سیدحسن اشکوری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان علمی و با فضیلت
اشکوری که امروزه با عناوین «
اشکوری» و «معصومی» و «حسینی» و «نجفی» و «لاهوتی» و «عرفانی» و «قائمی» و «فرزانه» و «پیش بین» و.... شهرت دارند، از بزرگترین و مشهورترین خاندانهای علمی جهان
تشیع هستند که سابقه ی نام و آثار و خدمات آنان، به چند
قرن گذشته میرسد.
بخش عظیمی از صفحات تاریخ و کتب رجال و تراجم به زندگی آنان اختصاص یافته است. این سادات جلیل القدر حسینی، اصالتا
گیلانی و اهل اشکورند، (
اشکور منطقه وسیع در بخش مرکزی شهرستان رودسر استان
گیلان واقع شده است. ناحیه
اشکور از دو بخش
اشکور بالا و
اشکور پایین تشکیل یافته و مجموعا دارای ۳۶۰ پارچه آبادی در مساحت ۸۵۰ کیلومتر قرار دارد این منطقه وسیع از جنوب به
قزوین و لوشان از غرب به سیاهکل و از شرق به شهرهای
رامسر و تنکابن و از شمال به شهرهای لنگرود و رودسر و اغلب این مناطق از توابع شهرستان رودسر بوده و فقط بخشی کوچکی از آن از توابع شهرستان رامسر میباشد، تقریبا سراسر این ناحیه کوهستانی در البرز شمالی و در دامنه کوه بزرگ به نام «سمام» واقع شده است و رودخانه خروشان و پر آب به نام پلرود (پلورود به
زبان گیلکی ) این سرزمین زیبا و دل انگیز را از هم جدا میسازد. این منطقه تماما در ناحیه تاریخی دیلم قرار دارد و مردم این سامان در قرن سوم بدست «ناصر کبیر» یکی از علویان،
مسلمان و شیعه اثنی عشری شدند، این سرزمین سرسبز علاوه بر دارار بودن مواهب طبیعی همانند جنگلهای انبوه، آب و هوای لطیف، چشمهها و جویباران جوشان و کوهستانی بدیعترین خلقتهای مسحور کنندة الهی است نیز از قدیم الایام مهد پرورش عالمان جلیل القدر و حکیمانی بلند آوازه بوده است
میرزا هاشم اشکوری، قطب الدین محمد
اشکوری، شیخ محمد
اشکوری، طلوعی
اشکوری (صاحب دیوان طلوعی) صدرایی
اشکوری از خطبای نامدار کشور و صدها نفر از چهرههای شاخص علمی که نام آنان زینت بخش کتب تراجم و رجال بوده است، از جمله آنهاست. حضرت
آیت الله محفوظی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه
قم و عضو خبرگان رهبری در این باره میفرماید: بزرگان و علما و عارفان بزرگی از
اشکورات برخاستهاند که عدهای در مراکز علمی مثل
نجف و.... و عدهای نیز در
اشکور و سایر مناطق
گیلان ساکن بودند. که آیات
میرزا علی اکبر طلوعی، سید موسی
اشکوری، شیخ شعبان جیردهی، شیخ محمد علی سیاه برگی
اشکوری، شیخ عبدالصمد بی بالانی
اشکوری، سید احمد محدث، سید محمد تقی معصومی و
میرزا علی آقای رودبارکی که ایشان به تشخیص همه علمای ساکن
اشکور، اعلم علمای
اشکور بوده است و ضمنا صدها نفر روحانی فاضل و خطیب چیره دست که مثل سلطان الواعظین
اشکوری که به جرم مخالفت با خوانین ظالم منطقه توسط آنان به درجه شهادت نایل آمدند همگی از افتخارات این دیار است)
ولی در مناطق مختلفی از کشور و خارج زندگی میکنند. این خاندان در
اشکورات به «سادات میر» شهرت دارند و نسب آنان از طریق
حضرت زید به چهارمین امام همام
حضرت زین العابدین علیه السلام، میرسد. آنان از سادات اصیل و ریشه داری هستند که وجاهت و احترام خاصی دارند. در برابر هجوم بیماریهای عمومی و واگیردار، مانند
وبا و
طاعون، این سادات جلیل القدر پناه مردم بودند.
برخی از چهرههای شاخص این خاندان در زمان حکومت سادات مرعشی در طبرستان (
مازندران فعلی) حکم روایی داشتند.
علامه سید معصوم اشکوری که عالمی متقی و محقق و حکیم چیره دست و نامداری بوده است، علاوه بر حکم روایی در شرق
گیلان و غرب مازندران، شرحی بر کتاب مشاعر
ملاصدرای شیرازی و کتاب خفری شرح الهیات تجرید محمد بن احمد الخفری نوشته است. او از حاکمان دینی منطقه ی
اشکورات بوده است. تدوین و جمع آوری شرح حال و خدمات سادات جلیل القدر «میر» که امروزه مرقد و مزار اغلب آنان، زیارت گاه اهالی آن سامان است، خود چندین جلد کتاب قطور و مستقل میشود، اما اسامی چند تن از برجستگان این خاندان را در دو قرن اخیر که زینت بخش کتب تراجم و رجال بوده است، به صورت اجمالی میآوریم:
۱. سید ابوالقاسم
اشکوری (متوفای ۱۳۲۵ قمری) از شاگردان
شیخ انصاری و مؤلف آثار ارزشمند چون بغیة الطالب فی حاشیة المکاسب و جواهر العقول فی شرح فرائد الاصولو.... .
۲. سید اسدالله
اشکوری (متوفای ۱۳۳۲ قمری) از شاگردان
میرزای رشتی و
میرزای شیرازی و صاحب تالیفاتی مانند رسالة فی قاعدة لاضررو....
۳. سید هادی
اشکوری (متوفای ۱۳۶۷ قمری) از شاگردان آخوند خراسانی و صاحب تالیفاتی مانند الافاضات الغرویه فی معرفه اللغه العربیةو....
۴. سید ابوالحسن
اشکوری (متوفای ۱۳۶۸ قمری) از شاگردان
آخوند خراسانی و صاحب تالیفاتی الاجتهاد و التقلیدو....
۵. سید جعفر اشکوریاز شاگردان ملاعبدالله مازندرانی که جهت
تبلیغ دین خدا به سودان رفت و در همان دیار رحلت کرد. هم اکنون قبرش مزار مسلمانان سودان به شمار میرود.
۶. سید حسین حسینی
اشکوری (متوفای ۱۳۴۹ قمری) از شاگردان آخوند خراسانی و
سید کاظم یزدی .
۷. سید محمد تقی معصومی
اشکوری (متوفای ۱۳۵۴ قمری) از شاگردان نامدار آیتالله سید موسی زرآبادی قزوینی و مؤلف اثر گرانسنگ دو چوب و یک سنگ.
آیت الله سید حسن
اشکوری بن سید ابوالقاسم بن سید معصوم بن سید جعفر بن سید محمد بن سید محمد سعید در ۳
شوال ۱۳۰۲ قمری مصادف با ۱۲۵۶ شمسی در بیت فقاهت و فضیلت و سیادت در محله ی «حویش» نجف اشرف پای به عرصه گیتی نهاد. حویش، از محلات بزرگ
نجف اشرف است و هم اکنون نیز بعد از گذشت بیش از یک قرن میزبان
اشکوریهای مقیم نجف اشرف است.
