دیگرسازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از ویژگیهای زیستی موجودات زنده، اطلاع رسانی و انتقال پیام است. هر موجود دارای حیات، چه روحانی هم چون
فرشتگان و چه
حیوانی با همه تنوع و کثرت آن از این خصیصه برخوردار است.
در عالم
حیوانات ، موضوع انتقال احساسات و پیام رسانی، خود از شاهکارهای خلقت و از ظرایف آن شمرده میشود. و از
معجزات علمی
قرآن کریم نیز این است که در عصر نزول خود که به
دوران جاهلیت بشر موسوم است، در این خصوص سخن گفت و از پیام دادن مورچهای به مورچگان دیگر خبر داد و فرمود: «حَتَّی إِذَا أَتَوْا عَلَی وَادِی النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَهٌ یَا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لَا یَحْطِمَنَّکمْ سُلَیْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا یَشْعُرُونَ؛ هنگامی که سلیمان و یارانش از منطقه مورچگان گذر کردند، یکی از آنها به هم نوعان خود گفت: به لانههای خود داخل شوید تا پایمال سلیمان و لشکریان او نگردید».
ولی
انسان که از یک طرف موجودی روحانی و دارای قابلیتهای فراوان در
علم و
اندیشه است و ابزار محدودی که در اختیار سایر
حیوانات است برای او کافی نیست و از سوی دیگر به خاطر جنبه مادی و طبیعی که دارد و
روح با ابزار مادی قادر به انجام بخشی از مهمی از کارهای خویش است، در اطلاع رسانی خود محتاج وسیلهای است که قابلیت تحمل بار عظیم تبادل تمامی مفاهیم و معانی جای گرفته در فکر بشری را داشته باشد و در عین حال از
عالم حس و
طبیعت باشد.
خداوند متعال از بین همه وسیلهها بیان را برگزید و در قرآن کریم،
تعلیم و
الهام آن به بشر را پس از ذکر
خلقت انسان یاد کرده
و این شاید بیانگر این نکته باشد که در بین تمامی صفات و خصوصیات بشری تنها این خصیصه است که او را از سایر
حیوانات و موجودات، ممتاز ساخته است. و جالب این است که واژه «
نطق » که به معنای گویندگی و سخن گفتن است در تعریف
اهل منطق ، جزئی از
ذات و
ماهیت او شمرده شده و میگویند
انسان «
حیوان ناطق» است، یعنی موجودی است که میتواند تمامی آن چه در ضمیر خود دارد و همه مقاصد و
مفاهیم ذهنی خویش را در ظریف ترین و لطیف ترین صورت بازگو کند و هیچ محدودیتی در این راه ندارد.
خداوند متعال در آیهای دیگر این توانایی
انسان و
قدرت او بر خلق لغات گوناگون و وضع واژههای متنوع را از نشانههای قدرت خود ذکر کرده و در ردیف
آفرینش آسمان و زمین آورده است.
انسان با وجود این قوهای که
خداوند در او به ودیعت نهاده با تشکیل نهادهای اجتماعی و مدنیت به جهت ضرورت حیات رو به سوی وضع لغات برد و سپس خط را که علامتی برای لفظ و کلام است اختراع کرد و در تحسین و تکمیل و تنظیم آن کوشید و دانش ادبیات را به همین منظور ایجاد کرد.
هیچ ابزاری به قدر بیان در خدمت بشر نبوده و هیچ رشدی جز در سایه آن حاصل نگردیده است. تکامل
فکر بشری نتیجه بعثت پیامبران و انباشته شدن تجربیات و تلاش
انسان در راه کشف اسرار جهان در طول هزاران سال بوده است. اگر بیان نبود چگونه دعوت
انبیاء به بشر میرسید و از چه راهی حاصل فکر و اندیشه پیشینیان به دورانهای بعد منتقل میشد؟
وظیفه عمده انبیاء، بلاغ و
تعلیم و
تربیت است و آیا این هدف بزرگ جز با ابزار بیان محقق میشود؟
استفاده از این ابزار در تعلیم و تربیت از دو طریق امکان پذیر است.
نصیحت به معنای خیر خواهی و ارشاد ارائه راه رشد و هدایت به سوی آن است. این عمل از وظایف بزرگ پیامبران و
امامان ـ علیهمالسلام ـ و مطلوب اولیاء
دین به شمار میرود.
امام سجاد ـ علیهالسلام ـ در فرازی از دعای مکارم الاخلاق در مناجات خود با خداوند عرض میکند: «و اجعلنی من أهل السّداد و من أدلّه الرّشاد؛ بار پروردگارا! مرا از ثابت قدمان و ملازمان حق و از راهنمایان به سوی رشد و فضایل اخلاقی قرار ده».
