راوی حدیث قرطاس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حدیث قرطاس، یکی از اشکالات مهم و اساسی است که بر
عمر بن خطاب گرفته شده است، این
روایت ثابت میکند که او
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را متهم به هذیانگویی کرده و اجازه نداده است که
وصیت خود را مکتوب نماید. برخی از علمای
اهلسنت معتقد هستند که حدیث قرطاس از لحاظ سندی ضعیف است. در این مقاله به بررسی سند حدیث قرطاس در منابع اهلسنت میپردازیم.
شیخ
عبدالرحیم خطیب در کتاب
شیخین و نویسنده کتاب
سیمای فاروق اعظم و برقعی در کتاب
رهنمود سنت معتقد هستند که حدیث قرطاس از سند ضعیف است.
استاد طه در کتاب
مرآة الاسلام میگوید: این خبر گرچه در
کتب صحاح هم روایت شده ولی علماء برای ضعف و معلول قرار دادن حدیث به اموری استدلال میکنند از قرار ذیل است:
از میان آن همه
صحابه که در جلسه حضور داشتند به غیر از
عبدالله بن عباس هیچ کسی روای حدیث قرطاس نیست و بنا به قول ابنعباس که میفرماید: «توفی رسول الله و انا ابنعشر سنین» (آن حضرت در حالی که من ده ساله بودم وفات کردند) معلوم میشود که در آن جلسه افراد خردسال حضور نداشتهاند لذا ابنعباس در جلسه حضور نداشته و اگر پیامبر چنین سخنی را بیان میداشتند، حتماً صحابه دیگر آن را روایت مینمودند، عدم روایت دیگران بیانگر این است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین سخنی را بیان نداشته است.»
حدیث قرطاس، یکی از اشکالات مهم و اساسی است که بر
عمر بن خطاب گرفته شده است، این
روایت ثابت میکند که او
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را متهم به هذیانگویی کرده و اجازه نداده است که
وصیت خود را مکتوب نماید.
از نظر سندی نیز نمیتوانند اشکال مهمی به این روایت بگیرند؛ چون در چندین جا از
صحیح بخاری نقل شده است.
علمای اهلسنت تلاش کردهاند که از این روایت پاسخ دهند، یکی از این پاسخها همین است. در پاسخ به این ادعا باید به چند نکته اشاره نماییم:
اگر قرار باشد که روایت ابنعباس را از آخرین جلسه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با اصحاب نپذیریم، باید تمام روایات او را در تمام ابواب
فقه،
تاریخ،
کلام،
تفسیر و... رد نماییم.
در حالی که مجموع روایات عبدالله بن عباس در تمام کتابهای اهلسنت ۳۸۳۵ بدون تکرار و ۳۴۴۲۵ با مکررات آن است.
این آماری است که برنامه جوامع الکلم داده است. آیا اهلسنت میتوانند از این همه روایت بگذرند؟
در باره سن ابنعباس در زمان رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اختلاف است، برخی ده سال، عدهای سیزده و حتی پانزده سال ذکر کردهاند.
ابنحجر عسقلانی مینویسد که
احمد بن حنبل پانزده سال را سن واقعی ابنعباس میدانسته است:
قبض النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم). .. وانا ابنخمس عشرة. وصوبه احمد بن حنبل.
رسول خدا از دنیا رفت؛ در حالی که من پانزده ساله بودم. احمد بن حنبل همین نظریه را صحیح دانسته است.
بنابراین به طور قاطع کسی نمیتواند ثابت کند که ابنعباس در آن زمان تنها ده سال داشته است.
موقعیت علمی ابنعباس به صورتی است که
شیعه و
سنی به روایات او عمل میکنند و او را در تفسیر، فقه و... قبول دارند.
روایات فراوانی در مدح ابنعباس در کتابهای اهل سنت نقل شده است که ما به تکههای از گفتار ابنحجر در شرح ابنعباس اشاره میکنیم:
وقال ابنمسعود: " نِعْمَ تَرْجُمَانُ الْقُرْآنِ ابنعَبَّاسٍ "...
عن بن عمر قال کان عمر یدعو بن عباس ویقربه ویقول انی رایت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعاک یوما فمسح راسک
وتفل فی فیک وقال اللهم فقهه فی الدین وعلمه التاویل...