آقای
سید ابوالقاسم معصومی اشکوری فرزند آیتالله سید حسن
اشکوری به نویسنده ی این سطور چنین گفت:
حویش، از محلات قدیمی و بزرگ نجف اشرف است. جدم مرحوم آیتالله العظمی سید ابوالقاسم
اشکوری به همراه پسرعمویش مرحوم آیتالله
سید حسین اشکوری که هر دو از شاگردان برجسته و نامدار
شیخ مرتضی انصاری و
میرزای حبیب الله رشتی بودند، جزء اولین ساکنان این محله شدند. بعد از کسب علم و نایل شدن به مراحل عالی علمی، آیتالله سید ابوالقاسم
اشکوری در این محله ماندگار شدند و پدر و عموهای من نیز در این محله متولد شدند. و هم اکنون که بیش از گذشت یک قرن از رحلت جدم میگذرد، منزل مسکونی ایشان باقی مانده است و اقوام ما در آن سکنا دارند.
در جریان فشار
حزب بعث ، برخی از اقوام و بستگان ما دستگیر و روانه ی زندانهای صدام گردیدند و برخی از آنان به درجه ی رفیع شهادت نایل آمدند.
پسرعموی پدرم آیتالله سید حسین
اشکوری، بعد از اتمام تحصیلات به کربلای حسینی
مهاجرت کرد و در آن جا زعامت دینی و تدریس داشت.
به هر جهت خاندان ما یکی از خاندان بزرگ و مهم علمی ایرانی مقیم نجف اشرف بودند.
جدم آیتالله سید ابوالقاسم
اشکوری از شاگردان شیخ انصاری و
میرزا حبیب الله رشتی بود. او زعامت دینی برخی از بلاد را بر عهده داشت. شبها نیز در حرم مطهر علوی علیه السلام، اقامه ی جماعت میکرد. به تدریس و تربیت طلاب اشتغال داشت. کتب ارزشمندی در حواشی رسائل و مکاسب از وی به یادگار مانده است.
برخی از برجستگان از دودمان
اشکوریها که همگی از اعلام و بزرگان محسوب میشدند، با حذف عناوین و القاب عبارتاند از:
۱.
سید محمد اشکوری.
۲.
سید جواد اشکوری.
وی داماد آیتالله
سید ابوالحسن اصفهانی بود و فرزندش در تهران معروف به آیتالله سید محمد مهدی
اشکوری نجفی و نوه اش مرحوم آیتالله آقا ضیاء
اشکوری، همگی از اعلام هستند و حتی برخی از آنان در نقاط دیگر دنیا مشغول خدمتاند.
فهرست نویس و عالم و محقق و کتاب شناس شهیر حوزه ی علمیه ی
قم آقا سید احمد حسینی
اشکوری و پدر بزرگوارش آیتالله سید علی آقا که از شاگردان برجسته ی مرحوم نایینی بود و بسیاری از فضلای گرانقدر که بعدا برخی از آنان ـ همانند آیات عظام بروجردی،
سید جمال گلپایگانی ،... از بزرگان و زعمای مهم جهان تشیع شدند ـ در درس اساتید بزرگوار یاد شده شرکت میجستند و از خرمن دانش بیکران آنان خوشه چینی کردند.
آقا سید حسن بعد از چهار سال توقف و اتمام سطوح عالی در حوزه ی
اصفهان ، آن جا را به قصد نجف اشرف ترک گفت و در جوار حرم جدش امیرالمؤمنین علیه السلام، رحل اقامت افکند. وی با استعداد سرشار و حافظه ی قوی و همت عالی و پشت کار و جدیت هر چه تمام تر به سرعت، به قله ی مدارج عالی فقاهت پا گذارد. وی ابتدا به درس
میرزای رشتی رفت، ولی این درس پربرکت و فایده دوامی نیافت و سید بیش از یک سال نتوانست از خرمن علم
میرزا که بحق وارث علمی
شیخ انصاری لقب یافته بود خوشههای بچیند.
بعد از رحلت
میرزای رشتی
در
سال ۱۳۱۲ قمری، آقا سید حسن در محضر این دانشمندان کم نظیر حوزه ی نجف اشرف حاضر شد:
۱. سید ابوالقاسم
اشکوری والد ماجدش (متوفای ۱۳۲۵ قمری)
۲.
ملامحمد کاظم خراسانی صاحب کفایۀ الاصول (متوفای ۱۳۲۹ قمری)
۳.
ملا عبدالله مازندرانی (متوفای ۱۳۳۰ قمری)
۴.
سید محمد کاظم طباطبایی یزدی صاحب العروه الوثقی (متوفای ۱۳۳۷ قمری) (شرح حال این فرزانگان نامدار در مجموعه گلشن ابرار آمده است)
در میان دروس خارج
فقه و اصول اساتید مذکور، سید حسن عشق وعلاقه ی خاصی به درس آخوند خراسانی داشت. در حقیقت شخصیت علمی و سیاسی وی به شدت متاثر از این استاد والا مقامش بود. سید با اشکالات خود، استاد را واداشت تا او را به جلسه ی درس خصوصی خویش فرا خواند و از شاگردان خاص وی گردد. سید حسن به واسطه ی ذوق اصولی و مشرب ادبی و حافظه ی قوی خویش، مطالب سنگین و تلگرافی استادش آخوند خراسانی را با بیان شیوا و روان خود، برای برخی از هم شاگردانش بازگو میکرد.
او به مدت ۴
سال از درس پرفایده آخوند بهره جست و اولین اجازه ی
اجتهاد را از این استاد گرانقدر خویش دریافت داشت.
وی درباره ی عظمت علمی آخوند خراسانی مینویسد:
«تدریس علم اصول در حوزههای علمیه، قبل از آخوند، یک دوره ی طولانی داشت. از
میرزای رشتی که در نزد اعاظم نجف به «شیخ المحققین» ملقب بودند، نقل شده است که فرمود: اگر من بخواهم یک دوره ی کامل
علم اصول را تدریس کنم، حداقل ۳۰ سال طول خواهد کشید. برای طلبه فرصتی باقی نمیماند که بتواند فقه بخواند و ترویج دین کند. مرحوم آخوند خراسانی دست به ابتکار و خلاقیت زد و زواید علم اصول را حذف کرد و با آوردن انظار و آرای تازه و مطرح ساختن افکار بلند فلسفی، با تالیف کتاب کفایۀ الاصول، این درس را به یک دوره ی سه ساله تقلیل داد و خود آن را تدریس کرد.»
آقا سید حسن که دارای نبوغ خاصی بود، موفق شد با تسلط و اشراف خاص و کامل، دوره ی علم اصول را به
زبان عربی به نظم بکشد. منظومه ی اصول ایشان، بالغ بر دو هزار بیت و بیش از یکصد و پنجاه موضوع و اصل و فصل در دست رس است که در بلاغت و انسجام و اختصار، بی نظیر است و نزد اهل فن و علم یک شاهکار بی بدیل و کم نظیر است.
از آن جایی که پدر بزرگوارش از اساتید سطوح عالی وی به شمار میآید و شرح حال وی در جایی نیامده است، لذا شرح حال اجمالی این استاد فرزانه را در این جا میآوریم.
حضرت آیتالله سید ابوالقاسم
اشکوری از فقها و مجتهدان
شیعه در قریه ی «کیارمش»
اشکور گیلان متولد شد. مقدمات و سطوح علوم دینی را در زادگاهش و قزوین پشت سر گذاشت. و پس از پایان تحصیلات راهی نجف اشرف گردید و از محضر شیخ انصاری و
سید حسین ترک بهره مند گردید. در اثر
استعداد و کیاست، در اندک مدت، از تلامیذ مبرز حضرات گردید.
