روایت ولدنی ابوبکر مرتین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از دلائلی که علمای اهل تسنن برای اثبات حُسن روابط میان
اهلبیت (علیهمالسّلام) و خلفای سهگانه
استدلال میکنند و با استفاده از آن موضع
شیعیان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار میدهند، روایتی است معروف به «ولدنی ابوبکر مرتین» که از قول
امام جعفر صادق (علیهالسّلام) نقل میکنند. ما در اینجا به صورت مختصر سند و نیز دلالت این روایت را از مصادر
شیعه و
سنی مورد بررسی قرار داده و در نهایت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز قرار میدهیم.
این روایت را هیچیک از علمای شیعه نقل نکردهاند، تنها مرحوم
ابوالفتح اربلی در کتاب
کشف الغمه آن را از
عبدالعزیز بن اخضر جنابذی که سنی حنفی است نقل کرده.
وقال الحافظ عبد العزیز
بن الاخضر الجنابذی رحمه الله ابو عبدالله جعفر
بن محمد
بن علی بن الحسین
بن علی بن ابی طالب (
علیهمالسّلام) الصادق وامهام فروة واسمها قریبة بنت القاسم
بن محمد
بن ابی بکر الصدیق رضی الله عنه وامها اسماء بنت عبد الرحمن
بن ابی بکر الصدیق ولذلک قال جعفر (علیهالسّلام) ولقد ولدنی ابو بکر مرتین.
حافظ عبدالعزیز جنابذی گفته است: ابوعبدالله جعفر
بن محمد، مادرش امفروه از طرفی دختر قاسم
بن محمد
بن ابوبکر است و از طرف دیگر مادرش اسماء، دختر
عبدالرحمان بن ابوبکر است و از این روی امام صادق فرموده:
ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنی از دو طرف نسب من به ابوبکر میرسد.
اولاً: حافظ عبدالعزیز جنابذی متوفای ۶۱۱ است و امام صادق (علیهالسّلام) در سال ۱۴۸ هجری به
شهادت رسیده است بین این دو فاصله زیادی وجود دارد. پس
روایت مرسله است و روایت مرسل ارزشی برای استدلال ندارد.
ثانیاً: این شخص سنی مذهب است، چنانچه
ذهبی در
سیر اعلام النبلاء درباره وی مینویسد:
ابن الاخضر الامام العالم المحدث الحافظ... قال ابن النجار: ... وما رایت فی شیوخنا مثله فی کثیرة مسموعاته، وحسن اصوله....
بهترین شاهد بر سنیبودن این شخص، استفاده از کلمه «صدیق» برای ابوبکر است؛ در حالی که همه شیعیان میدانند که این لقب از القاب اختصاصی
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) بوده است. ما این مطلب را در مقاله (چه کسی به ابوبکر لقب «صدیق» و به عمر لقب «فاروق» را داد؟
) به صورت کامل بررسی کردهایم.
از اینرو، این روایت از نظر شیعیان ارزشی ندارد. اگر اهلسنت بخواهند مطلبی را برای شیعیان بیان کنند، باید به روایتی استناد کنند که از طریق روات شیعه به سند صحیح نقل شده باشد.
معنی ندارد که بر اساس روایتی که شیعه قبول ندارد، بخواهند علیه آنها استدلال کنند.
ابنحزم اندلسی که خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفین سر سخت شیعیان است در اینباره مینویسد:
لا معنی لاحتجاجنا
علیهم بروایاتنا، فهم لا یصدّقونها، ولا معنی لاحتجاجهم
علینا بروایاتهم فنحن لا نصدّقها، وانّما یجب ان یحتجّ الخصوم بعضهم
علی بعض بما یصدقّه الذی تقام علیه الحجّة به.
معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم؛ در حالی که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آنها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند؛ در حالی که ما آن روایات را قبول نداریم. از اینرو لازم است که در برابر خصم به چیزی استناد شود که او قبول دارد و برای او حجت است.
