سیفالله ایسی میانجی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیفالله ایسی میانجی، از
علمای شیعه در
قرن چهاردهم هجری قمری بود.
در اواخر دهه ی شصت که این جانب درباره ی علما و مشاهیر شهرستان
میانه ، تحقیق میکردم، هر از چندگاهی جهت گرفتن اسامی و تکمیل اطلاعات، به محضر مرحوم آیتالله حاج
میرزا علی احمدی میانجی مشرف میشدم. شاید به گزاف نگفته باشم که در همه این دیدارها، معظم له، با یک عنایت و علاقه ی خاصی در مورد یکی از علمای میانه، بیش از دیگران تاکید. توصیه داشتند و هر بار بالخصوص سؤال میکردند: درباره ی او چه کار کردم؟ آیا سرنخی به دست آوردم یا نه؟» با این که مرحوم آیت الله احمدی اهل
فقه بود و چندان ذوق فلسفی نداشت، تاکید معظم له بر تحقیق درباره ی یک شخصیت فلسفی، برایم جالب و قابل تامل بود. چون آن ایام، حقیر در آغاز راه بودم، چندان توجهی به این تاکیدها نداشتم و از طرفی نام این شخصیت را تازه میشنیدم و بسیار هم برایم نامانوس بود. لذا موضوع را خیلی جدی نمیگرفتم. تا این که یک روز در کتابخانه
آیتالله مرعشی نجفی برای اولین بار و اتفاقی با آثار فلسفی او آشنا شدم و مقداری از شرح حال و مبانی فکری و فلسفی او را به دست آوردم. آن گاه به فلسفه ی عنایت و تاکید مرحوم آیتالله میانجی واقف شدم و تحقیق درباره ی این عالم گمنام را به طور جدی پی گرفتم. او، به جز فیلسوف سترگ مرحوم
شیخ سیف الله ایسی غریب دوستی میانجی کسی دیگر نبود.
وی سال ۱۳۱۷ قمری برابر ۱۲۷۷ شمسی در قریه ی «غریب دوست» از توابع شهرستان میانه دیده به جهان گشود. پدرش مرحوم عباس فرزند حسن در همان روستا به شغل زراعت اشتغال داشت. او نیز در اوائل جوانی در کنار پدر به کار سخت کشاورزی روی آورد، اما علاقه اش به آموزش
علم و آگاهی از چگونگی آفرینش جهان هستی، آتش جهش و تحول در وجودش انداخت و سرنوشت او را رقم دیگر زد. (این بخش از زندگینامه وی از مقدمه کتاب
مطارح الفصول به قلم فرزند بزرگ او آقای رضا ایسی استفاده شد.)
به راز و نیاز برمی خاست و از خالقش درخواست میکرد تا زمینه ی تحصیل وی را هر چه زودتر فراهم کند. در
سال ۱۳۳۳ قمری برابر ۱۲۹۴ شمسی دعایش مستجاب شد.
او در ماه
رجب همین سال در سن ۱۶ سالگی با رضایت و بدرقه ی پدر و مادر، عازم شهر
تبریز گردید. در مدرسه ی «حسن پاشا» حجره گرفت و نزدیک به چهار سال در آن جا به تحصیلات مقدماتی خود ادامه داد. سال ۱۳۳۶ قمری برابر ۱۲۹۷ شمسی که مصادف با قحطی شدید و کشنده در آذربایجان بود، نتوانست تحصیلاتش را پی گیرد و مجبور بازگشت به وطن شد. هشت ماه بعد در ۲۵ صفر ۱۳۳۷ قمری برابر ۸/۹/۱۲۹۷شمسی، این بار عازم شهر
زنجان شد و در یکی از حجرههای مدرسه «مسجد سید» برای خود مسکن گزید و به مدت پنج ماه از محضر اساتید و علمای آن سامان بهره برد.