و نیز در
دعای افتتاح ، بنده سالک از خدا این چنین طلب میکند: «اللّهم انّا نرغب الیک فی دوله کریمه تعزّ بها الاسلام و اهله و تذلّ به النّفاق و اهله و تجعلنا فیها من الدعاه الی طاعتک و القاده الی سبیلک...؛ پروردگارا!
دولت کریمه ای که
اسلام و اهلش را به وسیله آن عزت بخشی و
نفاق و
منافقان را به خاک مذلت نشانی از تو میطلبیم. و در آن حکومت ما را از داعیان و هدایت گران به طاعت خویش و از پیشوایان دعوت کننده به راه خود قرار ده».
هدف از ارشاد و نصیحت، ارتقای سطح تربیت و فرهنگ و ترویج
فضایل اخلاقی و تعظیم
شعائر است. گرچه برخاسته از ترک واجب یا ارتکاب کار حرامی نباشد یعنی لازم نیست تا از شخصی
گناه یا ترک واجبی سر زند که به خاطر جلوگیری از این کار واجب شود. بلکه بیشترین هدف از این عمل، پیشگیری و ایجاد مصونیت درجامعه، نسبت به جرم و سرپیچی از وظیفه، محسوب میشود. و همین نیز تفاوت آن با
امر به معروف و نهی از منکر است.
و این کاری است بس شریف که هم
شکر زبان است و هم
زکات دانش .
امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ در این باره میگوید: «نصیحت از
واجبات است، ترکش شاید از کبائر باشد».
باز میگویند: «ارشاد مردم ولو اینکه خوب باشند یک امر راجع است. خدای تبارک و تعالی
پیغمبر را نصیحت میکند و امر به
تقوا میکند...»
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در
فرهنگ قرآنی و
فقه اسلامی و نقش بی بدیل آن در سالم سازی و تأمین
امنیت جامعه و تحکیم
عدالت اجتماعی و
تهذیب و
تربیت دینی مردم، بر کسی پوشیده نیست.
ارشاد و نصیحت، گرچه در رشد و حرکت
جامعه به سوی ارزشهای انسانی و دینی نقشی بزرگ دارد ولی سنگینی و اهمیت آن به پایه امر به معروف و نهی از منکر نمیرسد، زیرا غالباً
موعظه و نصیحت، مقام برخورد و مقابله رو در رو با عوامل انحراف نیست و همان طور که پیش از این گفتیم غرض از آن، تعلیم و ارشاد جاهل و بالا بردن سطح فرهنگ دینی و اخلاقی جامعه است. برخلاف امر به معروف و نهی از منکر که تکلیفی است در مواجه با ارتکاب گناه و یا ترک
واجب و با مراحلی که فقهای بزرگوار
دین برای آن تعیین کردهاند برخورد مستقیم با
جرم و عامل آن است.
حساسیت و سنگینی کار نیز در همین نقطه است و ارزش والای آن را نیز در همینجا باید جستجو کرد. و نیز بدین جهت است که بسیاری از انجام دادن آن شانه خالی میکنند و رفته رفته آن را به دست نسیان میسپارند و بسیاری نیز به شدت با آن دشمنی میورزند و آن را مخالف با آزادی قلمداد میکنند.
امروزه برخی مبنای دین را بر
تساهل و
تسامح معرفی میکنند و این از خطاهای بزرگ و از اشتباه بین سهولت و تساهل است. اینکه دین و
احکام شریعت ، «سهله و سمحه» است و قوانین شاقّ و حرجی ندارد؛ امری است و سهل انگاشتن و ترک مقابله با گناه و عوامل انحراف و مسامحه در آن امر دیگری است و اساساً با امر به معروف و نهی از منکر که از
محکمات اسلام است در تضاد است. و معرّفی تسامح و تساهل به نام سهل بودن شریعت مغالطهای بیش نیست.
کار خداوند در
تشریع و
تکوین یکسان است. قانون گذاری او در تشریع هم چون قانون گذاریش در
طبیعت است؛ زیرا قانون گذار واحد است و آهنگ تمامی مظاهر هستی از
انسان و جهان به سوی او است و این وحدت مقصد، نظامی هماهنگ و ساختاری واحد میطلبد؛ گر چه در عالم طبیعت به صورت غریزی و فطری و در عالم انسانی به گونه تشریع و اعتبار و به
اراده بشر نهاده شده است.
بر این اساس، وقتی به دل طبیعت مینگرید مشاهده میکنید که اصل و قاعده در آن بر صلاح و اتقان و
عدل است. اگر موجود مزاحمی بخواهد درون آن راهی پیدا کند مجموعه اجزا طبیعت بسیج میشوند تا آن را از ساحت خود دور کنند و اگر غیر از این بود کار جهان پس از مدتی به اختلال و
فساد میکشید.
