سخن گفتن ائمه با پیامبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در منابع شیعه و
اهل سنت، مواردی نقل شده است که براساس آنها، اهل بیت (علیهمالسلام) و برخی معاصران
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله)،
بعد از رحلت حضرتشان با ایشان سخن گفته و مشکلات خویش را با
پیامبر در میان گذاشتهاند.
در منابع
شیعه و اهل سنت، مواردی نقل شده است که براساس آنها،
اهل بیت (علیهمالسلام) و برخی معاصران
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله)،
بعد از رحلت حضرتشان با ایشان
سخن گفته و مشکلات خویش را با
پیامبر در میان گذاشتهاند. در ذیل به تعدادی از آنها اشاره میکنیم:
امام علی (علیهالسلام) هنگام غسل دادن
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله) خطاب به ایشان عرضه داشت: «پدر و مادرم فدای تو ای
رسول خدا! با
مرگ تو رشتهای پاره شد که در مرگ دیگران اینگونه قطع نشد، با مرگ تو رشته
پیامبری، و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست.
مصیبت تو، دیگر مصیبتدیدگان را به شکیبایی واداشت و همه را در مصیبت تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمیکردی، و از بیتابی نهی نمیفرمودی، آنقدر
اشک میریختم تا اشکهایم تمام شود، و این درد جانکاه همیشه در من میماند، و اندوهم جاودانه میشد، که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است! چه باید کرد که زندگی را دوباره نمیتوان بازگرداند، و نمیتوان مانع مرگ شد، پدر و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن، و در خاطر خود نگهدار!».
امام علی (
عليهالسلام) در روزهای آخر عمرشان فرمود: «همانگونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود رسول خدا (
صلي
الله
عليه
وآله) را دیدم. سپس گفتم ای رسول خدا! از امت تو چه تلخیها دیدم و از
لجبازی و دشمنی آنها چه کشیدم!
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله) فرمود: نفرینشان کن. گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد، و به جای من شخص بدی را بر آنها مسلط گرداند».
سجستانی نقل میکند؛ زمانی که قاصد مأمون برای احضار
حضرت رضا (علیهالسلام) از خراسان به
مدینه وارد شد، من در مدینه بودم آن بزرگوار برای وداع رسول اکرم (
صلي
الله
عليه
وآله) به
مسجد وارد شد و چند مرتبه خداحافظی کرده و دوباره به سوی
قبر مطهر باز میگشت و صدایش را به
گریه و ناله بلند میکرد. من پیش رفتم و سلام کردم، جوابم را داد، او را به طلب
مأمون تهنیت گفتم. فرمود: «مرا واگذار! همانا از جوار جد بزرگوارم بیرون میروم و در غربت میمیرم و پیش
هارون دفن میشوم».
نقل شده است:
حضرت زینب (سلاماللهعلیها) دختر
امام علی (علیهالسلام) با صدای غمناک و دل پُر درد بر حسین مینالید و صدا میزد: «ای محمد که
فرشتگان آسمان بر تو
درود فرستادند؛ این حسین است که به خون آغشته و اعضایش از هم جدا شده است و این
دختران تو هستند که اسیرند، شکایتم را به پیشگاه
خداوند میبرم و به
محمد مصطفی و
علی مرتضی و
فاطمه زهرا و
حمزه سیدالشهداء شکایت میکنم».
در برخی
منابع اهل سنت نیز نقل شده است که زمان خلیفه دوم، خشکسالی سختی به وجود آمد. مردی پیش قبر
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله) آمده و گفت: ای رسول خدا! از خداوند برای امتت طلب
آب کن که آنها در حال هلاک شدن هستند.
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله) به
خواب این شخص آمده و فرمود: «پیش عمر برو و
سلام مرا به او برسان و بگو که
نماز استسقا بخواند که به زودی همگان سیراب میشوند. آن مرد پیش عمر رفت و داستان را به او گفت.
عمر با شنیدن این سخنان گریست...
نقل چنین روایتی در منابع
اهل سنت (حتی اگر آن را صحیح ندانند) نشانگر آن است که آنان مشکلی با درخواست از
پیامبر (
صلي
الله
عليه
وآله)
بعد از رحلتشان نداشتند.
پایگاه اسلام کوئست.