• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دین حنیف

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



دین حنیف، دینی که کژی در آن نیست «حنف» در اصل به معنای میل است و «حنیف» کسی است که بر آیین حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) است و آیین او را از آن‌رو حنیف گفته‌اند که به باطل میل نداشته است.

فهرست مندرجات

۱ - چکیده
۲ - سخن آغازین
۳ - معنای حنیف
       ۳.۱ - معنای لغوی
       ۳.۲ - معنای اصطلاحی
              ۳.۲.۱ - مصداق‌های حنیف
۴ - حنیف در ادبیات عرب
۵ - حنفا پیش از اسلام
       ۵.۱ - جنبش مخالف با سنت‌های جاهلی
       ۵.۲ - نظر شرق‌شناسان
       ۵.۳ - احتمال دیگر درباره حنفا
۶ - کاربرد قرآنی
       ۶.۱ - کلمه حنیف در قرآن
       ۶.۲ - کلمه ابراهیم در قرآن
       ۶.۳ - دین حنیف از نظر قرآن
       ۶.۴ - واژه ملت و امت در آیات
              ۶.۴.۱ - منظور آیات
       ۶.۵ - اسلام همان دین حنیف
       ۶.۶ - تکاملی بودن ادیان
              ۶.۶.۱ - دین جهانی
۷ - حنفاء و اسلام
       ۷.۱ - فهرست نام حنفا
              ۷.۱.۱ - قس بن ساعده ایادی
              ۷.۱.۲ - زید بن عمرو بن نفیل
              ۷.۱.۳ - ورقه بن نوفل بن اسد
              ۷.۱.۴ - عبیدالله بن جحش
              ۷.۱.۵ - قیس بن عبدالله
              ۷.۱.۶ - عامر بن ظرب عدوانی
              ۷.۱.۷ - صرمة بن ابی انیس
              ۷.۱.۸ - بحیری راهب
              ۷.۱.۹ - ابوعامر راهب
              ۷.۱.۱۰ - عثمان بن حویرث
              ۷.۱.۱۱ - امیة بن ابی‌الصلت ثقفی
۸ - وجه نامگذاری اسلام به آئین حنیف
۹ - مراد از فطرت‌الله در قرآن
۱۰ - شرق‌شناسان و حنفا
۱۱ - نتایج
۱۲ - پانویس
۱۳ - منبع


در زمان ظهور اسلام، مردم جزیرة‌العرب با ادیان مختلفی چون یهودیت، مسیحیت، حنیف و بتپرستی آشنا بودند. در این زمینه پرسشی مطرح است که آیا حنیف نیز یک دین فراگیر و جهانی بوده است. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از اسلام بر چه دینی بوده‌اند؟ اگر دین مسیحیت پیش از اسلام به عنوان دینی جهانی مطرح بوده، آیا پیامبر نیز پیرو دین مسیحیت بوده است یا خیر؟
با توجه به اهمیت و جایگاه دین حنیف و پرسش‌های مطرح شده در این زمینه، تلاش این نوشتار بر آن است تا با بررسی معنای لغوی و اصطلاحی آن در آیات، روایات و منابع دیگر و همچنین بررسی منابع تاریخی و حدیثی به پژوهش درباره دین حنیف، ماهیت آن و پاسخ به برخی از پرسش‌های مرتبط با آن بپردازد.


پیروان دین حنیف پیش از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جزیرة‌العرب دارای جایگاه دینی ممتازی بودند که به توحید و دوری از اموری همانند شرک و بتپرستی‌ و انجام آدابی چون حج شهرت داشت. در آن زمان بتپرستی‌ و پرستش خدایان چندگانه رواج فراوانی داشت و پایبندی به توحید و دوری از شرک‌ اندک بود. گرچه ادیان یهود و مسیحیت نیز که پرچمدار توحید بودند، در آن جامعه حضوری آشکار داشتند و پیروان آن خود را از بتپرستی‌ دور می‌دانستند، اما یکی دیگر از ادیان مطرح دین حنیف بود که در مکه و برخی مناطق دیگر پیروانی داشت.
علی (علیه‌السّلام) وضعیت اعتقادی و فرهنگی مردم جزیرة‌العرب پیش از اسلام را چنین ترسیم می‌فرمایند:
پدران رفتند و پسران جای آنان را گرفتند تا آن‌که خداوند، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را مبعوث گرداند و چرخش رسالت را به پایان رساند و وعده حق را محقق گرداند، طومار نبوت او به مهر پیامبران ممهور، و نشانه‌های او در کتاب آنان مذکور و مقدم او بر همه مبارک و موجب سرور گردید؛ درحالی که مردم هر دسته به کیشی گردن نهاده و هر گروه پی خواهشی افتاده و در خدمت آیینی ایستاده، یا خدای را همانند آفریدگان دانسته، یا صفتی که سزای او نیست بدو بسته، یا به بتی پیوسته و از خدای گسسته بودند. پروردگار آنان را بدو از گمراهی به رستگاری کشاند و از تاریکی نادانی رهانید.
[۲] امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه اول، ص۶، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.