عن عبدالله بن بریدة عن بن عباس قال انتهیت الی رسول الله وعنده جبریل فقال له جبریل انه کائن حبر هذه الامة فاستوص به خیرا.
عبدالله بن مسعود گفته: بهترین مفسر قرآن، ابنعباس است.
از پسر عمر نقل شده است که عمر، ابنعباس را پیش خود میخواند و پیش خود مینشاند و میگفت: من دیدم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روزی تو را خواست، پس بر سرت دست کشید و آب دهانش را بر دهان توانداخت و فرمود: خدایا او را فقیه در دین گردان و تفسیر قرآن به او بیاموز.
از
عبدالله بن بریده از این عباس نقل شده است که من پیش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رفتم؛ در حالی که جبرئیل نیز نزد آن حضرت بود؛ پس جبرئیل به آن حضرت گفت: او (ابن عباس) حبر این امت (دانشمند امت) خواهد شد؛ در باره او به نیکی سفارش کن.
محمد بن سعد در
الطبقات الکبری و
ابناثیر در
اسد الغابه مینویسند:
عَنْ لَیْثِ بْنِ ابیسُلَیْمٍ، قَالَ: قُلْتُ لِطَاوُسٍ لَزِمْتَ هَذَا الْغُلامَ، یَعْنِی ابنعَبَّاسٍ، وَتَرَکْتَ الاَکَابِرَ مِنْ اَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقَالَ: " اِنِّی رَاَیْتُ سَبْعِینَ مِنْ اَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اِذَا تَدَارَءُوا فِی شَیْءٍ صَارُوا اِلَی قَوْلِ ابنعَبَّاسٍ ".
از
لیث بن سعد نقل شده است که به طاووس گفتم: تو ملازم این پسر؛ یعنی ابنعباس شدی و بزرگان اصحاب را ترک کردهای؟ پس گفت: من هفتاد نفر از اصحاب رسول خدا را دیدم که وقتی در باره چیزی اختلاف میکردند، به ابنعباس مراجعه مینمودند.
سند روایت قرطاس منحصر به ابنعباس نیست؛ بلکه حتی از زبان خود عمر بن خطاب نیز نقل شده است.
طبرانی در
المعجم الاوسط مینویسد:
عَنْ زَیْدِ بْنِ اَسْلَمَ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: لَمَّا مَرِضَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قَالَ: " ادْعُوا لِی بِصَحِیفَةٍ وَدَوَاةٍ، اَکْتُبُ لَکُمْ کِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَدًا "، فَکَرِهْنَا ذَلِکَ اَشَدَّ الْکَرَاهَةِ، ثُمَّ قَالَ: " ادْعُوا لِی بِصَحِیفَةٍ اَکْتُبُ لَکُمْ کِتَابًا لا تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ مِنْ وَرَاءِ السِّتْرِ: اَلا تَسْمَعُونَ مَا یَقُولُ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَقُلْتُ: اِنَّکُنَّ صَوَاحِبَاتُ یُوسُفَ، اِذَا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَصَرْتُنَّ اَعْیُنَکُنَّ، وَاِذَا صَحَّ رَکَبْتُنَّ عُنُقَهُ!، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): " دَعُوهُنَّ؟ فَاِنَّهُنَّ خَیْرٌ مِنْکُمْ "
از عمر بن خطاب نقل شده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در هنگام بیماریش فرمود: «برای من کاغذ و دواتی بیاورید تا کتابی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید» این سخن او، ما را به شدت ناراحت کرد. رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دو باره سخنش را تکرار کرد؛ پس زنان از پشت پرده گفتند: آیا سخن رسول خدا را نمیشنوید؟ پس من گفتم: شما همانند زنهای همراه یوسف هستید زنان فاحشهای که نیت
بد نسبت به یوسف داشتند وقتی رسول خدا مریض میشود، چشمانتان اشک میریزد، وقتی سالم میشود، بر گردن او سوار میشوید. پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کاری به آنها (زنان) نداشته باشید که از شماها بهتر هستند.