حوزه ی علمیه زنجان نتوانست عطش علمی این طلبه جوان را از آب معرفت سیراب کند. لذا پس از اندکی اقامت، تصمیم گرفت به حوزه ی نجف
هجرت کند.
شب ۱۲
شعبان ۱۳۳۷ برابر ۲۲/۲/۱۲۹۸، در عالم رؤیا دید که به محضر حضرت امام هشتم
علی بن موسی الرضا ، علیه آلاف التحیة والثناء، تشرف یافته و آن حضرت، او را به حوزه ی
مشهد دعوت میکند.
شیخ سیف الله چون از خواب بیدار شد، در تصمیم خود مبنی بر هجرت به نجف دچار تردید گردید. از این رو، درباره ی تشرف به مشهد به
قرآن تمسک جست و استخاره کرد. پنجمین آیه ی مبارک از سوره ی فتح، یعنی «وکان ذلک عندالله فوزا عظیما» برمی آید و او را از شک و سردرگمی میرهاند.
شیخ سیف الله ایسی بی درنگ با فروش بعضی از وسایل شخصی، در نیمه ی شعبان همان سال، از راه
رشت و
بندرانزلی و
بادکوبه ، راهی
خراسان شد. در میان راه چندین روز در بادکوبه توقف کرد و در آن جا از بعضی از همشهریهای خود که برای کار و کارگری به آن جا آمده بودند، مبلغی را به عنوان قرض جهت تامین هزینههای سفر تهیه کرد و از مسیر «عشق آباد» و «باجگیران» راه خود را به سمت
خراسان و
آستان قدس رضوی پی گرفت.
او در تاریخ دوازده رمضان ۱۳۳۷ برابر ۲۲/۳/۱۲۹۸ شمسی وارد مشهد شد. نخست به آستان بوسی امام هشتم، علیه السلام، شتافت. بعد با شور و شوق کم نظیر به تحصیل علوم اسلامی همت گمارد.
شیخ سیف الله کتاب شرح لمعه را نزد عالم بزرگ آقا
میرزا محمدباقر مدرس رضوی آموخت. کتاب قوانین را در خدمت مرحوم آیتالله حاج
شیخ محمدتقی مشکوری فرا گرفت.
رسائل، مکاسب و کفایه را نیز در محضر مرحوم آیتالله
حاج شیخ حسن برسی (
شیخ حسن برسی از مدرسان بزرگ سطح در حوزه مشهد بود و در سال ۱۳۵۳ قمری به رحمت ایزدی پیوست. پسرش
شیخ عبدالجواد برسی نیز از چهرههای معروف و از اساتید این حوزه بود که در سال ۱۳۸۲ قمری درگذشت و در صحن عتیق دفن شد.)
تلمذ کرد.
بعد به درس خارج فقه و اصول راه یافت و از محضر آیتالله العظمی
حاج آقا حسین طباطبایی قمی و آیتالله
حاج میرزا محمد کفایی فرزند آخوند
خراسانی، معروف به «آقا زاده» در فقه و اصول، بهره برد و به مراتب عالی رسید.
شیخ سیف الله ایسی چون از دوران نوجوانی به عالم هستی توجه ویژه داشت و در چگونگی جهان آفرینش بسیار تامل میکرد، نهاد ناآرامش او را به سوی درس
فلسفه و حکمت سوق داد و در این رشته تلاش بیش تر کرد و از محضر اساتید فن از جمله
میرزای عسکری (میرزای عسکری شهیدی معروف به آقا بزرگ، فیلسوفی معروف و استاد مسلم فلسفه در حوزه مشهد بود. ۲۳ سال در این حوزه تدریس حکمت کرد و اکثر علاقمندان این رشته از محضر درس او استفاده بردند. وی در سال ۱۳۵۵ قمری چشم از جهان فرو بست و در مقبره اختصاصی فلاسفه واقع در کوهسنگی به خاک سپرده شد.)