و این هنگامی بود که مردم به بلاها گرفتار بودند و رشته دین سست و نااستوار و پایه‌های ایمان ناپایدار، چراغ هدایت بی‌نور، دیدهای حقیقت‌بینی کور، همگی به خدا نافرمان، فرمانبر و یاور شیطان، از ایمان رو گردان، پایه‌های دین ویران، شریعت بی‌نام و نشان، راه‌هایش پوشیده و ناآبادان؛ دیو را فرمان بردند و به راه او رفتند و چون گله که به آبشخور رود پی او گرفتند...
[۳] امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۲، ص۸، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.

و نیز درباره بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و وضعیت مردم آن زمان فرمودند:
او را هنگامی فرستاد که پیامبران نبودند و مردمان در خوابی دراز می‌غنودند، اسب فتنه در جولان، کارها پریشان، آتش جنگ‌ها فروزان، جهان تیره، فریب دنیا بر همه چیره، باغان افسرده، برگ آن زرد و پژمرده، از میوه‌هایش نومید، آبش در دل زمین ناپدید، نشانه‌های رستگاری ناپیدا، علامت‌های گمراهی هویدا...
[۴] امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۸۹، ص۷۲، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.

بتان همه جا برپا، پای تا سر آلوده به خطا، تا آنکه خدای، محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را برانگیخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنان که باید برساند.
[۵] امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۲۶، ص۲۶، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.

این گزارش اجمالی از باورهای عصر جاهلی چنان می‌نمایاند که توحید و باورهای الهی از میان مردمان این منطقه رخت بربسته و باورهای نادرست و شرک آلود فراگیر بوده است. در این حالت خداوند برای اصلاح مردمان و هدایت آنان به رستگاری، پیامبری فرستاد.
هدف این نوشتار، تبیین مناسبات پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با پیروان دین حنیف است. یکی از مسائل مطرح، ارتباط پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با حنفا و تاثیرپذیری ایشان از آیین و افکار آنان است. مسئله دیگر دین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از اسلام است و اینکه آیا بر دین حنیف بوده‌اند یا خیر؟ آیا چون دین پیش از اسلام مسیحیت بوده، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز (بر اساس تکاملی بودن ادیان و اینکه همه انسان‌ها می‌بایست پیرو آن دین باشند) مسیحی بوده‌اند؟ و در غیر این صورت، مسئله تکامل ادیان چگونه تبیین خواهد شد؟
پاسخ این پرسش‌ها و بسیاری دیگر از این نوع، نیاز به پژوهش گسترده‌تری دارد و این نوشتار در پی دست یافتن به تبیین مختصری در این‌باره است. گرچه کتاب‌های تاریخی و منابع مربوط به دوران پیش از اسلام جزیرة‌العرب، از منابع مهم و ضروری پژوهش در این‌باره است، اما یکی از منابع مهم قرآن می‌باشد؛ زیرا آیات چندی درباره حنفا و ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام) نازل شده که دقت در شاَن نزول و معنای آن‌ها تاثیر قابل توجهی در تبیین این مسئله خواهد داشت.
نکته درخور توجه این است که معنای کلمه «حنیف» در زمان مورد بحث چه بوده است؟ آیا معنای آن با درک امروزی تفاوت داشته است؟ برآنیم که در این نوشتار، با توجه به معنای لغوی و اصطلاحی و بر اساس گزارش‌های موجود در منابع تاریخی، روایی و تفسیری، نگاهی اجمالی به این مسئله بیفکنیم.