برای نمونه، تنها کافی است نگاهی به کیفیت مقابله بدن با میکروبها و ویروسهای مضرّ بیندازید که چگونه با ورود یک عنصر مزاحم کار عادی و طبیعی
بدن ، سربازان مدافع که به گلوبولهای سفید موسومند، با قدرتی تمام پا به میدان میگذارند و با بسته شدن منافذ بدن و ارتعاش جلدی، میزان حرارت آن بالا میرود تا در سایه گرمای زیاد بدن و تلاش خستگی ناپذیر جنود محافظ آن، مایههای فساد سوخته و از ساحت آن دور گردند.
نظیر این در سایه پدیدههای هستی نیز جاری است و طبیعت هیچ موجودی، تحمل نگه داری نیروی مزاحم سلامت و صلاح خود را ندارد.
امر به معروف و نهی از منکر در حوزه تشریع، همان قانون عمومی دفاع و برخورد با عناصر مزاحم در طبیعت است.
جامعه اسلامی در حرکت خود به سوی
خداوند ، تابع مقرراتی است که او تعیین و بیان میکند و شیطانهای پیدا و پنهان، همانند ویروسهای خطرناک، دشمنان و مخالفان این حرکت انسانی و مقدساند که با مجموعه نظام جهان در تضادند.
و لذا در دعایی که پس از زیارت
حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ قرائت میشود این چنین آمده است: «سیدی لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی أو الجبال لهدّتنی او السموات لاختطفتنی او البحار لاغرقتنی...؛ آقای من! اگر
زمین بداند من چه گناهانی کرده ام مرا در خود فرو میبرد؟و اگر
کوهها بدانند مرا در هم خواهند کوبید و اگر
آسمانها بدان آگاه شوند مرا خواهند ربود و چنان چه دریاها بدان واقف شوند مرا در خود غرق خواهند کرد».
بنابر این، امر به معروف و نهی از منکر حق طبیعی صالحان و وظیفه حتمی آنهاست تا در سایه آن صلاح جامعه رو به فساد نرود و عناصر مخرب و مفسد، طهارت و امنیت معنوی آن را به غارت نبرند و سلامت و اعتدال آن را بر هم نزنند و در غیر این صورت، اختلال و فساد و حاکمیت اشرار بر جامعه نتیجه طبیعی آن خواهد بود.
انسان موجودی است که در فطرت خدادادی خود،
کمال خواه و
فضیلت طلب است. خطری که بر سر راه او وجود دارد، این است که شیاطین اغوا گر، با تبلیغات فریبنده و دعوت پی گیر خود، او را به اشتباه و انحراف، کشانده و ارزشها را در نظرش کم رنگ جلوه داده و اموری ضد آن را در دیدگاهش بزرگ و ملاک امتیاز نشان دهند.
قرآن کریم در موارد متعددی، بدین خطر بزرگ اشاره فرموده و به آن هشدار داده است و کار
کافران و فاجران را در چشم آنان زینت یافته و مایه افتخار معرفی فرموده است.
«زُیِّنَ لِلَّذِینَ کفَرُواْ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا وَیَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُواْ وَالَّذِینَ اتَّقَواْ فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَاللّهُ یَرْزُقُ مَن یَشَاء بِغَیْرِ حِسَابٍ»؛ زندگی
دنیا ـ و مظاهر فریبنده آن ـ برای کافران، زیبا جلوه گر شده است. و آنان، اهل
ایمان را ـ کوچک شمرده و ـ به تمسخر میگیرند. در حالی که در روز واپسین،
انسانهای با
تقوا بالا دست آنهایند. و خداوند هر کس را بخواهد روزی بی حساب خواهد بخشید.
باز میفرماید: «أَفَمَن زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا فَإِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاء وَیَهْدِی مَن یَشَاء....»؛ آیا کسی که رفتار بدش، در نظر او خوب نمودار گشته و آن را نیک میپندارد ـ مانند کسی است که این گونه نیست؟ ـ پس همانا خداوند، هر کس را بخواهد ـ با سلب توفیق خود از او ـ گمراه کرده و هر کس را بخواهد هدایت میکند...
در
آیه دیگر، مسئول این زینت ظاهری و نمایش پر فریب را،
شیطان معرفی کرده و آن را از عملکردهای او بر شمرده است، و میفرماید: «قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغْوَیْتَنِی لأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الأَرْضِ وَلأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ»؛ شیطان گفت: پروردگارا! به خاطر اینکه مرا از پیشگاه خود مطرود ساخته و از
رحمت خود دورم کردی، برای آنها باطل را در زمین، زیبا و دلفریب نمایش داده و از این راه، تمامی آنان را از طریق بندگی ات گمراه خواهم ساخت.
