سببشناسی و درمان اختلالات روانتنی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سببشناسی و درمان اختلالات روانتنی، یکی از مباحث مطرح در
آسیبشناسی روانی در علم
روانشناسی بوده که به بررسی اسباب و علل
اختلالات روانتنی پرداخته و شیوههای درمانی این اختلالات را مورد بررسی قرار میدهد که ما نیز در این مقاله بعد از بیان تعریف اختلالات روانتنی به بررسی این موضوع میپردازیم.
افکار و هیجانهای آدمی نحوه واکنشدهی وی را تغییر میدهند. یکی از واکنشهای بدنی انسان،
بیماری است و ما معمولا از این مساله غافل هستیم که بیماریهای جسمانی
نظیر زخم معده، بیماری قلبی و عروقی و آسم ممکن است تحت تاثیر افکار و
احساسات قرار گیرند. شواهد زیادی وجود دارد که نشان میدهد، مدت و شاید حتی وقوع این نوع بیماریها میتواند تحت تاثیر حالتهای روانی مبتلایان به آنها قرار گیرد. چنین اختلالی، اختلال روانتنی نام دارد و به صورت اختلال بدنی که تحت تاثیر ذهن قرار دارد، یا در شدیدترین حالت، توسط
ذهن ایجاد میشود، تعریف شده است.
اختلالهای روانتنی، شامل اختلالهایی است که در آنها نشانهها مستقیما مربوط به
آسیب مغزی یا وجود یک وضع غیرعادی در محیط زیست شیمایی
مغز است. این اختلالات ممکن است در نتیجه پیری، بیماریهای تباهکننده
دستگاه عصبی (مثل
سیفیلیس)، یا فروبری مواد سمی (مثل مسمومیت ناشی از سرب یا
الکلیسم شدید) ایجاد شوند.
تشخیص اختلال روانتنی زمانی صورت میگیرد که یک اختلال با آسیب جسمانی شناختهشده وجود داشته باشد و رویدادهایی که از
نظر روانشناختی معنادار هستند قبل از اختلال واقع شده و به شروع یا وخیمتر شدن آن کمک کنند. عوامل روانی میتوانند شرایط جسمانی متعدد را در تعداد زیادی از دستگاههای عضوی تحت تاثیر قرار دهند، دستگاههایی
نظیر دستگاه تنفسی، دستگاه قلبی ـ عروقی، پوست و دستگاه معدی ـ رودهای واندامهای حسی. در هر فرد ممکن است تنها یک دستگاه عضوی در برابر تاثیرات روانی آسیبپذیر باشد.
دیدگاههای متفاوتی در تبیین اختلالات روانتنی و درمان آنها وجود دارد. چهار
نظریه که با چهار مکتب
نابهنجاری مطابقت دارند، عبارتند از: زیستپزشکی، روانپویشی، رفتاری و شناختی. همه این
نظریهها با رویکرد
بیماریپذیری ارثی استرس هماهنگ هستند.
رویکرد بیماریپذیری ارثی ـ استرس:
"
بیماریپذیری ارثی" به ضعف سرشتی اشاره دارد که زیربنای آسیب جسمانی است و "
استرس" حاکی از واکنش روانی به رویدادهای معنادار است. طبق این رویکرد، زمانی فرد دچار اختلال روانتنی میشود که هم آسیبپذیری جسمانی داشته باشد و هم
فشار روانی (استرس) را تجربه کرده باشد. اگر فردی از
نظر سرشتی شدیدا ضعیف باشد، استرس بسیار کمی کافی است تا آغازگر بیماری باشد، از طرف دیگر، در صورتی که استرس شدیدی رخ دهد، حتی افرادی که از
نظر سرشتی قوی هستند، میتوانند به بیماری مبتلا شوند. در واقع، این رویکرد میگوید، افرادی که دچار زخمهای گوارشی میشوند، هم از
نظر سرشتی در برابر مشکلات رودهای ـ معدی آسیبپذیرند و هم استرس کافی برای راهاندازی آسیب را تجربه میکنند.