شیخ انصاری به سال ۱۲۸۱ قمری رحلت کرد و امر تدریس در نجف به حاج
میرزا حبیب الله رشتی مفوض شد. بزرگانی از فقها و مجتهدان و معتقدان به شیخ، گرد این دانشمند بزرگوار گرد آمدند و در حوزه ی درس ایشان حاضر شدند. از آن جمله سید ابوالقاسم
اشکوری بود که از مقربان
میرزای رشتی شد. بعد از او مرجعیت و ریاست تامه یافت. سید ابوالقاسم
اشکوری در سنه ی ۱۲۸۲ قمری، تقریرات درس
میرزای رشتی را در چند جلد تدوین و تالیف کرد و در سال ۱۲۸۹ قمری کتاب کاشف الظلام شیخ انصاری را که به زبان فارسی تالیف شده بود را به
زبان عربی ترجمه و تنظیم نمود و در سنه ی ۱۲۹۲ قمری کتاب جواهر العقول فی شرح فرائد الاصول را تالیف کرد.
در سال ۱۳۰۰ قمری، نگارش کتاب دلائل الاحکام فی شرایع الاسلام شروع کرد و در ربیع الثانی سال ۱۳۰۵ قمری خاتمه داد.
کتاب بغیة الطالب فی حاشیه المکاسب، یکی از مهمترین تالیفات برجسته ی آن عالم ربانی است.
وی سی و یک سال پس از شیخ انصاری و سیزده سال بعد از
میرزای رشتی زیست و در طول مدت کوتاه مرجعیت، به تدریس و خدمات علمی اشتغال داشت.
وی در روز یکشنبه ۱۷ شوال ۱۳۲۵ قمری به علت
سکته ، دار فانی را وداع گفت و پیکر پاکش در صحن مطهر علوی به خاک سپرده شد.
آیت الله سید حسن
اشکوری در نوجوانی و جوانی و دانش آموختگی، همنشین دانشمندان فضلای حوزه ی علمیه بود. لذا علاقه ی وافری به نجف اشرف داشت و همواره میل داشت که در جوار حرم علوی برای همیشه سکونت گزیند و از دریای بیکران علمی و معنوی بزرگان و نامداران فرزانه بهره مند گردد، ولی آب و هوای نجف اشرف با وضع مزاجی وی ناسازگار بود. آقا سید حسن، بیش از پنج سال در نجف اشرف نماند و نتوانست با شرایط جوی خودش را تطبیق دهد و همواره با تحمل رنجهای فراوان، اوقات عمر را سپری میکرد. با این وجود، به واسطه ی
هوش و استعداد و همت عالی خود توانست مراحل علمی را سریع طی کند و بعد از کسب موفقیت علمی و اخذ اجازات
اجتهاد از سوی برجستهترین اساتید، به ناچار، نجف اشرف را ترک کرد و به
ایران بازگشت و در
تهران رحل اقامت افکند.
وی چندی هم در تهران به تدریس فقه و اصول در مدرسه مروی پرداخت، ولی آب و هوای تهران نیز با وی سر ناسازگاری گذاشت. وی به دستور و تجویز پزشکان راهی
گیلان شد که دارای آب و هوای معتدل داشت و با وضع مزاجی وی هم سازگار بود. تا آخر عمر مبارک در آن
سرزمین منشا خیرات و خدمات گردید.
فرزندش سید ابوالقاسم
اشکوری می گوید: مرحوم والد از شاگردان آخوند خراسانی بود و
عشق و علاقه وافری به ایشان داشت و متقابلا آن بزرگوار هم به وی عنایت مخصوصی را مبذول میداشت. مرحوم والد علاوه بر بیماری، همسرش را که دختر عمویش نیز بود، در نجف اشرف از دست داد و این تالم روحی هم مزید بر بیماری گردید. ایشان در اوایل نهضت مشروطیت یعنی همان سالهای ۵-۱۳۲۴ قمری با پیشنهاد استاد گرانقدرش آخوند خراسانی، به ناچار نجف اشرف را ترک گفت و به تهران آمد و در نزد عمویش آیتالله
سید ضیاء الدین معصومی ، تلمذ کرد و در مدرسه ی مروی برای جمعی از افاضل تدریس کرد. او به مدت چهار سال در تهران اقامت ورزید و علاوه بر تدریس نیز از جریانات سیاسی مشروطه از استادش آخوند خراسانی حمایت میکرد، ولی آب و هوای تهران هم با وضع مزاجی ایشان نمیساخت. لذا ایشان وارد
گیلان گردید و مدتی را در
اشکور زیست و چندی هم در شهرستان رودسر ماوی گزید و در اوج نهضت مشروطه به دعوت جمعی از علمای بزرگ
رشت به مرکز استان
گیلان آمد و ضمن تدریس، بیش تر سنوات عمر شریف خود را در جریان مبارزات مشروطه و مبارزات سیاسی مصروف کرد. وی از آن جایی که از شاخصترین شاگردان آخوند خراسانی در استان
گیلان به شمار میآمد، بعد از مرحوم آیتالله
سید محمود روحانی رشتی که از مقتدرترین و محبوبترین روحانی مجتهد ساکن رشت و بلکه
گیلان به شمار میرفت ـ مرحوم والد مان نفر دوم بودند که به امر آن شخصیت والامقام به امر قضا پرداخت و در نهضت جنگل، به رهبری
میرزای کوچک جنگلی نقش فعال و برجسته داشت و نیز در بیرون کردن اجانب روس ـ که
گیلان در اشغال آنان بود ـ فداکاریها کرد که خدمات و مبارزات وی در دوران پر آشوب و تاریخی
گیلان قطعا فراموش ناشدنی است. (از متن دست نوشتههای سیدابوالقاسم
اشکوری فرزند آن مرحوم که در نزد این جانب موجود است، استفاده شد. و ضمنا در مقدمه دیوان آذرکده به قلم سید ابوالقاسم
اشکوری بیوگرافی آیتالله سید حسن
اشکوری به تفصیل آمده است)
عصر زندگی آیتالله حاج سید حسن
اشکوری باید از دورههای پر آشوب و ناسامان تاریخی
گیلان و اساسا کشور دانست: از این رو، زندگی او همواره با نشیب و فرازهای اجتماعی و سیاسی توام بود. در سال ۱۳۲۴ قمری
نهضت مشروطیت به رهبری روحانیت و مرجعیت در ایران آغاز شد. سالهای بعد، تب و تاب مشروطه خواهی همه جا بویژه در برخی از نواحی ایران مانند تهران و
آذربایجان و
گیلان و... پر کرد. جنگ جهانی بین الملل، عوارض و آثار تخریبی و جنگی خود را در همه ی شئون به جای نهاد و از طرفی جوش و خروش نهضت جنگل و انقلاب
گیلان به رهبری
میرزا کوچک جنگلی روحانی مبارز
گیلانی پوشش فراگیر قرار داد. در چنین شرایط و موقعیتی آیتالله
اشکوری وارد
گیلان شد و در شهر رشت رحل اقامت افکند و خدمات علمی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی ارزشمندی را از خویش به یادگار گذاشت و نام خود را در
تاریخ مبارزات ایران به رهبری روحانیت جاودانه ساخت، برخی از خدمات علمی و سیاسی وی عبارتاند از:
زمانی که شمال کشور توسط قوای روس اشغال شد و جوانمردان
گیلانی به رهبری
میرزای جنگلی
قیام مسلحانه خود را در جنگل آغاز کرد، طرح تشکیل کمیتهای متشکل از روحانیان بزرگ توسط
میرزا و برخی از روحانیان مطرح شد. بعدها این کمیته، به نام «کمیته ی اتحاد اسلام» مشهور گردید. ریاست آن را آیتالله سید محمود مجتهد روحانی برعهده داشت. آیتالله روحانی از شاگردان
صاحب جواهر و شیخ انصاری و از علمای طراز اول و اعلم علمای
گیلان و دارای مرجعیت و ریاست شرعی و محبوبیت تام در آن سامان و چهره ی متقی و مبارز بود که همراه برخی از چهرههای مبارز مثل آیتالله ملا محمد خمامی از لحاظ دینی و شرعی، از نهضت جنگل حمایت و پشتیبانی و رهبری میکردند. هیئت اتحاد
اسلام به سال ۱۳۳۳ هجری قمری همزمان با شکل گیری نهضت جنگل در شمال ایران، پا به عرصه ی اجتماع گذاشت. این هیئت بسان مغز هدایت گر و برنامه ریز، از کمیتههای کارآمد برخوردار بود. هر کدام نقشی درخور و سازنده و سنجیده و از پیش روشن برای ساماندهی تلاشهای اسلامی و مردمی داشتند. نام کمیتهها این بود:
جنگ ؛ امور مالی؛ امور داخلی؛ سازمان قضایی؛ بهداشت؛ معارف؛ مدارس؛ سازمان ویژه ی گسیل مبلغ و گماردن نمایندگانی در جای جای ایران اسلامی، همانند شیخ احمد سیگاری نماینده ی اتحاد اسلام در تهران.