بر این اساس، کار شیطان زینت دادن و فریفتن است و با همین وسیله میتواند
انسانهای ضعیف و بی مایه را در دام خود گرفتار ساخته و به ضلالت بکشاند و به فرموده قرآن، او به غیر از این، بر بشر سلطهای ندارد.
تهاجم فرهنگی اردوگاه استکبار، بر جوامع اسلامی نیز به همین صورت است. دشمن با استفاده از امکانات بالا و گوناگون خود، در زمینههای مختلف تلاش میکند تا ارزشهای والا و حقیقی دین را، در دید مردم و بویژه جوانان که از تاثیر پذیری بیشتری برخوردارند کم رنگ و بی اهمیت جلوه داده و در مقابل، فرهنگ مبتذل و فاسد خویش را، برتر و با قیافهای زیبا و پر جاذبه معرفی کند، و از این راه به مقاصد پلید خود، و انحراف امت از مسیر
حق ، دست یابد.
رسالت عظیم متولّیان امور فرهنگی این است که در عمل و گفتار، جوّ ایجاد شده توسط دشمنان را در هم بشکنند و با تحقیر فرآوردهها و واردات فرهنگی دشمن و زنده نگه داشتن و تعظیم ارزشهای الهی و انسانی، راه
کمال را همچنان به روی بندگان حق باز نگه دارند و عرصه را به سود
انسانهای
مومن بر شیاطین و استکبار جهانی تنگ سازند.
قرآن کریم با صراحت، از برتری صاحبان
فضایل اخلاقی و انسانی بر فاقدان آن، سخن گفته و بر آن تاکید ورزیده و اموری را به عنوان ملاک ارزش گذاری معرفی کرده است.
در این باره میفرماید: «أَفَمَن کانَ مُؤْمِنًا کمَن کانَ فَاسِقًا لَّا یَسْتَوُونَ»؛ آیا شخص مومن مانند فاسق است؟ اینان با یکدیگر مساوی نیستند».
در این باره میفرماید: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکم مِّن ذَکرٍ وَأُنثَی وَجَعَلْنَاکمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» ای
انسانها! ما شما را از یک
مرد و
زن آفریدیم و در تیرهها و قبایل مختلف قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید. همانا گرامی ترین شما پیش خداوند با تقوا ترین شماست و خدا دانا و آگاه است.
در این خصوص نیز میفرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ»؛ ای پیامبر! بگو آیا آنهایی که عالمند با کسانی که فاقد علمند یکسانند؟
در این زمینه میفرماید: «لاَّ یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَی الْقَاعِدِینَ دَرَجَهً وَکلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَی وَفَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَی الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا»؛ رتبه قاعدان از مومنان که
مرض یا عذر دیگری ـ برای شرکت در
جهاد ـ ندارند، با مجاهدان با
مال و
جان در راه خدا، یکسان نیست و خداوند این مجاهدان را بر قاعدان، یک درجه
فضیلت داده و همگان را وعده نیک داده است و او مجاهدان را بر قاعدان با پاداشی بزرگ برتری داده است.
در این مورد میفرماید: «.... لَا یَسْتَوِی مِنکم مَّنْ أَنفَقَ مِن قَبْلِ الْفَتْحِ وَقَاتَلَ أُوْلَئِک أَعْظَمُ دَرَجَهً مِّنَ الَّذِینَ أَنفَقُوا مِن بَعْدُ وَقَاتَلُوا وَکلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَی وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»؛ آن کسانی که پیش از فتح ـ
مکه ، در راه خدا از مال خود ـ انفاق کردند و با
مشرکان به نبرد برخاستند، با دیگران یکسان نیستند. آنها از کسانی که پس از آن،
انفاق و
جهاد کردند، مقامی عظیم تر دارند و خداوند به همگان وعده احسان داده است و خدا بدان چه عمل میکنید آگاه است.
البته موارد دیگری هم در
آیات شریفه ذکر شده و ملاک برتری شناخته شده است.
تکریم شخصیت فرد و یا افراد مورد تربیت از سوی مربّی، دارای سه پیامد مهم است که هر یک از آنها برای مربی، در راستای تاثیر گذاری دادههای تربیتی خود، از عوامل عمده به شمار میرود.
۱ـ این عمل، تا حد زیادی
اعتماد به نفس را در متربی بر انگیخته و تقویت میکند و او را به ارزش وجودی خویش واقف میسازد، و این امر، هم چنانکه گفتیم، سنگ اول بنای
تربیت است.
