ذکر خان الامین (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
وهابیت و
اهلسنت از زمانهای گذشته
شیعه را
متهم نمودهاند که در اعتقاد شیعه
جبرئیل در جریان
وحی خیانت کرده و به جای آنکه
رسالت را به
علی بن ابی طالب (علیهالسلام) ابلاغ کند آن را بر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابلاغ نموده است. از اینرو بعد از سلام نمازشان سه بار دست خود را بالا میبرند و میگویند: خان الامین. در ادامه پاسخهای به این اتهام میدهیم و نظر
علمای شیعه را بیان میکنیم.
از
آیات شریف
قرآن و احادیثی که پیرامون آنها رسیده است روشن میشود که
یهودیان معتقدند
جبرئیل در ابلاغ
رسالت خیانت نموده است زیرا
خداوند به وی دستور داده بود
نبوت را در دودمان
اسرائیل قرار دهد لکن او برخلاف فرمان خدا آن را در سلسله
حضرت اسماعیل قرار داد. بنابراین گروه یهود جبرئیل را دشمن دانسته و جمله خان الامین (جبرئیل خیانت نمود) را شعار خود قرار دادند و بههمین خاطر قرآن در مقام انتقاد از آنان و اثبات بی پایگی سخنانشان جبرئیل را در آیه ذیل به عنوان فرشته امین و درستکار معرفی کرد:
«َنزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمِینُ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ؛
روح امین جبرئیل قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا از بیم دهندگان باشی.»
و در آیه دیگر میفرماید:
«قُلْ مَنْ کَانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَاِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلَی قَلْبِکَ بِاِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَهُدًی وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ؛
بگو: هرکس با جبرئیل دشمنی ورزد آن فرشته گرامی به اذن خدا قرآن را بر قلب تو نازل نمود.»
از آیات یاد شده و
تفسیر آنها به روشنی استفاده میشود که گروه یهود جبرئیل را به علتهایی دشمن داشته او را فرشته عذاب مینامیدند و به خیانت در ابلاغ رسالت متهم مینمودند.
حدثنا القاسم، قال: ثنا الحسین، قال: حدثنی حجاج، عن ابن جریح، قال: حدثنی القاسم بن ابی بزة: ان یهود سالوا النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من صاحبه الذی ینزل علیه بالوحی، فقال: جبریل. قالوا: فانه عدو لا یاتی الا بالحرب والشدة والقتال. فنزل: (من کان عدوا لجبریل) الآیة.
یهود از پیامبر سؤال کردند فرشتهای که بر تو وحی نازل میکند کیست؟ پیامبر فرمود: جبرئیل یهود گفتند: او دشمن است جز با
جنگ و شدت نازل نمیشود. پس آیه من کان عدوا لجبریل نازل شد.
بنابراین ریشه شعار خان الامین از خرافات قوم یهود سرچشمه گرفته است و برخی از نویسندگان جاهل که با شیعه خصومت دیرینه دارند به طرح این سخن برضد شیعه پرداخته و ناجوانمردانه این اتهام را به شیعه نسبت میدهند.
ابن تیمیه میگوید: یهود در صدد وارد کردن نقص و عیب بر جبرئیل برآمده و او را از بین
ملائکه دشمن خود میدانند همانگونه که
رافضه میگویند: جبرئیل به اشتباه وحی را بر محمد نازل کرده است...
شیعه بعد از نماز سه بار تکبیر میگوید:
این اتهام وهابیت، ناشی از جهل آنان به معتقدات شیعه است؛ زیرا این موضوع اگر جزو
اعمال عبادی باشد باید در کتابهای فقهی و یا
رسالههای عملیه ذکر شده باشد و حال آنکه هیچ اثری از این قضیه در کتب روایی، فقهی،
تفسیری و تاریخی شیعه یافت نمیشود؛ بلکه آنچه در
کتب فقهی شیعه آمده این است که
نمازگزار بعد از پایان
نماز سه بار دست خود را بالا میبرد و در هر دفعه
تکبیر میگوید. برای هرچه روشن ترشدن قضیه، نظریه چند تن از فقهای نامدار شیعه ذکر میکنیم تا دروغگویی وهابیون برای همگان روشن شود.
شیخ مفید (رحمهالله) میگوید:
فاذا سلم بما وصفناه فلیرفع یدیه حیال وجهه مستقبلا بظاهرهما وجهه و بباطنهما القبلة بالتکبیر و یقول: الله اکبر ثم یخفض یدیه الی نحو فخذیه و یرفعهما ثانیة بالتکبیر ثم یخفضهما و یرفعهما ثالثة بالتکبیر ثم یخفضهما.
زمانی که
سلام دهد به آنگونهای که توصیف کردیم باید دستش را تا مقابل صورت بهگونهای که روی دست بهطرف صورت و کف دست به طرف
قبله باشد بالا میآورد و میگوید الله اکبر سپس دستش را تا روی رانهایش پایین میآورد و برای بار دوم بالا میآورد و
تکبیر میگوید سپس پایین میآورد و دوباره بال میآورد و تکبیر میگوید سپس دستهایش را پایین میآورد.
در این کلام میبینیم شیخ مفید (ره) که از قدمای
علمای امامیه است هیچ سخنی از آن نیت و اعتقاد به میان نیاورده است و اگر
واجب یا
مستحب یا از آداب نماز نزد
شیعه بود باید تذکر میداد.
