سکینه بنت الحسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سکینه دختر
امام حسین (علیهالسلام)، (۴۷ یا ۵۱ - ۱۱۷ ه. ق) مادرش
رباب دختر
امرء القیس بود. نامش به اختلاف یاد شده و سکینه لقبی است که مادرش به او داده است.
آن بانوی مکرمه همراه مادرش در
واقعه کربلا حضور داشته و بعد از شهادت امام حسین (علیهالسلام) در زمره
اسیران کربلا بود. مقاتل در وقایع مختلفی از شب و
روز عاشورا از آن بانو یاد کردهاند.
حضرت سكينه، بانویی عفيفه، بخشنده، شاعر، فصيح و بليغ، آشنا در نزد اهل ادب و اشعاری در رثای امام حسین (علیهالسلام) سروده است.
سکینه، دختر باكمال و بافضيلت امام حسين (علیهالسلام) و رباب فرزند امرىء القيس است.
نامش را، أميمه، أمينه، آمنه، امامه و اميّه گفتهاند.
(مؤلف كتاب
اعیان الشیعه مىگويد ممكن است اميمه تصغير«امامه» باشد.) امّا به «سكينه» لقبى كه مادرش، رباب به او داده
مشهور مىباشد.
سال ولادت سكينه به درستى روشن نيست. ولى چون در زمان حيات پدرش بالغه و بانويى رشيده بوده مىتوان گفت در
روز عاشورا ده يا چهارده ساله و تولدش سال ۴۷ يا ۵۱ قمرى بوده است.
حضرت سكينه، عفيفه، بخشنده، شاعر، فصيح و بليغ، آشنا در نزد اهل ادب، بافراست، باوقار و خوشذوق بود.
امام حسين (علیهالسلام) دربارهاش مىفرمايد:«امّا سكينة فغالب عليها الاستغراق مع اللَّه؛
اما سكينه غالباً و با تمام وجود محو جمال ازلى خداى متعال است.»
به جهت اين مقام والا است كه امام حسين (علیهالسلام) در روز عاشورا، وى را «يا خيرة النسوان»، اى بهترين زنان، خطاب فرمود:
دربارهى ازدواج حضرت سكينه با همسران متعدّد گزارشهاى مختلفى نقل شده،
ولى آنچه صحيح به نظر مىرسد آن است كه وى، تنها به عقد
عبدالله بن حسن (علیهالسلام) در آمد و او
نيز قبل از
زفاف در
کربلا به فيض
شهادت نايل آمد.
از سكينه دخت گرامى
سیّدالشهدا (علیهالسلام) گزارشهايى درباره شب عاشورا، هنگام شهادت
علیاکبر (علیهالسلام)، وداع پدر و آمدن ذوالجناح و
قتلگاه بيان شده است.
از جمله اينكه آن بانوى محترمه مىفرمايد: هنگام بيرون رفتن ما از
مدینه به سوى
مکه، هيچكس،
ترس و خوفش، از ما اهل بيت بيشتر نبود.
نقل شده است كه چون امام حسين (علیهالسلام)، هفتاد و دو تن از ياران و خاندانش را كشته و بر روى زمين افتاده ديد متوجه
خیمهگاه شد و به سكينه و ساير زنان
سلام داد. سكينه فرياد زد: پدر جان! آيا تن به
مرگ دادهاى؟ امام (علیهالسلام) فرمود: چگونه تن به مرگ ندهد كسى كه يار و ياورى ندارد. سكينه گفت: ما را به حرم جدّمان بازگردان. امام (علیهالسلام) فرمود: اگر مرغ سنگخوار را به حال خود مىگذاردند مىخوابيد.
امام حسين (علیهالسلام) به زنها گفت: سكينه من امروز
یتیم خواهد شد، به او توجّه و التفات كنيد، زيرا دل يتيمان نازک مىباشد.
در اين وقت سكينه فريادكنان به سوى آن حضرت آمد و امام (علیهالسلام) او را در آغوش گرفت و فرمود: «اى سكينه! بدان كه گريه تو پس از مرگ من طولانى خواهد شد.»
چون دشمن، زنان را از ميان كشتگان عبور داد، حضرت سكينه خود را بر روى جسد پدر انداخت و آنرا در آغوش گرفت. در اثر گريه، بىهوش شد. در آن حالت شنيد كه پدرش مىفرمايد: «
شیعیان من! هر زمان كه
آب گوارايى نوشيديد، مرا به ياد آوريد. يا حكايت غريب يا شهيدى را شنيديد بر من بگرييد.»
سكينه جسد پدر را رها نمىكرد و كسى نمىتوانست او را از پدرش جدا كند. تا اينكه گروهى از اعراب، وى را با زور از بدن پدر جدا كردند.
دورهى جديد ولى طاقتفرساى زندگى بانو سكينه (علیهاالسلام)، يعنى دوران
اسارت از
روز یازدهم محرّم آغاز شد.