این روایت حتی در کتابهای خود اهل سنت نیز سند درستی ندارد و تمام سندهای آن بدون استثناء طبق قواعد رجالی اهل سنت بیاعتبار هستند؛ ولی متاسفانه علمای اهل سنت بدون توجه به سند روایت و از آن جایی که بحث فضائل خلفا در میان است، با چشمان بسته روایات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز علیه
شیعه میپردازند.
ذهبی، رجالی مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت، بدون این که سندی برای آن ذکر کند، مینویسد:
وکان یغضب من الرافضة، ویمقتهم اذا علم انهم یتعرضون لجده ابی بکر ظاهرا وباطنا. هذا لا ریب فیه، ولکن الرافضة قوم جهلة، قد هوی بهم الهوی فی الهاویة فبعدا لهم.
امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر میدید که آنها؛ چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر میشوند، دشمن آنها میشد. ولی رافضه قومی جاهل هستند...
اما وقتی روایاتی در فضائل اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند با اینکه خودش تصریح میکند سند روایت صحیح است، قلبش را شاهد میگیرد که این روایت باطل است!
همانند روایتی که از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل میکند که فرمود:
عدوک یا
علی عدوی، وعدوی عدوّ اللّه.
یا
علی دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن
خداوند است.
ذهبی هیچ دلیلی از نظر رجالی بر ضعف این روایت نمییابد ولی مینویسد:
یشهد القلب انّه باطل.
قلب من شهادت میدهد که این روایت باطل است.
معلوم میشود که یکی از ملاکهای صحت و سقم روایت، شهادت قلب آقای ذهبی است
مهمترین سندی که برای این روایت میتوان یافت، سندی است که
مزّی در
تهذیب الکمال نقل کرده است:
اخبرنا بذلک ابو الفرج عبد الرحمان
بن ابی عمر محمد
بن احمد
بن محمد
بن قدامة المقدسی بدمشق، وابو الذکاء عبد المنعم
بن یحیی
بن ابراهیم الزهری بالمسجد الاقصی، وابو بکر محمد
بن اسماعیل
بن عبدالله
بن الانماطی الانصاری بالقاهرة، وابو بکر عبدالله
بن احمد
بن اسماعیل
بن فارس التمیمی بالاسکندریة، قالوا: اخبرناابو البرکات داود
بن احمد
بن محمد
بن ملاعب البغدادی بدمشق، قال: اخبرنا القاضی ابو الفضل محمد
بن عمر
بن یوسف الارموی ببغداد، قال: اخبرنا الشریف ابو الغنائم عبد الصمد
بن علی بن محمد
بن الحسن ابن المامون، قال: اخبرنا الحافظ ابو الحسن
علی بن عمر
بن احمد ابن مهدی الدارقطنی، قال: حدثنا یعقوب
بن ابراهیم البزاز، قال: حدثنا الحسن
بن عرفة، قال: حدثنا محمد
بن فضیل....
وبه (الاسناد السابق) قال: اخبرنا الدارقطنی، قال: حدثنا ابو بکر احمد
بن محمد
بن اسماعیل الادمی، قال: حدثنا محمد
بن الحسین الحنینی، قال: حدثنا عبد العزیز
بن محمد الازدی، قال: حدثنا حفص
بن غیاث، قال: سمعت جعفر
بن محمد یقول: ما ارجو من شفاعة
علی شیئا الا وانا ارجو من شفاعة ابی بکر مثله، ولقد ولدنی مرتین.
چیزی از
شفاعت علی (علیهالسّلام) امید ندارم، مگر اینکه مثل همان را از ابوبکر امید دارم، به درستی که ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است!.
در سلسه سند این روایت چندین راوی مجهول و ضعیف وجود دارد، از جمله:
۱.
ابوالبرکات داود
بن احمد
بن محمد
بن ملاعب البغدادی: وی مجهول است؛ چنانچه ذهبی در
تاریخ اسلام،
و صفدی در
الوافی بالوفیات،
نام وی را ذکر کرده؛ اما هیچگونه جرح و تعدیلی نیاوردهاند.
