سجاح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سجاح، زنی از
قبیله بنیتمیم بود که پس از رحلت
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، به منظور کسب قدرت سیاسی و نظامی با حمایت برخی از سران بنیتمیم و
بنوتغلب، ادعای
نبوت نمود و با پیوستن به
مسیلمه کذاب، درصدد جنگ با
ابوبکر برآمد. در
نبرد یمامه، که بین سپاه اسلام با نیروهای مسیلمه و سجاح، رخ داد؛ مسیلمه کشته شد. بنابر نقل منابع، سجاح پس از فرار از آن معرکه، به میان
بنوتغلب بازگشت و مسلمان شد و در همانجا وفات نمود.
واژه سجاح از ریشه سجح به معنای آسانی، لطافت و نرمیگونه، زیبایی و اعتدال در راه رفتن است.
سجاح از مردم جزیره در شمال عراق
و به قولی، از مردم
موصل بود و نسبش از طرف پدر به بنوتمیم و از طرف مادر به
بنوتغلب میرسید.
سجاح دختر
حارث بن سُوید بن عقفان
یا دختر
اوس بن حق یا
اوس بن حریز نیز از جمله پیامبران دروغین بود که تقریبا هم زمان با مسیلمه در میان بنیتمیم ادعای نبوت کرد.
بنابراین در منابع، نسب سجاح به دو صورت متفاوت ذکر شده است: سجاح بنت اوس ... بن تمیم و ام صادر سجاح بنت حارث ... .
در منابع ذکری از تاریخ تولد او نیست، اما گفته شده که سجاح قبل از ادعای پیامبری، کاهنه
و مسیحی بوده
یا دست کم، از مسیحیان
بنوتغلب،
کیش نصارا را آموخته بود.
در جریان ارتداد که بعد از رحلت پیامبر اکرم در سال ۶۳۲ م/۱۱ ه. ق در میان برخی از قبایل عرب برای از بین بردن برتری سیاسی و نظامی حکومت اسلامی
مدینه در
جزیرةالعرب به وجود آمد، سجاح برای کسب قدرت و حاکمیت
در میان
بنوتغلب ادعای پیامبری کرد
و برای جنگ با ابوبکر حرکت کرد.
بعد از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، کارگزاران آن حضرت بر قبیله بنىتمیم عبارت بودند از:
زبرقان بن بدر،
قیس بن عاصم،
صفوان بن صفوان،
سبرة بن عمرو،
وکیع بن مالک و
مالک بن نویره.
با رسیدن خبر درگذشت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، صفوان و زبرقان با همراه داشتن صدقاتی، نزد ابوبکر آمدند؛ ولى قیس بن عاصم که رقیب زبرقان بود و تصمیم داشت در کار آنان اخلال کند؛ در همین گیرودار بود که «سجاح» ادعای پیامبرى کرد. او موفق شد زبَرقان بن بدر و مردم بسیاری از بنیتمیم را پیرو خویش سازد.
هُذیل، مالک بن نُویره،
بنوتَغلب (از اقوام مادریاش) و وکیع (پسر مالک بن نویره)
نیز دعوت او را پذیرفتند و با او متحد شدند.
سجّاح زنی شاعر و دارای اطلاعات دینی و استعداد فرماندهی و طالب قدرت بود. او علاوه بر
جادوگری و
کهانت برای جذب دیگران، همانند مسیلمه سخنانی سجعگونه میگفت.
او پیامهای خود را به صورت مسجع و به تقلید از
قرآن، با خطابهای جمعی بیان میکرد
و خداوند را "رب السحاب" مینامید
و در یکی از سخنان سجعگونه چنین گفته است: "اعدوا الرکاب و استعدوا للنهاب، ثم اغیروا علی الرباب، فلیس دونهم حجاب؛ سواران را آماده کنید و برای غارت آماده شوید و به سوی
قبیله رباب حمله برید که مانعی در مقابل آنها نیست."