ابن ادریس حلی (رحمهالله) مینویسد:
و یستحب بعد التسلیم و الخروج من الصلاة ان یکبر و هو جالس ثلاث تکبیرات یرفع بکل واحدة یدیه الی شحمتی اذنیه ثم یرسلهما الی فخذیه.
و مستحب است بعد از سلام دادن و خارج شدن از نماز، در حالی که نشسته است سه بار تکبیر بگوید در هر بار دو دستش را تا لاله گوشهایش بالا ببرد سپس تا رانهایش پایین بیاورد.
شهید اول نیز درباره مستحبات
تعقیب نماز مینویسد:
و یستحب التعقیب مؤکدا ولیبدا بالتکبیر ثلاثا رافعا بکل واحدة یدیه الی اذنیه ثم التهلیل و الدعاء بالماثور و تسبیح الزهراء (سلاماللهعلیها) من افضله...
و تعقیبات بعد از نماز
مستحب مؤکد است و بهتر است با سه بار تکبیر (الله اکبر) شروع کند که در هر بار دو دستش را تا گوشش بالا بیاورد سپس لااله الا الله بگوید و دعاهای وارده را بخواند که
تسبیحات حضرت زهرا (علیهاالسلام) از افضل آن است...
شیعه معتقد به نبوت
حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده و آن را رکنی از ارکان
دین اسلام میداند.
شیخ طوسی (رحمهالله) میگوید:
محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب بنهاشم نبی هذه الامة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بدلیل انه ادعی النبوة و ظهر المعجز علی یده کالقرآن فیکون نبیا حقا.
محمد بن
عبدالله بن
عبدالمطلب بن
هاشم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیامبر این امت و رسول خدا است به این دلیل که او ادعای نبوت کرده است و معجزههایی بهدست او انجام شده است
مثل قرآن (که
معجزه جاوید است) پس او حقا پیامبر است.
علامه حلی (رحمةاللهعلیه) میگوید:
و ظهور معجزة القرآن و غیره مع اقتران دعوة نبینا محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یدل علی نبوته.
و ظهور معجزه قرآن و معجزههای دیگر غیر از قرآن همراه با دعوت به دین پیامبر ما حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت بر نبوت آن حضرت دارد.
شیعه در
تشهد نماز،
شهادتین را از واجبات نماز میداند که تعمد در ترک آن موجب بطلان نماز است. چگونه ممکن است که در یک قسمت از نماز شهادت به نبوت رسول الله بدهد و در قسمتی دیگر ادعای خیانت
جبرئیل در رساندن
وحی به پیامبر را داشته باشد در حالیکه این دو در تضاد با یکدیگر هستند.
فتاوای فقهای شیعه در طول تاریخ و عمل شیعیان در سراسر جهان بهترین گواه این سخن و روشنترین دلیل بر یاوه سرایی یاوه گویان وهابی است.
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) میفرماید:
وادنی ما یجزی فی التشهد ان یقول المصلی: " اشهد ان لا اله الا الله، واشهد ان محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبده ورسوله".
کمترین چیزی که در تشهد کفایت میکند این است که نمازگزار بگوید: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عبده و رسوله.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) میفرماید:
واقل ما یجزیه من التشهد ان یقول اربعة الفاظ: الشهادتان والصلاة علی النبی محمد والصلاة علی آله وصفته ان یقول (اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک لهواشهد ان محمد عبده ورسولهاللهم صل علی محمد وآل محمد).
و کمترین چیزی که در تشهد لازم است بگوید این است که چهار چیز را بگوید: دو شهادت (گواهی دادن) و درود فرستادن بر پیامبر محمد و آل پیامبر و دقیق آن این است که بگوید: شهادت میدهم که خدایی جز الله وجود ندارد او یکتا است و شریکی ندارد و شهادت میدهم که محمد بنده او و فرستاده اوست خدایا بر حضرت محمد و آل او صلوات بفرست.
صاحب جواهر میفرماید:
الواجب (السابع التشهد) وهو لغة تفعل من الشهادة، وهی الخبر القاطع، وشرعا کما فی جامع المقاصد الشهادة بالتوحید والرسالة والصلاة علی النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
واجب هفتم تشهد است و آن از نظر لغت بر وزن تفعل است و از گواهی دادن (شهادة) گرفته شده است و آن خبر قطعی است و شرعا همانگونه که در
جامع المقاصد آمده است شهادت به یگانگی خدا و رسالت پیامبر و درود فرستادن بر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است.
همه
مراجع عظام تقلید در عصر حاضر نیز در
رساله توضیح المسائل خود تشهد را ذکر کردهاند:
مساله ۱۱۰۰. در رکعت دوم تمام
نمازهای واجب و رکعت سوم
نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهور و عصر و عشا باید
انسان بعد از
سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن تشهد بخواند یعنی بگوید: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله الله صل علی محمد و آل محمد.
شهادت میدهم که خدائی سزاوار پرستش نیست مگر خدائی که یگانه است و شریک ندارد و شهادت میدهم که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنده خدا و فرستاده او است خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد.
رساله توضیح المسائل مراجع عظام تقلید حضرات آیات عظام
خوئی،
امام خمینی،
گلپایگانی،
سیستانی،
فاضل لنکرانی،
بهجت،
تبریزی،
صافی گلپایگانی، احکام نماز واجبات نماز.
و به همین مضمون در کتابهای دیگر فقهی باب تشهد وارد شده است و معلوم است که شیعه اعتقاد خود به
رسالت و
نبوت پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در تشهد نماز
اقرار میکند و این مسئله نزد علمای شیعه اجماعی است.