نخستین مسئله‌ای که در این‌باره مطرح است، تبیین معنای حنیف است. آنچه بیش از همه سزاوار دقت است، شناخت معنای عرفی این کلمه در زمان مورد بحث است. آیا از این کلمه همین معنای ارائه شده در منابع تاریخی و تفسیری به ذهن مردمان آن روزگار خطور می‌کرده و یا تفاوت معنا داشته است؟ اکنون به بررسی معنای لغوی و اصطلاحی این کلمه با توجه به مشتقات آن خواهیم پرداخت.
کلمه «حنیف»، به معنای توحید فطری و روش و منش انبیای الهی- به ویژه حضرت ابراهیم (علیه‌السّلام) دوازده بار در قرآن آمده است و نقطه مقابل شرک است. میان حنیف و فطرت ، پیوندی هست.
[۱۱] زکا‌ر، سهیل‌، المعجم الموسوعی للدیانات، ج۱، ص۳۴۰۰.
خداوند درباره او می‌فرماید: «ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی؛ بلکه مسلمانی حنیف بود و از مشرکان نبود.»
با تتبع فراوان در منابع، معانی مختلفی برای کلمه حنیف و حنفا مشاهده گردید که در ذیل می‌آید:
اسم برای «اشخاص به ویژه برخی زنان، مانند الحنفاء بنت ابی جهل بن هشام».
[۱۵] یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.

نام «صابئان ابراهیمی» که خود را پیرو ابراهیم (علیه‌السّلام) می‌دانستند و صحفی به او نسبت می‌دادند و در روم زندگی می‌کردند.
[۱۷] ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۳۲.

نام برای کسانی که به «سنت‌های ده گانه ابراهیم (علیه‌السّلام)» عمل می‌کردند.
نام برای «ماء بنی معاویه».
نام برای «فرس».
صفت برای «خشب مصرعه».
صفت برای «سبعة املاک» در حدیث.
مسلمانی که از ادیان دیگر به حق می‌گراید.
[۲۵] قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۴۴.

صفت برای «ابراهیم (علیه‌السّلام)».
نام برای «وثنی‌های عرب جاهلی».
به معنای «دوری از شرک» و رجوع به توحید.
[۳۰] ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۵۹۱.

به معنای «حجاج خانه خدا».
به معنای «استقامت بر دین ابراهیم (علیه‌السّلام)».
به معنای «استعداد قبول حق و اعتدال در دین».
[۳۴] طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۳۳۹.

کسانی که به «سنت ختنه» پای‌بند هستند.
به معنای «طهارت از معاصی و گناهان».
به «پرستندگان نجوم» اطلاق می‌شود.
به معنای «اخلاص»؛ «مُخلِصینَ لَه الدّینَ حُنَفاءَ».
اگر تنها بیاید، به معنای «اسلام» است و اگر با کلمه اسلام همراه گردد، به معنای «حجاج خانه خدا» است.
همان‌طور که مشاهده می‌شود، ظاهراً معانی ۱، ۴، ۵، ۶ و ۷ از بحث خارج‌اند و سایر معانی در مورد دینداران و نوع دین آنان است.

۳.۱ - معنای لغوی

فراهیدی آورده که «الحنف میل فی صدر القدم» است و به کسی که قدم او انحراف داشته باشد، «احنف» می‌گویند. همچنین در لغت به کسی که در پایش کژی باشد «حنیف» گویند. در لسان‌العرب آمده است: «حنف الحنف فی القدمین اقبال کل واحدة منهما علی الاخری بابهامها وکذلک هو فی الحافر فی الید والرجل».
راغب در مفردات غریب القرآن آورده است: «الحنف هو میل عن الضلال الی الاستقامة والجنف میل عن الاستقامة الی الضلال... وجمعه الحنفاء وتحنف فلان‌ای تحری طریق الاستقامة»؛ بر این اساس، حنیف کسی است که از ضلالت به استقامت، استواری و هدایت میل کند.
یکی از معانی «الحنف» استقامت است و به همین خاطر دین ابراهیم (علیه‌السّلام) را حنیف نامیدند. فردی را که پاهای منحرفی (کج) دارد نیز به دلیل استقامت بر چنین پایی «احنف» نامیده‌اند.
در مورد ریشه کلمه حنیف نظریه‌های مختلفی وجود دارد. برخی از نویسندگان مانند مسعودی، حنفا را همان صابئان برشمرده و آن را کلمه‌ای سریانی از ریشه «حنیفو» می‌داند که به شخصی به نام صابی بن متوشلخ بن ادریس یا صابی بن ماری می‌رسد که در زمان ابراهیم خلیل (علیه‌السّلام) می‌زیسته است.
از پژوهشگران معاصر، برخی آن را غیر عربی و نولدکه آن را سریانی می‌داند. آرتور جفری می‌نویسد این کلمه در اغلب شعرهای عربی مقارن صدر اسلام به معنای «مسلم» به کار رفته است و در معدودی از شعرهای پیش از اسلام به معنای مشرک است. مونتگمری وات هم مانند نولدکه، احتمال سریانی بودن این کلمه را می‌دهد.
[۴۶] دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.

