روضه شب اول محرم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روضه شب اول محرم، به ذکر رشادتها و جانفشانیهای حضرت
مسلم بن عقیل اختصاص دارد که سفیر
امام حسین (علیهالسّلام) به سوی اهل
کوفه بود اما در اثر بیوفایی کوفیان همانند مولایش حضرت ابا عبدالله الحسین با لب خشکیده و در حال عطش به دستور ابن زیاد به
شهادت رسید. لازم به ذکر است که هر یک از شبهای
ماه محرم به نام یکی از شهدا یا شخصیتها یا وقایعی مرتبط با
حادثه کربلا نامگذاری شده و این نامگذاری به طور تعینی و با گذشت زمان صورت گرفته است. این کار از ناحیه ذاکران
اهل بیت (علیهمالسّلام) به تقلید از شبهای خاصی مانند:
عاشورا و
تاسوعا انجام شده است. به همین جهت نخستین شب ماه محرم را به پاس فداکاری و جانفشانیهای سفیر
امام حسین (علیهالسّلام)، شب حضرت
مسلم بن عقیل نام نهادهاند.
جناب
مسلم بن عقیل بن ابیطالب بن عبدالمطلب بن هاشم برادرزاده
حضرت علی (علیهالسّلام) است. وی فرزند عقیل، عموزاده و
صحابی گرانقدر
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) و نوه
ابوطالب، پدر گرامی
امام علی (علیهالسلام) و کنیهاش ابوداود بود.
مسلم بن عقیل پس از ورود به دوران جوانی با
رقیه و به قولی ام کلثوم
دختر علی (علیه
السلام)، پیوند زناشویی بست. دومین ام کلثوم حاضر در کربلا که در منابع تاریخی از وی نام بردهاند، به احتمال قریب به یقین همسر
مسلم بن عقیل است. وی از اجله
بنیهاشم و کسی است که
سید الشهداء (علیهالسّلام) او را به لقب ثقه ملقب فرمودند.
حضرت
مسلم بن عقیل (علیه
السلام)، را میتوان نخستین
شهید حماسه کربلا دانست؛
گرچه در
کربلا حضور نداشت و شهادتش کمی پیشتر از
حادثه کربلا به تاریخ هشتم
ذی الحجه سال شصت هجری در
شهر کوفه رخ داده است.
در عظمت و جلالت وی، همین بس که پیامبر
اسلام (صلیاللهعلیهواله
وسلّم) درباره دلیل محبت خود نسبت به عقیل، خطاب به امام علی (علیه
السّلام) فرمودند:
«وَاللَّهِ، إنّي لَاُحِبُّهُ حُبَّينِ، حُبّاً لَهُ، وحُبّاً لِحُبِّ أبي طالِبٍ لَهُ، وإنَّ وَلَدَهُ لَمَقتولٌ في مَحَبَّةِ وَلَدِكَ» «به خدا سوگند که من عقیل را به دو جهت دوست دارم ... و همانا فرزند عقیل در مسیر محبت و دوستی فرزند تو کشته خواهد شد.»
با اعلام آمادگی گستردۀ کوفیان و ارسال نامههای فراوان، امام حسین (علیه
السّلام) پسر عمویش
مسلم بن عقیل را فراخواندند و از او خواستند به کوفه برود و ایشان را از صحت و سقم آمادگی کوفیان آگاه گرداند.
هنگامیکه
مسلم بن عقیل به کوفه رسید و مردم از ورود او آگاهی یافتند به سوی او شتافتند و ۱۲ هزار نفر با او بیعت کردند.
لذا وی را سفیر امام حسین (علیه
السّلام) دانستهاند.
با این بیعت و استقبال گسترده،
مسلم به امام حسین (علیه
السّلام) نامه نوشت و امام را از دعوت کوفیان آگاه ساخت و از ایشان خواست تا به کوفه بیاید.
با ورود
مسلم به کوفه و بیعت گستردۀ مردم با او،
یزید بن معاویه،
عبیدالله بن زیاد را علاوه بر حکومت
بصره به حکومت کوفه نیز منصوب کرد و از او خواست تا تا مردم را از بیعت حسین (علیه
السّلام) منع و آنان را متفرق ساخته و
مسلم بن عقیل را دستگیر کند و به قتل برساند.