شیعه معتقد به
عصمت جبرئیل امین و دیگر
ملائکه است و اگر به اعتقاد شیعه جبرئیل در
نزول وحی خیانت کرده است هیچگاه تصریح به عصمت او نمیکند.
شیخ مفید (رحمةاللهعلیه) میفرماید:
فجمیع المؤمنین من الملائکة والنبیین والائمة معصومون لانهم متمسکون بطاعة الله تعالی.
پس همه
مومنین از ملائکه و
پیامبران و
ائمه معصوم هستند بهخاطر اینکه اینها متمسک به طاعت خدای متعال هستند.
شیخ صدوق (رحمهالله) میفرماید:
اعتقادنا فی الانبیاء و الرسل و الائمة والملائکة صلوات الله علیهم انهم معصومونمطهرون من کل دنس و انهم لا یذنبون ذنبا لا صغیرا و لا کبیرا ولایعصون الله ما امرهم و یفعلون مایؤمرون.
اعتقاد ما این است که انبیاء و مرسلین و ائمه و ملائکه که درود خدا بر آنها باد، معصوم هستند و از هرگونه آلودگی پاک هستند و آنها
گناه مرتکب نمیشوند نه
گناه صغیره و نه
گناه کبیره و آنچه خدا به آنها امر کند نافرمانی نمیکنند و هر آنچه امر کند انجام میدهند.
علمای شیعه در طول تاریخ نسبت به تعظیم جبرئیل بهعنوان امین وحی الهی و فرشتهای مقرب تاکید فراوان داشتند.
علامه طبرسی (رحمهالله)
مفسر بزرگ قرآن در
تفسیر آیه میفرماید:
«نزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْاَمِینُ؛
» یقول: یعنی جبرئیل (علیهالسّلام) و هو امین وحی الله لا یغیره و لا یبدله.
میگوید یعنی روح الامین یعنی جبرئیل و او امانتدار
وحی الهی است که نه در آن تغییری ایجاد میکند و نه آن را تبدیل میکند.
علامه طباطبایی (رحمهالله) نیز در
تفسیر آیه میفرماید:
المراد بالروح الامین هو جبریل ملک الوحی... و قد وصف الروح بالامین للدلالة علی انه مامون فی رسالته منه تعالی الی نبیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لا یغیر شیئا من کلامه تعالی بتبدیل او تحریف بعمد او سهو او نسیان کما ان توصیفه فی آیة اخری بالقدس یشیر الی ذلک.
مراد از روح الامین همان جبرئیل فرشته وحی است ... و با کلمه (روح الامین) وصف شده است به خاطر دلالت بر مصونیت او از خطا در انجام وظیفهاش از جانب خدای متعال بر پیامبرش (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میباشد، او چیزی از کلام خدا را به صورت
عمد یا
سهو یا
فراموشی تغییر نمیدهد همانگونه که توصیف او در آیه دیگری به قدس اشاره به همینمطلب دارد.
با توجه به اینگفتار بزرگان علمای شیعه، آیا انصاف است شیعه را دشمن جبرئیل امین قلمداد کرد و چنین تهمتی را بر آنان روا دشت؟! !
آنان که شیعه را متهم به دشمنی با جبرئیل میکنند، آیا میدانند که خود بدترین و وقیحترین تهمت را در حق پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روا میدارند و میگویند: پیامبرگرامی القائات شیطانی را با وحی آیات قرآنی اشتباه گرفته!!
توهین و افترایی بالاتر از اینکه
شیطان، کفریاتی را به نام آیات قرآنی بر پیامبر اکرم قرائت کند و حضرت به تصور این که آنها کلمات خداوند متعال است به عنوان قرآن به مردم ابلاغ نماید.
پیامبری که ندای وحیانی جبرئیل را با القائات باطله شیطان نتواند تشخیص دهد، آیا اعتبار دیگر آیات قرآن زیر سوال نمیرود؟! اینک اصل ماجرا از کتب معتبر وهابیون:
توجه خوانندگان گرامی به سخن
ابن تیمیه بزرگ تئوریسین
وهابیون در رابطه با آیه شریفه جلب میکنیم تا روشن شود که آیا شیعه در رابطه با موضوع وحی دچار توهم و اشتباه شده و یا وهابیت در گودال
ضلالت گرفتار آمدهاند:
«وَمَآ اَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِیٍّ اِلَّآ اِذَا تَمَنَّی اَلْقَی الشَّیْطَنُ فِی اُمْنِیَّتِهِ. فَیَنسَخُ اللَّهُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَنُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ ءَایَتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛
و ما پیش از تو هیچ رسول و پیغمبری را نفرستادیم جز آنکه چون آیاتی برای
هدایت خلق تلاوت کرد شیطان در آن آیات الهی القاء دسیسه کرد آنگاه خدا آنچه القاء کرده محو و نابود میسازد و آیات خود را
تحکیم و استوار میگرداند و خدا دانا و حکیم است.»
وتنازعوا هل یجوز ان یسبق علی لسانه ما یستدرکه الله تعالی ویبینه له بحیث لا یقره علی الخطا کما نقل انه القی علی لسانه صلی الله علیه وسلم تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی ثم ان الله تعالی نسخ ما القاه الشیطان واحکم آیاته فمنهم من لم یجوز ذلک ومنهم من جوزه اذ لا محذور فیه فان الله تعالی «یَنْسَخُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ• لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ».