و محمد بن سعد در الطبقات الکبری، آن را به صورت دیگر نقل کرده است:
عَنْ زَیْدِ بْنِ اَسْلَمَ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ، قَالَ: کُنَّا عِنْدَ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَبَیْنَنَا وَبَیْنَ النِّسَاءِ حِجَابٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): " اغْسِلُونِی بِسَبْعِ قِرَبٍ، وَاْتُونِی بِصَحِیفَةٍ وَدَوَاةٍ اَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ اَبَدًا "، فَقَالَ النِّسْوَةُ: ائْتُوا رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بِحَاجَتِهِ. قَالَ عُمَرُ: فَقُلْتُ: اسْکُتْنَ فَاِنَّکُنَّ صَوَاحِبُهُ، اِذَا مَرِضَ عَصَرْتُنَّ اَعْیُنَکُنَّ، وَاِذَا صَحَّ اَخَذْتُنَّ بِعُنْقِهِ! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): " هُنَّ خَیْرٌ مِنْکُمْ! "
از عمر بن خطاب نقل شده است که ما پیش رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بودیم، بین ما و زنان پردهای بود، پس رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: مرا با هفت دلو بشویید، کاغذ و دواتی بیاورید تا چیزی بنویسم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید. یکی از زنان گفت: آن چه را که رسول خدا خواسته است برآورده سازید. عمر گفت: من گفتم: ساکت باشید که شما همراهان او هستید (اشاره به صواحب یوسف) وقتی مریض میشود، چشمانتان اشک میریزد و وقتی سالم میشود، سوار گردنش را میگیرید. پس رسول خدا فرمود: آنها بهتر از شما هستند.
این روایت با چندین سند صحیح از طریق
جابر بن عبدالله انصاری نیز نقل شده است؛
ابویعلی موصلی در مسند خود مینویسد:
حَدَّثَنَا ابننُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا سَعِیدُ بْنُ الرَّبِیعِ، حَدَّثَنَا قُرَّةُ بْنُ خَالِدٍ، عَنْ ابیالزُّبَیْرِ، عَنْ جَابِرٍ، اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِیفَةٍ لِیَکْتُبَ فِیهَا کِتَابًا لا یَضِلُّونَ بَعْدَهُ وَلا یُضَلُّونَ "، وَکَانَ فِی الْبَیْتِ لَغَطٌ، وَتَکَلَّمَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ فَرَفَضَهَا رَسُولُ اللَّهِ.
از جابر نقل شده است که رسول خدا در هنگام از دنیا رفتن، کاغذی خواست که تا در آن چیزی بنویسد که بعد از آن نه گمراه بشوند و نه کسی را گمراه کنند. در خانه سر و صدای فراوانی بود، عمر بن الخطاب سخن گفت، پس رسول خدا آن را رد کرد.
هیثمی بعد از نقل این روایت مینویسد:
رواه ابویعلی وعنده فی روایة یکتب فیها کتابا لامته قال لا یظلمون ولا یظلمون ورجال الجمیع رجال الصحیح.
ابویعلی آن را نقل کرده است. در روایت دیگری آمده است که: نامهای برای امتش در آن بنویسد که نه به کسی ظلم کنند و نه به آنها ظلم شود» روایان تمام آنها، راویان صحیح بخاری هستند.
و صالحی شامی مینویسد:
وروی ابویعلی بسند صحیح عن جابر (رضی الله تعالی عنه) ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دعا عند موته بصحیفة...
ابویعلی با سند صحیح از جابر بن عبدالله نقل کرده است که رسول خدا در هنگام وفاتشان صحیفهای خواست....
ابن الاعرابی همین روایت را با سند ذیل نقل کرده است:
(۵۴۱)(۵۳۹) نا مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ الْعَوْفِیُّ، نا اِسْمَاعِیلُ بْنُ عَبْدِ الْکَرِیمِ، قَالَ: حَدَّثَنِی اِبْرَاهِیمُ بْنُ عَقِیلٍ، عَنْ اَبِیهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرٍ، اَنَّ النَّبِیَّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): " دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِیفَةٍ لَنَا لِیَکْتُبَ فِیهَا کِتَابًا لا تَضِلُّوا، قَالَ: فَحَلَفَ عَلَیْهِمْ عُمَرُ، حَتَّی نَقَضَهَا النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) "
سند این روایت نیز مشکلی ندارد و تمام آنها
ثقه هستند.
