ابوسفیان سراقة بن مالک مدلجی کنانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ابوسفیان سراقة بن مالک مدلجی کنانی،
صحابی پیامبر اسلام و شاعری بود که به ردیابی شهرت داشت. او پس از
فتح مکه در دیدار پیامبر،
اسلام آورد و طبق پیشگوییهای پیامبر، زیورآلاتِ
خسروپرویز را
عمر بر او پوشاند. سراقة سرانجام به
سال ۲۴ هجری قمری درگذشت.
ابوسفیان، سراقة بن
مالک بن جعشم مدلجی کنانی،
صحابی و شاعری بود که در دوره
جاهلیت به پیزنی و ردیابی شهرت داشت.
هنگامی که
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به
مدینه هجرت کرد،
قریش صد شتر برای کسی که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را پیدا کرده، نزد آنان ببرد، جایزه قرار داد. سراقه برای یافتن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و همراهش
ابوبکر پیشقدم شد. هنگامی که به آنان نزدیک شد، پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را
نفرین کرد. این بود که گامهای اسبش در زمینِ سخت فرو رفت.
او ندا داد: من سراقة بن مالک بن جعشم هستم. به من گوش فرا دهید. به خدا سوگند که از جانب من گزندی به شما نمیرسد. ابوبکر گفت: از ما چه میخواهی؟ گفت: محمد نوشتهای برایم بنویسد که نشانهای میان من و او باشد. ابوبکر نوشتهای برای او بر روی استخوانی یا پارچه یا پوستی نوشت و نزد او انداخت. سراقه آن را گرفت و در خورجینش گذاشت و از این ماجرا چیزی به قریش باز نگفت، تا این که خداوند
مکه را برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) گشود و حضرت از
نبرد حنین و
طائف فارغ شد.
سراقه که آن نوشته را همراه داشت، به دنبال رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) رفت و پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را در
جعرانه در حالی که آن حضرت سوار بر شتر بود، ملاقات کرد و به او گفت: ای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)، این نوشته توست و من سراقة بن مالک بن جعشم هستم. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) به او گفت: هنگام وفا و نیکی است. سراقه به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) نزدیک شد و
اسلام آورد.
روز هجرت، هنگامی که سراقه در پی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) بود حضرت به او فرمود: ای سراقه، چگونه خواهی بود آنگاه که زیور خسرو را بر تن کنی و کمربند او را بر میان بندی و افسر او را بر سر بگذاری؟
چون
مدائن فتح شد، زیورآلات، کمربند و تاج
خسرو یزدگرد را آوردند.
عمر بن خطاب سراقه را خواست و آنها را بر تن او کرد. سراقه دستانش را گشود و گفت: شکر خدای را که اینها را از تن خسرو، پسر هرمز برون کرد و بر سراقه مردی اعرابی از
بنیمدلج، پوشاند!
عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۱۴۸.