و علما اختلاف کردند آیا جایز است که بر زبان پیامبر چیزی جاری شود که خدا آن را بر او نازل نکرده باشد و بهگونهای بیان شود که او احتمال خطا ندهد همانگونه که نقل شده است که شیطان بر او القا کرده است و خدای متعال آیه خود را مستقر ساخته است پس عدهای از علما کسانی هستند که اجازه نمیدهند و عدهای اجازه میدهند زیرا از اجازه آن مشکلی پیش نمیآید چون خدای متعال میفرماید: «یَنْسَخُ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ• لِیَجْعَلَ مَا یُلْقِی الشَّیْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ؛
»
ابن تیمیه طبری را از اکابر
تفسیر میداند و کتاب
تفسیر او را خالی از روایات مجعول میداند:
قال ابن تیمیة بعد رد ما نقله العلّامة عن
تفسیر الثعلبی: و اما اهل العلم الکبار اهل
التفسیر مثل تفسیر محمد بن جریر الطبری و بقی بن مخلد و ابن ابی حاتم و ابن المنذر و عبد الرحمن بن ابراهیم دحیم و امثالهم فلم یذکروا فیها
مثل هذه الموضوعات.
ابن تیمیه بعد از رد مطلبی که
علامه حلی از
تفسیر ثعلبی نقل کرده است میگوید: اما بزرگان
علم تفسیر مثل محمد بن جریر طبری و
بقی بن مخلد و
ابن ابی حاتم و
ابن منذر و عبدالرحمن بن ابراهیم بن دحیم و
امثال اینها
مثل این روایات موضوع (جعلی) درآنها نیامده است.
قال ایضاً: کتفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبة و عبد الرزاق و عبد بن حمید و احمد و اسحاق و
تفسیر بقی بن مخلد و ابن جریر الطبری و محمد بن اسلم الطوسی و ابن ابی حاتم و ابی بکر بن المنذر و غیرهم من العلماء الاکابر الذین لهم فی الاسلام لسان صدق و تفاسیرهم متضمنة للمنقولات التی یعتمد علیها فی
التفسیر.
همچنین میگوید:
مثل تفسیر ابن جریج و سعید بن ابی عروبه و عبدالرزاق و عبد بن حمید و احمد و اسحاق و
تفسیر بقی بن مخلد و ابن جریر طبری و محمد بن اسلم طوسی و ابن ابی حاتم و ابیبکر بن منذر و غیر اینها از علمای بزرگ که در
اسلام زبان راست دارند و تفسیرهای آنها در بردارنده روایاتی است که در
تفسیر قابل اعتماد هستند.
طبری در
تفسیر خود نقل میکند:
عن محمد بن کعب القرظی قال: لما رای رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تولی قومه عنه، وشق علیه ما یری من مباعدتهم ما جاءهم به من عند الله، تمنی فی نفسه ان یاتیه من الله ما یقارب به بینه وبین قومه. وکان یسره، مع حبه وحرصه علیهم، ان یلین له بعض ما غلظ علیه من امرهم، حین حدث بذلک نفسه وتمنی واحبه، فانزل الله: والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم وما غوی فلما انتهی الی قول الله: افرایتم اللات والعزی ومناة الثالثة الاخری القی الشیطان علی لسانه، لما کان یحدث به نفسه ویتمنی ان یاتی به قومه: تلک الغرانقة العلی، وان شفاعتهن لترتجی. فلما سمعت ذلک قریش فرحوا وسرهم، واعجبهم ما ذکر به آلهتهم، فاصاخوا له، والمؤمنون مصدقون نبیهم فیما جاءهم به عن ربهم، ولا یتهمونه علی خلط ولا وهم ولا زلل. فلما انتهی الی السجدة منها وختم السورة، سجد فیها، فسجد المسلمون بسجود نبیهم، تصدیقا لما جاء به واتباعا لامره، وسجد من فی المسجد من المشرکین من قریش وغیر هم لما سمعوا من ذکر آلهتهم، فلم یبق فی المسجد مؤمن ولا کافر الا سجد الا الولید بن المغیرة، فانه کان شیخا کبیرا فلم یستطع، فاخذ بیده حفنة من البطحاء فسجد علیها. ثم تفرق الناس من المسجد، وخرجت قریش وقد سرهم ما سمعوا من ذکر آلهتهم، یقولون: قد ذکر محمد آلهتنا باحسن الذکر، وقد زعم فیما یتلو انها الغرانیق العلی وان شفاعتهن ترتضی وبلغت السجدة من بارض الحبشة من اصحاب رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، وقیل: اسلمت قریش. فنهضت منهم رجال، وتخلف آخرون. واتی جبرائیل النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فقال: یا محمد ماذا صنعت؟ لقد تلوت علی الناس ما لم آتک به عن الله، وقلت ما لم یقل لک فحزن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عند ذلک، وخاف من الله خوفا کبیرا، فانزل الله تبارک وتعالی علیه وکان به رحیما یعزیه ویخفض علیه الامر ویخبره انه لم یکن قبله رسول ولا نبی تمنی کما تمنی ولا احب کما احب الا والشیطان قد القی فی امنیته کما القی علی لسانه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، فنسخ الله ما القی الشیطان واحکم آیاته، ای فانت کبعض الانبیاء والرسل فانزل الله: وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته... الآیة. فاذهب الله عن نبیه الحزن، وامنه من الذی کان یخاف، ونسخ ما القی الشیطان علی لسانه من ذکر آلهتهم انها الغرانیق العلی وان شفاعتهن ترتضی.