۲ـ این روش، موجب میشود تا اعتماد شخص مورد تربیت به مربی خود جلب گردد و محبت او در دلش جای گرفته و او را دلسوز و علاقه مند به سعادت و سرنوشت خود بداند و در نتیجه دادههای تربیتی او را با علاقه مندی و اشتیاق پذیرا باشد.
۳ـ در بسیاری از افراد که هنوز مایههای
ایمان و اعتقادی آنان بارور نگردیده و هنوز مراحل ابتدایی و تکوین خود را میگذرانند، انگیزه عمل صالح و کار خوب ضعیف و کم رنگ است و لذا برای ایجاد انگیزه حرکت و عمل در این گونه اشخاص، از نقش تشویق و تمجید نمیتوان غافل بود.
قرآن در راستای تربیت
انسانها، این شیوه را به کار برده و مقام
انسان را در آیات گوناگون ستوده است.
بلکه او را در بسیاری از آیات به صورتهای «یا ایها الناس»، «یا ایها الانسان»، «یا بنی آدم» مورد خطاب مستقیم خویش قرار داده و بدان مشرّف کرده است تا
انسان با توجه به شرافت وجودی خود که لیاقت مخاطب بودن برای خداوند جهان را داراست، قدر خود را دانسته و به استعدادها و قابلیتهای فراوانی که در او به ودیعت نهاده واقف شده و آن را ارزان از دست ندهد. پس از این، در این گونه آیات دعوت به توحید و معاد و لزوم گرویدن به تعلیمات
پیامبران ـ علیهمالسلام ـ مطرح میشود.
البته
کافران با پشت کردن خود به
دعوت الهی و سرکشی نسبت به آن، خود را از این شرافت دور ساخته و در حقیقت از عالم انسانی مطرود میشوند و بر همین اساس، این افتخار و لیاقت را نیز از دست میدهند.
در قرآن کریم به جز یک مورد، تعبیر «یا ایها الذین کفروا» نیامده است و آن هم خطابی است که در
آخرت به کافران ـ به خاطر قطع عذر آنان ـ متوجه میشود.
و بر اساس تفسیر مفسّران، منادی آن نیز معلوم نیست.
هم چنانکه با تعبیرات دیگر نیز اینان مورد خطاب مستقیم الهی واقع نشدهاند و اگر ضرورتی برای رساندن پیامی به آنان بوده است با عباراتی مانند: «قُل لِّلَّذِینَ کفَرُوا»
و «قُلْ یَا أَیُّهَا الْکافِرُونَ»
با آنان سخن گفته شده است و خداوند خود را طرف کلام با آنان قرار نداده است. بلکه به پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ دستور میدهد که تو به آنان فلان مطلب را بازگو کن، که البته آن هم به خاطر اقتضای ضرورت بوده است.
و این در حالی است که در این کتاب الهی نزدیک به صد مورد، خطاب «یا ایها الذین آمنوا» آمده است و این گذشته از آیاتی است که گروه
مومنان را با تعبیرات دیگر مورد خطاب خود قرار داده و با آنها به گونه مستقیم و رو در رو سخن گفته و پیام های خود را بی واسطه با آنان در میان گذاشته است.
انسان اسیر
محبت و محکوم آن است، تا جایی که گفته اند: «الانسان عبد الاحسان» احسان و اظهار دوستی، میتواند بشر را تا سر حد بندگی به پیش ببرد و البته این نتیجه طبیعی محبت ورزی نسبت به انسانی است که فطرت بشری خویش را از دست نداده باشد.
محبت، دوستیها را تحکیم و کدورتها را برطرف میکند. پیوندهای اجتماعی را تعمیق کرده و به اعتمادهای مردمی تقویت میبخشد. مربی میتواند با روش احسان به فرد مورد تربیت، ابتدا دل و روح او را تسخیر کرده و به اختیار خود در آورد، آن گاه بی هیچ مشکلی به این امر مبادرت ورزد.
بنابر این هم چنانکه محبّت، فلسفه و اساس تربیت است، اظهار آن نیز از روشهای بسیار موثر و کارآمد در تحقق آن به شمار میآید.
برخی گمان میکنند باید دیواری از
ترس و وحشت بین مربّی و متربّی باشد تا تربیت، جامه عمل بپوشد. ولی غافل از اینکه اگر ترس فرضاً بتواند بهطور جزئی و محدود سرپوشی بر صفات ناهنجار بگذارد، تا وقتی این اثر هست، که عامل ترس نیز موجود باشد ولی به محض برطرف شدن آن، خویهای زشت با قدرتی بیشتر که حاصل سرکوبی و انباشته شدن آن است، خود را نشان خواهد داد در حالی که تحقیقات جدید و نیز تجربههای فراوان گویای این حقیقت است که ابراز محبت و احساس اطمینان و اعتماد حاصل از آن در امر تربیت، بسیار موفق تر از عامل ترس بوده است و صاحبان این روش، خود را در این زمینه بسیار موفق و ظفرمند میدانند.
