و نصارا، مساوی با در زمره آنان بودن،
ظلم و عدم هدایت است، فرا گرفتن درس
خداشناسی از یهودیان چه حکمی دارد؟! و چهطور ممکن است فردی نصرانی، پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را از پیامبریش آگاه سازد؟! حال که یهود بر اساس آیه قرآن، سرسختترین دشمن مسلمانان هستند، آیا پیروی از آنها نشانه مبارزه با خداوند نیست؟! آیا پیروی نمودن پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از یهود و نصارا، با آیاتی از قرآن که بر پیروی صِرف پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از وحی دلالت مینمود، تناقض ندارد؟! و....
همانگونه که گذشت، در چند جای صحیح بخاری به نقل از
عایشه، سخن از آغاز
بعثت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به میان آمده است که در این روایات نسبتهای ناروایی به آن حضرت دادهاند که از این قبیل است:
۱ـ ایشان اطلاع نداشت که پیامبر شده است.
۲ـ ورقة بن نوفلِ مسیحی ایشان را از نبوتش آگاه نمود.
۳ـ تنها به دلیل نزول دیر هنگام وحی، در نبوت خود
شک نمود.
۴ـ چندین بار قصد کرد خودکشی کند.
۵ـ علیرغم تاکید
جبرئیل بر پیامبریش، باز هم یقین به نبوت خود نداشت.
در نقد مطالب فوق، توجه به این نکات دارای اهمیت ویژه است:
۱ـ عایشه تنها راوی این ماجراست و به اعتراف خودش، سال چهارم یا پنجم بعثت به دنیا آمده، پس شاهد عینی نبوده و از پیش خود و بدون استناد به دیگری، این مطالب را میگوید.
۲ـ بر اساس نقل عایشه، فرشته وحی به پیامبر فرمان میدهد کلام خدا را بخواند و پیامبر میفرماید: خواندن بلد نیستم، و جبرئیل بدن ایشان را به شدت فشار میدهد. در اینجا سه احتمال وجود دارد:
الف- پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بخواهد از روی لوحی بخواند ولی بلد نباشد. بر اساس این احتمال، دیگر فشارهای مکرر دلیلی ندارد، زیرا فشار دادن فرد ارتباطی به یادگیریاش ندارد.
ب- منظور جبرئیل این بود که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، به دنبال او بخواند. این کار نیز امری دشواری نبود که پیامبری که به هوش و ذکاوت معروف بوده، نتواند انجام دهد و جبرئیل مجبور به استفاده از زور شود.
ج- آنچنان که از برخی روایات شیعه و اهل سنت به دست میآید، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، خواندن و نوشتن بلد بوده و از اساس این روایت صحیح بخاری جعلی است.
۳ـ بر اساس بسیاری از روایات شیعه و سنی هنگامی که جبرئیل بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نازل میشد، به صورت فردی با ادب میآمد، اجازه میگرفت و حضرت در کمال آرامش و راحتی میفرمود: این برادرم جبرئیل است و چنین میگوید و در هیچ روایت دیگری نیامده است که جبرئیل پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را اینگونه آزار داده باشد. برای نمونه از روایات اهل سنت، میتوان به روایات مربوط به خبر دادن جبرئیل (علیه
السّلام) از شهادت
امام حسین (علیهالسّلام) اشاره کرد که در آن، جبرئیل (علیه
السّلام)، بسیار مودبانه و با احترام کامل خدمت حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، مشرف شدند.
۴ـ تا کسی آمادگی چنین منصب عظیمی (پیامبری و ختم نبوت) را نداشته باشد، معنا ندارد خداوند حکیم چنین وظیفهای را به او واگذار کند. چگونه ممکن است کسی که نداند چه اتفاقی برایش افتاده و از همسرش میپرسد: «چرا اینگونه شدهام»، برای این مقام بلند و وظیفه بسیار سنگین انتخاب شود؟.
۵ـ چگونه ممکن است اطلاعات
حضرت خدیجه (علیهاالسّلام) و ورقة، نسبت به نبوت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، بیش از خودِ ایشان باشد؟! و آیا هیچ
مسلمانی میتواند بپذیرد که پیامبر گرامی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از پیامبری خودش آگاه نبوده و با گفته یک نصرانی فهمیده که به پیامبری مبعوث شده است.