وقتی که قوم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از ایشان روی گردان شدند، و دوری کردن ایشان از رسول خدا بر ایشان سنگین آمد از
خداوند خواست تا ماجرایی پیش آید که فاصله بین او و قومش کمتر شود. و با اینکه حضرت ایشان را دوست داشتند (و سختیهای قوم برای ایشان شیرین بود) اما اگر کمی از سختگیری قومش کم میشد، اینمطلب حضرت را خوشنود میکرد؛ پس خداوند آیه نازل کرد که: «والنجم اذا هوی ما ضل صاحبکم وما غوی؛
» و وقتی به کلام خدا رسید که " آیا
لات و
عزی را دیده اید؛ و
منات سومین (بت) دیگر را " در این هنگام شیطان به خاطر آنچه باخود گفته بودند و خواسته بودند که برای قومش نازل شود، بر زبان حضرت انداخت که " ایشان پرندگان والا مقامی هستند؛ و بدرستیکه
شفاعت ایشان مورد امید است".
وقتی که
قریش این سخنان را شنیدند اینمطلب ایشان را شاد کرده و خشنود ساخت؛ و این سخنان که در مورد خدایان ایشان بود مورد پسند ایشان افتاد و به سخنان حضرت گوش فرا دادند؛ مومنین نیز پیغمبر خویش را تصدیق میکرده و او را بهدیوانگی و اشتباه و خطا متهم نمیکردند. وقتی که رسول خدا به محل
سجده رسید و خواندن سوره را تمام کرد به سجده افتاد، مسلمانان نیز به سبب سجده رسول خدا سجده کردند؛ زیرا آنچه را آورده بود قبول داشتند و دستورات او را
تبعیت میکردند؛ کسانی که از
مشرکان قریش و غیر ایشان نیز در مسجد بودند وقتی یاد کردن خدایان خود را دیدند به سجده افتادند؛ پس کسی در مسجد نماند (چه
مومن و چه
کافر) مگر آنکه سجده کرد؛ غیر از
ولید بن مغیره که کهنسال بود و نتوانست سجده کند؛ پس مقداری از خاک را با دست خود گرفته بر آن سجده کرد؛ سپس مردم از مسجد بیرون رفتند و قریش نیز بیرون رفته از آنچه که در مورد خدایان خود شنیده بودند خشنود بوده و میگفتند: محمد خدایان ما را به بهترین وجه یاد کرد؛ و گمان میشد که از آیات قرآن بوده است که " ایشان پرندگان والا مقامی هستند؛ و بدرستیکه شفاعت ایشان مورد امید است" و حتی خبر این سجده به یاران رسول خدا در
حبشه نیز رسید؛ و حتی عدهای گفتند: که قریش مسلمان شدهاند. پس عدهای از ایشان برای بازگشت آماده شده اما عدهای باقی ماندند؛ و
جبریل به نزد رسول خدا آمد و گفت: ای محمد چه کردی!! ! برای مردم چیزی را خواندی که من آن را از جانب خدا برای تو نیاورده بودم؛ و چیزی را گفتی که برای تو نگفته بودم؛ پس رسول خدا در این هنگام اندوهگین گردیدند؛ و ترس شدیدی از خدا پیدا کردند؛ پس خداوند تبارک و تعالی بر او نازل کرد - در حالیکه بر او
رحمت فرستاده و او را
آرامش میداد و مساله را برای او کوچک جلوه میداد؛ و به او خبر داد که هیچ پیغمبر و نبی قبل از ایشان نبوده است مگر اینکه چنین آرزویی کرده است و همین را که حضرت دوست داشتند، دوست داشته است؛ و شیطان نیز خود را در میان آرزوی او انداخته است... پس خداوند اندوه را از رسولش برطرف نموده و او را از آنچه میترسید ایمن نمود؛ و آنچه را شیطان بر زبان پیغمبرش (در مورد یاد خدایان ایشان که ایشان پرندگان والا مقامی هستند که شفاعت ایشان مورد امید است) فرستاده بود
نسخ نمود.
قال السیوطی: واخرج البزار والطبرانی وابن مردویه والضیاء فی المختارة بسند رجاله ثقات من طریق سعید بن جبیر عن ابن عباس قال ان رسول الله صلی الله علیه وسلم قرا افرایتم اللات والعزی ومنات الثالثة الاخری تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی ففرح المشرکون بذلک وقالوا قد ذکر آلهتنا فجاء جبریل فقال اقرا علی ما جئتک به فقرا افرایتم اللات والعزی ومنات الثالثة الاخری تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی فقال ما اتیتک بهذا هذا من الشیطان فانزل الله وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی الی آخر الآیة.
سیوطی میگوید:
بزار و
طبرانی و
ابن مردویه و ضیاء در المختاره با سندی که راویان آن
ثقه هستند
روایت کردهاند بهطریق خود از
سعید بن جبیر از
ابن عباس گفت: همانا رسول خدا قرائت کردند آیات میبینید افرایتم اللات و العزی و منات الثالثة الاخری تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی پس مشرکین خوشحال شدند و گفتند خدایان ما را به نیکی یاد کرد پس جبرئیل نازل شد و گفت: بخوان آنگونه که بر تو نازل کردم دو مرتبه همانگونه قرائت کرد جبرئیل گفت من اینها را به تو نازل نکردم اینها از شیطان است سپس خدا این آیه را نازل کرد که و ما هیچ رسول و نبی را قبل از تو نفرستادیم مگر اینکه شیطان دوست دارد...