او همراه ساير اسيران و سرهاى شهيدان در حالى كه بر شتر برهنه سوار و ريسمان اسارت به گردنش بود، از كربلا به
کوفه و
شام به اسارت برده شد.
حضرت سكينه در توقّفگاه «
قصر بنی مقاتل» كه سپاه
عمر بن سعد مشغول استراحت و تهيّه آب بودند، تنها به سوى درختى رفت و اندكى خوابيد. در اين هنگام، دشمن زبون، كاروان اسيران را حركت داده و سكينه در بيابان جا ماند. درخواستِ هم محملِ او،
فاطمه بنت الحسین (علیهالسلام) از
ساربان مبنى بر توقّف كاروان بىنتيجه ماند و قافله اسيران حركت كرد. ولى پس از طىّ مقدارى از مسير و با اصرارِ فاطمه، ساربان، شتر را نگه داشت و سكينه به كاروان ملحق شد.
اين اتّفاق به نحو ديگرى
نيز ذكر شده است.
امام محمدباقر (علیهالسلام) مىفرمايد: چون ذرّيه و اهل بيت امام حسين (علیهالسلام) را در روز و با وضعى خاصّ به مجلس
یزید بردند، مردم جفاكار شام گفتند: اسيرانى نيكوتر از اينان نديدهايم. حضرت سكينه كه ريسمان به كتفش بسته بودند فرمود: ما اسيران خاندان پيامبريم.
گردانندگان مجلس يزيد، سكينه را جايى نشانده بودند كه سر بريده پدر را نبيند.
ولى وقتى تلاش كرد تا آنرا ببيند يزيد با چوب خيزران بر لب و دندان مبارک پدرش مىزد. صداى گريهاش بلند شد. بهطورى كه زنهاى يزيد و دختران
معاویه به گريه افتادند. سرانجام او و خواهرش، فاطمه، بىتاب گشته و به عمّه خود
حضرت زینب پناه بردند و گفتند: «يا عمّتاه انّ يزيداً ينكث ثنايا ابينا بقضيبه.»
«عمّه جان! يزيد با چوب دستى خود دندانهاى پيشين پدرمان را مىزند.»
مردى از قبيله لَخْم به يزيد گفت: اى امير! اين
کنیز را به من ببخش تا خدمتكارم باشد. (شبيه اين موضوع دربارهى فاطمه بنت الحسين (علیهالسلام)
نيز ذكر گرديده است.) سكينه خود را به عمّهاش
ام کلثوم چسبانيد و عرض كرد: عمّه جان! او مىخواهد دختران پيامبران، خدمتكارِ فرزندان بىپدر شوند. ام كلثوم او را
نفرین كرد و دعايش مستجاب شد.
دختر بزرگوار امام حسين (علیهالسلام) پس از چهار روز اقامت در
دمشق خوابى ديد كه بخشى از آن چنين است:
«ديدم زنى در هُودَجى نشسته و دستان خود را روى سرگذاشته است. پرسيدم: اين زن كيست؟ گفتند: او
فاطمه، دختر
محّمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و مادر پدر تو است. گفتم: به خدا سوگند نزد او مىروم و ستمهاى وارد شده به ما را به او مىگويم. سپس با شتاب به سوى او رفتم تا به او رسيدم و برابرش ايستادم و مىگريستم و مىگفتم: مادر جان! به خدا سوگند حقّ ما را انكار كردند و جمع ما را پراكنده و حريم ما را هتک كردند. مادر جان! به خدا پدرمان، حسين (علیهالسلام) را كشتند. فرمود: سكينه جانم! ديگر نگو. زيرا بند دلم را پاره كردى و جگرم را شكافتى. اين پيراهن پدرت حسين (علیهالسلام) است كه از من دور نمىشود تا با اين پيراهن
خدا را ملاقات كنم.»
از جمله اقدامات حضرت سکینه در طول اسارت و پس از آن مواردی است که بیان میشود.
وقتى
سهل بن سعد، اسيران را شناخت كه از دودمان پيامبرند جلو رفت و از يكى از آنان پرسيد: تو كيستى؟ گفت: سكينه، دختر امام حسين (علیهالسلام). پرسيد: آيا كار و حاجتى دارى؟ من، سهل،
صحابی جدّت رسول خدايم. سكينه فرمود: به
نيزهدارى كه اين سر مقدس را مىبرد بگو از ما جلوتر حركت كند تا مردم به نگاهكردن آن مشغول شوند و به حرم رسول الله چشم ندوزند. سهل به سرعت رفت و چهارصد درهم به
نيزه
دار داد. او هم سر مطهّر را از زنان دور كرد.