انقلاب جنگل، یک حرکت کور و بی برنامه و بیرون از رهبری رهبران خردمند و هوشیار نبود که چند جوان پرشور و هیجان، در دل جنگلهای شمال به ماجراجویی بپردازند. بلکه به گفته ی فخرایی، مورخ شهیر
گیلانی ـ که خود در این حماسه سهمی و نقشی داشته است ـ مرکز ثقل و مغز متفکر را، هیئت اتحاد اسلام تشکیل میدهد که افرادش به استثنای چند نفر، همه از علما و روحانیون بودند و....
یکی از عناصر کارآمد و موثر در این کمیته ـ که سمت قضایی را بر عهده داشت ـ حضرت آیتالله
اشکوری بودند که ریاست عالی استیناف
گیلان را عهده دار شد و پس از کم رنگ شدن کمیته با اشغال
گیلان از جانب روسها به سال ۱۳۳۸ هجری قمری از کار کناره گرفت.
در زمانی که امیر
لشکر گیلان، سرتیپ محمد حسین خان آیروم در رشت مستقر شد و به ارعاب و سرکوب مخالفان و قتل و
غارت مبادرت ورزید، آیتالله
اشکوری با همکاری بزرگان رشت، «مجمع علما و روحانیون
گیلان» را تاسیس و رهبری کرد تا با اعمال قدرت علمی و دینی، مانع از ستم و اجحاف مراکز قدرت و ماموران حکومت و شیطنت سیاسی و فرهنگی و اجتماعی آنان در عرصه ی اجتماع باشد. این مجمع متحد و منسجم که برجستهترین علمای
گیلان در راس آن بودند، روابط اجتماعی مستحکم و نفوذ فوق العادهای در جامعه ی
گیلان داشت و در جهت مصالح و رفاه و منافع و رستگاری مردم، بویژه تشریح اقتدار
شریعت و احکام دین در آن موقعیت خاص، گامهای بلند و سودمندی برداشت. تشکیل این مجمع و اقدامات قاطعانه ی آن در امور، برای آیتالله
اشکوری پیامدهای ناگوار و رنجهای فراوانی به بار آورد و منجر به
تبعید وی از شهر رشت به رودسر گردید.
فرزندش سید ابوالقاسم
اشکوری در این رابطه و نیز اقدامات پدر بزگوارش این گونه مینویسد:
«
رضا خان سر سلسله ی دودمان پهلوی از سردار سپهی و رئیس الوزرایی، زمام امور مملکت را در دست گرفت و برای این که تسلط کامل به کشور داشته باشد تا به اهدافش برسد، چهار امیر
لشکر از نظام و قشون خود در چهار جهت مملکت شمال و جنوب و شرق و غرب مستقر کرد و به آنان فرماندهی را داد. برای نمونه یکی از آنان سرتیپ محمد حسین خان آیروم امیر
لشکر شمال و مستقر در
گیلان و شهر رشت بود که با خلق و خوی امیری و نظامی، با ماموریتهای ویژه، وظایف خود را انجام میدادند.
سرتیپ آیروم با سمت فرماندهی قشون
گیلان سرپرستی نظمیه را هم به عهده داشت. این افسر از آغاز استقرار شروع به ارعاب و سرکوبی متفکران کرد. علمای
دین با سطوت و شوکت و احتشام علمایی و نفوذی که در اجتماع و بین مردم داشتند، نمیتوانستند ساکت باشند. خواه ناخواه با امرای جابر در افتادند و با حمایت مردم غیور
گیلان که بار مصائب توان فرسای نهضت و انقلاب جنگل و مشروطیت را سالها تحمل کرده بودند و فاتح تهران در مشروطیت، آن هم فاتحی که سردارش بعد از تصرف پایتخت، دولت تشکیل داده بود و به حکومت رسیده بود، بار فرمانروایی و قلدری امیر
لشکری چون سرتیپ محمد حسین آیروم را تحمل نمیکند. این اوضاع و احوال برای علمای شاخص و متعین دینی منطقه، ایجاد تکلیف کرده بود. آیتالله سید حسن
اشکوری در چنین موقع خاص اجتماعی و سیاسی
گیلان، با احساس تکلیف به جلب نظر حضرات علمای اعلام پرداخت و مجمع علما و
روحانیون گیلان را تشکیل داد و با صلاح دید سایر علما و کملین روحانیت، شروع به کار کرد. این مجمع، مراودات و مرابطات مردمی و اعتلایی چشم گیر داشت و در اجتماع نفوذ فوق العادهای به دست آورد. سرتیپ آیروم از این امر خشنود نبود و شروع به شیطنت و اقدامات موذیانه میکرد. بدیهی است آقایان علما هم تسلیم نبودند.
عوامل نفوذی آنان در تمام دستگاههای دولتی اطلاعات لازم را میآوردند. روزی قاصدی از شهر لنگرود به رشت آمد و گزارش داد که واعظ شهر را که شیخی محترم و معتبری بود در حین وعظ و سخنرانی در
مسجد ، به دستور حاکم از منبر پایین آوردند و بازداشت کردند. گویی بیاناتی درباره ی اوضاع و احوال مملکت و ولایت کرده بود که مطبوع طبع حاکم نبود. بعد خبر آورده بودند که کار این روحانی واعظ بیخ پیدا کرده و در زندان انفرادی، زجر میبیند و اتهامات دیگری به او نسبت دادهاند. به دستور سرتیپ آیروم امیر
لشکر گیلان می خواهند واعظ مزبور را به رشت بیاورند و برای
عبرت سایرین و ایجاد رعب در علما مجازات کنند. مرحوم والد فرمود: به محض اطلاع از قضیه، هیئت مجمع را دعوت و موضوع را مطرح و اعلام کردم حکومت بهترین بهانه را به دست ما داده که ما اعمال قدرت کنیم و نگذاریم به ساحت روحانیت اسائه ی ادب شود. باید اقدام بالفعل کنیم و روزی که این واعظ را وارد رشت می کنند از او استقبال شایان به عمل آوریم و ضمن استقبال، او را از دست محافظان خلاص کنیم و پناه بدهیم.