معروف به «آقا بزرگ شهیدی»، ملامحمدعلی (ملامحمد علی معروف به حاجی فاضل که از شاگردان
میرزای شیرازی و در فقه فلسفه مبرز بود و در مشهد ریاست علمی حوزه و مسند
قضاوت شرعی داشت. وی علاوه بر تدریس فقه و اصول، کتب معمول فلسفه را نیز تدریس میکرد و در سال ۱۳۴۲ قمری چشم از جهان فرو بست و در کوهسنگی به خاک سپرده شد.)
معروف به «حاجی فاضل»،
شیخ اسدالله یزدی (
شیخ اسدالله یزدی که حکیمی وارسته بود و تا آخر عمر با مال تجرد و در مدرسه گذرانید و شاگردانی در حوزه درس خود تربیت کرد و در سال ۱۳۴۲ به رحمت ایزدی پیوست و در کوهسنگی مقبره فلاسفه به خاک سپرده شد.)
ـ که همه از عارفان و فیلسوفان و حکیمان بزرگ حوزه ی مشهد بودند ـ استفاده کامل کرد و خود در زمره ی اساتید فلسفه و حکمت این حوزه قرار گرفت.
با وجود و حضور این سه شخصیت بزرگ فلسفی در مشهد، حوزه این شهر چهره ی عرفانی و فلسفی قوی داشت و مرکز تدریس فلسفه و حکمت به شمار میآمد. در سال ۱۳۴۰ قمری برابر ۱۳۰۱ شمسی مرحوم آیتالله حاج
میرزا مهدی غروی اصفهانی (متوفای ۱۳۶۵قمری) از نجف وارد این حوزه شد. او که یکی از شاگردان آیتالله
میرزای نایینی بود. با تدریس خارج اصول، شاگرد بسیاری تربیت کرد و همه را تحت تاثیر افکار و اندیشههای خود قرار داد و در لابه لای تدریس خویش، مکتبی را تحت عنوان «مکتب معارفی آل محمد، صلی الله علیه وآله»، که بر پایه ی ضدیت با اساس فلسفه تنظیم شده بود، به شاگردان انتقال داد و در مدت اندکی، چهره ی فلسفی حوزه ی مشهد را دگرگون ساخت، به طوری که بعضی از شاگردان ایشان که تدریس فلسفه کردند، در صدد نقد و نفی فلسفه برآمدند و بعضی از کسانی هم که اعتقاد به فلسفه داشتند، به تدریج، منزوی شدند و در حاشیه قرار گرفتند و احیانا تحت تاثیر و تسلیم فضای حاکم شد.
در این میان، شاید تنها کسی که یک تنه در مقابل پیروان این مکتب ایستاد و در جلسات علمی از مبانی فلسفی خویش دفاع کرد، آقای ایسی بود. از قول مرحوم حاج
شیخ (کروکی استاد محمود شهابی) نقل است که میگفت: «وقتی افکار و اندیشههای مرحوم
شیخ میرزا
مهدی اصفهانی در
مشهد فراگیر شد، کلهم آمنوا به حتی الراشد الا الایسی!». (گاهی به این مکتب «مکتب معارفی اهل بیت» یا «مکتب معارفی
خراسان» اطلاق میشود. استاد
محمد رضا حکیمی نام آن را «مکتب تفکیک» گذاشته است که برخی این نامگذاری را دقیق و صحیح نمیپذیرند.)
در این فضا و دگرگونی، یکی از کسانی که بر مبانی اساتید فلسفه در حوزه ی مشهد عنایت و پافشاری داشت و از آن دفاع میکرد، مرحوم
شیخ سیف الله ایسی بود. او علاوه بر تدریس کتب شرح لمعه، قوانین، مکاسب، رسائل، کفایه، موفق شد کتاب منظومه ی سبزواری و اسفار ملاصدرا و کتاب اشارات بوعلی را مکرر برای طلاب علوم دینی و دانشگاهیان تدریس کند.