نظریه زیستپزشکی بر بیماریپذیری ارثی به عنوان زیربنای بیماری روانتنی تاکید میکند. اغلب
نظریهپردازان زیستپزشکی به جای یک مؤلفه، بر چند مورد تاکید میکنند.
در وهله اول در الگوی زیستپزشکی، داشتن آمادگی برای اختلالهای روانتنی که از
نظر ژنتیکی، ارثی است، بررسی میشود. تحقیقات نشان میدهد اگر یکی از
دوقلوهای یکتخمکی مبتلا به زخم معده شده باشد، احتمال اینکه دیگری نیز به آن مبتلا شود بیشتر از ابتلای
دوقلوهای دوتخمکی است. تمام ژنهای دوقلوهای یکتخمکی مشابهاند، در حالی که تنها نیمی از ژنهای دوقلوهای دوتخمکی مشابهاند. تشابه بیشتر دوقلوهای یکتخمکی به احتمال زیاد توسط عوامل ارثی، توجیه میشود، زیرا محیطی که دوقلوهای دوتخمکی در آن سهیمند، تقریبا مشابه محیط دوقلوهای یکتخمکی است.
در یک دیدگاه ژنتیکی دیگر، ارثی بودن ضعف در یکاندام بهخصوصی، مطرح میشود. یعنی وقتی فردی دچار استرس میشود، ضعیفترین عضو بدنی او آسیب میبیند. معمولا برخی از ما با معده ضعیف به استرس واکنش نشان میدهیم، افراد دیگر با سردرد و...، اما شواهد جدید این دیدگاه را تایید نمیکند. بررسی ۹۵ مرد نشان داد، مردانی که یک الگوی نشانههای جسمانی تحت شرایط استرس را در یک دوره از زندگی خود گزارش کرده بودند، بعدها از الگوهای متفاوتی خبر دادند.
نظریههای روانپویایی، رفتار را به عنوان نشانه هیجانات پنهان مورد توجه قرار میدهند. بنابراین، تعجبآور نیست که این مکتب قبل از هر چیز، مسائل روانی را که ممکن است بهطور معناداری در ایجاد بیماریهای بدنی دخالت داشته باشند، مورد توجه قرار دهد. در
نظریههای روانپویایی نخستین، اختلالات روانتنی به
اختلالات رشد روانی – جنسی نسبت داده میشوند که در اثر تعارضهای پنهان، آشکار میگردند.
مثلا زخم معده به تعارضهای دهانی، کولیت به تعارض مقعدی و از این قبیل نسبت داده میشوند. لیکن دیدگاههای روانپویایی جدید، تعامل خانوادگی را به عنوان هسته اصلی سببشناسی رابطه بین استرس و اختلالات روانتنی در
نظر میگیرند. مثلا فشارخون، آسم و زخم معده در بین افراد خانوادههایی که این اختلالات در آنها وجود داشته، شایعتر از جمعیت کلی است. اما بهطور کلی در این دیدگاه، اختلالات روانتنی تابعی از ژنها و استرس زندگی هستند.
فرانز الکساندر، (Franz Alexander) مشهورترین
نظریهپرداز
روانکاوی، آسیبپذیری ژنتیکیاندام، عوامل شخصیت و استرس زندگی را در هم ادغام میکند. شخصی که از
نظر ژنتیکی دراندام خاصی آسیبپذیر است و
تعارضهای روانپویشی بهخصوصی دارد، زمانی که استرس زندگی تعارضهای روانپویشی او را برانگیخته میکند و او دیگر قادر نیست از خود در برابر آنها دفاع کند، به بیماری آناندام مبتلا خواهد شد.