۶ـ آیا ممکن است، آنچنان که قرآن کریم در آیه سیام
سوره مریم فرموده،
حضرت عیسی (علیهالسّلام)، در گهواره از پیامبریاش آگاه باشد و نترسد و
حضرت یحیی (علیهالسّلام) نیز در کودکی پیامبر شود و نهراسد، اما خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و با فضیلتترین و برترینشان، در چهل سالگی، نه تنها نمیداند پیامبر شده، بلکه وحشت وجودش را فرا میگیرد و همسرش او را میپوشاند تا ترسش بریزد؟!؛
۷ـ بر اساس فرمایش علامه
جعفر مرتضی عاملی، این ترس و وحشت، با آیات قرآنی که نزول وحی را عامل و باعث آرامش روحی و اطمینان قلبی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میداند، در تنافی و تعارض آشکار است.
مانند این آیه که میفرماید:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً کَذَلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا؛
و
کافران گفتند: «چرا قرآن یکجا بر او نازل نمیشود؟!» این به دلیل آن است که قلب تو را به وسیلهاش محکم داریم و (از اینرو) آن را به تدریج بر تو خواندیم.»
۸ـ از ادامه روایت عایشه به دست میآید که آن حضرت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، در هنگام دیر نازل شدن وحی، در نبوتش شک میکرد و قصد خودکشی مینمود، ولی جبرئیل (علیه
السّلام) در برابرشان آشکار میگشت و به ایشان اطمینان میداد که بدون شک پیامبر خداست! و پس از مدتی، باز همین شک بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) غلبه میکرد و باز میخواست خودکشی کند که جبرئیل (علیه
السّلام) دوباره میآمد و به ایشان اطمینان میداد و این در حالی است که این شک با
عقل، قرآن و روایات
معصومین (علیهمالسّلام) سازگار نیست.
از نظر عقلی، چگونه ممکن است خدا کسی را به پیامبری برگزیند، ولی آن شخص به پیامبریاش شک کند، به حدی که قصد خودکشی نماید و با وجود اطمینانی که جبرئیل (علیه
السّلام) به او میدهد، باز هم در فرصتی دیگر از شدت شک و تردید، اقدام به این کار نماید! و باز جبرئیل مانع شود؟!. و با این حال خداوند اطاعت چنین شخصی را، بیچون و چرا، بر همه مردم واجب گرداند و از او با عنوان «اسوه حسنه» یاد کرده است. قرآن کریم در این زمینه میفرماید:
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ فَاِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللَّهِ وَالرَّسُولِ اِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَاَحْسَنُ تَاْوِیلًا؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را
اطاعت کنید و پیامبر و اولیای امر خود را (نیز) اطاعت کنید پس هرگاه در امری (
دینی) اختلاف نظر یافتید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید آنرا به (کتاب) خدا و (سنت) پیامبر (او) عرضه بدارید این بهتر و نیکفرجامتر است.»
«قُلْ اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ فَاِنْ تَوَلَّوْا فَاِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَاِنْ تُطِیعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَی الرَّسُولِ اِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِینُ؛
به آنها بگو: اطاعت خدا و اطاعت پیامبرش را کنید پس اگر سرپیچی کنید و روی گردان شوید پیغمبر مسؤول اعمال خویش است (و وظیفه خود را انجام داده) و شما هم مسؤول اعمال خود هستید، اما اگر از او اطاعت کنید، هدایت خواهید شد او موظف است فرمان خدا را آشکارا به همگان برساند.»
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا اَعْمَالَکُمْ؛
ای کسانی که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اطاعت کنید و (با سرپیچی از او) اعمال خود را باطل نکنید.»
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُو اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْآَخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا؛
»
قرآن مجید در آیه هشتاد و یکم از
سوره آل عمران میفرماید:
«وَاِذْ اَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ لَمَا آَتَیْتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَةٍ ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ قَالَ اَاَقْرَرْتُمْ وَاَخَذْتُمْ عَلَی ذَلِکُمْ اِصْرِی قَالُوا اَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَاَنَا مَعَکُمْ مِنَ الشَّاهِدِین؛
و (به یاد بیاورید) هنگامی را که خداوند، از پیامبران (و پیروانشان)، پیمان مؤکّد گرفت، که هرگاه کتاب و دانش به شما دادم، سپس پیامبری به سوی شما آمد که آنچه را با شماست تصدیق میکند، به او ایمان بیاورید و او را یاری کنید! سپس (خداوند) به آنها گفت: «آیا به این موضوع، اقرار دارید؟ و بر آن، پیمان مؤکّد بستید؟» گفتند: «(آری) اقرار داریم!» (خداوند به آنها) گفت: «پس گواه باشید! و من نیز با شما از گواهانم.»