کلمه حنیف در آرامی (کنعانی) معنای منافق و کافر داشته و مسیحیان نیز آن را به همین معنا به کار می‌بردند؛ به گونه‌ای که حتی پادشاه عیسوی اسپانیا در حدود سال ۵۹۰م در نامه‌ای که به سلطان المهاد می‌نویسد، همین اصطلاح را به کار برده است.
[۴۷] دائرة المعارف اسلام، ص۱۳۳، به نقل از صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.

در میان مستشرقان آقای هرشفلد معتقد است که «تحنت» به معنای نماز خدا و عبرانی است. لیال و داچ هم آن را مشتق از عبری دانسته‌اند. ولهاوزن آن را به معنای یک عیسوی زاهد، دخویه به معنای کافر، مارگلیوث به معنای یک مسلمان و نولدکه و بوهل آن را مشتق از «تحنث» می‌دانند و ریشه عبری آن را به کلی رد می‌کنند.
[۴۸] دائرة المعارف اسلام، ص۱۳۳، به نقل از صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.

در میان نویسندگان مسلمان، طبری آن را به معنای تبرر (فرمان بردن) می‌داند. به گفته ابن اثیر در نهایه و طریحی در تفسیر غریب القرآن و نیز ابن منظور در لسان العرب، به حج، ختان، مخلص و استقامت بر دین ابراهیم (علیه‌السّلام)، حنیف گفته می‌شود.
[۴۹] طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۹.

همچنین در برخی منابع به کسی که از دین باطل به اسلام (دین مستقیم) تمایل یابد، حنیف گفته شده است.
ابن هشام «تحنث» را از «تحنف» می‌گیرد و در این‌باره استدلالی به کار می‌برد و می‌گوید:
در تلفظ عربی بسیار اتفاق می‌افتد که حرف «ث» به «ف» تبدیل شود؛ همچنان که به «جدث» به معنای قبر «جرف» هم گفته می‌شود و یا اینکه گاهی عرب به جای «ثم» تعبیر «فم» را به کار می‌برد. بنابراین «تحنث» همان «تحنف» به معنای حنیف شدن و از حنفا قرار گرفتن است.
اما ابوذر خشنی شارح سیره ابن هشام، نظر او را رد کرده و گفته است:
بهتر است تحنث را چنین معنا کنیم که به معنای خروج از حنث می‌باشد همان‌طور که «اثم» به معنی گناه و «تاثم» به معنای خروج از گناه است؛ زیرا باب تفعل برای خروج از معنای فعل می‌آید؛ از این‌رو «حنث» هم که به معنای گناه است، وقتی به باب تفعل برود، به معنای بیرون رفتن از گناه است و نیازی به استدلال ابن هشام برای توجیه معنای تحنث نیست.
نتیجه چنین است که در حنیف معنای میل به حق و خیر و دوری از کژی و ناراستی همراه با استقامت بر این رویکرد، نهفته است.