گاهی سخن غیر مستقیم بدین منظور است که پیام دهنده از گفتگوی رو در رو با دیگری خودداری میکند و این یا به خاطر دشمنی است که با او دارد و او را لایق برای سخن گفتن مستقیم با خود نمیبیند ـ مانند بسیاری از خطابهای قرآنی در رابطه با کافران که پیام الهی به واسطه
پیامبر ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ و در خطاب با آن حضرت به آنان ابلاغ گردیده است، بر خلاف مومنان که به گونه مستقیم مورد خطاب واقع شده اندـ و یا بدین جهت است که پیام دهنده خود را در مقامی بالاتر از مخاطب خود فرض میکند و او را حقیر میشمرد. و لذا برای حفظ موقعیت خود و پاسداری از آن از راه ایجاد و تقویت توهم این برتری در طرف مقابل، از کلام رو در رو با آن شخص پرهیز میکند، و سخن خود را با واسطه به او میرساند و غالباً این گونه عملکردها بین ریاستمداران و جاه طلبان رایج است.
این گونه پیام رسانی همراه با نوعی تحقیر و
توهین به مخاطب است و پیغام رساننده از این طریق، حقارت او و یا دشمنی خود را نسبت به او نشان میدهد.
گونه دیگر این خطاب، از روشهای تربیتی است که شخصی مربی پیام خویش را نه با صراحت بلکه به صورتی آن را به فرد یا گروه مورد تربیت خود منتقل میکند که در عین حالی که آن شخص یا گروه، خطاب را متوجه خود احساس میکند از تحریک احتمالی احساسات و عواطف آنها و احیاناً مقاومت در پذیرش آن نیز جلوگیری کرده است. اهمیت این شیوه در تربیت وقتی نمودار میشود که به کم اثر بودن روش مستقیم بویژه در جهان امروز و به خصوص نسبت به نسل جوان توجه داشته باشیم.
پیام رسانی و تربیت به شکل غیر مستقیم به چند صورت است که بدان میپردازد.
گاهی لازم است
مربی ، برای انتقال پیام تربیتی و اصلاحی خود، صاحبان یک صفت یا کار زشت را که در مجلس او حضور دارند به صورت مبهم ذکر کند و نامی از کسی به میان نیاورد مثل اینکه بگوید: «برخی از مردم دارای فلان صفت زشتاند و آنان چه بد مردمی اند....» و سپس به تقبیح آن صفت و یا کار ناشایسته با آنها سخن بگوید. و یا اینکه در حضور آنان دارندگان صفت متضاد با آنها را تحسین و تمجید کند مثلاً بگوید: «... بعضی افراد یا گروهها دارای چنین ویژگی هستند و خوشا به حال آنان...»
از خصوصیات این صورت این است که شنونده بر کنار از تأثیرات و نفوذ شخصیتها و جمعیتهای خاص در قضاوت خود، آزادانه درباره زشتی و یا خوبی یک رفتار خاص به داوری مینشیند و نگاه خود را تنها به خود عمل معطوف میدارد و نسبت به وجود یا عدم آن در خود، به درستی میاندیشد.
در
سیره رسول خدا ـ صلی الله علیه و اله و سلم ـ آمده است: «هرگاه از کسی کاری که در نظر آن حضرت ناخوشایند بود صادر میشد: نمیگفت چرا فلان شخص این کار را کرده است بلکه میفرمود: «چه شده است گروههایی از مردم را که این گونه عمل میکنند و این چنین میگویند. بدین صورت آن حضرت از آن کار نهی میکرد بی آنکه نامی از کننده آن عمل به میان آورد».
نقل یک داستان و یا نمونه تاریخی گاهی به منظور ارائه الگو و اسوه است تا شخص مورد تربیت وضعیت روحی و اخلاقی خود را با آن مورد معرفی شده، تطبیق داده و هم سو کند ـ که در این خصوص در مباحث آینده سخن خواهیم گفت ـ و گاهی هم به منظور انتقال پیام و رساندن یک حقیقت اخلاقی و انسانی به دیگری انجام میپذیرد. در صورت نخست، کار تطبیق به عهده فرد و یا گروه مورد تربیت واگذار میشود و کار مربی صرفاً نشان دادن نمونه مناسب است، ولی در صورت دوم، نقل داستان و یا نمونه تاریخی، ابزاری برای انتقال پیام است و شخص مربّی وضعیت رفتاری و منشی متربّی خود را، بر موضوع و محتوای آن تطبیق کرده و از این طریق بدو میفهماند که او نیز با آن چه در قصه آمده گرفتار است و باید در وضع خود تجدید نظر کند.