در گزارش ديگرى آمده است: يزيد دستور داد اسيران آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را وارد مجلس كردند. نام تک تک آنها را پرسيد ... و خطاب به حضرت سكينه (علیهاالسلام) گفت: اين زن كيست؟ گفتند: سكينه دختر حسين (علیهالسلام). يزيد گفت: تو سكينه هستى؟ سكينه گريه كرد و به قدرى ناراحت شد كه نزديک بود جان بسپارد. يزيد گفت: چرا گريه مىكنى؟ فرمود: چگونه گريه نكند كسى كه پوشش ندارد تا صورتش را از نگاه تو و اهل مجلس بپوشاند؟ يزيد گفت: اى سكينه! پدرت حقّ مرا منكر شد و
قطع رحم با من كرد و در رياست و رهبرى با من ستيز نمود. سكينه گريست و فرمود: اى يزيد از كشتن پدرم خوشحال مباش. او مطيع خدا و رسولش بود، و دعوت حق را لبّيک گفت، و به
سعادت نايل گرديد. ولى روزى خواهد آمد كه تو را بازخواست مىكنند. خود را آماده پاسخگويى كن. ولى از كجا تو بتوانى پاسخ بدهى؟ يزيد گفت: اى سكينه ساكت باش! پدرت بر من حقّى نداشت.
چون
اسیران کربلا را با دستان بسته مقابل يزيد قرار دادند، سكينه، یزید را تهديد كرد و با شجاعت تمام به او گفت: اى يزيد! دختران رسول خدا را به اسارت مىگيرى. «واللَّه ما رَأيْتُ أقسى قلباً مِنْ يزيدٍ ولا رأيتُ كافراً ولا مشركاً شراً منه ولا اجفى منه.»
به خدا سوگند! هرگز كسى را سخت دلتر و كافرتر و جفا كارتر از يزيد نديدم.
خاندان رسالت پس از بازگشت از شام سه روز در كربلا
عزاداری كردند. وقتى
امام سجّاد (علیهالسلام) فرمود: شترها و محملها را آماده كنيد، سكينه گريهكنان، بانوان را به وداع با قبر شريف پدر طلبيد. بانوان در اطراف قبر حلقه زدند. سكينه، قبر پدر را در آغوش گرفت و گريه سختى كرد و چنين مرثيه خواند:
الا يا كربلاء نُودِّعُكَ جسماً ••• بلا كفنٍ ولا غسلٍ دَفينا
الا يا كربلاء نُودِّعُكَ روحاً ••• لأحمد و الوصى مع الأمينا
هان اى كربلا! با تو در مورد پيكرى وداع مىكنيم كه بدون
غسل و
کفن در اين مكان
دفن شد. هان اى كربلا! ما همراه امين خود امام سجاد (علیهالسلام) با تو در مورد حسين كه روح پيامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و روح وصيّش بود وداع مىكنيم.
شبيه اين ماجرا درباره
رقیه (علیهاالسلام) نيز ذكر شده است.
چون سكينه به
مدینه بازگشت در منزل پدر مظلومش، خانهاى كه امام سجاد (علیهالسلام) هميشه در آن مىگريست و شب و روز نمىشناخت اقامت گزيد و فريادش لحظهاى قطع نگرديد.
او با زنان
بنی هاشم لباس سياه پوشيد و مجلس عزا به پا كرد. غذايشان
نيز توسط جوانمردان
آل عبدالمطلب و امام سجّاد (علیهالسلام) تهيّه مىشد.
از حضرت سكينه در رثاء پدر شهيدش اشعارى نقل شده كه ترجمه بخشى از آن چنين است:
۱- اى ملامتكننده! او (سكينه) را سرزنش مكن! زيرا اندوهى برّنده بر وى وارد شده است. پس، از ديدهاش اشکهاى ريزان همچون باران روان مىباشد.
۲- تير حادثه، به هنگام صبحِ، سرزمين كربلا، حسين (علیهالسلام) را نشانه مىگيرد و از حرقه او به خطا نمىرود.
۳- به دست كسى كه بدترين همه بندگان خدا و از نسل زناكاران و از سپاه بيرون آمدگان از
دین و از تبهكاران است تيرباران مىشود.
۴- اى امّت تبهكار و بدكار! بياييد. فردا چه حجّتى خواهيد آورد؟ در حالى كه بيشتر شما او را با شمشير ضربه زده است.
سرانجام، اين يادگار حادثه كربلا و بازمانده دوران تلخ اسارت در روز پنجشنبه، پنجم
ربیع الاوّل سال ۱۱۷ ه. ق در مدينه ديده از جهان فروبست و به رحمت ايزدى پيوست.
دربارهى روز، سال و مدفن سكينه (علیهاالسلام) اقوال ديگرى
نيز وجود دارد كه از ذكر آنها خوددارى مىكنيم.
اسیران و جانبازان کربلا، محمد مظفری و سعید جمشیدی، برگرفته از مقاله «حضرت سکینه (علیهاالسلام)»، ص۱۶۲-۱۶۹.