۳.۲ - معنای اصطلاحی

اخفش می‌گوید: حنیف مسلم است و در زمان جاهلیت به هر کسی که به سنت ختنه و حج خانه خدا عمل می‌کرد «حنیف» گفته می‌شد؛ زیرا عرب‌ها به سنت‌های دیگر ابراهیم (علیه‌السّلام) عمل نمی‌کردند؛ از این‌رو به عمل کننده این دو سنت حنیف می‌گفتند.
گفته دیگر چنین است: هر کسی استقبال به خانه خدا را قبول کند و بر دین ابراهیم (علیه‌السّلام) باشد حنیف است. سخن دیگر نیز این است: هر کس در امر خدا تسلیم باشد و هیچ مخالفتی نکند، حنیف است.
باور و عمل به دستورهای دین ابراهیم (علیه‌السّلام) سنجه حنیف بودن است و اگر حاجیان و پای‌بندان به سنت ختنه را نیز حنیف نامیدند، برای اشاره به این است که این اشخاص به دین ابراهیم (علیه‌السّلام) معتقد هستند. اما پایبندی به دو سنت ختنه و حج نمی‌تواند دلیلی بر حنیف بودن باشد؛ زیرا ختنه در میان یهود نیز رواج داشت و سنت حج نیز در میان مشرکان عمل می‌گردید؛ پس در این صورت می‌بایست این دو گروه نیز از حنفا باشند، ولی کسی به آن قائل نیست.
در نزد عرب هر کس بر دین ابراهیم (علیه‌السّلام) بود به او حنیف می‌گفتند و بتپرستان نیز در زمان جاهلیت خود را حنیف و پیرو دین ابراهیم (علیه‌السّلام) می‌انگاشتند. اما پس از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مطرح شدن دین اسلام، پیروان اسلام حنیف نامیده شدند. اما اینکه «حنیف» بر عرب‌های بتپرست نیز اطلاق می‌شد، به این دلیل بود که آنان از دستورهای آیین ابراهیمی فقط به دو سنت ختنه و حج پایبند بودند و آن را برای حنیف بودن کافی می‌دانستند.
برخی معتقدند که عمرو بن لحی عرب را به پرستش بت دعوت کرد، در حالی که پیش از این به نام حنفا شناخته می‌شدند و پس از این نیز همین نام بدون مفهوم بر آنان باقی ماند و حنیف نامی برای بتپرستان گردید. اینان به برخی سنت‌های صابئان مانند غسل جنابت و برخی از افکار برهمیه مثل قول به انواء و دهر باور داشتند همان‌گونه که به سنت‌های ختنه و حج ابراهیمی نیز عمل می‌نمودند.
در پی خواهد آمد که در یکی از آیات شریف قرآن نیز آمده است: «مُسْلِماً غَیْر مشرکین به». به تعبیری آیه شریفه این معنا را می‌رساند که به دلیل حنفا نامیدن بتپرستان، اتهام شرک را از مسلمانان می‌زداید و حنیف واقعی را مسلمانان می‌داند.
گفته دیگر درباره کاربرد «حنفاء» این است که اگر کلمه «الحنیف» و «المسلم» با هم ذکر شوند به معنای حج کننده است و اگر جداگانه آمدند به معنای مسلمان می‌باشد.
یعقوبی در کتاب تاریخ خود نیز در داستان شاؤل (طالوت) آورده که او داود را به جنگ حنفای ستاره پرست می‌فرستاد و او همیشه پیروز بود. او می‌گوید:
برخی پادشاهان یونانی و رومی بر دین صابئان بودند که به آنان حنفا گفته می‌شد و آنان به خدا و پیامبرانی مانند «اورانی»، «عابیدیمون» و «هرمس» باور داشته‌اند.
ابن العبری می‌گوید:
یونانی‌ها صابئی بودند که ستاره‌ها را بزرگ می‌داشتند و بر بتپرستی‌ بودند.
او در جای دیگر می‌گوید:
قسطنطینوس دین مسیح را برپا داشت و دین صابئه را ترک کرد و شهر بیزانس را تاسیس نمود.
وی در جایی دیگر تعبیر «حنفه سریانی» را در مورد صابئان به کار برده است.
[۶۷] ابن العبری، غریغوریوس بن‌هارون، تاریخ مختصر الدول، ص.

