روابط طاهریان و خاندان عجلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خاندان
عجلی از سال ۱۸۵ تا ۲۸۵ق بر ناحیه "
کرج" فرمانروایی میکردند و این ناحیه در سدههای نخستین اسلامی جز ولایات "پهله" یا "ایالت جبال" در
غرب اصفهان و
شرق همدان واقع در "سلطان آباد" یا "
اراک" کنونی است.
به گفته جغرافیدانان
کرج را "ابودلف قاسم بن عجلی" آباد کرده است و پدرش "عیسی" آن جا را
موطن خود کرده و از آن خود کردهاند. به طوری که برای تمایز این سرزمین آن را کرج ابودلف مینامند. "
ابن فقیه همدانی" میگوید: «آن گاه
عیسی بن ادریس در کرج فرود آمد و بر آن جا چیره گشت و دژ آن جا را بساخت کار و بار ابودلف نیرو گرفت و در نزد حکومت پایگاه بزرگ یافت... آن جا را کرج نامید که کرج ابودلف گفتند».
ابودلف که موسس اصلی
حکومت ابودلفیان بود با چهار خلیفه
هارون،
امین،
مامون و
معتصم همزمان بوده است. این خاندان تا دوران
معتضد در پایگاه خود کرج حکومت میکردند. در زمان خلیفه معتضد برافتادند و این اتفاق جز وقایعی بود که
عباسیان از آن احساس خرسندی کردند: «از جمله فتوح درخشانی که روی داد براندازی خاندان عبدالعزیز بن ابی دلف در ناحیت جبال بود. چندان که
ریشه ایشان را برکند و
حریم آنان را
مباح دانست.»
خاندان ابودلف عجلی از سال ۱۸۵ تا ۲۸۵ حکومت کردند.
طاهریان نیز از سال ۲۰۵ تا ۲۵۹ در
خراسان امارت داشتند. در واقع ابودلفیان قبل از طاهریان به حکومت رسیده و بعد از آنها نیز همچنان در کرج ابودلف حکم فرمایی میکردند. مشترکات میان آنها به چند مورد خلاصه میشود:
طاهریان که به طریق موالات به
قبیله خزاعه میشدند. ابودلفیان نیز به گفته "
خطیب بغدادی" نیز از تیره عجلی خزاعی میباشند. در واقع خاندان عجلی کرجی در تبار و نیای خود با خاندان طاهری خزاعی
خراسان خویشاوند بودند، هر چند آنها از موالیان
قبیله خزاعه باشند. ابودلفیان خود شاعرانی زبردست بودند و طاهریان را نیز از خاندان خود دانسته و آنها را نیز شاعرانی هنرمندتر از خود میدانستند. یک روز مامون از ابودلف میپرسد که خزاعیان چه کسانی را از میان خود
شاعر میدانند. وی از میان موالیان آن قبیله خاندان طاهری (طاهر و عبدالله) پسرش را نام میبرد. این نشان میدهد که ابودلف طاهریان را از قبیله خود؛ یعنی خزاعه میداند.
در گزارشهای مربوط به طاهر بن حسین آغاز همراهی او را با عباسیان در همکاری او با
دعات عباسی آوردهاند. حال آن که در ابودلفیان تربیت کننده و پرورش دهنده یکی از دعات برجسته عباسی؛ یعنی
ابومسلم بودهاند.
طبری و
ابن اثیر آوردهاند:
ابومسلم خراسانی از بندگان "عیسی بن معقل" نیای ابودلف بود.
در دعوای میان امین و مامون ابودلف جز سپاهیان امین است و بعد از این که طاهر او را دعوت میکند تا به او و مامون بپیوندد میگوید من با کسی نیستم. در واقع ابودلف یکی از سران
سپاه امین بود که با علی بن عیسی به جنگ طاهر بن- الحسین کمر بسته بود. چون علی کشته شد ابودلف به
همدان برگشت. طاهر به وی نامه نوشت و او را به متابعت و بیعت مامون دعوت کرد، او نپذیرفت و گفت: «بیعت دیگری (که امین باشد) در گردن من است و من راهی برای نقض و
فسخ آن نمییابم؛ ولی من در جای خود خواهم ماند تا ببینم کدام یک از طرفین غالب شود. آن هم اگر تو با من نستیزی.» طاهر از او منصرف و ساکت شد و بی طرفی او را پسندید. او در کرج ماند.
اما بعد از اینکه در این
نزاع طاهر و خلیفه مورد نظرش مامون پیروز میشود.
مامون به ابی دلف نامه نوشت و او را نزد خود خواند او
شتاب کرد؛ ولی سخت
بیمناک بود.
خویشان و
اقوام او به او گفتند: تو یگانه رئیس و سالار بزرگوار
عرب هستی و تمام عرب نسبت به تو مطیع هستند، اگر
صلاح بدانی این جا بمان و ما از تو
دفاع خواهیم کرد. او قبول نکرد رفت و این شعر را گفت:
اجود بنفسی دون قومی دافعا لما نابهم قدما و اغشی الدواهیا
و اقتحم الا الامر المخوف اقتحامه لادرک مجدا او اعاود ثاویا
یعنی من نفس خویش را تقدیم میکنم (میبخشم) که از قوم خود
دفاع کرده باشم (آنها را از جانبازی و
کشتن بی نیاز کنم) از آنها دفاع میکنم از آن چه پیش ازین بر آنها نازل شده و من خود را دچار بلیات و پیش آمدها میکنم.