ترتیب کار داده شد. روز موعود که با اطلاع قبلی تعیین شده بود، در مدخل شهر رشت محلی به نام «آج بیشه» همه علما و روحانیان جمع شدند و به محض رسیدن کاروان حامل روحانی واعظ در بند، آن را متوقف کردند. سوارهای مسلح حکومتی به احترام آقایان علما پیاده شدند. استقبال پرشوری از واعظ شد. واعظ را از بند و عذاب نجات دادند و در جمع مستقبلین گم کردند. محافظان، دست از پا درازتر به شهر رفتند و ماوقع را گزارش دادند.
سرتیپ قلدر و عصبانی دست به اقداماتی بی نتیجه زد و شیخ واعظ از مجازات انتقام جویانه نجات یافت. سرتیپ از اعمال
قدرت مجمع علما و روحانیون
گیلان عصبانی و ناراحت بود و برای تضعیف آن و ارعاب روحانیان توطئه میکرد، ولی نتیجه نداشت.»
آیت الله
اشکوری علاوه
علم و
تقوا و سیاست، صراحت لهجه و
شجاعت داشت. او به عنوان رییس مجمع علما و روحانیان
گیلان با سرتیپ آیروم گاهی برخوردهایی تند و حادی داشت که منجر به زندانی شدن وی گردید.
سید ابوالقاسم
اشکوری در این باره مینویسد:
«مرحوم والد میفرمودند: روزی آیتالله حاج سید محمود روحانی که مجتهدی معروف بود، کالسکه ی خود را به منزل فرستاد و پیام داد خیلی فوری ملاقاتی با ایشان داشته باشم. پیش ایشان رفتم. و با اظهار تعجب گفت: سرتیپ آیروم درخواست ملاقات از من و شما، بالاتفاق، در جایی بی حضور غیر دارد. من هم ساعت پنج بعد از ظهر فردا را تعیین کردم. شما باشید و به کسی وقت ندهید و جایی نروید و معتقدم همین جا با هم باشیم.
به ایشان عرض کردم: قضیه آن قدر مهم است که من باید ۲۴ ساعت در محضر شما مهمان باشم؟
فرمودند: باید مهم باشد.
به هر صورت موعد مقرر فرا رسید. سرتیپ آیروم رییس قشون
گیلان با آجودانش آمد همراهان او بیرون ماندند. به اتفاق در کتابخانه ی آیتالله روحانی جلسه ی سه نفره تشکیل شد. آیروم پس از تعارفات معمول اظهار داشت: مملکت دچار آشفتگی و بی نظمی است. اطراف و اکناف کشور در حال قیام و شورش و
هرج ومرج است. رضاخان قادر نیست به وضع مملکت سر و سامان دهد. من قصد دارم با قشون تحت امر و همه ی امکاناتی که در اختیار دارم، قیام کنم و تهران را تصرف و سر و سامانی به وضع کشور دهم. آقایان علما و شما که زعمای آنان هستید، باید مرا یاری و تایید کنید. جز خیر و صلاح دین و ملت و کشور نیتی ندارم. خیزش عمومی و آماده سازی مردم و ایجاد افکار عمومی، با شما، و بقیه ی کارها با من. با هم سوگندنامه امضا میکنیم و هم پیمان میشویم. در این صورت پیروز خواهیم شد. اگر نظر آقایان منفی باشد، این جلسه را برای همیشه محرمانه و مکتوم میماند و...
آیت الله روحانی سر به زیر افکند و در فکر فرو رفت و سکوت اختیار کرد. من سکوت مجلس را شکستم. با کسب اجازه از آیتالله روحانی به سرتیپ پاسخ دادم: شما فردی نظامی هستید و تابع شرایط خاص، شورش میخواهید بکنید. به شما چه اطمینانی میشود داشت؟ ما کاری بدین مهمی را عنوان کنیم و مردم را برانگیزیم. آمدیم شما تغییر نظر دادید، آن وقت سرنوشت ما و مردمی که حرف ما را گوش کردهاند، چه میشود و شما چه تضمینی دارید بدهید؟
سرتیپ پاسخ میدهد: معلوم میشود نظر آقایان مساعد و موافق نیست. موضوع فیما بین سری بماند.
خداحافظی کرد و رفت. بعدها شروع به سیاست بازی و شیطنت و اقداماتی علیه روحانیت و مجمع کرد. دوستان خبرهایی از تصمیمات محافل نظامی و دولتی در مورد مجمع و دستگیری رهبران آن میآوردند.
چندی پس از این ملاقات محرمانه، روزی از نظمیه تلفنی به آیتالله
اشکوری اطلاع میدهند کار مهمی در پیش است. کالسکه ی شهربانی را میفرستیم. برای صرف چای تشریف بیاورید.
آیت الله پاسخ موافق میدهد و احساس خطر میکند. پس از اصلاح سر و صورت و تعویض لباس، کالسکه هم میرسد. وکیل باشی نظمیه همراه کالسکه جلو آمده و سلام نظامی میدهد. آقا سوار کالسکه میشود. ضمن حرکت وکیل باشی اظهار میدارد: چون آقا سوار کالسکه نظمیه هستند، از گذر و
بازار عبور داده نشود، بلکه بهتر است از کوچه و پس کوچه عبور شود.
به باغ نظمیه و در نظمیه میرسد. به محض پیاده شدن، افسر نظمیه، به آقا ابلاغ میکند به امر سرتیپ، توقیف هستید و در اتاقی که از قبل برای ایشان آماده شده بود، هدایت میشوند.
آقا جواب دادند: من
استنباط این کار را کرده بودم.
آیت الله
اشکوری بالغ بر چهل روز بدون ملاقات و بازجویی در
زندان بودند. دوستان غیبت وی را حمل بر
مسافرت میکردند. کم کم خبر توقیف آقا را شنیدند. سران و بازاریان و ارادت مندان به ایشان دسته دسته به ملاقات میآمدند. ساعت ملاقات به غروب منتهی میشد. صف نماز جماعت مغرب و عشا در حیاط زندان برقرار میشود و آقا اقامه ی نماز میکتند.
سرتیپ از این وضع عصبانی بود و از طرفی کاری نمیتوانست بکند. روزی به او خبر دادند که مردم شهر از طبقات مختلف در میدان مقابل نظمیه اجتماع کردهاند و فریاد ملاقات با آقا را سر دادهاند.
و ماموران چند تیر هوایی شلیک میکنند. اوضاع بدتر میشود. آیروم دستور بازجویی وی را صادر کردند. بازجو وقتی از مرحوم آقا سؤال کرد: شما چه مدتی است که محبوسید و علت حبس چیست؟
آقا مدت حبس را اعلام میکند، ولی از علت حبس اظهار بی اطلاعی میکند و در ضمن اظهار میدارد شاید به خاطر ملاقاتی باشد که با بزرگی از بزرگان با ایشان داشتهام.
وقتی آیروم صورت جلسه ی بازجویی وی را مطالعه میکنند، میبیند ایشان با اشاره، به اصل آن ملاقات محرمانه خبر دادهاند. احساس خطر میکند و ادامه بازداشت وی را به صلاح نمیداند و از طرفی مردم هم هر روزه تجمع میکردند. به ناچار دستور
تبعید آیتالله
اشکوری را به رودسر صادر میکند.
وی در آن محل، دور از عائله، رنجهای زیادی را مانند حبس وزندان انفرادی تحمل میکند. در غیاب ایشان، تحولاتی پیش میآید.