وقال ایضاً: واخرج ابن جریر و ابن المنذر و ابن ابی حاتم وابن مردویه بسند صحیح عن سعید بن جبیر قال قرا رسول الله صلی الله علیه وسلم بمکة النجم فلما بلغ هذا الموضع افرایتم اللات والعزی ومنات الثالثة الاخری القی الشیطان علی لسانه تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی قالوا ما ذکر آلهتنا بخیر قبل الیوم فسجد وسجدوا ثم جاءه جبریل بعد ذلک قال اعرض علی ما جئتک به فلما بلغ تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی قال له جبریل لم آتک بهذا هذا من الشیطان فانزل الله وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الآیة.
و همچنین میگوید: روایت کرده است ابن جریر و ابن منذر و ابن ابی حاتم و ابن مردویه به
سند صحیح از سعید بن جبیر گفت: رسول خدا در
مکه سوره نجم میخواند زمانی که به این آیه رسید افرایتم اللات و العزی و منات الثالثة الاخری شیطان بر زبانش جاری کرد تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی،
مشرکین گفتند: قبل از این خدایان ما را به نیکی یاد نکرده بود پس پیامبر سجده کرد و مشرکین سجده کردند سپس جبرئیل نزد حضرت آمد و گفت: آن آیاتی که بر تو نازل کردم عرضه کن پس زمانی که به تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی رسید جبرئیل به او گفت: من این را برای تو نیاوردم این از شیطان است سپس خدا آیه نازل کرد و ما ارسلنا من قبلک من رسول و لانبی ادامه آیه.
روی البخاری باسناده عن ابن عباس اَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم سَجَدَ بِالنَّجْمِ وَسَجَدَ مَعَهُ الْمُسْلِمُونَ وَالْمُشْرِکُونَ وَالْجِنُّ وَالاِنْسُ. وَرَوَاهُ ابْنُ طَهْمَانَ عَنْ اَیُّوبَ.
بخاری به سند خود از ابن عباس نقل میکند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با خواندن سوره نجم سجده کرد و همراه با پیامبر مسلمانان و مشرکان و
جن و
انس سجده کردند. و این روایت را
ابن طهمان از ایوب آورده است.
ابن بطال از شراح بخاری بر اینمطلب اعتراض کرده و میگوید:
فقال: ان اراد البخاری الاحتجاج لابن عمر بسجود المشرکین فلاحجّة فیه؛ لانّ سجودهم لم یکن علی وجه العبادة وانّما کان لما القی الشیطان.
پس میگوید: اگر بخاری میخواهد
احتجاج کند بر
ابن عمر به سجده مشرکین که دلیل او اعتبار ندارد برای اینکه سجده مشرکین از روی
عبادت نبوده است بلکه بخاطر القاء شیطان بوده است.
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل روایات
آیات شیطانی میگوید:
لکن کثرة الطرق تدل علی ان للقصة اصلاً مع انّ لها طریقین آخرین مرسلین رجالهما علی شرط الصحیحین.
اما روایات متعدد ثابت میکند که این قصه واقعیت دارد با اینکه دو
روایت مرسل در رابطه با این ماجرا وجود دارد اما راویان آن دو روایت شرائط صحت روایات صحیحین را دارا هستند.
... وجمیع ذلک لا یتمشی علی القواعد فان الطرق اذا کثرت وتباینت مخارجها دل ذلک علی ان لها اصلا وقد ذکرت ان ثلاثة اسانید منها علی شرط الصحیح.
... و همه این روایات شاید موافق با قواعد
علم رجال نباشد ولی اگر اسانید یک روایت زیاد شد و با هم متفاوت بود، نشانگر این است که این روایت حقیقت دارد و یادآور شدیم که سه سند از اسانید آن مطابق شروط صحیح است.
قال السید الطباطبائی: الروایة مرویة بطرق عدیدة عن ابن عباس وجمع من التابعین وقد صحّحها جماعة منهم الحافظ ابن حجر. لکن الادلة القطعیة علی عصمته (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تکذب متنها وان فرضت صحّة سندها فمن الواجب تنزیه ساحته المقدسة عن
مثل هذه الخطیئة مضافا الی ان الروایة تنسب الیه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اشنع الجهل واقبحه فقد تلی (تلک الغرانیق العلی وان شفاعتهن لترتجی) وجهل انه لیس من کلام الله ولا نزل به جبریل، وجهل انه کفر صریح یوجب الارتداد ودام علی جهة حتی سجد وسجدوا فی آخر السورة ولم یتنبه ثم دام علی جهله حتی نزل علیه جبریل وامره ان یعرض علیه السورة فقراها علیه واعاد الجملتین وهو مصر علی جهله حتی انکره علیه جبریل ثم انزل علیه آیة تثبت نظیر هذا الجهل الشنیع والخطیئة الفضیحة لجمیع الانبیاء والمرسلین وهی قوله: (وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی الا اذا تمنی القی الشیطان فی امنیته).
