سوگواریهای زنان اهل بیت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سوگواری زنان اهل بیت در عزای امام حسین (علیهالسّلام)، یکی از اقدامات بسیار تأثیرگذاری بود که پس از حادثه دلخراش
کربلا از سوی زنان اهل بیت (علیهم
السلام) انجام گرفت، و تأثیر شگرفی در تداوم مبارزه، پاسداشت نهضت حسینی و بیداری عمومی شهرهای
اسلامی داشت. این عزاداریها که از آغازین دقائق شهادت امام (علیه
السلام) و با حضور زنان اهل بیت (علیهم
السلام) در کنار اجساد عزیزانشان آغاز شد، تا بازگشت اسرا به
مدینه ادامه یافت و موجب شدند تا یاد و خاطره واقعه
عاشورا و مصائب اهل بیت در تاریخ ثبت شود و راه و هدف امام حسین (علیه
السّلام) از
تحریف و وارونه سازی محفوظ بماند و پیام آن به درستی به جامعه منتقل شود.
یکی از اقدامات کارساز و بسیار تأثیرگذاری که پس از واقعه
کربلا از سوی
زنان اهل بیت (علیهم
السلام) انجام گرفت، اقامه مجالس عزا بود که تأثیر شگرف آن در بیداری عمومی جوامع
اسلامی رخ نمود. این عزاداریها که از آغازین دقائق
شهادت امام (علیهالسلام) و با حضور زنان
اهل بیت (علیهمالسلام) در کنار اجساد عزیزانشان آغاز شد،
تا بازگشت اسرا به
مدینه ادامه یافت. سوگواریهای زنان اهل بیت آن چنان موثر بود که حتی در کاخ یزید، مجلس عزای حسینی به پا شد.
پس از بازگشت کاروان اسرای کربلا به مدینه نیز، بانوان بنیهاشم برای زنده نگاه داشتن یاد شهدای کربلا، پیوسته در ماتم و عزا بودند.
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه میکرد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست.
همسر امام حسین (علیه
السّلام) برای آن حضرت ماتم به پا کرد و گریست و زنان و خادمان نیز آنقدر گریه کردند که اشکهایشان تمام شد.
او پس از واقعه کربلا هرگز زیر سقفی ننشست و بعد از یک سال، از شدت حـزن و اندوه در گذشت.
ام البنین نیز پس از واقعه عاشورا، در خانهاش با حضور زنان
بنیهاشم مجلس سوگواری برپا میکرد.
و هر روز به
بقیع میرفت و سرودههایی را که خود در رثای
عباس سروده بود، میخواند و دردمندانه میگریست.
سوگواریهای زنان اهل بیت در ماتم شهدای کربلا، از آغازین دقائق
شهادت امام (علیهالسلام) و با حضور زنان
اهل بیت (علیهمالسلام) در کنار اجساد عزیزانشان آغاز شد و تا بازگشت اسرا به
مدینه ادامه یافت.
بنابر گزارش منابع تاریخی و مقاتل پس از شهادت امام حسین (علیه
السلام) و آتش زدن خیام آن حضرت، زنان سوگوار و غارت زده و پابرهنه و گريان را از كنار قتلگاه عبور دادند. هنگامى كه چشم زنان به كشتگان افتاد، شيون كردند و بر صورتشان زدند.
در این میان حضرت زینب (علیهاالسلام) فرياد مى زد:
«وا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعٌ الاَعضاءِ، وا ثُکلاه! وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی محمّدٍ المُصطَفی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ. وا مُحَمَّداه! وهذا حُسَینٌ بِالعَراءِ، تَسفی عَلَیهِ ریحُ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ البَغایا، وَاحُزناه! واکَرباه عَلَیکَ یا ابا عَبدِ اللّه ِ! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، یا اصحابَ مُحَمَّدٍ، هؤُلاءِ ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا.»«وا
محمّدا! درودهای فرشتگان آسمان، بر تو باد! این، حسین است که آغشته به خون، در صحرا افتاده و قطعه قطعه شده است. وا مصیبتا! دختران تو، اسیر شدهاند. به خدا و به
محمّدِ مصطفی و به علیِ مرتضی و به فاطمه زهرا و به حمزه سیّد الشهدا، شِکوه میکنم. وا
محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده. باد صبا بر او میوزد و به دست زنازادگان، کشته شده است. چه غم جانکاهی و چه غصّهای بر تو، ای ابا عبد اللّه! امروز، جدّم پیامبر خدا، از دنیا رفت. ای اصحاب
محمّد! اینان، نسل مصطفایند که به اسیری برده میشوند».