احمد بن حنبل نیز همین روایت را با سند دیگر نقل کرده است:
حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابیثنا مُوسَی بن دَاوُدَ حدثنا بن لَهِیعَةَ عن ابیالزُّبَیْرِ عن جَابِرٍ اَنَّ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دَعَا عِنْدَ مَوْتِهِ بِصَحِیفَةٍ لِیَکْتُبَ فیها کِتَاباً لاَ یضلون بَعْدَهُ قال فَخَالَفَ علیها عُمَرُ بن الْخَطَّابِ حتی رَفَضَهَا.
بنابراین، حتی اگر روایت ابنعباس و عمر قابل پذیرش نباشد، این روایت از طریق جابر بن عبدالله با سند صحیح نقل شده است.
پیش از این گفتیم که از دیدگاه احمد بن حنبل، ابنعباس در زمان وفات رسول خدا صلی الله علیه وآله، پانزده سال سن داشته است.
اهل سنت بر این مطلب اتفاق دارند که از یک کودک سیزده ساله و حتی پایین تر از آن میتوان روایت نقل کرد.
خطیب بغدادی دراینباره مینویسد:
وقال قوم الحد فی السماع خمس عشرة سنة وقال غیرهم ثلاث عشرة وقال جمهور العلماء یصح السماع لمن سنه دون ذلک وهذا هو عندنا الصواب.
گروهی گفتهاند که حد شنیدن ورایت پانزده سال است، دیگران گفتهاند که سیزده سال است؛ اکثر علما گفتهاند که شنیدن روایت از کسانی که کمتر از این نیز سن داشتهاند نیز صحیح است. این دیدگاه از نظر من، صحیح است.
عبدالله بن زبیر در
جنگ خندق حداکثر پنج سال داشته است؛ اما میبینیم که در
صحیح مسلم و دیگر کتابهای اهلسنت، وقایع جنگ خندق از زبان او نقل شده است:
حدثنا اسماعیل بن الْخَلِیلِ وَسُوَیْدُ بن سَعِیدٍ کلاهما عن بن مُسْهِرٍ قال اسماعیل اخبرنا عَلِیُّ بن مُسْهِرٍ عن هِشَامِ بن عُرْوَةَ عن ابیه عن عبد اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ قال کنت انا وَعُمَرُ بن ابیسَلَمَةَ یوم الْخَنْدَقِ مع النِّسْوَةِ فی اُطُمِ حَسَّانَ فَکَانَ یطاطیء لی مَرَّةً فَاَنْظُرُ واطاطیء له مَرَّةً فَیَنْظُرُ فَکُنْتُ اَعْرِفُ ابیاذا مَرَّ علی فَرَسِهِ فی السِّلَاحِ الی بنی قُرَیْظَةَ.
از عبدالله بن زبیر نقل شده است که من و
عمر بن ابیسلمه در روز خندق به همراه زنان در
قلعه حسان بودیم، گاهی او بر پشت من بالا میرفت و گاهی من بر پشت او تا جنگ را نگاه کنیم؛ من پدرم را شناختم که مسلح بود و با اسبش به طرف
بنی قریظه میرفت...
نووی در شرح این روایت میگوید:
وفی هذا الحدیث دلیل لحصول ضبط الصبی وتمییزه وهو بن اربع سنین فان بن الزبیر ولد عام الهجرة فی المدینة وکان الخندق سنة اربع من الهجرة علی الصحیح فیکون له فی وقت ضبطه لهذه القضیة دون اربع سنین وفی هذا رد علی ما قاله جمهور المحدثین انه لا یصح سماع الصبی حتی یبلغ خمس سنین والصواب صحته متی حصل التمییز وان کان بن اربع او دونها.
این حدیث دلالت میکند بر حصول ضبط کودک و تمییز او؛ در حالی که او چهار ساله بوده است. زیرا ابنزبیر در سال اول هجرت در
مدینه به دنیا آمده و
جنگ خندق که بنابر نظر صحیح در سال چهارم بوده است؛ پس او در زمان ضبط این روایت، کمتر از چهار سال داشته است.