وبذلک یظهر بطلان ما ربما یعتذر دفاعا عن الحدیث بان ذلک کان سبقا من لسان دفعة بتصرف من الشیطان سهوا منه (علیهالسّلام) وغلطا من غیر تفطن. فلا متن الحدیث علی ما فیه من تفصیل الواقعة ینطبق علی هذه المعذرة، ولا دلیل العصمة یجوز
مثل هذا السهو والغلط. علی انه لو جاز
مثل هذا التصرف من الشیطان فی لسانه (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بالقاء آیة او آیتین فی القرآن الکریم لارتفع الامن عن الکلام الالهی فکان من الجائز حینئذ ان یکون بعض الآیات القرآنیة من القاء الشیطان ثم یلقی نفس هذه الآیة (وما ارسلنا من ن رسول ولا نبی) الآیة فیضعه فی لسان النبی وذکره فیحسبها من کلام الله الذی نزل به جبریل کما حسب حدیث الغرانیق کذلک فیکشف بهذا عن بعض ما القاه وهو حدیث الغرانیق سترا علی سائر ما القاه.
او یکون حدیث الغرانیق من الکلام الله وآیة (وما ارسلنا من قبلک من رسول ولا نبی) الخ، وجمیع ما ینافی الوثنیة من کلام الشیطان ویستر بما القاه من الآیة وابطل من حدیث الغرانیق علی کثیر من القاءاته فی خلال الآیات القرآنیة، وبذلک یرتفع الاعتماد والوثوق بکتاب الله من کل جهة وتلغو الرسالة والدعوة النبویة بالکلیة جلت ساحة الحق من ذلک.
این روایت به چند طریق از
ابن عباس و جمعی از
تابعین روایت شده، و جماعتی از تابعین از جمله حافظ بن حجر آن را صحیح دانستهاند. ولیکن ادله قطعیی که دلالت بر
عصمت آن جناب دارد متن این روایت را تکذیب میکند هرچند که سندش
صحیح باشد، پس ما به حکم آن ادله لازم است ساحت آن جناب را منزه از چنین خطایی بدانیم. علاوه بر اینکه این روایت شنیعترین مراحل
جهل را به آن جناب نسبت میدهد برای اینکه به او نسبت میدهد که نمیدانسته جمله" تلک الغرانیق العلی... " کلام خدا نیست و جبرئیل آن را نیاورده و نمیدانسته که این کلام
کفر صریح و موجب
ارتداد از
دین است. تازه این نادانیاش آن قدر ادامه یافته تا سوره تمام شده، و سجده آخر آن را بهجا آورده باز هم متوجه خطای خود نشده تا جبرئیل نازل شده، دوباره سوره را بر او عرضه کرده و این دو جمله کفرآمیز را هم جزو سوره خوانده است. آن وقت جبرئیل گفته من آن را نازل نکردهام. از همه بدتر اینکه جبرئیل آیه «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ...
» را نازل کرده، و نظایر این کفر را برای همه
انبیاء و مرسلین اثبات نموده است.
از همینجا روشن میشود که توجیه و عذری که بعضی به منظور دفاع از حدیث درست کردهاند باطل و عذری بدتر از گناه است و آن این است که "این جمله از آن حضرت سبق لسانی بوده و
شیطان در او تصرفی کرده که در نتیجه دچار این اشتباه و غلط شده" برای اینکه نه متن حدیث را میگوید و نه دلیل عصمت چنین خطایی را برای انبیاء جایز میداند.
علاوه بر اینکه اگر
مثل چنین تصرفی برای شیطان باشد که در زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تصرف نموده، یک آیه و یا دو آیه غیر قرآنی بهعنوان قرآن به زبان او جاری سازد، دیگر اعتمادی در کلام الهی باقی نمیماند، چون ممکن است کسی احتمال دهد بعضی از آیات قرآن از همان تصرفات بوده باشد، و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنطور که
داستان غرانیق میگوید آن آیات را قرآن پنداشته، آیه" وَ ما اَرْسَلْنا... " کاشف دروغ بودن یکی از آنها (یعنی همان قصه غرانیق) و سرپوش بقیه آنها باشد.
و یا احتمال دهد که اصلا داستان غرانیق کلام خدا باشد و آیه" وَ ما اَرْسَلْنا... " و هرآیه دیگری که منافی با
بتپرستی است از القائات شیطان باشد و بخواهد با آیه مذکور که داستان غرانیق را ابطال میکند بر روی بسیاری از آیات که در حقیقت القائات شیطانی فرض شده سرپوش بگذارد که با این احتمال از هرجهت اعتماد و وثوق به
کتاب خدا از بین رفته
رسالت و دعوت
نبوت به کلی لغو میگردد. و ساحت مقدس حق تعالی منزه از آن است.
در بعضی از کتب
اهلسنت روایات عجیبی در اینجا از ابن عباس نقل شده که: پیامبر خدا، صدر
مکه مشغول خواندن سوره" النجم" بود، چون به آیاتی که نام بتهای مشرکان در آن بود رسید (اَفَرَاَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْاُخْری) در این هنگام شیطان این دو جمله را بر زبان او جاری ساخت: (تلک الغرانیق العلی، و ان شفاعتهن لترتجی!). (اینها پرندگان زیبای بلند مقامی هستند و از آنها امید شفاعت است! ).