وی در زندان رودسر مناجاتنامه ی مفصل به صورت مخمس، خطاب به
حضرت موسی بن جعفر ، علیهما السلام، سروده است که قسمتی از آن را ذیلا میآوریم:
مهیمنا دلم از زندگانیم سیر است
سیاه در نظرم روز چون شب تیر است
مگر که قسمت آل رسول تحقیر است
ز غربتم به وطن نامههای شبگیر است
غریب اگر همه در جنت است، دلگیر است
ز حالتم همه زندانیان برند عبرت
دگر نمانده مرا تاب و طاقت و محنت
به زیر کنده و
زنجیر با چنین عسرت
به شب نشینی زندانیان برم
حسرتکه نقل مجلسشان دانههای زنجیر است
مرا کشد که به یک عمر بی گناه و خطا
که نقل مجلس شان دانههای زنجیر است
به حبس و زجر گرفتار گشته ا م ز جفا
گذشت این همه مدت برای راه خدا
کسی نگفت به هارون کهای لعین دغا
که این غریب گرفتار از چه تقصیر است
ز درگه تو به هنگام خلوت و جلوت
همیشه آرزویم بود کوشه خلوت
ناگفته نماند بعد از مدتی، آیروم، به بهانه بیماری اجازه مییابد برای معالجه به
اروپا عزیمت کند. او به
آلمان میرود و از ترس رضاخان به
ایران باز نمیگردد، آیتالله
اشکوری نیز با عزت و شکوه به رشت برمی گردند. (دست نوشتهای سید ابوالقاسم
اشکوری فرزند معظم له. و ضمنا ماجرای پشت پرده این امیر
لشکر رضاخان در
گیلان را میتوان از کتاب بازیگران عصر طلایی تالیف ابراهیم خواجه نوری به تفصیل آمده است)
ماموران سنگدل و دین ستیز رضاخانی ماموریت داشتند روحانیان را خلع لباس کنند و عمامهها را از سر آنان بردارند مگر، آن که
مجتهد و یا از طرف مجتهد اجازه ی اجتهاد داشته باشند. لذا بسیاری از اجازات اجتهادی که در آن موقع از سوی بزرگانی مانند آیتالله
سید ابوالحسن اصفهانی صادر گردیده است، فقط به خاطر حفظ لباس روحانیت بوده است. از آن جایی که آیتالله
اشکوری مجتهدی مسلم و شناخته شده بود، در ماجرای اتحاد شکل و تغییر لباس ایستادگی کرد و صدور گواهیهای بی شمار، توانست روحانیت
گیلان از فشارهای حکومتی نجات دهد.
مجمع روحانیون
گیلان، عموما، و آیتالله
اشکوری، خصوصا، برای حفظ حرمت روحانیان با دادن اجازه نامه، اهل علم را از خلع لباس مصون میساختند. با این کیفیت، همه ی روحانیان استان
گیلان و حتی غرب
مازندران در هر رده ی علمی که بودند در لباس روحانیت باقی ماندند. با سخت گیریهایی که حکومت در سایر نقاط کشور داشت، آزادی عمل روحانیان
گیلان به برکت تشکیل مجمع روحانیون و انسجام و اتحاد عالمان بزرگ، موجب این میشود که حکومت محلی مورد بازخواست قرار گیرد.
فاطمی حاکم وقت
گیلان، در کمیسیونی عدم رضایت دولت را در این قضیه، در یک دو بیتی چنین خطاب به آیتالله
اشکوری اعلام میکند.
از بسکه جواز گشته شایع
از منبع مخزن الودایع
کز سیل جواز میتوان گفت
گنجینه ی علم گشته ضایع
آیت الله
اشکوری بلادرنگ در پاسخ یادداشت منظوم حاکم
گیلان: چنین میسراید:
در مملکتی که نیست شایع
نه کسب، نه حرفه، نه صنایع
این گونه اجازهها عجب نیست
از منبع مخزن الودایع
دردا که پی متاع ایران
حیران شده مشتری و بایع
گنجینه علم را چه نقصان
عالم نه که عالمی است ضایع
جالب آن است که یکی از روحانیان محلی که در جریان اتحاد شکل، سخت توسط ماموران رضاخانی گرفتار آمده است، ضمن سرودن اشعاری از وی درخواست صدور مجوز پوشیدن لباس
روحانیت میکند که مورد اجابت آن بزرگوار قرار میگیرد. در مقدمه ی دیوان آذرکده وی آن اجازه مندرج است.
اشکوری مردی آزاده بود. وی از شاگردان برجسته ی آخوند خراسانی بود که در نهضت مشروطیت، آراء و نظرهای آن بزرگوار را اشاعه میداد. (سید ابوالقاسم
اشکوری میگوید: در نهضت مشروطه که به رهبری علمای
نجف به ویژه آخوند خراسانی شکل گرفت، شاگردان آخوند خراسانی نقش اساسی را ایفا میکردند. به عقیده من در قیام مشروطه خواهی، شاگردان آخوند فداکاری و ایثارگری فروانی از خود به خرج دادند. آنان به تاسی از استادشان که ولی امر مسلمین زمانش بوده و با ولایت مطلقه فقیه اقدام به قیام بر علیه استبداد کرده بود. در قیام و شورش مردمی با آن بزرگوار همراهی کرده و آن را نوعی عبادت دانسته و مطیع فرامین آن بزرگوار بودند. این فداکاریهای شاگردان آخوند
انسان را به یاد فداکاریها و جانبازیهای شاگردان حضرت
امام خمینی رحمةاللهعلیه میاندازد. شکنجهها، تبعیدها، زجرها، محرومیت و سرانجام شهادت را به جان خریدند و تسلیم حکومت ظالمانه پهلوی نشدند و با استقامت و
ایمان کامل به پیروزی رسیدند که مطالعه و مقایسه این نهضتهای اسلامی بر همه جوانان مملکت ضروری به نظر میرسد) ورود ایشان به
گیلان، مقارن با نهضت جنگل به رهبری
میرزا کوچک خان جنگلی بود. از این رو وی به حمایت از نهضت جنگل برخاست و همراه با بزرگان علمای رشت، همانند آیات سید محمود روحانی و ملا محمد حمامی و سید عبدالوهاب صالح ضیابری دهها تن از روحانیان برجسته، جمعیت «اتحاد اسلام» را تشکیل داد تا اقدامات مؤثری در حمایت همه جانبه از جنگلیان به عمل آید.
چندی بعد
اشکوری بر حسب پیشنهاد صدرالاشراف ریس دادگستری
گیلان به امر
قضا پرداخت. با اشغال
گیلان از جانب روسها به سال ۱۳۳۸ هـجری قمری از کار کناره گرفت و بر سر ملک موروثی خود به
اشکور رفت و پس از آرامش اوضاع مجددا به رشت بازگشت.
آیت الله
اشکوری از جمله عالمان و رهبران برجسته ی شیعی به شمار میرود که
دین و
سیاست را توام و یکی میدانست. او در زندگی خویش، همواره معتقد بود که سلطنت باید مطیع شریعت باشد و نه شریعت مطیع سلطنت!
با شهامت کامل برای ترویج شعائر دینی به انجام دادن تکالیف مذهبی و شرعی جامعه اهتمام میورزید. او، در حل و فصل امور اجتماعی، دینی، سیاسی صاحب نظر بود. مواضع او در مقابل اجانب اشغال گر و ایادی خود فروخته ی آنان، حاکمان محلی رضاخان، صنعت ملی شدن نفت و دهها مسئله ی محلی، همگی حکایت از شجاعت و شهامت و ظلم ستیزی وی میکند.