مفسرین گفتهاند که مراد از جمله «ثُمَّ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَکُمْ لَتُؤْمِنُنَّ بِهِ وَلَتَنْصُرُنَّهُ»، پیامبر خاتم حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میباشد.
طبری ذیل این آیه، از صفحه ۳۳۱ تا صفحه ۳۳۴ جلد سوم تفسیرش، روایات متعددی نقل کرده و در پایان، تصدیق میکند که مراد از «پیامبر» در این آیه، پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میباشد:
«واولی الاقوال بالصواب عندنا فی تاویل هذه الآیة: ان
جمیع ذلک خبر من الله (عزّوجلّ) عن انبیائه انه اخذ میثاقهم به، والزمهم دعاء اممهم الیه والاقرار به... فتاویل الآیة: واذکروا یا معشر اهل الکتاب اذ اخذ الله میثاق النبیین لمهما آتیتکم ایها النبیون من کتاب وحکمة، ثم جاءکم رسول من عندی مصدق لما معکم لتؤمنن به، یقول: لتصدقنه ولتنصرنه.»
بهترین قول نزد ما در تفسیر آیه فوق، این است: تمامی این آیات خبری است که میفرماید خداوند از تمامی پیامبرانش پیمان گرفته که به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ایمان بیاورند و او را یازی نمایند و امتهایشان را به این امر ملزم کنند و از آنها اقرار بگیرند... بنابراین، تفسیر آیه چنین است: ای اهل کتاب به یاد بیاورید زمانی را که خداوند از انبیای خود
پیمان گرفت زمانی که بر شما مبعوث شدند فرمود ای پیامبران کتاب و حکمت بر شما نازل شد، بعد از آن رسولی از نزد من برای شما خواهد آمد که کتابهای شما را تصدیق میکند، زمانی که او مبعوث شود باید به او ایمان بیاورید و تصدیق و یاریاش نمایید.
ابنعاشور نیز ذیل این آیه مینویسد:
«وفی اخذ العهد علی الانبیاء زیادة تنویه برسالة محمد صلی الله علیه
وسلم وهذا المعنی هو ظاهر الآیة و به فسر محققوا المفسرین من السلف والخلف منهم علی بن ابی طالب و ابنعباس و طاووس و السدی.»
گرفتن پیمان از پیامبران (علیهم
السلام)، برای بالا بردن و رفعت دادن رسالت حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) است و این همان معنایی است که از ظاهر آیه به دست میآید، در میان مفسران قرآن، محققینشان از گذشته تاکنون، این آیه را همینگونه تفسیر کردهاند که برخی از آنها عبارتند از:
علی بن ابیطالب (علیهالسلام)،
ابنعباس، طاووس و سدی.»
از طرف دیگر، خداوند در آیه یازدهم سوره نجم میفرماید: «مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَاَی؛
یعنی قلب (پاک او) در آنچه دید هرگز
دروغ نگفت.» این آیه، دلالت بر این دارد که قلب پاک پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، آنچه را دیده (نزول وحی) تکذیب نکرده است و یا در آیهای دیگر، خداوند متعال خطاب به ایشان میفرماید:
«قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی اَدْعُو اِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ اَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا اَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛
بگو: «این راه من است، من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت میکنیم! منزّه است خدا! و من از
مشرکان نیستم!.»
در این آیه، خداوند از پیامبرش (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، میخواهد به مردم بگوید: راهی را که به آن دعوت میکند با بصیرت کامل است و ذرهای شک و تردید در آن راه ندارد، در این صورت، دیگر شک و تردید در پیامبری چه معنایی میتواند داشته باشد؟!
با توجه به آیاتی که بیان شد، آیا نسبت دادن شک و تردید در پیامبری به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مخالف قرآن نیست؟ و آیا چنین نسبتی با حکمت فرستادن پیامبران، در تعارض نمیباشد؟!
علاوه بر آیات بالا، روایاتی در منابع شیعه و اهل سنت آمده است که با شک و تردید داشتن آن حضرت (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، در نبوتش، سازگاری ندارد که به بیان چند روایت بسنده میکنیم:
امیرالمؤمنین علی (علیه
السّلام) به
حارث همدانی فرمود:
«الا انی عبدالله واخو رسوله وصدیقه الاول، قد صدقته وآدم بین الروح والجسد.»
آگاه باش من بنده خدا و برادر پیامبرش (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) و اولین فردی هستم که پیامبری ایشان را تصدیق کردم. من او را هنگامی تصدیق کردم که آدم میان روح و جسد بود (هنوز روح در او دمیده نشده بود).