۲.
عبدالصمد بن علی بن محمد. وی نیز مجهول است؛ چنانچه
خطیب بغدادی در
تاریخ بغداد،
نامش را آورده؛ ولی هیچ مدح و ذمی دربارهاش نقل نکرده است.
۳.
احمد بن محمد بن اسماعیل الآدمی، مجهول است.
۴.
عبدالعزیز بن محمد الازدی.
نمازی در
مستدرکات علم الرجال،
نام وی را ذکر و تصریح میکند که مجهول است.
۵.
حفص بن غیاث:
سلیمان بن خلف الباجی از علمای اهل سنت درباره وی مینویسد:
قال
علی بن المدینی: احادیث حفص وحاتم
بن وردان عن جعفر
بن محمد منکرة.
علی بن مدینی گفته است: احادیث حفص و
حاتم بن وردان از جعفر
بن محمد (علیهماالسّلام) غیر قابل قبول است.
و
مبارکفوری درباره وی مینویسد:
وحفص
بن غیاث ساء حفظه فی الاخر، صرح به الحافظ فی مقدمة الفتح وقال الذهبی فی المیزان قال ابو زرعة ساء حفظه بعد ما استقضی.
حفص
بن غیاث در اواخر عمرش، حافظهاش ضعیف شده بود. حافظ (ابنحجر) در مقدمه
فتح الباری به آن تصریح کرده است. ذهبی در
المیزان گفته که
ابوزرعه گفته: حفص
بن غیاث بعد از آن که قاضی شد، حافظهاش ضعیف شد.
و نیز ذهبی در
میزان الاعتدال درباره وی مینویسد:
وقال داود
بن رشید: حفص
بن غیاث کثیر الغلط.
داود بن رشید گفته: حفص
بن غیاث، اشتباهاتش زیاد بود.
و در ادامه میگوید:
وقال ابو زرعة: ساء حفظه بعد ما استقضی.
ابوزرعه گفته: حفص
بن غیاث بعد از قاضی شدنش، حافظهاش ضعیف شد.
وقتی در سلسله سند یک روایت چهار نفر مجهول و شخصی همچون حفص
بن غیاث وجود داشته باشد، چگونه میتوان به آن اعتماد کرد.
اخبرنا ابو القاسم اسماعیل
بن محمد
بن الفضل انا ابو منصور
بن شکرویه انا ابو بکر
بن مردویه انا ابو بکر الشافعی انا معاذ
بن المثنی نا مسدد نا یحیی عن جعفر
بن محمد قال تالله لحدثنی ابی ان علیا دخل
علی عمر وهو مسجی بثوبه فاثنی علیه وقال ما احد من اهل الارض القی الله بما فی صحیفته احب الی من المسجی بثوبه قال یحیی ثم ذکر جعفر ابا بکر واثنی علیه وقال ولدنی مرتین.
یحیی از جعفر
بن محمد (علیهماالسّلام) نقل کرده است که فرمود: سوگند به
خدا که پدرم نقل کرد که
علی (علیهالسّلام) بر عمر وارد شد در حالی که (عمر) خود را در لباسش پیچیده بود، امام بر او درود فرستاد و فرمود: احدی از اهل زمین که خداوند به خاطر آن چه در صحیفهاش گذاشته است، در نزد من از این کس که خود را در لباسش پیچیده است، محبوبتر نیست. سپس یحیی گفت که جعفر (علیهالسّلام) از ابوبکر یاد کرد و بر او درود فرستاد و فرمود: ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است.
در سند این روایت اسماعیل
بن محمد
بن الفضل وجود دارد که
ابنعساکر روایت را از وی نقل میکند.
ذهبی درباره وی مینویسد:
وکان ابن عساکر لما رای اسماعیل
بن محمد وقد کبر ونقص حفظه.