این روایت ردی است بر آن چه که اکثر علما گفتهاند که «صحیح نیست شنیدن روایت از کودک تا این پنج ساله شود» نظر صحیح این است که وقتی کودک ممیز شود، نقل روایت از او صحیح است؛ حتی اگر چهار ساله یا کمتر از آن باشد.
وقتی عبدالله بن زبیر چهار ساله بتواند روایت نقل کند و روایت او در صحیح مسلم نیز بیاید، چرا ابنعباس که پانزده سال داشته است، روایتش قبول نشود؟
همان طور که نووی تصریح کرد، در نقل روایت از کودک سن او مهم نیست؛ بلکه مهم این است که آیا ممیز هست یا خیر. اما به چه کودکی میتوان ممیز گفت؟
خطیب بغدادی در این باره مینویسد:
سالت موسی بنهارون الحمال متی یسمع الصبی الحدیث قال اذا فرق بین البقرة والحمار.
از
موسی بن هارون حمال سؤال کردم: چه زمانی میشود از یک کودک روایت شنید؟ گفت: زمانی که بین گاو و خر فرق بگذارد.
همین مطلب را ابوعمرو شهرزوری در مقدمه ابنالصلاح، شمس الدین سخاوی در فتح المغیث و ابراهیم بن موسی الانباسی در الشذاء الفیاح نوشتهاند.
سراجالدین انصاری معرف به
ابنملقن در
المقنع در این باره مینویسد:
واما کتابته وتقییده فمن حین اهله له ویختلف باختلاف الاشخاص ولا یتقید بسن مخصوص. فقال موسی بنهارون اذا فرق بین البقرة والدابة.
اما نوشتن و شروط آن: پس از زمانی است که شایسته این کار بشود. این شایستگی، در مقیاس با اشخاص مختلف است و مقید به سن خاصی نیست. موسی بنهارون گفته: زمانی میشود از کودک روایت نقل کرده که بین گاو و دیگر جانداران تفاوت قائل شود.
بدرالدین عینی در شرح صحیح بخاری در این باره مینویسد:
واختلفوا فی السن الذی یصح فیه السماع للصغیر، فقال موسی بنهارون الحافظ: اذا فرق بین البقرة والدابة.
علما در باره سنی که شنیدن روایت از کودک درست است، اختلاف کردهاند، پس موسی بنهارون حافظ گفته: زمانی میشود از او روایت نقل کرده که بین گاو و دیگر جانداران فرق بگذارد.
محیی الدین
ابنعربی داستانهای مختلفی را در باره کودکانی که در گهواره و یا حتی در شکم مادر سخن گفتهاند، در کتاب
الفتوحات المکیه جمعآوری کرده است.
وی در دامه داستانی را از دختر خودش نقل میکند که واقعا شنیدنی است:
واما ما یناسب الکلام فان ابنتی زینب سالتها کالملاعب لها وهی فی سنّ الرضاعة وکان عمرها فی ذلک الوقت سنة او قریباً منها فقلت لها فی حضور امها وجدتها یا بنیة ما تقولین فی الرجل یجامع اهله ولا ینزل فقالت یجب علیه الغسل فتعجب الحاضرون من ذلک.
آن چه شایسته است در این جا گفته شود این است که: من از دخترم زینب سؤال کردم؛ در حالی که با او بازی میکردم و او در سن شیرخوارگی، یک ساله و یا نزدیک به آن بود. به او در حضور مادر و مادر بزرگش گفتم: ای دخترم! نظر تو در باره مردی که با همسرش نزدیکی میکند؛ اما
انزال صورت نمیگیرد چیست؟ پس گفت:
غسل بر او واجب است. پس حاضران از این مساله تعجب کردند.
حلبی نیز همین قضیه را از ابنعربی نقل کرده است.
نتیجه
وقتی بشود از کودکی که کمتر از چهار سال داشته و تنها میتواند بین گاو و خر فرق بگذارد، روایت نقل کرد، همچنین وقتی دختر شیرخواره بتواند به سؤالات فقهی پاسخ دهد، نقل روایت از ابنعباس پنج ساله و یا حتی ده ساله چه اشکالی خواهد داشت؟
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا حدیث قرطاس، تنها از طریق ابنعباس نقل شده است؟»