از سوی دیگر تاکید وی بر اعتقادات فلسفی خود، او را به شدت در تنگنای مادی و اقتصادی قرار داد تا جایی که دیگر تامین نیازهای اولیه زندگی و خانواده برایش مشکل شد. به ناچار مدیریت یکی از دفاتر اسناد و
ازدواج را بر عهده گرفت تا به این وسیله بخشی از نیاز مادی خود را تامین کند. با این حال او هرگز از نشر و تدریس
فقه و اصول و فلسفه دست بر نداشت و تا آخر عمر با شور و نشاط به تعلیم و تربیت شاگردان فاضل همت کرد.
در این جا به معرفی چند نفر از شاگردان وی که تاکنون شناسایی شدهاند، میپردازیم.
ایشان کتاب منظومه را نزد
شیخ سیف الله ایسی تلمذ کردهاند. معظم له در ضمن بیان گوشهای از خاطرات دوران تحصیل در مشهد، اظهار میدارند: «مدتی در درس مرحوم آقا
میرزا جواد تهرانی شرکت میکردم. در حقیقت درس فلسفه ی ایشان، رد فلسفه بود؛ زیرا، مرتب حرفهای مرحوم
ملاهادی سبزواری را عنوان و یکی یکی رد میکرد تا این که روزی یکی از دوستان به من توصیه کرد که این صحیح نیست. با این روش تو نمیتوانی مفاهیم حکمت و فلسفه را درک کنی. لذا بهتر است به درس کسی بروی که اعتقاد به فلسفه داشته باشد. من این پیشنهاد را پذیرفتم و به درس آقای ایسی رفتم. ایشان مردی عالم و فاضل و حکیم و خیلی معتقد به فلسفه بود. درس منظومه پیش ایشان شروع کردم و او مطالب و مباحث این کتاب را با دقت و با تمام اعتقادی که به فلسفه داشت، تدریس میکرد.
ایشان اکنون یکی از مراجع
تقلید در نجف به شمار میآیند. وقتی در حدود شصت سال پیش در حوزه ی مشهد تحصیل میکردند، کتاب شرح منظومه و شرح اشارات و قسمتی از اسفار را از محضر
شیخ سیف الله ایسی تلمذ کردند.
ایشان نیز هم اکنون از آیات عظام در حوزه ی علمیه ی قم است. در سال تحصیلی ۱۳۲۴ شمسی که آذربایجان به تصرف حزب دمکرات و توده درآمد، در حوزه علمیه مشهد اقامت داشت و بخش مهمی از کتاب اشارات را نزد
شیخ سیف الله استفاده کردند. معظم له در کتاب خاطرات خود که با قلم این نویسنده تدوین شده است، به طور مفصل به این موضوع اشاره کرده و توضیح داده است.
ایشان در بخشی از خاطرات خود چنین میفرمایند:
مرحوم آقای ایسی مرد ملا و فاضلی بود، با تمام وجود به فلسفه اعتقاد داشت و از مبانی فلسفی خود دفاع میکرد... به آقای ایسی، چه افتراها و تهمتهایی که نمیبستند. وقتی از مشهد برگشتم و در قم بودم، یک وقت شنیدم میگفتند: «او در مشهد به جرگه ی صوفیها و دراویش پیوسته است، آنان آمدند و او را به گنبد سبز بردند و برای خودشان قطب قرار دادند. گنبد سبز محل تجمع صوفیان در مشهد بود... این حرفها در مورد آقای ایسی، شایعهای بیش نبود. ایشان کسی نبود که با این بادها بلرزد. این آقایان در واقع میخواستند چنین القا بکنند که آقای ایسی از صراط مستقیم منحرف گشته و صوفی و درویش شده است. در حالی که این جور نبود، او در صراط مستقیم قرار داشت و به ولایت و
امامت ائمه ی معصوم، علیهم السلام، اعتقاد کامل داشت.... مخالفان در مورد ایشان دچار اشتباه شده بودند و یا عمدا و مغرضانه میخواستند او را ترور شخصیتی بکنند.... البته این برخوردها اختصاص به مشهد و آقای ایسی نداشت! در حوزه ی علمیه ی قم نیز از این سری اهانتها بود، به طوری که حتی حضرت
امام خمینی ، رحمةاللهعلیه ، را به این گونه مسائل متهم میکردند.