وقتی ابنعساکر اسماعیل را دید، اسماعیل پیر شده و حافظهاش خوب کار نمیکرد.
با این حال چگونه میتوان به نقل ابنعساکر از این شخص اعتماد کرد.
و نیز نوشته است:
قال ابو سعد: ... ورایته وقد ضعف، وساء حفظه.
من در حالی او را دیدم که از جهت روایی ضعیف شده بود و حافظهاش خوب کار نمیکرد.
و نیز در سند آن
معاذ بن المثنی وجود دارد که
محمد بن ابییعلی در
طبقات الحنابله و
ابراهیم بن مفلح در
المقصد الارشد درباره وی مینویسند:
قال احمد
بن حنبل هو رجل سوء ساقط العدالة.
احمد بن حنبل گفته است: وی آدم بد و فاقد عدالت است.
وقال حفص
بن غیاث: سمعت جعفر
بن محمد یقول: ما ارجو من شفاعة
علی شیئا الا وانا ارجو من شفاعة ابی بکر مثله. لقد ولدنی مرتین.
حفص
بن غیاث میگوید: جعفر
بن محمد فرمود: آنچه را از شفاعت جدم
علی (علیهالسّلام) انتظار دارم، مثل همان را از شفاعت ابوبکر نیز انتظار دارم.
اولاً: روایت مرسل است و سلسله سند تا حفص
بن غیاث نقل نشده است، شاید سلسله سند همان باشد که مزی نقل کرده است که در آن صورت همان اشکالات را خواهد داشت.
ثانیاً: همانطور که نقل کردیم، حفص
بن غیاث کثیر الغلط و کم حافظه بوده و روایات او از امام صادق منکَر و غیر قابل قبول است.
البته برخی از علمای اهل سنت و به ویژه ذهبی و ابنحجر در کتابهای مختلف، این روایت را نقل کردهاند ولی هیچ یک سندی برای آن ذکر نکردهاند.
بنابراین تمامی سندهای این روایت، ارزشی برای استدلال ندارند و نمیتوان به آن اعتماد کرد.
ذهبی، اصل روایت را در سیر اعلام النبلاء،
اینگونه نقل میکند: «... لقد ولدنی مرتین»؛ در حالی که در جاهای دیگر و از جمله چهار صفحه پایینتر از آن، کلمه «صدیق» را اضافه کرده و روایت را اینگونه تحریف میکند:
فکان یقول: ولدنی الصدیق مرتین.
چگونه ممکن است امام صادق (علیهالسّلام) از کلمه «صدیق» برای ابوبکر استفاده کند؛ در حالی که همه میدانند این لقب از القاب مخصوص امیرالمؤمنین
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) بوده است. ما این مطلب را در جای دیگر ثابت کردهایم.
همانطور که گذشت، مزی در تهذیب الکمال و ذهبی در سیر اعلام النبلاء مینویسند:
حدثنا حفص
بن غیاث، قال: سمعت جعفر
بن محمد یقول: ما ارجو من شفاعة
علی شیئا الا وانا ارجو من شفاعة ابی بکر مثله، ولقد ولدنی مرتین
شهید
نورالله تستری در جواب این مطلب مینویسد:
اقول: یدل
علی کذب هذا الخبر ان صاحب الشفاعة العظمی هو جده (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فلا یلیق به (علیهالسّلام) نسیان شفاعة جده (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واظهار رجاء شفاعة غیره سیما ابو بکر الذی لا شافع له ولا حمیم یوم لا ینفع مال ولا بنون، الا من اتی الله بقلب سلیم، اللهم الا ان قصد به مجرد التقیة فافهم.
واما قوله (علیهالسّلام) " ولقد ولدنی مرتین " فبیان للواقع لا للافتخار به کیف وقد مر الاتفاق
علی ان قوم ابی بکر ارذل طوائف قریش وقد وقع التصریح به من ابی سفیان کما مر وقال
علی (علیهالسّلام) فی شان محمد
بن ابی بکر " انه ولد نجیب من اهل بیت سوء " فتدبر.