عبیدالله پس از ورود به کوفه به جستجوی
مسلم بن عقیل پرداخت و با نفوذ یکی از کارگزارانش، به نام
مَعقِل در بین شیعیان کوفه، از محل اختفای
مسلم در خانه
هانی بن عروه مطلع گردید، لذا هانی را به خاطر میهمانی از
مسلم دستگیر و زندانی کرد.
مسلم بن عقیل با شنیدن خبر دستگیری هانی
بن عروه، به همراه چهار هزار نفر به سوی قصر عبیدالله حرکت کرد.
هنگامیکه
مسلم و یارانش به قصر عبیدالله رسیدند، با توطئه ابن زیاد سران قبایل و بزرگان کوفه، مردم را از ادامۀ اعتراض منصرف کردند. در این میان
شمر بن ذی الجوشن از جمله افرادی بود که از طرف
عبیداللّه بن زیاد، مامور شد مردم را از اطراف
مسلم پراکنده سازد. او در سخنانی،
مسلم را فتنهگر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.
به این ترتیب با فرا رسیدن شب از آن چهار هزار نفر تنها سیصد نفر به همراه
مسلم باقی ماندند؛
طبری تعداد این افراد را پانصد نفر ذکر کرده است.
البته آنها نیز در طول شب از او جدا شدند و پس از اقامه
نماز تنها سی نفر به همراه
مسلم ماندند.
قیام
مسلم در کوفه در روز سه شنبه هشتم ذی حجه سال شصت هجری واقع گردید.
در غربت و مظلومیت حضرت
مسلم همین بس که بعد از ادای فریضه مغرب، از چهار هزار نفر کوفی حتی یک تن نیز با وی نماند.
مسلم، غریب و تنها در کوچههای کوفه حیران قدم میزد، تا اینکه زنی به نام طَوعَه را دید و از او تقاضای آب کرد؛
زن او را به خانه برد و محل استراحتی برای وی مهیا ساخت.
اما سرانجام مکان اختفای
مسلم با خیانت پسر طَوعَه آشکار شد؛
سربازان ابن زیاد از پشت بامها دستههای نی را آتش میزدند و بر سر آن حضرت میریختند.
با ترفند امان دادن به
مسلم، دشمن توانست وی را بعد از جراحتهای فراوان دستگیر کند.
مسلم تا آخرین لحظات عمر در فکر امام حسین و اهل و عیالش بود، لذا به ابن سعد وصیت کرد تا كسى را به سوى حسين بفرستد تا او را از آمدن به کوفه برحذر دارد.
مسلم بن عقیل همانند مولایش حضرت ابا عبدالله الحسین با لب خشکیده و در حال عطش به
شهادت رسید. نقل است که وی را در حالیکه خون، چهره و لباسش را فرا گرفته و مجروح و بسیار تشنه بود
اسیر کردند.
در داخل قصر
ابن زیاد کوزه آب سردی نیز در کنار درگاه به چشم میخورد.
مسلم رو به آنها کرد و گفت: قدری از این آب به من بدهید.
مسلم بن عمرو گفت: میبینی که چقدر سرد است؟ به خدا قسم هرگز از آن نخواهی چشید، مگر آنکه پیش از آن، آب جوشان
جهنم را بنوشی.
مسلم بن عقیل گفت: وای بر تو، کیستی؟ گفت: من فرزند کسی هستم که حقّی را که تو انکار میکنی میشناسد و نصیحت پیشوایی را که تو با او دشمنی میورزی میپذیرد و در حالیکه تو با او مخالفت میکنی، از او اطاعت میکند. من
مُسلِم بن عَمرو باهِلِی هستم.
مسلم بن عقیل گفت: چه چیز تو را چنین ستمپیشه و سنگدل کرده است؟ ای فرزند
باهله، تو برای رفتن به جهنم و نوشیدن آب جوشان سزاوارتری.
سپس
مسلم به دیوار تکیه داد و نشست.
عُمارَة بن عُقبَه غلامش را فرستاد و کوزه آبی آورد و قدری به
مسلم داد.
مسلم سه بار ظرف آب را بالا برد، ولی هر بار ظرف پر از خون شد. بار آخر دو دندان ثنایای
مسلم در ظرف افتاد و او هرگز نتوانست آب بنوشد. آنگاه گفت: الحمدللّه، اگر این آب روزی من بود آن را مینوشیدم.