سجاح ادعا میکرد این سخنان را
جبرئیل به او
وحی میکند.
از عقاید انحرافی او این بود که زن را در گرفتن دو شوهر آزاد میدانست
و تعصبات قومی را نیز تحریک مینمود و به همین سبب، طرفداران بسیار جلب کرد.
گزارش شده که «سجاح» برای جنگ با مسلمانان عازم
مدینه شد، اما هنگامی که به ناحیه «
جرف» رسید، بنوتمیم با توجه به اختلاف نظری که میان سرانشان وجود داشت و نیز اینکه «سجاح» از قبیله خودشان بود، در نهایت از رویارویی با او خودداری کردند.
بعد از پیوستن گروههایی از بنوتمیم و
بنو تغلب،سجاح با سپاهیان خویش به قصد مدینه حرکت کرد،
اما به علت عدم همیاری برخی از نیروهایش، تصمیم گرفت به
یمامه برود.
او در این رابطه گفت: "علیکم بالیمامه و دفوا دفیف الحمامه...؛ به سوی یمامه حرکت کنید و چون کبوتر بال بگشائید".
طبق نقلی دیگر سجاح وقتی شنید که در سرزمین یمامه مسیلمه ادعای نبوت دارد و مردم را به سوی خویش دعوت میکند، با جماعتی انبوه از پیروان خویش به سوی یمامه روی آورد.
مسیلمه پس از آگاهی از قصد سجاح نگران شد، زیرا هم سپاه اسلام، مسیلمه را تهدید میکرد و هم از این میترسید که در صورت جنگ با سجاح، قبایل دیگر بر او چیره گردند.
به همین سبب، مسیلمه که میدانست نمیتواند به طور همزمان در دو جناح با مخالفانش بجنگد، مصلحت دید از طریق مدارا با سجاح مذاکره کند و این سیاست را تنها راه دور کردن سجاح از یمامه تشخیص داد.
درباره چگونگی ملاقات و صلح سجاح با مسیلمه، روایاتی متفاوت و گاه توام با افسانه وجود دارد. به روایت
سیف بن عمر، آنان در
امواء دیدار کردند. سجاح هدیه مسیلمه را پذیرفت و به او امان داد. مسیلمه به سجاح گفت که نیمی از دنیا از آن ماست و نیم دیگر از آن
قریش، و چون قریش به
عدالت رفتار نکرده، خدا آن را به تو بخشیده است. سپس، مسیلمه سخنانی مسجع گفت و سجاح در مقابل نصف محصول یمامه، با وی صلح کرد.
بنا به روایت دیگر، سجاح در حجر با مسیلمه دیدار و با او ازدواج کرد و آنان دینی واحد به وجود آوردند.
صاحب
الفخری مینویسد: «سجاح که افرادش از افراد مسیلمه بیشتر بودند، به جنگ مسیلمه رهسپار شد. وقتی مسیلمه از حرکت سجاح آگاه شد، صلاح را در این دید که با او مشورت کند. و به قول خودش درباره وحیی که از آسمان بر آنها نازل میشود، گفتوگو کنند تا هر کس بر حق بود، دیگری از او پیروی کند. مسیلمه خیمهای بر پا کرد و موفق شد سجاح را فریب دهد.»
سجاح از خیمه مسیلمه خارج شد و به یاران خویش گفت: مسیلمه قدری از وحیی که برایش نازل شده بود برای من خواند و من هم دیدم حق با اوست؛ از این رو امر نبوت را به او تسلیم کردم. با توافقی که بین آنها صورت گرفت، مسیلمه با سجاح
ازدواج کرد
و
مهریه این ازدواج را بخشوده شدن
نماز صبح و
نماز عشاء اعلام کرد.