مورخ شهیر
گیلان، جهانگیر سرتیپ پور، ضمن تشریح شرح حال این فرزانه ی یگانه به یکی از موارد و مواضع سیاسی وی اشاره میکند و مینویسد:
«در
سال ۱۳۲۰ شمسی که
گیلان مجددا مورد تجاوز قرار گرفت و رشت در اشغال قوای سرخ (روس) درآمد، کوششهایی از طرف بعضی طبقات در جهت مقاومت منفی آغاز شد. آیتالله
اشکوری به تقاضای عدهای، ریاست گروهی را که به نام «جمعیت خرده مالکان» متشکل شده بود، پذیرفت.
تشکیل و فعالیت این گروه با مخالفت
قدرت حاکم رو به رو شد، ولی بعضی اعضای آن از جمله سید حسن
اشکوری به تقاضای عده ای، وظایفی را که در چنین مصائب میهنی بر عهده شرافت مندان مترتب میشود، در نهان انجام میدادند.
فارغ از مسائلی که در مورد تشکیل اتحاد خرده مالکان بدان اشاره نمودهاند، بعد دیگر قضیه، حفظ حقوق صنفی در قبال تعرضات اجانب بیگانه بود و مسئله ی تامین
آب زراعی و توزیع آن در میان شالی کاران و هم چنین بازار فروش و خلاصه اصل زراعی، کاشت و داشت و برداشت، مطرح بود، از جمله اقدامات مؤثر و مفید این جمعیت عزیمت گروهی به تهران و تحصن در برابر
مجلس شورای اسلامی و توقف شش ماهه در مجلس تا تحصیل نتیجه ی نهایی و تامین خواسته در مورد استرداد املاکی بود که رضاشاه در دوران سلطنت خود به اجبار
غصب یا به ثمن اندک، از مالکین مناطق مختلف
گیلان گرفته بود. آیتالله
اشکوری بدوا به دخالت در املاک و تصرف آن رای داد و مالکین و خرده مالکین به همین نحو عمل کردند و اراضی و مزارع و املاک از دست داده را تصرف کردند و از عوامل شاه خارج ساختند، و بعدا به تحصن خود تا نتیجه ی نهایی ادامه دادند.
گزارش عوامل دولت و انعکاس آن در مجلس و مقاومت مالکین
گیلانی بود و دولت به لحاظ وجود بیگانه در بلاد شمالی و کشور، به طور عموم، طلب آرامش میکرد. آیتالله در توجیه نظر و رای خود اصل غصب و
غبن شرعی را در عمل و معامله و فرس ماژور شاهی را در قبال مجلس عنوان کرد و در نتیجه با بررسیهای دولت و مجلس، طرح قانون واگذاری قانون املاک با صواب دید متحصنین، تهیه و مورد تصویب قرار گرفت.
در سال ۳۰-۱۳۲۹ شمسی که نهضت ملی
ایران برای کوتاه کردن دست اجانب از کشور و منابع و ذخائر طبیعی آن مانند نفت، آغاز و موضوع ملی شدن نفت ایران مطرح شد، آیتالله
اشکوری به تایید و همگامی بانهضت پرداخت و با صدور اعلامیه و فتوای دیگر در تجهیز مردم
گیلان و محافل فعال همت گماشت. نظر قاطع و فتوای ایشان مبنی بر ملی کردن
نفت و ذخائر دیگر و طرد اجانب، استوار بود و نقش مؤثری در پشتیبانی عمومی از ملی شدن این سرمایه مهم کشور داشت.
متن فتوای
اشکوری درباره ی صنعت ملی شدن نفت بدین شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. راجع به ملی کردن صنعت نفت ایران،
فتوا و رای این جانب را خواسته بودید. لزوما اعلام میدارد، چون معدن نفت، لو خلی و طبعه، و همچنین سایر معادن مهمه از ذخایر ارضی و غیره، جز عواید مسلمین ایران و اندوخته ی بیت المال است، اصلح به حال مسلمانان ایران آن است که ملی شود و منافع آن صرف حفظ نظم و امنیت حدود و ثغور مملکت و ایجاد رفاه و آسایش جهت ملت و رفع فلاکت و ادبار مردم گردد، چه رسد به مسئله «نفت جنوب» بالخصوص که وسیله ی مداخلات نامشروع و سوء استفادهها و پایگاه تبلیغات و تصمیمات و عملیات خانمان سوز اجانب در امور کشور و ملت ایران می باشد. تسلیط بیگانگان و کفار بر اموال و نوامیس،
حرام و بر تمام مسلمین ایران لازم و واجب و وظیفه ملی و دینی آنان است که با اهتمام مخصوص برای استفاده ی حق مسلم و حتمی خود از اجانب، سعی و کوشش نمایند.
برای سعادت ایرانیان و رفع تجاوز و تعدی و قلع مظالم و احجافات ستمکاران، باید نفت در سراسر
کشور ملی گردد تا استقلال سیاسی و اقتصادی میسر و از انحطاط و اضمحلال ایران جلوگیری به عمل آید.
اشکوری».
در سالهای ۱۳۲۷-۱۳۲۸ شمسی، به موجب رای مجلس مؤسسان قرار شد ایراندارای کنگره ی مشورتی باشد و علاوه بر مجلس شورای ملی، مجلس سنا هم مرکب از علما و بزرگان و دانشمندان و رجال بلاد تشکیل شود. قانون مجلس تصویب و به موقع اجرا شد. ایالات و ولایات کشور در تکاپوی تعیین سناتورهای شایسته برای اعزام به اولین دوره ی مجلس سنا شدند. دولت نیز فضای باز انتخاباتی را اعلام کرد و برای سنجش رشد مردم، فقط نظارت بر امور داشت. مردم شرق (لاهیجان و لنگرود و رودسر و توابع) از فرصت استفاده کردند و با اکثریت تام، آیتالله سیدحسن
اشکوری را علی رغم میل باطنی مقامات دولتی انتخاب کردند و شایستگی و برجستگی و حس تدبیر خود را در انتخاب بروز دادند و کاری کردند که سایر ایالات کشور و حتی سایر حوزههای انتخابیه ی
گیلان نکرد. به سال ۱۳۳۲ خورشیدی در دوره ی دوم نیز مردم این حوزه انتخاب خود را تکرار کردند، ولی ایشان شرکت در این مجلس را نپذیرفت.
خلاصه آن که آیتالله
اشکوری عالم بصیر و فعال در تمام عرصههای سیاسی و اجتماعی حضوری چشم گیر داشت. او مردی آزاده بود و از راه کشاورزی امر معاش میکرد و نیز در تاسیس مدارس و
مساجد و کمک به محرومان و رسیدگی به امور مردم سعی وافری داشت.
سید ابوالقاسم
اشکوری درباره ی عظمت مقام علمی والد بزگوارش میگوید:
جایگاه علمی ایشان این که به تایید بزرگان و مراجع
نجف اشرف، ایشان مجتهدی مسلم بودند و در نزد بزرگان جایگاهی ویژهای داشت و در مدرسه ی حاج سمیع رشت برای گروه زیادی از طلاب تدریس داشت.