مثیر الاحزان در این باره چنین مینویسد:
«مَرَرنَ عَلی جَسَدِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) وهُوَ مُعَفَّرٌ بِدِمائِهِ، مَفقودٌ مِن احِبّائِهِ، فَنَدَبَت عَلَیهِ زَینَبُ علیهاالسلام بِصَوتٍ مُشجٍ، وقَلبٍ مَقروحٍ: یا مُحَمَّداه! صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ، هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ، مُقَطَّعُ الاَعضاءِ، وبَناتُکَ سَبایا، الَی اللّه ِ المُشتَکی، والی عَلِیٍّ المُرتَضی، والی فاطِمَةَ الزَّهراءِ، والی حَمزَةَ سَیِّدِ الشُّهَداءِ، هذا حُسَینٌ بِالعَراءِ تَسفی عَلَیهِ الصَّبا، قَتیلُ اولادِ الاَدعِیاءِ، واحُزناه! واکَرباه! الیَومَ ماتَ جَدّی رَسولُ اللّه ِ، یا اصحابَ مُحَمَّداه، هذا ذُرِّیَّةُ المُصطَفی یُساقونَ سَوقَ السَّبایا، فَاَذابَتِ القُلوبَ القاسِیَةَ، وهَدَّتِ الجِبالَ الرّاسِیَةَ.»«زنان را، از کنار جنازه حسین (علیه
السّلام) عبور دادند در حالی که در خون، غوطه ور بود ... زینب (علیهاالسلام)، با نالهای شکسته و دلی زخمی، کنار جنازه حسین (علیه
السّلام) صدا زد: «وا
محمّدا! درود فرشتگانِ آسمان بر تو! این، حسینِ در خون غوطه ور و قطعه قطعه شده است و دخترانت، اسیرند. به خدا و به
علی مرتضی و به
فاطمه زهرا و به
حمزه سیّد الشهدا، شِکوه میکنیم. این، حسین است که در بیابان افتاده و باد صبا بر او میوزد و کشته شده به دست حرام زادگان است. چهاندوه جانکاهی! چه غصّهای! امروز، جدّم
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در گذشت. ای اصحاب
محمّد! اینان، فرزندان مصطفایند که به اسارت برده میشوند». این سخنان زینب (علیهاالسلام) دلهای پُر قساوت آنان را آب کرد و کوههای استوار را به لرزه در آورد.»
«اقبَلَ فَرَسُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) حَتّی لَطَّخَ عُرفَهُ وناصِیَتَهُ بِدَمِ الحُسَینِ علیه السلام، وجَعَلَ یَرکُضُ ویَصهِلُ، فَسَمِعَت بَناتُ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صَهیلَهُ، فَخَرَجنَ فَاِذَا الفَرَسُ بِلا راکِبٍ، فَعَرَفنَ انَّ حُسَینا قَد قُتِلَ، وخَرَجَت اُمُّ کُلثومِ بِنتُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) واضِعَةً یَدَها عَلی رَاسِها، تَندُبُ وتَقولُ: وا مُحَمَّداه! هذَا الحُسَینُ بِالعَراءِ، قَد سُلِبَ العِمامَةَ وَالرِّداءَ.»«از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل است که: اسب حسین (علیه
السّلام) به سمت ایشان رفت تا این که یال و پیشانی اش را به خون حسین (علیه
السّلام) خون آلود کرد و پا بر زمین کوبید و شیهه سر داد. دختران پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم)، شیهه اسب را شنیدند و بیرون آمدند. ناگهان، اسبِ بی سوار را دیدند و فهمیدند که حسین (علیه
السّلام) کشته شده است.
اُمّ کلثوم، دختر حسین (علیه
السّلام) بیرون آمد، در حالی که دستش را بر روی سر گذاشته بود و صدا میزد: «وا
محمّدا! این، حسین است که در بیابان افتاده و عمامه و رَدایش را بردهاند».»
خوارزمی به نقل از
حُمَید بن مسلم مینویسد:
عمر بن سعد، فرمان کوچ به کوفه را داد و دختران و خواهران حسین (علیه
السّلام) و
علی بن الحسین (علیهالسّلام) و فرزندانشان را حرکت دادند. هنگامی که آنها را از کنار جنازه حسین (علیه
السّلام) و یارانش عبور دادند، صدای شیونِ زنان، بلند شد و به صورتشان میزدند.