ابن زیاد به
ابن حمران که در جنگ با
مسلم مجروح شده بود دستور داد تا برای تشفّی دل خود کشتن
مسلم را بر عهده بگیرد. بُکیر،
مسلم را به بالای قصر برد.
مسلم بن عقیل در آن حال
تکبیر میگفت و
استغفار میکرد و بر
انبیاء و
ملائکه درود میفرستاد و میگفت: خداوندا، میان ما و این گروه که بر ما ستم روا داشتند، ما را تکذیب کردند و کشتند تو خود حکم بفرما. در بالای دار الاماره بکیر سر از بدن نازنیش جدا کرد و پیکرش را از بالای قصر به پائین انداخت.
سپس وحشتزده نزد عبیدالله بازگشت و گفت: هنگامی که
مسلم را به
قتل رساندم، ناگهان دیدم مردی سیاه چهره و زشت در برابرم ایستاده و انگشتان خود را به دهان گرفته است، من با مشاهده آن بسیار ترسیدم!
سر مبارکش را همراه با سر
هانی بن عروه به
شام فرستادند.
یزید دستور داد تا آنها را بر سردر یکی از دروازههای شهر
دمشق آویختند.
پیکرش را نیز در بازار قصابهای کوفه بر روی
زمین کشاندند و سپس در همانجا به دار آویختند.
مسلم در سال
۶۰ هجری،
روز چهارشنبه شهید شد.
در دفن بدن مطهر
مسلم دو نظر است: یکی اینکه جمعی از قبیله هانی آمدند و بدنهای مطهر
مسلم بن عقیل و هانی را دفن کردند.
دیگر اینکه نیمه شب زوجه
میثم تمّار به همراهی چند نفر از جمله همسر
هانی بن عروه، بدنها را در کنار
مسجد اعظم کوفه دفن کردند.
در
شعبان سال
۶۵ هجری به دستور
مختار ثقفی، آستانه حضرت
مسلم بن عقیل (علیه
السلام) بنا گردید و بر روی
قبر، سنگی از مرمر نهاده و گنبدی ساخته شد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: «چشم مؤمنان بر او گریان است، و
ملائکه مقرب الهی بر او درود میفرستند».
امام حسین (علیه
السّلام) هنگامی که
مسلم را به سوی کوفه فرستادند، در قسمتی از نامه به اهل کوفه چنین فرمودند: «برادرم و پسر عمویم و فرد مورد اطمینان از اهل بیتم را نزد شما فرستادم».
هنگامی که امام حسین (علیه
السّلام) خبر شهادت آن حضرت و
هانی را شنید، چند بار فرمود:
«انا للَّه و انا الیه راجعون» سپس فرمود: «خیری در زندگی بعد از آنها نیست».
در قسمتی از زیارتنامه
مسلم میخوانیم:
«السَّلامُ عَلَیک ایهَا الفادی بِنَفسِهِ وَ مُهْجَتِهِ الّشهیدُ الْفَقیهِ المَظلُومِ الْمَغصُوبِ حَقُّهَ المُنتهِک حُرَمَتُهُ. الَّسلامُ عَلَیک یا فادی بِنَفسِهِ ابْنَ عَمِّهِ وَ فَدی بِدَمِهِ دَمْهُ. السَّلامُ عَلَیک یا اوَّلَ الشُّهَداءِ وَ امام السُّعداء ... السُّلامُ عَلَیک یا وَحیداً غَریباً عَنْ اهلِهِ بَینِ الاعْداءِ بِلا ناصرٍ وَ لا مُجیبَ»«
سلام بر تو ای جاننثار، ای شهید فقیه و مظلوم، ای کسی که حقّش
غصب گردید و حرمتش شکسته شد.
سلام بر تو که جانت را فدای پسر عمومیت کردی و برای حفظ او
خون دادی.
سلام بر تو ای اوّلین شهید و ای پیشوای سعادتمندان،
سلام بر تو که میان دشمنان، تنها و بیکس بودی و یار و یاوری نداشتی.»
•
پایگاه اطلاعرسانی حوزه، برگرفته از مقاله «شبهای دهه محرم»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.