ایشان در یکی از مصاحبه هایش چنین اظهار میدارد.
در آن وقت که تفکر مرحوم
میرزا مهدی غروی اصفهانی در مشهد رواج یافت، تدریس فلسفه از هم گسسته شد. تنها یکی دو نفر بودند که فلسفه میگفتند: یکی از همین آقایان
شیخ سیف الله ایسی بود که چند شاگرد داشت. یعنی در اصل طلبهای نبود که شاگردی کند... بنده پیش آقا
شیخ سیف الله، منظومه خواندم. در این مقطع، اغلب تفکرات ضد فلسفی آقا میرزا
مهدی و شاگردانش بر حوزه ی مشهد غالب بود. بنابراین فلسفه نتوانست در حوزه ی مشهد کمر راست کند.
مرحوم شانه چی که در علوم
حدیث و فقه تبحر ویژه داشت و از پژوهندگان کم نظیر در این عرضه به شمار میآمد، در مورد استادش چنین میگوید:
مرحوم ایسی از شاگردان مبرز آقا بزرگ حکیم بود ودر فقه هم از شاگردان مرحوم حاج آقا حسین قمی به حساب میآمد. در فلسفه تبحر داشت و از حافظه ی خوبی برخوردار بود. اعتقاد خاصی به فلسفه داشت و متبحر در فلسفه بود و در این حال به
روایات و فقه هم کاملا احاطه داشت.
من در یکی از دو مجلس که بین ایشان و برخی اساتید ما مباحثهای واقع شد، حاضر بودم. ایشان گاهی میگفتند: این مسئله، اشتباه است و در فلان صفحه و جلد وافی مرحوم
فیض کاشانی آمده و روایتی دارد. وافی را میآوردند و میدیدند و در همان جا که گفته بود، هست. ما از ایشان تقاضا کردیم که یک درس فلسفهای برای ما بگویند و در این درس من تنها بودم و «سفر نفس» را خدمت ایشان خواندم.
ایشان محضر (دفتر ثبت اسناد و املاک) داشت. صبح و عصر میرفت به محضر و شب به منزل مراجعت میکرد. از این رو با طلاب تماسی نداشت. مگر در بعضی از مجالسی که مثلا علما و طلاب بودند و بحثهای علمی میشد و چون مرد فاضل و درس خواندهای بود، مباحث فقهی هم که وارد میشد، خوب بود. در روایات با حافظهای که داشت، بیش تر فلان را نگاه میکرد و در مقابل علما کم نمیآورد.
آن وقتها بزرگان و اساتید با سختی زندگی میکردند و همین آقای ایسی می فرمود: من در ماه رمضانی که
تابستان بود و
روزه میگرفتم، به ناچار به خارج از شهر میرفتم. در شهر اتاق کوچکی داشتم که خیلی گرم میشد. در خارج شهر لااقل زیر درختی استراحت و درس هایم را مطالعه میکردم. یک شب سحری نداشتم و افطاری هم نکرده بودم، رفتم بیرون شهر، چون، روز قبل بدون سحری روزه داشتم، وقتی برمی گشتم، عصر بود و از جلوی نانوایی عبور میکردم. ناگهان بوی نان به مشامم خورد. دیگر چیزی نفهمیدم. افتادم. وقتی به هوش آمدم، دیدم کارگران نانوایی مرا به داخل آوردند به دهانم چایی میریزند. یک مقدار هم نان دادند، بلند شدم به منزل آمدم.