«اذَّنَ عُمَرُ بنُ سَعدٍ بِالنّاسِ فِی الرَّحیلِ الَی الکوفَةِ، وحَمَلَ بَناتِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) واخَواتِهِ وعَلِیَّ بنَ الحُسَینِ (علیهالسّلام) وذَرارِیَّهُم، فَلَمّا مَرّوا بِجُثَّةِ الحُسَینِ وجُثَثِ اصحابِهِ علیهم السلام، صاحَتِ النِّساءُ ولَطَمنَ وُجوهَهُنَّ...»
در پی فرمان
یزید بن معاویه که از
عبیدالله بن زیاد خواسته بود تا اسرا را به همراه سرهای شهدا به
شام انتقال دهد،
عبیدالله دستور داد تا اسرای
اهل بیت (علیهمالسّلام) را در حالی که غل و زنجیر بر گردن
امام سجاد (علیهالسّلام) انداخته بودند
و حرم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به مانند اسیران
روم و
دیلم با چهرههای مکشوف،
سوار بر محملهای برهنه و بدون پوشش و سایبان کرده بودند؛ راهی شام کردند.
اما حضرت زینب (
سلاماللهعلیها) از این فرصت در جهت کامل کردن رسالت تاریخی خویش استفاده کرده و در اولین فرصت توانستند اجازه اقامه عزا بر شهدای کربلا را از یزید اخذ کنند.
یکی از صحنههای دلخراش مجلس یزید، صحنهای بود که
سر امام حسین (علیه
السلام) را در تشت طلا گذاشته بودند
و یزید در نهایت قساوت با چوب دستی به دندانهای پیشین امام میزد
و سر و صورت او را وارسی میکرد.
منابع تاریخی در ادامه ماجرا چنین نوشتهاند: یزید زنان را در پشت سر خود قرار داد، و
سکینه و
فاطمه دختران امام حسین (علیه
السلام) از پشت سر یزید گردن میکشیدند تا شاید بتوانند سر پدر بزرگوارشان را ببینند؛ اما یزید سعی میکرد مانع دیدن آنان شود. وقتی آن دو دختر سر پدر را دیدند، فریادی کشیدند که در پی آن، زنان یزید و دختران
معاویه صدا به شیون و زاری برآوردند».
در خبری آمده است که سکینه دختر حسین درباره یزید گفت:
«وَاللَّهِ ما رَأَيتُ أقسى قَلباً مِن يَزيدَ، ولا رَأَيتُ كافِراً ولا مُشرِكاً شَرّاً مِنهُ ولا أجفى مِنهُ»؛ «به
خدا قسم سنگدلتر از یزید ندیدم و هیچ
کافر و مشرکی بدتر از او نیافتم.»
حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) نیز هنگامی که چشمش به سر افتاد، گریبان چاک کرد و با نالهای غمانگیز و جانسوز فریاد زد: «ای حسین من! ای حبیب
رسول خدا! ای زاده
مکه و
منا! ای پسر
فاطمه زهرا سرور زنان! ای فرزند دختر مصطفی!» راوی میگوید: به خدا قسم از گریه حضرت زینب تمام حاضران جز یزید به گریه افتادند.
آنگاه یکی از زنان
بنیهاشم که در خانه یزید زندگی میکرد برای امام حسین اینگونه به مرثیهخوانی پرداخت: «يا حُسَيناه ! يا حَبيباه ! يا سَيِّداه ! يا سَيِّدَ أهلِ بَيتاه! يَابنَ
مُحَمَّداه! يا رَبيعَ الأَرامِلِ وَاليَتامى! يا قَتيلَ أولادِ الأَدعِياءِ!؛ آه ای حسین! وای ای حبیب! آخ ای مولا! ای سرور اهل بیت! ای پسر
محمد! ای پناه و امید پیرزنان و یتیمان! ای کسی که به دست فرزندان انسانهای پست کشته شدی!»
محلّ اقامت زنان اهل بیت در
شام، خرابهای بود که
یزید به قصد زیر آوار ماندن و کشتن اهل بیت (علیهم
السّلام)، آنان را در آن، جای داده بود.
شیخ صدوق میگوید: این بازداشتگاه، زندانی بود که اسیران، در آن از نظر سرما و گرما آزار میدیدند. به طوری که صورتهایشان پوست انداخته بود.