طبری بدون ذکر نام راوی، جزئیاتی شرمآور درباره ازدواج آنها بیان کرده است. بر اساس روایت وی، مسیلمه در یک ملاقات سه روزه با سجاح، حرفهای خود را به عنوان آیهای با این مضمون، که خداوند زنان را آفرید و مردان را جفت آنها قرار داد تا از این طریق نسل ایجاد کنند، برای سجاح بیان کرد. سجاح تحت تاثیر این سخنان به پیامبری مسیلمه گواهی داد و از او درخواست ازدواج کرد تا با یکدیگر بر همه عربها تسلط یابند. سجاح که بدون مهریه با او ازدواج کرده بود، در مواجهه با سرزنش قومش از مسیلمه تقاضای مهریه کرد
و مسیلمه در اجتماع دو
قبیله بنیحنیفه و بنیتمیم، سجاح را از خاندانش خواستگاری کرد.
به نوشته
اغلب منابع، مهریه سجاح حذف
نماز صبح و
عشا از مردم بنوتمیم بود و این مطلب را
شبیب (شبث) بن ربعی ریاحی، مؤذن سجاح اعلام کرد.
نقل چنین مطالبی درباره کیفیت ازدواج سجاح در بعضی منابع، باعث شده است که نام سجاح به عنوان زنی بدکار و شهوتران مثل شود.
هرچند در کیفیت ازدواج سجاح و مسیلمه تردید وجود دارد ولی مردود دانستن اصل ازدواج آنها نیز بعید به نظر میرسد، زیرا افزون بر آنکه در منابع به صورت متواتر به این موضوع اشاره شده است، آن دو در یک مقطع زمانی منافع مشترکی داشتهاند.
اتحاد این دو، نیروی عظیمی را بر علیه مسلمانان شکل داد. ابوبکر،
خالد بن ولید را مامور سرکوبی آنها کرد.
ثَمامة بن اَثال، با یاران خویش به ملازمت خالد پیوست.
خالد بن ولید با نیروهای خویش با مسیلمه درگیر شد. در این جنگ که در
ماه ربیعالاول سال دوازدهم هجری صورت گرفت،
مسیلمه به قتل رسید. بدین ترتیب که
ابودجانه انصاری نیزهای به او زد، مسیلمه، ابودجانه را
شهید کرد، آنگاه
وحشی (قاتل
حمزه، عموی پیامبر) زوبین خود را به سوی او پرتاب کرد و او را کشت.
وحشی خود در این رابطه میگوید: "قَتلتُ خیرالناس و شر الناس؛ من بهترین مردم (حمزه سیدالشهداء) و بدترین مردم را کشتم".
در این جنگ که یکی از سختترین جنگها با مدعیان نبوت و مرتدین بود، مسلمانان بسیاری به شهادت رسیدند. منابع از کشته شدن ۱۲۰۰ تن از مسلمانان که ۷۰۰ نفر از آنان
حافظ قرآن بودهاند، خبر دادهاند.
درباره سرنوشت او بعد از جنگ اختلاف وجود دارد. برخی نوشتهاند که سجاح موفق به فرار شد و به
بصره رفت و در همان جا از
دنیا رفت
و بنا به نقلی کشته شده است.
ابن حجر مینویسد: "او پس از
قتل مسیلمه به اسلام برگشت
و تا زمان
خلافت معاویه زنده بود".
بنابر نقل برخی منابع، پس از کشته شدن مسیلمه، سجاح فرار کرد و به جزیره نزد قبیله
بنوتغلب بازگشت
و به قولی، در همانجا درگذشت.
اما به گزارش سیف بن عمر، پس از بیعت مردم کوفه با معاویه در عام الجماعه (سال ۴۱)، سجاح به همراه قبیلهاش به
کوفه انتقال داده شد.
سجاح مانند دیگر پیامبران دروغین از حقیقت پیامبری بسیار به دور بود. اسلام آوردن سجاح، بزرگترین دلیل بر پیامبر نبودن وی است و هیچگونه اثری از زمان ادعای پیامبری او و آیینی که میخواست بیاورد، باقی نمانده است.
گروه پژوهشی ویکی فقه، تاریخ: ۳۱/۱/۱۳۹۸.