سیدعیسی کمالالدین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدعیسی کمال الدین، از علمای اصلاح طلب و استعمارستیز
شیعه عراق در
قرن سیزدهم و چهاردهم هجری بود.
او
فرزند سیدصمد و از خاندان مشهور کمال الدین بود و در قریه ساده در جنوب حله در ۱۲۸۶ یا ۱۲۸۷ ق به
دنیا آمد و نزد پدرش که مردی
عالم و
فاضل بود
پرورش یافت و بعد نزد براردش در همان قریه درس خواند. سپس به
نجف مهاجرت کرد و مقدمات علوم را نزد گروهی از فضلا و مدرسان فراگرفت و بعد در درس برادرش سیدصالح و دیگر استادان
نجف چون شیخ محمد طه
نجف،
میرزا حسین خلیلی تهرانی، اخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم طباطبایی یزدی و شیخ احمد کاشف الغطاء شرکت کرد. و در ۱۳۲۲ ق برای دعوت و ارشاد مردم، به امیرنشینهای جنوب خلیخ فارس سفر کرد و سه سال در مسقط ساکن شد و پس از آن در ۱۳۲۹ ق در اهواز به عنوان رهبر موجه مذهبی مستقر شد و به انجام وظایف دینی پرداخت و مسجدی بنا نهاد که به نام خود او نامگذاری شد. او دارای مقام و منزلت بزرگی گردید و نفوذش از شهر اهواز تجاوز کرد و به سایر شهرهای خوزستان نیز کشیده شد.
در
ذیحجه ۱۳۳۲ ق که
انگلستان به عراق حمله کرد و علمای
نجف،
کربلا و
کاظمین و دیگر شهرها بر
ضد نیروهای انگلیسی
قیام کردند و عشایر و گروههای مجاهد را برای حمایت از مرزها فرماندهی کردند، فرصت مغتنمیبرای کمال الدین فراهم شد تا فعالانه در آماده نمودن نیرو، برانگیختن عشایر، جمع کردن وجوه و تهیه نمودن تجهیزات جنگی شرکت نماید. وی همچنین رؤسای قبایل
اهواز و هویزه را جمع کرد و آنان را بر ضد انگلیس و
شیخ خزعل، حاکم خوزستان ـ که از هم پیمانان انگلیس در
جنگ جهانی اول بود ـ
بسیج کرد و بیشتر آنها را برای شرکت در
جهاد با خودش همراه نمود. او و علمای نامدار دیگری چون شیخ محمد مهدی خالصی و فرزندش شیخ محمد خالصی زاده، سید محمد سعید حبوبی، و
سید محمد طباطبایی یزدی در رأس هزاران نفر مجاهد داوطلب در هویزه مستقر شدند. وی هنگامیکه از تصمیم انگلیس دایر بر هجوم به سپاهیان عثمانی مستقر در قرنه آگاه شد با دیگر علمای
نجف و سپاهشان به همراه لشکریان عثمانی از طریق هویزه با سپاه انگلیس درگیر شدند تا اینکه شکست سختی به سپاه انگلیس درگیر شدند تا انیکه شکست سختی به سپاه انگلیس وارد آمد. زمانی که رهبران، پراکنده و حمله متوقف شد او به همراه جمعی از مجاهدان، از عشایر ایرانی یاری خواستند.