سالهای متمادی پذیرفته شده بود که اگر نوعی
شرطیسازی در ایجاد اختلالات روانتنی نقش داشته باشد،
شرطیسازی عاملی است، زیرا در شرطیسازی عاملی لازم است که ارگانیزم بتواند به صورت ارادی پاسخهای خود را تغییر دهد تا به
تقویت برسد یا از
تنبیه اجتناب ورزد. مثلا کاملا باورکردنی به
نظر میرسید که آسم به دلیل دستیابی به تقویتهایی
نظیر، توجه مادر، نرفتن به مدرسه و از این قبیل ظاهر شود، اما براساس گزارشهای تحقیقی جدید بسیاری از افراد توانستهاند پاسخهای خودکار و غیرارادی خود را تحت کنترل اراده درآورند.
مثلا آزمودنیها توانستهاند ضربان قلب خود را در جهت اجتناب از دریافت شوک تغییر دهند. یافتههای مذکور نشان داد که تنها یادگیری عاملی نمیتواند در ظهور اختلالات بدنی مؤثر باشد، بلکه کنترل ارادی رفتارهای غیرارادی نیز در ظهور یا فرونشاندن این اختلالات عامل مؤثری محسوب میشود.
ویلیام گریس (William Grace) و
دیوید گراهام (David Graham) معتقدند که ادارک فرد از دنیا و اینکه او درباره تهدید چه فکری میکند، پیشبینی میکنند که چه اختلال روانتنی ایجاد خواهد شد. تحقیقات آنها نشان داد که افکار بهخصوصی با بیماریهای بهخصوصی در ارتباط هستند. برای مثال، افراد مبتلا به فشار خون بالا همواره برای مواجه شدن با تهدید در حالت آمادگی دائمی بودند و زمانی که با تهدید روبرو میشدند، فکر میکردند که «هیچ کس تا بهحال بر من غلبه نکرده است، من برای هر چیزی آمادگی دارم».
در بحث درمان اختلالات روانتنی شیوهها و مسلکهای متفاوتی وجود دارد که در این قسمت به بررسی این موارد میپردازیم.
آرامبخشها و ضدافسردگیها فقط در تسکین و آرام کردن بیمار مفیدند. بارزترین این مواد:
لیبریوم،
والیوم، انسدون، سیناکوان، بنتوثال، بارنیت، بارستلین و داروهای دیگر میباشند.
روشهای
درمانگری رفتاری بهویژه
بیوفیدبک (Biofeed back) (پسخوراند زیستی) در درمان
اختلالات روانتنی بسیار مؤثر بوده است. این روش عبارتست از: کنترل پاسخهای غیرارادی مانند تنفس، نبض، ضربان قلب و تشدید یا کاهش آنها به صورت ارادی. به تعبیر دیگر، جریان بیوفیدبک عبارتست از: آموزش و تعلیم کنترل ارادی پاسخهای فیزیولوژیایی اندامهایی از قبیل مغز، قلب، عضلات و غدد.
محققان نشان دادهاند که انسان قادر است این جریانهای بدنی غیرارادی را تحت کنترل و اراده خود درآورد. از طریق کنترل ارادی جریانهای غیرارادی بدن این امکان به وجود میآید که شخص از تاثیرات استرس بر اعضای خود بکاهد و در نتیجه به درمان اختلالاتی از قبیل میگرن، فشارخون و زخم معده نایل آید. ارزش روش بیوفیدبک در درمان اختلالات روانتنی از قبیل تنظیم فشار خون و سایر عملکردهای
دستگاه عصبی خودکار آشکار گردیده است.
این درمان عبارتست از روش
کارل راجرز (Carl Rogers) که در برخورد صمیمانه با مریض او را بهطور غیرمستقیم (Non directive) درمان میکند. این روش بر تخفیف از شدت
عکسالعملهای دفاعی بیمار و تقویت بصیرت او تکیه میکند.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سبب شناسی و درمان اختلالات روان تنی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۶/۱۳.