در این هنگام مشرکان خوشحال شدند و گفتند محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تاکنون نام خدایان ما را به نیکی نبرده بود، در این هنگام پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سجده کرد و آنها هم سجده کردند، جبرئیل نازل شد و به پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اخطار کرد که این دو جمله را برای تو نیاورده بودم، این از القائات شیطان بود در این موقع آیات مورد بحث «وَ ما اَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ...» نازل گردید و به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مؤمنان هشدار داد! گرچه جمعی از مخالفان اسلام برای تضعیف برنامههای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به گمان اینکه دستاویز خوبی پیدا کردهاند این قضیه را با آب و تاب فراوان نقل کرده و شاخ و برگهای زیادی به آن دادهاند ولی قرائن فراوان نشان میدهد که این یک
حدیث مجعول و ساختگی است که برای بی اعتبار جلوه دادن
قرآن و کلمات
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وسیله شیطان صفتان جعل شده است زیرا:
اولا. به گفته محققان، راویان این حدیث افراد ضعیف و غیر موثقاند، و صدور آن از ابن عباس نیز به هیچوجه معلوم نیست، و به گفته "
محمد بن اسحاق" این حدیث از مجعولات
زنادقه میباشد و او کتابی در اینباره نگاشته است.
ثانیا. احادیث متعددی در مورد نزول
سوره نجم و سپس سجده کردن پیامبر و مسلمانان در کتب مختلف نقل شده، و در هیچیک از این احادیث سخنی از
افسانه غرانیق نیست، و این نشان میدهد که این جمله بعدا به آن افزوده شده است.
ثالثا. آیات آغاز سوره نجم صریحا این خرافات را ابطال میکند آنجا که میگوید «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی اِنْ هُوَ اِلَّا وَحْیٌ یُوحی؛
پیامبر از روی
هوای نفس سخن نمیگوید آنچه میگوید تنها
وحی الهی است» این آیه با افسانه فوق چگونه سازگار است؟
رابعا. آیاتی که بعد از ذکر نام بتها در این سوره آمده، همه بیان مذمت بتها و زشتی و پستی آنها است و با صراحت میگوید: اینها اوهامی است که شما با پندارهای بی اساس خود ساختهاید و هیچگونه کاری از آنها ساخته نیست «اِنْ هِیَ اِلَّا اَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوها اَنْتُمْ وَ آباؤُکُمْ ما اَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ اِنْ یَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَّ وَ ما تَهْوَیالْاَنْفُسُ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدی؛
» با این مذمتهای شدید چگونه ممکن است چند جمله قبل از آن، مدح بتها شده باشد بعلاوه قرآن صریحا یادآور شده که خدا تمامی آن را از هرگونه
تحریف و
انحراف و تضییع حفظ میکند چنانکه در آیه ۹ سوره حجر میخوانیم: «اِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ اِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ.
»
خامسا. مبارزه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با
بت و بتپرستی یک مبارزه آشتی ناپذیر و پیگیر و بی وقفه از آغاز تا پایان عمر او است، پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در عمل نشان داد که هیچگونه
مصالحه و سازش و انعطافی در مقابل بت و بت پرستی(حتی در سختترین حالات) نشان نمیدهد، چگونه ممکن است چنین الفاظی بر زبان مبارکش جاری شود.
سادسا. حتی آنها که پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را از سوی خدا نمیدانند و مسلمان نیستند او را انسانی متفکر و آگاه و مدبر میدانند که در سایه تدبیرش به بزرگترین پیروزیها رسید، آیا چنین کسی که شعار اصلیش لا اله الا اللَّه و مبارزه آشتی ناپذیر با هرگونه
شرک و بتپرستی بوده، و عملا نشان داده است که در ارتباط با مساله بتها حاضر به هیچگونه سازشی نیست، چگونه ممکن است برنامه اصلی خود را رها کرده و از بتها این چنین تجلیل به عمل آورد؟! از مجموع این بحث بخوبی روشن میشود که افسانه غرانیق ساخته و پرداخته دشمنان ناشی و مخالفان بیخبر است که برای تضعیف موقعیت قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) چنین حدیث بیاساس را جعل کردهاند. لذا تمام محققان اسلامی اعم از
شیعه و
اهل تسنن این حدیث را قویا نفی
و تضعیف کردهاند و به جعل جاعلین نسبت دادهاند.
البته بعضی از
مفسران توجیهی برای این حدیث ذکر کردهاند که بر فرض ثبوت اصل حدیث، قابل مطالعه بود و آن اینکه: " پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آیات قرآن را آهسته و با تانی میخواند، و گاه در میان آن لحظاتی سکوت میکرد، تا دلهای مردم آن را بخوبی جذب کند، هنگامی که مشغول تلاوت آیات سوره نجم بود و به آیه «اَ فَرَاَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّی وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْاُخْری» رسید بعضی از شیطان صفتان (مشرکان لجوج) از فرصت استفاده کرده و جمله تلک الغرانیق العلی و ان شفاعتهن لترتجی را در این وسط با لحن مخصوصی سر دادند تا هم دهن کجی به سخنان پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کنند و هم کار را بر مردم مشتبه سازند، ولی آیات بعد به خوبی از آنها پاسخ گفت و بتپرستی را شدیدا محکوم کرد" و از اینجا روشن میشود اینکه بعضی خواستهاند داستان غرانیق را نوعی انعطاف از ناحیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت به بتپرستان بهخاطر سرسختی آنها و علاقه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به جذب آنان بهسوی
اسلام بدانند و از این راه
تفسیر کنند، مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند، و نشان میدهد که این توجیهگران موضع اسلام و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را در برابر بت و بتپرستی درک نکردهاند و مدارک تاریخی که میگوید دشمنان هر بهایی را حاضر شدند به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این زمینه بپردازند و او قبول نکرد و ذرهای از برنامه خود عدول ننمود ندیدهاند، و یا عمدا تجاهل میکنند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا شیعیان، بعد از سلام نماز «خان الأمین» می گویند؟».