از صورتهای رایج این نوع از خطاب این است که مربی برای رساندن آراء و افکار تربیتی خود به شخص یا گروه مورد نظر خویش وجهه سخن خود را متوجه شخص سومی میکند و با اینکه در حقیقت مخاطب اصلی دیگرانند او را در ظاهر به عنوان مخاطب بر میگزیند،و این به دو گونه عملی میشود.
بدین صورت که متربّی، خود را با مخاطب هم ردیف و از لحاظ روحی و اخلاقی با او مشترک میداند و با عطف خطاب بدو از سوی مربی، در حقیقت خود را هم مخاطب او به حساب میآورد گرچه به ظاهر و از جنبه دستوری روی سخن را متوجه خویش نداند.
گاهی مربّی به خاطر اهمیت یک موضوع و نشان دادن این اهتمام به افراد مورد نظر خود، شخصی را که در نظر آنان دارای منزلت رفیع و مقام والایی است، به فرض داشتن فلان صفت زشت، مورد سرزنش و عتاب خویش قرار میدهد، تا بدانان بفهماند که داشتن آن صفت به قدری زشت و در نظر او ناپسند و مردود است که حتی اگر فرضاً آن شخص بلند مرتبه نیز دارای آن باشد به توبیخ و مجازات او گرفتار خواهد شد، چه رسد به اینکه سایر افراد این گونه باشند.
قرآن کریم نیز، گاهی در خطابهای خود از این روش سود جسته است، برای نمونه میفرماید: «قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ (۶۴) وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْک وَإِلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُک وَلَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ» به سوی تو و پیشینیان تو وحی کردیم که اگر شک بورزی عمل را تباه خواهیم ساخت و از زیانکاران خواهی بود.
ممکن است این آیه شریفه هم چنانکه برخی مفسران گفته اند.
از همین باب باشد زیرا وقتی خداوند متعال پیامبر گرامی ـ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـ و دردانه آفرینش را بر فرض کم ترین شرکی این چنین وعده زیانکاری و مجازات میدهد پس این عاقبت خسارت بار برای دیگران به طریق اولی ثابت است.
از موثرترین روشهای غیر مستقیم تربیت، عمل است. دعوت عملی به سوی خوبیها از دعوت زبانی، بسیار موثر تر و نتیجه بخش تر است و در روایات معصومان ـ علیهمالسلام ـ بهطور مکرر بدان توصیه و بر اهمیت آن تاکید شده است. در حدیثی
امام صادق ـ علیهالسلام ـ فرمودند: «کونوا دعاه الناس بأعمالکم و لا تکونوا دعاه بالسنتکم» به وسیله عمل و رفتار پسندیده خود، مردم را دعوت به سوی خوبیها کنید و دعوت گر زبانی نباشید.
البته دعوت عملی دارای ویژگیها و جنبههای دیگری نیز هست که در جای خود با تفصیل بیشتری بدان خواهیم پرداخت و اشاره بدان در این جا از جنبه خاص پیام رسانی آن است. برای مثال، کسی برای اصلاح رفتار دیگری در قبال والدین خود که به آنان ستم میکند و حق آنها را محترم نمیشمارد، دست پدر یا مادر خود را در نزد او ببوسد و نسبت به آنها اظهار ادب کند.
یا برای توجه دادن به اشتباه کسی که حق همسر خویش را رعایت نکرده و به او به دیده خدمت گزار مینگرد، در حضور او به همسر خود احترام کند و در کار خانه به او کمک و مساعدت نماید. در این موارد و مانند آن، بیان عمل بسیار گویا تر و بلیغ تر از بیان زبان است و در انتقال پیام، بسیار سریع تر و مطمئن تر نقش خود را ایفا میکند.
مقصود از هنر در این جا، جلوههایی از آن است که به گونه غیر مستقیم با مخاطبان خود سخن میگوید، از قبیل فیلم، نمایش، نقاشی و طراحی و... که تاثیر تعیین کننده و وسیع آن در گروههای مختلف مردم قابل انکار نیست.