در شرح حال وی، اگر چه مرحوم
شیخ سیف الله ایسی، جزء اساتید ایشان شمرده نشده است، ولی آن چه مسلم است، این است که استاد آشتیانی نسبت به آقای ایسی علاقه و ارادت داشت و به طور مرتب جهت دیدار و استفاده علمی به منزل ایشان میرفت.
حجةالاسلام والمسلمین استاد سید
هادی خسروشاهی در بخشی از خاطرات خود مینویسد:
یک روز در مشهدمقدس به دیدار آقا سید جلال الدین رفتم تا تجدید عهدی و دیداری به عمل آید... ظاهر امر نشان میداد که ایشان عازم بیرون رفتن هستند، ولی خواست طوری نشان دهد که قصد خروج ندارد. گفتم: استاد حقیر که تعارفی با حضرت عالی ندارم. اگر عازم جایی بودید، من مزاحم نمیشوم؟ استاد گفت: نه، مهم نیست...
مقداری که صحبت کردیم. گفتم: استاد شما عازم رفتن بودید و من مرخص میشوم. گفتند: واقعیتش این است که من قصد داشتم به دیدن
شیخ ایسی بروم که اهل
فلسفه و معنا است و در مشهدمقدس گوشه گیر و منزوی است و گویا که این بلد، «دارلاهل الجهل ولذوی الفضائل دارالضیق والفتک» است. (یعنی این شهر مکانی (آسوده) برای جاهلان است و برای اهل فضل مکان تنگایی و
مرگ میباشد.)
[۱] من گاهی به ایشان سر میزنم.
من اسم
شیخ ایسی را قبلا هم شنیده بودم، ولی او را ندیده بودم... پس از ورود و دیدار
شیخ، طبق معمول بحث فلسفی
شیخ و جلال آغاز شد و هر دو در امواج دریای بی کران حکمت مشاء و اشراق غوطه ور میشدند.
در مقالهای دیدم که وی نیز مدتی به مشهدمقدس
سفر کرد تا نجوم و اخترشناسی را در محضر
شیخ سیف الله ایسی بیاموزد.
او نیز در
سال ۱۳۲۲ شمسی شرح منظومه را نزد
شیخ سیف الله خوانده است.
علاوه بر اینان، آقایان
شیخ جعفر زاهدی و
شیخ علی ایسی محصل طسوجی (به نقل از آقای حسین ایسی طسوجی فرزند ارشد وی، مسئول امور دینی و بقاع متبرکه اداره اوقاف استان
خراسان رضوی.) و
شیخ محمدرضا قدس و
شیخ ابوتراب مدقق از علمای حوزه ی مشهد از شاگردان معظم له به شمار میآیند.
از این فیلسوف و حکیم گمنام، آثار مکتوبی با عناوین زیر بر جای مانده است:
۱. عیون الحکم
۲. مطارح الفحول
۳. فوائد العرفان
۴. معرفه الربوبی
۵. رساله فی البداء
۶. پاسخ افسری
۷. ترجمه احتجاج طبرسی
مجموع این آثار به غیر از احتجاج، در یک مجلد با ۳۵۵ صفحه وزیری تحت عنوان
مطارح الفحول در سال ۱۳۳۱ شمسی از سوی چاپخانه ی طوس مشهد به چاپ رسیده است. نسخههای چاپی این اثر در قم کتابخانه
آیتالله مرعشی نجفی به شمار مسلسل ۶۲ و در مشهد کتابخانه آستان قدس موجود است.
مؤلف در تاریخ ۱/۹/۱۳۳۱ از نوشتن آن فارغ شده است. یک نسخه دیگر مطارح الفحول به ضمیمه ی پاسخ، در کتابخانه ی مسجد اعظم، قفسه ۱۸ با شماره ۸۱ موجود است.