شیخ الواعظین حاج
شیخ نصرالله لاهوتی اشکوری از وعاظ و خطبای علیم و بصیر
گیلان بود. میگوید: در سال ۱۳۲۴ شمسی به عتبات عالیات مشرف شدم و برای درک محضر آیتالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع اعظم
تقلید ، با رخصت قبلی شرف یاب حضور گردیدم. در مجلس با عظمت آیتالله که جمعی از علمای عجم و عرب حضور داشتند، آیتالله مرا که میهمانی از اشکورگیلان بودم، در کنار مصطبه (تشک) خویش جای داد. ضمن تفقد، نسبت مرا با آیتالله سید حسن
اشکوری استعلام فرمود. برای این که اذن نازک طبعی هم حاصل شده باشد، در کمال خفص جناح و ادب، نسبت خود را منصوصا با آیتالله بیان کردم. ایشان را به خیر یاد کردم. آیتالله با لبخندی ضمن استنصار حال فرمودند: ایشان اگر در نجف می ماندند، نوبت به ما نمیرسید.
آیت الله
اشکوری تالیفات فقهی و اصولی و دیوان شعری دارد که برخی از آنان به زیور آراسته شده است. تالیفات ایشان عبارت است از:
۱. حاشیه بر کفایۀ الاصول
منظومه ی دوره ی
علم اصول این کتاب، به صورت خطی موجود است. این منظومه، بیش از دو هزار
بیت دارد و در یک صد و پنجاه موضوع است. در سلاست (کلمات روان) و بلاغت و اختصار و انسجام بی نظیر، در نزد اهل علم شاهکاری است.
۲. تعلیقه بر کفایۀ الاصول.
۳. نخبۀ رجال الدین.
دو جلد است. این کتاب از شرح حال همه ی راویان صدر
اسلام و عصر ائمه، علیهم السلام، و معرفی شخصیتهای آنان از لحاظ صحت و عدم صحت
احادیث در نزد دانشمندان است.
۴. تعلیقه بر مکاسب شیخ انصاری.
۵. دیوان آذرکده حسینی.
این کتاب به همت فرزند ارجمندش سید ابوالقاسم
اشکوری در انتشارات صهبا
رشت به طبع رسیده است. شامل اشعار گوناگون آیتالله
اشکوری درباره ی قصائد و مدایح و مراثی حضرات
معصومین ، علیهم السلام، به دو زبان عربی و فارسی در ۲۱۲ صفحه تدوین یافته است.
مؤلف از آن جایی که به عربی تسلط کامل داشته است، اشعار عربی بسیار سلیس و زیبایی سروده است که مرحوم حجة الاسلام
سید مرتضی کسایی از روضه خوانهای مشهور
گیلان که علاوه بر دانایی و توانایی در سخن، واجد موهبت الهی حسن صوت بود و اشعار و مراثی و قصائد فارسی و عربی را با تبحر و تسلطی خاص میخواند ـ میگوید: در سال ۱۳۰۸ شمسی در سفر اول
بیت الله الحرام که از راه دریای خزر و بندر انزلی صورت میگرفت، چند تن از علمای قم و
گیلان، از جمله آقا
شیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) همراه و همسفر بودیم. به قاعده ی مرسوم و امکانات زمان، ناگزیر میبایست صحاری گرم
عربستان را با گردونههای بی سقف و راحله، بویژه در شب طی کرد. محرم با سایر راهیان قافله که اغلب عرب بودند، در گردونهای سرباز از مکه به منا که مسافت متنابهی به نظر میرسید، میرفتم. برای تسلط به این محفل و رفع خمودی همسفران، مانع را مفقود و مقتضی را موجود دیدم. گوشه ی احرام را به سرکشیده و در گوشهای از گردونه با تحریری گیرا و دل چسب قصیدهای عربی از قصائد سروده ی مولانا سید حسن
اشکوری را در مدح حضرت ختمی مرتبت، صلی الله علیه وآله، با صوت جلی و رسا شروع به خواندن کردم. در طول مدت نفسها در سینه ساکت بود و صدا از کسی بلند نمیشد، مگر در مواقعی که تجدید نفس ضرورت داشت، بانگ «احسنت! احسنت! » اعراب در فضا طنین انداز میشد و سکوت را میشکست. پس از ختم قصیده، حضار با پی جویی خاص پرسش کردند: این قصیده غرا از کدام شاعر برجسته عرب است؟ و خواننده آن از کدام کشورهای عربی است، موقعی که توضیح دادم سرائیده ی آن، ادیبی است عجمی و خواننده آن عجم، باور نمیکردند که عجمی بدین سلاست و بلاغت و شیوایی عربی بسراید.
دیوان آذرکده همراه با یک مقدمه و چند جزوه درباره ی شرح آیتالله
اشکوری از بدو تولد تا ارتحال همراه دست نوشتهها، اسناد، اجازات، تصاویر، معرفی زادگاه، اقدامات سیاسی، ... تحت عناوین مختلف، در ابتدا و انتهای کتاب، به قلم فرزندش سید ابوالقاسم
اشکوری و نوه اش سید حسن معصومی
اشکوری به تفصیل آمده است.
آیت الله
اشکوری، در
نجف اشرف با دختر عموی خویش
ازدواج کرد. بعد از مدتی وی از دار دنیا رحلت کرد. یکی از علل
مهاجرت وی از
نجف اشرف به زادگاه آبا و اجدادی خود، مرگ همسر جوانش بود. وی از این خانم بچه دار نشد و بعد از اقامت در رشت با صبیه ی مرحوم آیتالله سید رضا امام رضوی طوسی که از بزرگان علمای موجه
لاهیجان و هم اکنون مزارش در یکی از محلات لاهیجان زیارتگاه عموم مردم است، ازدواج کرد. از ایشان صاحب هشت فرزند گردید. فرزندان عبارتاند از: سید ابوالقاسم؛ سید محمد رفیع؛ سید علی اکبر؛ سید حسین؛ رفعت السادات؛ بهجت السادات؛ حشمت السادات؛ نصرت السادات.
آیت الله
اشکوری بعد از عمری تلاش در راه اعتلای اسلام و احیای احکام نورانی
قرآن و کمک و مساعدت به همنوعان و محرومان و احداث و مرمت بناهای مذهبی متعدد و مبارزه با اجانب و بیگانگان، سرانجام در طی مدت یک دوره بیماری در سال ۱۳۷۴ قمری مصادف با ۱۳۳۴ شمسی، در رشت، دار فانی را وداع گفت.
پیکر پاکش در رشت
تشییع و به قم منتقل گردید و در قبرستان نو در قسمت غربی و در نزدیکی قبر کربلائی محمدکاظم ساروقی، حافظ
قرآن کریم ، به خاک سپرده شد.
سید ابوالقاسم
اشکوری میگوید: با رحلت والد بزرگوارمان،
گیلان یک پارچه سیاه پوش شد و تا چهلم، همه روزه، مجالس ترحیم فراوان برگزار گردید.
وقتی جنازه به قم منتقل گردید، از آن جایی برخی از همشهریهای ما، همانند مرحوم حاج شیخ حسن لاهوتی
اشکوری که از شاگردان خاص امام بودند موضوع رحلت و نیز اوصاف انقلابی ایشان به اطلاع امام که در آن زمان از مدرسین برجسته ی قم بودند، رسانده بود، وقتی جنازه به قم رسید، حضرت امام به احترام ایشان درس را تعطیل کرد و در تشییع جنازه ی ایشان شرکت و از مقام علمی و سیاسی وی تجلیل کردند.
ذکر این نکته ضروری است که پسر عموی این بزرگوار نیز به نام آیتالله سید حسن حسینی
اشکوری از شاگردان
آخوند خراسانی و معاصر با معظم له (حدود ۱۲۹۵-۱۳۶۷ قمری) بود که با وی تشابه اسمی داشته است، با این تفاوت که وی ساکن
نجف و در همان دیار مدفون است.
فرهیختگان تمدن شیعه، برگرفته از مقاله«سید حسن اشکوری».