دلیل بر دروغ بودن این خبر همین بس که صاحب شفاعت کبری، جدش
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است، پس سزاوار نیست که آن حضرت شفاعت جدش را فراموش کرده باشد و اظهار امید به شفاعت غیر کرده باشد. به ویژه ابوبکر که خودش در آن روز که مال و فرزندان سودی نمیبخشد، شفاعتکننده و حمایتکنندهای ندارد؛ مگر کسی که با قلب سلیم به پیشگاه خدا آید!.
مگر اینکه هدف امام صادق (علیهالسّلام) از بیان این جملات فقط
تقیه باشد.
اما اینکه آن حضرت فرموده: " ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده " واقع را بیان میکند نه این که افتخار کند، زیرا پیش از این گفتیم که قبیله ابوبکر، پستترین
قبیله قریش بوده است؛ و
ابوسفیان هم به این مطلب تصریح کرده است. و نیز
علی (علیهالسّلام) در شان
محمد بن ابیبکر فرموده: او فرزندی نجیب از خانوادهای بد است که این سخنان پستی قبیله ابوبکر را اثبات میکند. بنابراین جایی برای افتخار نمیماند.
آیا انتساب به ابوبکر برای امام صادق افتخار دارد یا به ولایت جدش امیرالمؤمنین (علیهماالسلام)؟
چگونه ممکن است امام صادق به چنین مطلبی افتخار کرده باشد؛ در حالی که این مطلب مخالف سیره آن حضرت بوده است. زیرا با مراجعه به سیره آن حضرت میبینیم که آن حضرت بالاترین افتخار برایش قبول ولایت وامامت جدش امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است نه ولادت از او به این حدیث توجه کنید که میفرماید:
ولایتی لعلی
بن ابی طالب احبّ الیّ من ولادتی منه، لانّ ولایتی له فرض وولادتی منه فضل.
ولایت
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) برای من محبوبتر از این است که او مرا به دنیا آورده است؛ چرا که قبول ولایت او برای من واجب و فرزند او بودن امتیاز است.
و همچنین نقل شده است که آن حضرت فرمود:
ولایتی لآبائی احب الیّ من نفسی، ولایتی لهم تنفعنی من غیر نسب، ونسبی لا ینفعنی بغیر ولایة.
ولایت پدرانم برای من، دوست داشتنیتر از جان من است، ولایت آنها برای من فایده دارد؛ حتی اگر نسبتی با آنها نداشته باشم؛ ولی نسبت با آنها زمانی که ولایت آنها را نداشته باشم، برایم سودی ندارد.
حال چگونه ممکن است که نسبت امام صادق با امیرالمومنین افتخار نباشد؛ ولی نسبت با ابوبکر افتخار باشد؟
چگونه ممکن است امام صادق سیره و روش جدش امیرالمؤمنین و مادرش
فاطمه زهرا (علیهماالسّلام) را فراموش کرده باشد؛ در صورتی که آن دو بزرگوار در تمام عمرشان لحظهای با ابوبکر بیعت نکردند و خلافت او را به رسمیت نشناختند. که ذیلا به چند مورد در اینباره اشاره میکنیم.
بخاری در صحیحترین کتاب اهل سنت بعد از
قرآن مینویسد:
فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ اَبَا بَکْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّی تُوُفِّیَتْ.
فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در حال خشم و غضب ابوبکر را ترک نموده و بر او همچنان غضبناک ماند تا وفات نمود.
و طبق روایات صحیح السندی که در کتابهای اهل سنت وجود دارد، ناراحت کردن فاطمه، ناراحت کردن رسول خدا است و نیز غضب فاطمه، غضب رسول خدا است. چنانچه بخاری نوشته است:
عَنْ الْمِسْوَرِ
بْنِ مَخْرَمَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی فَمَنْ اَغْضَبَهَا اَغْضَبَنِی.