حضرت زینب کبری (
سلاماللهعلیها) و ام کلثوم (
سلاماللهعلیها) با تشکیل مجلس عزا در
خرابه شام، جزئیات شهادت امام (علیه
السّلام) و مصایب دیگر وارد شده بر آنها را در قالب نثر و نظم برای زنان شامی تشریح میکرد. کار مجلس عزاداری تا آنجا بالا گرفت که حتی زنان
آل ابوسفیان از جمله هند، همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (علیه
السّلام) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) را میبوسیدند و گریه و زاری میکردند. این برنامه بنابر نقلی هفت و به نقلی سه
روز ادامه داشت.
بر اساس برخی گزارشات به دستور یزید زنان اهل بیت را به بخش زنانه ببرند و به زنان خاندان
ابو سفیان، فرمان داد که برای حسین (علیه
السّلام) سه روز سوگواری کنند.
ابن سعد در کتاب
الطبقات الکبری در خبری مینویسد:
«امَرَ یَزیدُ بِالنِّساءِ، فَاُدخِلنَ عَلی نِسائِهِ، وامَرَ نِساءَ آلِ ابی سُفیانَ، فَاَقَمنَ المَاتَمَ عَلَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) ثَلاثَةَ ایّامٍ، فَما بَقِیَت مِنهُنَّ امرَاَةٌ الّا تَلَقَّتنا تَبکی وتَنتَحِبُ، ونُحنَ عَلی حُسَینٍ (علیهالسّلام) ثَلاثا، وبَکَت اُمُّ کُلثومٍ بِنتُ عَبدِ اللّه ِ بنِ عامِرِ بنِ کُرَیزٍ عَلی حُسَینٍ علیه السلام، وهِیَ یَومَئِذٍ عِندَ یَزیدَ بنِ مُعاوِیَةَ. فَقالَ یَزیدُ: حُقَّ لَها ان تُعوِلَ عَلی کَبیرِ قُرَیشٍ وسَیِّدِها.»«یزید دستور داد که زنان را به بخش زنانه ببرند و به زنان خاندان ابو سفیان، فرمان داد که برای حسین (علیه
السّلام) سه روز سوگواری کنند. هیچ زنی از آنان نمانْد، مگر این که دیدم میگریست و شیون میکرد و برای حسین (علیه
السّلام) نوحه سرایی مینمود، تا سه روز.
اُمّ کلثوم، دختر
عبداللّه بن عامر بن کُرَیز ـ که در آن وقت، همسر یزید بود ـ بر حسین (علیه
السّلام) گریست. یزید گفت: حق دارد که بر بزرگ و سَرور
قریش، مویه کند.»
جالب اینکه حتی زمانی هم که یزید مجبور به بازگشت اسرا به مدینه شد و حرم
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را فرا خواند و به آنها گفت: «چه کاری را بیشتر دوست دارید، ماندن نزد من یا رفتن به مدینه؟» آنان تشکیل مجلس عزا را پیش کشیدند و گفتند: «پیش از هر چیز دوست داریم که برای حسین (علیه
السلام) نوحهسرایی کنیم». یزید نیز دستور داد تا خانههایی را در دمشق برایشان خالی کردند و همه هاشمیان و قریشیان برای حسین (علیه
السلام) جامه سیاه پوشیدند و بنا بر نقلی هفت روز عزاداری کردند.
بر اساس گزارش
طبری یزید فرمان داد که زنان اهل بیت به خانهای جداگانه وارد شوند و هر چه لازمشان است، برایشان تهیّه کنند و برادرشان علی
بن الحسین (زین العابدین) (علیه
السّلام) هم در همان خانهای که آنان هستند، همراهشان باشد. زنان، بیرون رفتند تا وارد خانه یزید شدند و هیچ زنی از خاندان معاویه نمانْد، مگر این که به استقبالشان آمد، در حالی که میگریست و بر حسین (علیه
السّلام) نوحه سرایی میکرد. آنان، سه روز، برای حسین (علیه
السّلام) به نوحه سرایی پرداختند.