از نمونههای دیگری که میتوان آن را از مقوله روش غیر مستقیم شمرد این است که مربی صفت خوبی را که در شخص مورد تربیت خود نمیبیند این چنین وانمود کند که معتقد است آن صفت در او موجود است مثلاً بگوید من میدانم که تو دارای این صفت خوب هستی انشاءالله این گونه باشد در این صورت به تو تبریک میگویم. سپس در زمینه خوبیهای آن صفت و یا کار با او سخن بگوید. و همچنین اگر آن شخص دارای صفت و یا عمل بدی است، اعتقاد عکس آن را درباره او ابراز کند، آن گاه در مذمت آن با او به گفتگو بنشیند. البته انجام این عمل ظرافتی خاص میطلبد تا حساسیت او را برنینگیزد.
آن چه گفتیم از موارد بارز انتقال پیام به صورت غیر مستقیم بود البته برخی نمونههای دیگر نیز در این زمینه وجود دارد که گرچه از مصادیق روشن آن نیست ولی آن را از همین مقوله میتوان به حساب آورد.
برخی از مردم وقتی کار خطایی و یا عیبی را از کسی مشاهده میکنند، پیش چشم دیگران آن را برای او بازگو میکنند و در جمع مردم به او تذکر میدهند. این کار، گذشته از اینکه آبروی او را برده و سایر افراد را که ممکن است متوجه خطای او نشدهاند از عمل و رفتار او آگاه میسازد ـ و چنین امری شاید از مصادیق اشاعه فحشا هم به حساب آید ـ نصیحت و تذکر را بی اثر ساخته و ممکن است موجب دشمنی و عداوت او نیز بشود.
در حالی که صرف نظر کردن از آن در آن هنگام و یاد آوری آن در پنهانی، تأثیر سخن را چندین برابر خواهد کرد، زیرا مربی با این عمل، صداقت و دلسوزی خود را ثابت میکند و با جلب اعتماد، به مقصود تربیتی خود نزدیک میشود.
امام عسکری ـ علیهالسلام ـ فرمودند: «من وعظ اخاه سراً فقد زانه و من وعظه علانیه فقد شأنه» هر کس
برادر دینی خویش را در پنهانی
پند و اندرز دهد مایه زینت او شده و کسی که او را در حضور دیگران اندرز دهد مایه خاری او شده است.
این نکته به خصوص در ارتباط والدین با فرزندان خود از اهمیت بسیاری برخوردار است زیرا پدر و مادر از هر کس بدین امر سزاوارترند که در عین دلسوزی و مراقبت از حال فرزندان خود و هدایت و تذکر بموقع خطاهای آنها، عیب پوش جوانان و نوجوانان خویش باشند و نقایص و خطاهای آنان را، نزد هیچ جمعی بر ملا نکنند.
گاهی از کسی گفته و یا عملی صادر میشود که مربی لازم میداند خطای او را گوشزد و فکر او را اصلاح ولی
زمان و یا
مکان صدور آن به گونهای است که مربی باید در یک فرصت مناسب تر بدین کار اقدام کند تا نتیجهای بهتر حاصل شود.
برای مثال، فرض کنید جوانی به عادتی ناپسند مبتلاست و اراده و همت ترک آن را در خویش نمیبیند. در این صورت مربی ابتدا در یک فرصت مناسب، از خود او اقرار بر توانایی اش میگیرد، مثلاً زمانی سخن از اعتیاد به مواد مخدر به میان آورد و مضرات خانمان سوز آن را یادآوری کند و ضرورت ترک آن از سوی معتاد را گوشزد کند، آنگاه همین که آن فرد با مربی همراه و هم عقیده شد، به او بگوید تو که معتقدی باید شخص معتاد به هروئین خود را از دام آن نجات بخشد با اینکه ترک چنین اعتیادی بسیار سخت و پر رنج است پس چگونه بر ترک عادت زشت خود تصمیم نمیگیری و در قبال آن از خود ضعف نشان میدهی؟آن چه در این جا آمد، نمونههایی از این روش بود که اینک به نظر آمد و ممکن است مصداقهای دیگری نیز برای آن باشد که با تتبّع بیشتر، به دست آید.بی تردید توجه و روی آوری به این روش، به خصوص در تربیت
نسل جوان و در جهان امروز، از ضرورتهای هر نهاد تربیتی است، که چنین اقبالی نتایج خوبی در صحنه تربیت به بار خواهد آورد.
(۱) قرآن کریم.
(۲) صحیفه سجادیه.
(۳) مفاتیح الجنان.
(۴) صحیفه نور.
(۵) شیخ طبرسی،تفسیر مجمع البیان.
(۶) محدث قمی،کحل البصر فی سیره سید البشر،انتشارات الرسول المصطفی.
(۷) تفسیر سید عبد الله شبر، بیروت دار الاحیاء التراث العربی.
(۸) سفینه البحار.
(۹) تحف العقول، چاپ بصیرتی، قم.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «دیگرسازی و راههای آن»