وی مجاهدات و فداکاری زیادی نمود، و هنگامیکه بعضی از لولههای
نفت را منفجر کردند و جریان نفت متوقف شد، انگلیس نیروهایش را تقویت کرد و شیخ عیسی ناگزیر با گروهی از قوایش به سمت بهبهان و از آنجا همراه با بعضی از آزادیخواهان به اصفهان رفت و نیرویی نظامیاز داوطلبان با تجهیزات کامل جنگی تشکیل داد که هزینه آن از کمکهای مالی نیکوکاران و مؤمنان فراهم شده بود. اما
عشایر منطقه اصفهان با وی به مقابله برخاستند که سرانجام بر آنان پیروز شد و با تدبیر و متانت، اداره امور را به دست گرفت. این در زمانی بود که قوای روس به ایران حمله کرده و
آشوب برپا گردید و او با قوای نظامیخود اداره پست را به تصرف خود درآورد و با
احمد شاه قاجار تماس گرفت و از او خواست تا حمله روسها را متوقف کند و همان گفتگوها را با رئیس الوزرا کرد. اما رئیس الوزرا از او خواست تا نیروهایش را به تهران بفرستد تا نیروهای
پایتخت را تقویت کند، اما این نیرنگی بود که سیدعیسی و گروهی از مجاهدان همراه او ناگزیر به بازگشت به بهبهان کرد، ولی قبایل بختیاری که مزدور انگلیس بودند با او مخالفت و مقابله کردند و وی را
اسیر و تسلیم انگلیسیها نمودند و آنان او را نزد شیخ خزعل زندانی کردند و سپس به
کویت منتقل نمودند و حدود شش سال در
زندان بود.
هنگامیکه
انقلاب عراق در ۱۳۳۸ ق آغاز شد او در زندان بود. اما وی با جمع آوری هدایای مردم کویت دویست قبضه تفنگ و مقداری ادوات جنگی تهیه کرد و آنها را به رومیثه در عراق فرستاد.
شیخ عیسی پس از آزادی از زندان به
نجف اشرف بازگشت و در ردیف علمای معروف و از پیشگامان عرصههای دینی و اصلاحی قرار گرفت و با جنبش ملی همراهی کرد و به پی ریزی اندیشهها و کردارهای مردم پرداخت و در زمینههای گوناگونی که به
دین،
دانش،
وطن و
امت خبر میرساند کوشش بسیار کرد. او با اندیشههای جدیدی که به گوهر دین زیان نمیرساند موافقت نشان میداد و همه سازمانها و تشکیلات و اصلاحات سودمند را تأیید میکرد.
هر جمعیت ادبی یا مؤسسه اجتماعی که در
نجف اشرف تشکیل میشد او از اعضای فعال آن بود به ویژه در تنظیم دروس دینی، وی از بزرگترین دعوت کنندگان و پیش کسوتان بود و تلاشها و کوششهای او در این عرصه، معروف است.
وی برای بار دوم به اهواز بازگشت در حالی که عالمیبرجسته و رهبری مورد تأیید و قبول مردم خوزستان بود. او مدتی در آنجا ماند تا اینکه
حکومت رضاخان به وی
تهمت زد که با همدستی شیخ کاسب، فرزند شیخ خزعل، بر ضد حکومت مرکزی
توطئه میکند، از اینرو او را به بروجرد
تبعید کردند و چند ماه در آنجا بود. سپس
آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی در این جریان مداخله کرد و حکومت ایران را به رفتار زشتش در آن مورد آگاه ساخت و شیخ نیز به
نجف بازگشت و به فعالیتهای ارشادی و مذهبی پرداخت.
سیدعیسی کمال الدین به نداشتن
ترس و
تکبر مشهور بود؛ از اینرو همه وی را دوست میداشتند و بزرگش میشمردند به خصوص جوانانی که از دستورها و راهنماییهای او پیروی میکردند و روش وی را برگزیده بودند و گام به گام او مینهادند.
سیدعیسی در اواخر
عمر بیمار شد و در ۲۱
رمضان ۱۳۷۳ ق در بغداد درگذشت.
جنازه او را با
احترام تشییع و در
ظهر جمعه در حجرهای در سمت راست داخل صحن شریف
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) از درب
قبله دفن کردند. به همان مناسبت مجالس فاتحه بسیاری در شهرهای عراق و
ایران از طرف
علما و سایر طبقات مردم برگزار شد.
از سید عیسی کمال الدین تألیفات و تصنیفاتی به جا مانده است، از جمله: انساب السادات، المقامات الاثنی عشریه فی المواریث الجعفریه، جدول فی الفرائض، رساله فی الرضاع، نظرات فی العقاید، رساله فی احوال آل کمال الدین.
دانشنامههای انقلاب اسلامیو تاریخ اسلام، فرهنگنامه علمای مجاهد، برگرفته از مقاله «سیدعیسی کمال الدین».