«عن فاطمة بنت علیّ (علیهالسّلام) ـ فی ذِکرِ امرِ یَزیدَ بِتَجهیزِ السَّبایا ودُخول: قالَ یَزیدُ بنُ مُعاوِیَةَ: یا نُعمانَ بنَ بَشیرٍ، جَهِّزهُم بِما یُصلِحُهُم، وَابعَث مَعَهُم رَجُلاً مِن اهلِ الشّامِ امینا صالِحا، وَابعَث مَعَهُ خَیلاً واعوانا، فَیَسیرَ بِهِم الَی المَدینَةِ، ثُمَّ امَرَ بِالنِّسوَةِ ان یُنزَلنَ فی دارٍ عَلی حِدَةٍ، مَعَهُنَّ ما یُصلِحُهُنَّ، واخوهُنَّ مَعَهُنَّ عَلِیُّ بنُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) فِی الدّارِ الَّتی هُنَّ فیها. قالَ: فَخَرَجنَ حَتّی دَخَلنَ دارَ یَزیدَ، فَلَم تَبقَ مِن آلِ مُعاوِیَةَ امرَاَةٌ الَا استَقبَلَتهُنَّ تَبکی وتَنوحُ عَلَی الحُسَینِ علیه السلام، فَاَقاموا عَلَیهِ المَناحَةَ ثَلاثا.» کار به جایی کشیده شد که یزید نیز از روی
ریا و به ناچار در برابر مردم برای شهادت امام (علیه
السلام) گریه میکرد و مردم نیز همصدا با او میگریستند.
کاروان اهل بیت امام حسین (علیه
السّلام) که در روزهای آخر
ماه رجب از
سال شصت هجری، از مدینه خارج شده بود، بعـد از گذشت ماهها، به مدینه بازمیگشت در حالی که مدینه در غـم شـهادت امـام حسین (علیه
السّلام) و یارانش عزادار بود؛ زیرا خبـر تلخ شهادت امام حسین و یارانش در کربلا، از چند طریق در مدینه انعکاس یافتـه بـود. مردم مدینه از رهگذر رؤیای
ام سلمه و آغشته شـدن
تربت کربلا بـه خـون تـازه، و نیز از طریق پیک مخصوص
عبیدالله به حاکم مدینه، از اصل فاجعه آگاه شده بودند.
بنابر نقل برخی منابع اولین کسی که در مدینه برای امام حسین سوگواری کرد ام
سلمه بود. در کتاب
تاریخ یعقوبی چنین آمده است:
«کانَ اوَّلَ صارِخَةٍ صَرَخَت فِی المَدینَةِ اُمُّ سَلَمَةَ زَوجُ رَسولِ اللّه ِ، کانَ دَفَعَ الَیها قارورَةً فیها تُربَةٌ، وقالَ لَها: انَّ جِبریلَ اعلَمَنی انَّ اُمَّتی تَقتُلُ الحُسَینَ. قالَت: واعطانی هذِهِ التُّربَةَ، وقالَ لی: «اذا صارَت دَما عَبیطا فَاعلَمی انَّ الحُسَینَ قَد قُتِلَ»، وکانَت عِندَها. فَلَمّا حَضَرَ ذلِکَ الوَقتُ، جَعَلَت تَنظُرُ الَی القارورَةِ فی کُلِّ ساعَةٍ، فَلَمّا رَاَتها قَد صارَت دَما صاحَت: وا حُسَیناه! وَابنَ رَسولِ اللّه ِ! وتَصارَخَتِ النِّساءُ مِن کُلِّ ناحِیَةٍ، حَتَّی ارتَفَعَتِ المَدینَةُ بِالرَّجَّةِ الَّتی ما سُمِعَ بِمِثلِها قَطُّ.»«نخستین شیون کنندهای که صدایش در مدینه بلند شد، امّ
سلمه، همسر پیامبر خدا بود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، شیشهای پُر از خاک به وی سپرده بود... و به او فرموده بود که: «
جبرئیل به من خبر داده که امّت من، حسین را میکُشند». امّ
سلمه گفت: پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) این خاک را به من داد و فرمود: «وقتی این خاک، خون تازه شد، بدان که حسین، کشته شده است». این، پیش امّ
سلمه بود. هنگامی که زمانش فرا رسید، امّ
سلمه، هر ساعت به آن شیشه نظر میانداخت و وقتی دید که آن خاک، خون شده است، فریادش به «وا حسینا! ای پسر پیامبر خدا! » بلند شد. زنان، از هر سو شیون سر دادند، تا این که در مدینه چنان ولوِلهای شد که تا آن زمان، شنیده نشده بود.»