عباسیان که از همان آغاز خلافت با قیامهای
دیلمان و
خرمیان روبرو بودهاند، در این جنگها ابودلف عجلی برای حمایت و پشتیبانی از عباسیان به
جنگ این گروهها رفته و دلاوریهای بسیاری از خود نشان دادهاند. اساسا خلفای عباسی هر کسی را که به والیگری جبال میفرستادند، مهمترین وظیفه شان جنگ با دیلمیان بود. ابودلف در زمان مامون با دیلمیان جنگید و در
خلافت معتصم دژهایی از آنان را گشود من جمله دژ "بومج" و "اقلیسم" که مردم آن جا بر خراج دهی مصالحه کردند.
ابودلفیان در سرکوب "
بابک خرمدین" به طاهریان یاری رسانید تا این که در زمان معتصم او را دستگیر و کشتند. تاریخ نویسان آوردهاند که دعوت باطنیان در روزگار مامون آشکار شد و در روزگار معتصم بالا گرفت و افشین یکی از سران سپاه معتصم نیز به آنها گروید.
بابک که در این زمان نیرو گرفته، توانسته بود سپاهیان معتصم را شکست دهد. سرانجام ابودلف عجلی و سرکردگان دستگاه "
عبدالله بن طاهر" گرد آمدند و
بابک خرمی را شکست دادند و او را گرفته و در "سر من رای" به سال ۲۲۳ به دار کشیدند. "
بیهقی" نزاع و کشمش میان ابودلف و افشین و به
اسارت گرفتن او را مفصلا شرح داده است.
"ابن اثیر" نیز یکی از دلایل گرفتاری افشین را دشمنی ابودلف با او دانسته است: «ابودلف عجلی که نام او قاسم بن عیسی بود
وفات یافت. از بزرگترین سالاران
عرب و از
شیعیان دلیر و
کریم و
بخشنده بود که در یکی از وقایع دو سوار را با یک نیزه دوخت. وقایع او مشهور بود و یکی از علل گرفتاری افشین دشمنی او بود.»
همان گونه که برخی از مورخان عقیده به
تشیع طاهر داشتند و او را از ارادتمندان
اهل بیت میدانند از علاقه ابودلف به شیعیان و
علویان نیز
روایات زیادی به چشم میخورد. روایتی که در "
مجالس المومنین" "
قاضی نورالله شوشتری" و نیز "
وفیات الاعیان" آمده است. در این روایت دشمنی ابودلف با پسرش دلف را در حمایت از
علی (علیهالسّلام) و خاندان علی (علیهالسّلام) میبینیم. هر چند ابودلف دوستدار و
محب این خاندان است پسرش
دشمن سرسخت
اهل بیت است تا جایی که پدر از او
تبری جسته و او را حرامزاده مینامد. دشمنی دلف با پدرش به سبب این که تشیع و علی دوستی بر پدر چیره بود چندان شد که پس از درگذشت پدر او را تشنیع میکند.
یکی از دلایل نزدیکی این دو خاندان علاقه هر دو خاندان به
شعر و شاعری و نیز دعوت از شاعران دربار یکدیگر به دربار خود میباشد. از جمله "
یاقوت حموی" روایت دعوت ابودلفیان از یکی از شاعران زمان را میآورد. گرچه این
شاعر از قبول این دعوت خودداری میکند و میگوید: من در کنار مردی هستم که محتاج نمیکند، مرا از بخشش هیچ کس
و شاعر معروف "
عکوک" که قصیده معروف "ابودلف الدنیا" را سروده بود به دربار طاهریان نیز بار یافته بود عبدالله بخششهای زیادی به او کرده بود تا
دنیا در نظر او فقط ابودلف نباشد.
این دو خاندان مکاتبات بسیاری نیز با هم داشتند. یکی از این نامهها مربوط به نامه تسلی بخشی است. عبدالله بن طاهر به ابودلف نوشته است و او را در
مرگ یکی از بستگانش
تعزیت گفته و ابودلف پاسخ آن را چنین داده است: «اگر چه
مصیبت جلوه گر شد؛ اما از آن چه
خداوند مرا کرم فرمود یکی رای جمیل آن امیر است و
فضل عنایت و ابراز مرحمت وی در نامه هایش به من است که همه مردمان دانستند و چه زود عوض آن چه از دست رفت بدین مراحم فرا آمد».
روابط طاهریان و ابودلفیان تا آخر حکومت طاهریان ادامه داشته است. هنگامی که حسین بن طاهر به عبدالله از طرف برادرش به والیگری
نیشابور گماشته شده بود وقتی میخواست به نیشابور بیاید از کمکهای مالی این خاندان بهره گرفت و بی مال و مردان روی به نیشابور نهاد و به
اصفهان که حاکم آن جا "دلف بن عبدالعزیز" بود درآمد و در کار خود درماند که آیا با وجود پریشانی حال حرکت کند یا بازگردد در این هنگام "کوشاد بن شاه مروان" به یاری او برخاست و دلف را وادار کرده که به حسین بن طاهر کمک کند تا آن که حسین به همراهی کوشاد بیرون شد و روز دوشنبه هفت روز مانده از
صفر سال ۲۶۳ ماه مهر به نیشابور رسید.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «روابط طاهریان و خاندان عجلی»، تاریخ بازیابی۹۵/۱/۲۸.