از
مسور بن مخرمه روایت شده که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
و از طرف دیگر فاطمه زهرا (سلامالله
علیها) به خداوند قسم یاد میکند که ابوبکر را بعد از هر نمازی
نفرین کند و شکایت او را پیش پدرش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ببرد.
ابنقتیبه دینوری در کتاب
الامامة و السیاسه مینویسد:
فقالت: نشدتکما اللّه الم تسمعا رسول اللّه یقول: رضا فاطمة من رضای، وسخط فاطمة من سخطی، فمن احبّ فاطمة ابنتی فقد احبّنی، ومن ارضی فاطمة فقد ارضانی، ومن اسخط فاطمة فقد اسخطنی؟
قالا: نعم، سمعناه من رسول اللّه صلی اللّه علیه وسلم، قالت: فانّی اُشهد اللّه وملائکته انّکما اسخطتمانی وما ارضیتمانی، ولئن لقیت النبی لاشکونّکما الیه.
فقال ابو بکر: انا عائذ باللّه
تعالی من سخطه وسخطک یا فاطمة، ثمّ انتحب ابو بکر یبکی، حتی کادت نفسه ان تزهق. وهی تقول: واللّه لادعونّ اللّه علیک فی کلّ صلاة اصلّیها....
فاطمه (سلامالله
علیها) فرمود: شما را به خدا، آیا نشنیدید که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: خشنودی فاطمه، نشانه خشنودی من است و خشم فاطمه نشانه خشم من است، پس هر کس فاطمه را دوست داشته باشد، به درستی که مرا دوست داشته است، هر کس فاطمه را راضی کند، مرا راضی کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.
ابوبکر و عمر گفتند: بلی، ما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این مطلب را شنیدیم. فاطمه (سلامالله
علیها) فرمود: پس من خدا و
ملائکه را شاهد میگیرم که شما دو نفر مرا ناراحت کرده و مرا خشنود نکردید، اگر پیامبر را ملاقات کنم، از دست شما شکایت خواهم کرد.
ابوبکر گفت: به خدا پناه میبرم از خشم خداوند و خشم شما ای فاطمه.! سپس ابوبکر به شدت گریه کرد تا جایی که نزدیک بود جان بدهد. فاطمه (سلامالله
علیها) فرمود: سوگند به خدا که بعد از هر نمازم تو را نفرین خواهم کرد.
چگونه میشود که حضرت صدیقه طاهره از ابوبکر غضبناک و به دنبال هر نماز بر او نفرین کند ولی فرزندش امام صادق به انتساب به او افتخار نماید؟
مسلم بن حجاج نیشابوری در
صحیح مسلم مینویسد:
فَلَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ اَبُو بَکْرٍ اَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِیرَاثَکَ مِنْ ابْنِ اَخِیکَ وَیَطْلُبُ هَذَا مِیرَاثَ امْرَاَتِهِ مِنْ اَبِیهَا فَقَالَ اَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَاَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا....
زمانی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از
دنیا رفت، ابوبکر گفت من جانشین رسول خدا هستم، شما دو نفر آمدید و (تو ای
عباس) میراث پسر بردارت (پیامبر) را طلب کردی و این (
علی (علیهالسّلام)) میراث همسرش از پدرش را طلب میکرد. ابوبکر گفت که رسول خدا فرموده است: "ما ارث به جای نمیگذاریم، هر آنچه از ما باقی میماند صدقه است " شما دو نفر ابوبکر را دروغگو، گناهکار، پیمانشکن و خائن میدانستید.
چگونه ممکن است، امام
علی (علیهالسّلام) فردی را خائن و دروغگو بداند ولی فرزندش
امام صادق (علیهالسّلام) بر خلاف جدش امیرالمؤمنین (علیهماالسلام)، به نسبتش با ابوبکر افتخار کند!
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیاروایت «ولدنی ابوبکر مرتین» ازقول امام صادق (علیهالسّلام) صحت دارد؟».