شیخ مفید در روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) چنین آورده است:
«اصبَحَت یَوما اُمُّ سَلَمَةَ تَبکی، فَقیلَ لَها: مِمَّ بُکاؤُکِ؟ فَقالَت: لَقَد قُتِلَ ابنِیَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) اللَّیلَةَ، وذلِکَ انَّنی ما رَاَیتُ رَسولَ اللّه ِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُنذُ قُبِضَ الَا اللَّیلَةَ، فَرَاَیتُهُ شاحِبا کَئیبا، قالَت: فَقُلتُ: ما لی اراکَ یا رَسولَ اللّه ِ شاحِبا کَئیبا؟ قالَ: ما زِلتُ اللَّیلَةَ احفِرُ قُبورا لِلحُسَینِ واصحابِهِ علیهم السلام.»«صبح روزی، امّ
سلمه، گریان برخاست. به او گفتند: گریه ات برای چیست؟ گفت: پسرم حسین (علیه
السّلام) امشب کشته شد. این از آن روست که از آن روزی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در گذشته، جز امشب، او را به خواب ندیده بودم، و دیدم که رنگ پریده و دلگیر است. گفتم: ای پیامبر خدا! چه شده که تو را رنگ پریده و دلگیر میبینم؟ فرمود: «امشبی را تا صبح برای حسین و یارانش قبر میکَنْدم».»
برخی از منابع
اهل سنت مانند
سنن ترمذی نیز گزارشی به همین مضمون نقل کردهاند.
بنابر گزارشات تاریخی، با رسیدن خبر شهادت امام حسین (علیه
السّلام) و یارانش به
مدینه، دختران
عقیل بن ابیطالب و دیگر زنان بنی هاشم ماتم زده از خانه های خود خارج شده و شروع به سوگواری کردند.
شیخ مفید به نقل از
عبداللّه بن عامر مینویسد: هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه
السّلام) به مدینه رسید،
اسماء دختر
عقیل بن ابیطالب با گروهی از زنان، بیرون آمد و به کنار قبر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) پناه برد و در آن جا به گریه و زاری پرداخت.
صاحب
الارشاد چنین آورده است:
اُمّ لقمان، دختر عقیل
بن ابی طالب، هنگامی که خبر شهادت امام حسین (علیه
السّلام) را شنید، سربرهنه، به همراه خواهرانش:
اُمّ هانی، اسماء،
رَمْله و
زینب، دختران عقیل
بن ابی طالب ـ که رحمت خدا بر آنان باد ـ بیرون آمد و در حالی که بر کشتگان کربلا میگریست، میگفت: چه میگویید، اگر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به شما بگوید: ای آخرین امّت! پس از من، با عترت و خاندانم چه کردید؟ برخی از آنان، اسیرند و برخی شان به خون آغشتهاند. این، پاداش خیرخواهی من برایتان نبود که با خویشاوندان من، بدرفتاری کنید!
امالبنین در
کربلا حضور نداشت؛ اما فرزندانش همگی در رکاب
امام حسین (علیهالسّلام) به شهادت رسیدند.
به گزارش شماری از منابع، امالبنین در پی آگاهی از واقعه کربلا، برای جان امام حسین (علیه
السّلام) بیش از پسرانش نگران بود. او از حال امام جویا شد و گفت: اگر حسین زنده باشد، غمی نیست که فرزندانم را از دست داده باشم.
از آن پس وی در خانهاش با حضور زنان
بنیهاشم مجلس سوگواری برپا میکرد.
او هر روز با نوهاش عبیدالله، فرزند عباس، به
بقیع میرفت و سرودههایی را که خود در رثای عباس سروده بود، میخواند و دردمندانه میگریست. وی در این سرودهها، مردم را از امالبنین خواندن خود نهی میکرد؛ زیرا چهار پسرش را که همچون شیر بیشه بودند، از دست داده بود و دیگر پسری نداشت که به نام آنان «مادر پسران» خوانده شود. نیز در سرودههای دیگر، از شاهدان نبرد پسرانش میپرسد: چگونه گرز آهنین بر سر عباس فرود آمد؟ و خود پاسخ میدهد: اگر عباس دست داشت و شمشیرش در دستانش بود، کسی به او نزدیک نمیشد.
مردم نزد او گرد میآمدند و با وی در گریستن همنوا میشدند. گفتهاند که حتی
مروان بن حکم اموی، از دشمنان اهلبیت، نیز با شنیدن سرودههای جانسوز او میگریست.