ابنشهر آشوب مازندرانی نیز چنین نقل میکند:
«کنت نبیا وآدم بین الماء والطین.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمودند: هنگامی که آدم میان آب و گل بود، من پیامبر بودم.
ترمذی، از علمای اهل سنت نیز، پیرامون همین موضوع، روایتی از
ابوهریره نقل میکند و سندش را نیز صحیح میداند:
«عن ابی هُرَیْرَةَ قال قالوا یا رَسُولَ اللَّهِ مَتَی وَجَبَتْ لک النُّبُوَّةُ قال وَآدَمُ بین الرُّوحِ وَالْجَسَدِ».
ابوهریره میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پرسیدند: چه هنگام پیامبری بر شما واجب گردید؟. حضرت فرمودند: زمانی که آدم میان روح و جسد بود (هنوز روح در او دمیده نشده بود.)
ترمذی پس از نقل حدیث بالا میگوید:
«هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ»
حاکم پس از نقل این حدیث مینویسد:
«هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه»
«سند این حدیث صحیح است ولی بخاری و
مسلم آن را در صحیحشان نقل نکردهاند.»
در
صحیح بخاری، روایتی نقل شده است که حضرت رسول (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از خودکشی
نهی میکردهاند:
«حدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الْوَهَّابِ حدثنا خَالِدُ بن الْحَارِثِ حدثنا شُعْبَةُ عن
سُلَیْمَانَ قال: سمعت ذَکْوَانَ یحدث عن ابی هُرَیْرَةَ رضی الله عنه عن النبی (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) قال: من تَرَدَّی من جَبَلٍ فَقَتَلَ نَفْسَهُ فَهُوَ فی نَارِ جَهَنَّمَ یَتَرَدَّی فیه خَالِدًا مُخَلَّدًا فیها اَبَدًا....»
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: هر کسی خود را از کوه پایین بیندازد و خودکشی کند، در آتش جهنم میافتد و برای همیشه در آن خواهد بود.
در اینجا این پرسش پیش میآید که چگونه میشود پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، از خودکشی نهی کنند اما خود به این کار اقدام نمایند و جبرئیل (علیه
السّلام) مانع شود و با این وجود در فرصتی دیگر باز هم اقدام به خودکشی کند و باز جبرئیل مانع شود؟! آیا نسبت دادن چنین مطالبی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در کتابهای
اهل سنت، آن حضرت را مصداق این آیه قرار نمیدهد که میفرماید:
«تَاْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ....؛
آیا مردم را به نیکی دعوت میکنید، اما خودتان را فراموش مینمایید.»
بنابراین بر اساس دلایلی که بیان شد، چگونه میتوان پیامبر خاتم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، را متهم نمود که در پیامبریاش شک داشته است؟! از اینروست که شیعیان، پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را، از این نسبتهای ناروا مبرّا دانسته و وارد ساختن این نسبتها را در کتابهای اهل سنت، کار دستان ناپاک اموی و عباسی میدانند.
از پژوهش حاضر به دست میآید که برخی از اهانتهایی که در دیگر کشورها علیه
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صورت میگیرد، ثمره مطالعه کتابهای برخی از مستشرقان تندرو همچون «ایگناس گلدزیهر» و «مونتگمری وات» میباشد و خاستگاه اندیشه و قضاوتهای ناعادلانهی آنها، عموما بازتاب دیدگاه نویسندگان کتابهای ششگانه اهل سنت درباره
سیره نبوی است. نویسندگان این کتب، کار را به جایی رساندهاند که برترین پیامبر الهی و خاتم انبیا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را حتی در
خداشناسی متاثر از یهود، معرفی نمودهاند.
بنابراین کتابهای ششگانه اهل سنت در نشان دادن چهره واقعی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، به جهانیان، منابع قابل اعتمادی نیستند و آنچه در این رهگذر روشنگر است، مراجعه به قرآن و روایات ناب شیعه دوازده امامی و بهرهمندی از
عقل سلیم و قواعد
مسلم علم کلام است و طبیعتا این رویکرد در
اسلامشناسی و جذب غیر مسلمانان به
اسلام ناب که همان مکتب اهل بیت (علیهم
السّلام) است، تاثیر بهسزایی خواهد داشت.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا اتهام مستشرقان به تاثیر پذیری پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از یهودیان و مسیحیان ریشه در کتابهای اهل سنت دارد؟»