از سرنوشت ترجمه ی احتجاج چیزی حاصل این نویسنده نشد.
یک نسخه خطی از رساله فی البداء به خط مؤلف در بخش خطی کتابخانه ی آستانه ی قدس به شماره ی عمومی ۶۷۲۱ و به شماره ی خصوصی ۱۰۲۹ نگهداری میشود. مولف در تاریخ ۶/۷/۱۳۲۴ از نوشتن آن فارغ شده است.
از مجموع آثار قلمی این عالم پرتلاش به خوبی استفاده میشود، وی ضمن اشراف کامل به مبانی فلسفه ی مشاء و اشراق در بهره گیری و آگاهی از
روایات نیز کاملا متبحر و
مجتهد بود.
شیخ سیف الله در کتاب مطارح الفحول با گرایش خاص فلسفی به ابحاثی مانند اثبات ذات خدا، اقسام صفات خدا،
بداء ،
جبر و اختیار، خودشناسی، اقسام نفس، نفس ناطقه، نفس حیوانی، قوای هر کدام، قوای حواس پنجگانه، اقسام موت، موت ارادی و اختیاری، کیفیت نزول
جبرئیل و
وحی ، چگونگی مغایرت نفس با بدن، حدوث و قدم نفس،... پرداخت و آنها را از دیدگاه
قرآن و حدیث مورد بحث و بررسی قرار داده است. در هر بخش، به مناسبت موضوع، روایات متعددی را از
اصول کافی و توحید صدوق و کتب دیگر نقل میکند و به گونهای لطیف به شرح و تفصیل آن میپردازد. او در لابه لای این همه، به شرح موضوعات ظریف دیگر مثل «قلب المؤمن عرش الرحمن»، «قسیم الجنه والنار بودن
امام علی ، علیه السلام» و فلسفه ی تقدم آن حضرت و فرزندان معصومش، علیهم السلام، بر تمام بشر از جمله ی انبیای الهی، علیهم السلام، به استثنای نبی مکرم
اسلام ، صلی الله علیه وآله، روی آورده و با طرح سؤال و شبهات و پاسخ از آنها، به خوبی از عهده ی این همه برمی آید.
کتاب دیگر وی به نام پاسخ افسری در شرح و تفصیل
اعجاز قرآن است. وی در جواب شخصی به نام «محمد هاشم افسری» که ظاهرا از شاگردانش بوده، این کتاب را به رشته ی تالیف درآورده است. این اثر نیز به همان روش مطارح الفحول است که ضمن پرداختن به مباحث فلسفی، از
آیات و روایات نیز به وجه احسن بهره برداری کرده است.
تالیف این اثر در تاریخ ۱۰/۹/۱۳۱۷ به پایان رسیده است.
مرحوم آقای
مهدی ولائی از کارشناسان کتب خطی در کتابخانه ی آستان قدس رضوی که خود از شاگردان
شیخ سیف الله ایسی بود و مرتب به منزل ایشان رفت و آمد داشت، طی مصاحبهای که با این نویسنده در تابستان ۱۳۷۹ داشت، میگفت:
آقای ایسی تا آخر، شور و نشاط ستودنی به تدریس و تحقیق و بحث و گفت وگو در رشتههای مختلف علمی، بخصوص فلسفه و
کلام و
عرفان داشت. هر هفته صبح روزهای جمعه در منزل ایشان، واقع در محله نوغان، مجلس روضه خوانی و توسل برقرار میشد. اقشار مختلف مردم و علما و شخصیتها سرشناس در آن حضور مییافتند. پس از پایان مراسم
دعای توسل ، تا وقت اذان ظهر، بحثهای علمی ادامه پیدا میکرد و از انظار و اظهارات ایشان بهره گرفته میشد.
علاوه، او در یکی از شبستانهای مسجد گوهرشاد، به اقامه ی نماز جماعت میپرداخت.