با ورود اهلبیت به مدینه، شهر یکپارچه صورت ماتم و عزا و شیون به خود گرفت و همه به سوی قبر حضرت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) روانه شدند.
سید بن طاووس در کتاب
اللهوف مینویسد:
حضرت سجاد (صلواتاللهعلیه) با اهل و عیال خود به شهر مدینه وارد شدند و نگاهی به خانههای فامیل و مردان خاندانش انداختند، دیدند آن خانهها همه با زبان حال نوحهگرند و اشک میریزند که کجایند صاحبان ما و فریاد وا مصیبتاه در آنها بلند است....
زینب کبری (علیهاالسّلام) به محض ورود به مدینه به همراه دیگر زنان و دختران امام حسین وارد در
مسجد النبی شدند و سخنان جانسوزی را با جد خویش ایراد نمودند:
«یا جَدّاه اِنّی ناعِیهٌ اِلَیْکَ اخِی الْحُسَیْنَ»؛ «ای جدّا! من خبر مرگ برادرم حسین را برای تو آوردهام.»
همچنین در برخی اخبار آمده است که: زمانی که خبر شهادت امام حسین (علیه
السّلام) به ام
سلمه رسید، چادری در مسجد پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بر پا کرد و در آن نشست و لباسی مشکی بر تن کرد.
حضرت زینب (
سلاماللهعلیها) در عزای برادر و اهل بیت و فرزندان و اصحاب او مداوم گریه میکرد و هیچگاه اشک چشمانش خشک نشد و زمانی که به فرزند برادرش، حضرت زینالعابدین (علیه
السلام) مینگریست حزن او تجدید و اندوهش زیاد میشد و این وضعیت برای ایشان بود تا پس از دو سال به ملکوت اعلی پیوست.
به نقل از منابع متقدم، برخی از زنان اهل بیت تا پایان عمر سوگواری خود را ادامه دادند. گفته شده
رباب پس از بازگشت اسرا به مدینه، در سوگ
اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) پیوسته گریان و عزادار بود.
از امام صادق (علیه
السّلام) روایت کردهاند که بعد از واقعه کربلا، رباب همسر امام حسین (علیه
السّلام) برای آن حضرت ماتم به پا کرد و گریست و زنان و خادمان نیز آنقدر گریه کردند که اشکهایشان تمام شد.
همچنین نقل کردهاند که وقتی پس از شهادت امام حسین (علیه
السّلام)، اهـل بیـت بـه مدینه بازگشتند، بعضی از اشراف
قریش، به
خواستگاری ربـاب مـادر
سکینه، همسر آن حضرت آمدند؛ اما او گفت: بعد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کس دیگری را به عنوان
پدرشوهر نمیپذیرم. او پس از واقعه کربلا هرگز زیر سقفی ننشست و بعد از یک سال، از شدت حـزن و اندوه در گذشت.
وی اشعاری نیز در رثای حضرت سرود که از جمله آن چنین است:
إنَّ الَّذي كانَ نورا يُستَضاءُ بِهِ | | بِكَربَلاءَ قَتيلٌ غَيرُ مَدفونِ |
سِبطَ النَّبِيِّ جَزاكَ اللّه ُ | | صالِحَةً عَنّا وجُنِّبتَ خُسرانَ المَوازينِ |
قَد كُنتَ لي جَبَلاً صَعبا ألوذُ بِهِ | | وكُنتَ تَصحَبُنا بِالرُّحمِ وَالدّينِ |
مَن لِليَتامى ومَن لِلسّائِلينَ | | ومَن يُغني ويَأوي إلَيهِ كُلُّ مِسكينِ |
وَاللّه ِلا أبتَغي صِهرا بِصِهرِكُمُ | | حَتّى اُغَيَّبَ بَينَ الرَّملِ وَالطّينِ |
| | |
«آنکس که نور و روشنی بخش بود، در کربلا کشته شد و او را دفن نکردند. ای نوه پیامبر! خدای به تو جزای نیک دهد و امید که از هر زیانی در سنجش اعمال در روز رستاخیز دور باشی. تو برایم کوه استواری بودی که بر او تکیه میکردم. تو نسبت به ما با دین و عاطفه برخورد میکردی. اکنون یتیمان و فقیران و بیچارگان، چه کسی را دارند که به او پناه برند؟ به خدا هرگز در پی شوهر نخواهم بود تا آنکه زیر خاک بروم.»
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۱۷۰-۱۷۱.