مرحوم ایسی چون از همسر اولی، مرحومه حاجیه خانم «ثریا کشتی بان» صاحب فرزند نمیشد، به ناچار همسر دوم به نام خانم «نرگس حسن زاده گلستانی» اختیار کرد. و از وی دو فرزند پسر به نامهای رضا و علی دارد.
در نهایت، در
سال ۱۳۴۲ شمسی برابر ۱۳۸۲ قمری بر اثر بیماری طولانی، چشم از جهان فرو بست و در قبرستان اختصاصی فلاسفه و عرفا، واقع در منطقه ی کوهسنگی مشهد، جنب مقبره ی اساتید حکمت و فلسفه به خاک سپرده شد.
در پایان جا دارد به دو نکته مهم اشاره شود: یکی این که در بعضی نوشتهها از این عالم به نام «
شیخ رضا ایسی» یاد شده که اشتباه است و در حوزه ی علمیه ی مشهد، شخصیت فلسفی به این نام وجود ندارد. به احتمالی چون کتاب مطارح الفحول وی به کوشش فرزند بزرگش رضا ایسی چاپ شده است. سبب خلط پسر با پدر باشد.
دوم این که در بعضی اظهارات دیگر، ایشان به عنوان «
شیخ سیف الله ایسی بادکوبهای» معرفی و به
بادکوبه منسوب شده است. این هم متاسفانه صحیح نیست و باید دقت شود. منشا این اشتباه هم این است که چون وی هنگام تشرف به حوزه ی مشهد از راه بادکوبه که در آن زمان راه انحصاری آذربایجان به
خراسان بود، وارد مشهد شده و بعد هم در مدرسه ی خیرات خان با طلاب و فضلای بادکوبهای از جمله
میرزا علی اکبر بادکوبهای (مدیر مدرسه ی خیرات خان) و
شیخ احمد بادکوبه ای و
شیخ باقر بادکوبه ای و میرزا جبراییل بادکوبهای (استاد شرح لمعه) ارتباط نزدیک داشته است، موجب این توهم شده است.
سوم این که در بعضی آثار و منابع، نام ایشان با پسوند «گرمرودی» آمده است. که منطقه ی گرمرود به بخش شمال شهرستان میانه اطلاق میشود و روستای غریب دوست در همین منطقه قرار دارد.
در بعضی اظهارات هم از وی به عنوان «
شیخ یوسف ایسی» نام برده است که منظور از همه ی اینها یک فرد آن هم حاج
شیخ سیف الله ایسی است.
در وجه تسمیه ی وی به «ایسی» هم این است که ایس در مقابل لیس، به معنای وجود در برابر عدم است. ظاهرا ایشان خواسته به این وسیله خود را به وجود منسوب کند و از عدم دوری جوید.
ایسی، به کسر الف است. متاسفانه برخی در ضبط و تلفظ آن دچار اشتباه شدند.
مرحوم
آیتالله احمدی میانجی میفرمود:
بعضی از شخصیتهای بزرگ شهرستان میانه، به دلایل مختلف به شهرهای بزرگ منسوب شدند. در مواردی خود آنان نخواستند، به میانه منسوب شوند. گاهی نیز دیگران این کار را در حق آنان روا داشتند. به همین خاطر گاهی که فرصت پیش میآمد، این نکته را تذکر میدادند و توصیه میکردند این افراد شناسایی شوند و از تحریف منزه گردند. چند مرحله این نویسنده از معظم له شنید که میفرمود: «وقتی میخواستم یکی از کتاب هایم را در
تهران چاپ کنم، ناشر نام مرا در روی جلد به عنوان «علی احمدی» زده بود. چون متوجه شدم، تذکر دادم که حتما قید «میانجی» هم به آن اضافه شود و او نیز قبول کرد.
سایت فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«سیف الله ایسی میانجی».