یکسان تلقی کردن «حنفاء» و «صابئان» نیز در منابع بسیار دیده می‌شود که معنای اصطلاحی آن را در آن زمان آشکار می‌کند. همان‌طور که گفته شد، مردم یونان و روم را با نام صابئان ذکر می‌کرده‌اند و همچنین آمده است که مردم ایران پیش از آیین زرتشت بر رای حنفا که همان صابئان هستند، بودند و این مذهبی است که توسط بوذاسب برای طهمورث آورده شد.
مسعودی می‌گوید:
چهل نفر از شاهان روم، پیش از نصرانیت بر دین صابئی که همان حنفاست بودند و قسطنطین نخستین شاه آنان بود که نصرانیت را رسمی ساخت و دین حنیف را ترک کرد. اما زمانی که یولیانوس، برادرزاده او، حاکم گردید بر پیروان نصرانیت سخت گرفت و مردم را با اجبار به دین حنیف برگرداند.
این گزارش مسعودی می‌رساند که دین یهود پیش از مسیحیت رسمی نبوده، بلکه دین حنیف (صابئی) رواج فراوان داشته است.
شاهد دیگری که معنای این کلمه را در سده‌های اولیه نشان می‌دهد گفته ابن ندیم است که:
احمد بن عبد بن سلام، مولی‌ هارون‌الرشید، گفت من این کتاب را از کتاب «الحنفاء» ترجمه کرده‌ام و حنفا همان صابئان ابراهیمی بودند که به ابراهیم (علیه‌السّلام) ایمان داشتند و صحف نازل شده‌ای را به او نسبت می‌دادند.
این تعبیر نشانگر کاربرد کلمه حنفا در قرن دوم و پیش از آن بر صابئان ابراهیمی است.
ابن خلدون می‌گوید:
نمرود بر دین صابئان بود و فرزندان سام نیز از حنفا بودند که همان توحید کلدانیان را باور داشتند.
کاربرد دیگر کلمه حنفا، گفته خداوند تعالی به نقل از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است که می‌فرماید «خلقت عبادی حنفاء».
[۷۴] سیدمرتضی، علی بن حسین، الامالی، ج۴، ص۲.
برخی از نویسندگان آن را چنین معنا کرده‌اند که خداوند بندگان را همراه با ایمان به او، خلق کرده است. ممکن است این سخن به معنای ضمانت شناخت خداوند، دوستی با او و خداپرستی بندگان باشد و این همان معنای «لا اله الا الله» است.
[۷۸] ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی التفسیر، ج۱۶، ص۳۴۵.

در برخی روایات نیز آمده که جمله «خلقت عبادی حنفاء» به این معناست که بندگان آماده پذیرش حق‌اند و به تعبیری ولادت آنان بر فطرت است و از گناهان پاک‌اند نه اینکه همه آنان مسلمان آفریده شده‌اند.

۳.۲.۱ - مصداق‌های حنیف

با توجه به گزارش‌های بالا چنین به نظر می‌رسد که کلمه «حنیف» بر شش گروه و مصداق اطلاق شده است.
کسی که به سنت‌های ابراهیمی عمل می‌کند.
بتپرستان که خود را حنیف و عمل‌کننده به سنت‌های ابراهیمی می‌دانستند.
مسلمانان. این معنا پس از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیدا شد.
یونانی‌ها و رومی‌ها (به این افراد صابئان نیز گفته شده است).
نمرود و فرزندان سام.
اشخاص با ایمان و پاک و حق‌جو.
محور اساسی در همه این اصطلاحات همان معنای آخر است. به احتمال قوی، اگر این نام بر مردمان یونان و روم و غیره نیز به کار رفته، در آغاز همین معنا را اراده می‌کرده‌اند و همانند کاربرد حنفا در مورد مشرکان، این واژه به تدریج مفهوم نخستین خود را از دست داده و مفهومی دیگر را می‌رسانده است.


در ادبیات عرب پیش از اسلام، حنیف دارای معنایی با بار مثبت بوده است. بنابراین می‌توان گفت این کلمه در صورتی که از جای دیگر به میان عرب‌ها راه یافته، دچار تغییر معنایی گردیده، ولی نمی‌توان به این دلیل که در فرهنگ‌های دیگر گاهی کافر و منافق معنا می‌دهد و در فرهنگ عربی معنایی متفاوت دارد، آن را عربی اصیل دانست؛ و پذیرفتنی است که این واژه در میان عرب‌ها معنای کافر و منافق را به ذهن نمی‌رساند.
در سطور بالا درباره معنای لغوی و اصطلاحی این کلمه سخنانی به قلم آمد. اما پی بردن به معنای کلمه حنیف در اشعار عرب پیش از اسلام نیز شایسته دقت است و ممکن است در تبیین معنایی این واژه در آن زمان کمک قابل توجهی بنماید. از این‌رو به سروده‌های برخی از شاعران عرب پیش از اسلام نگاهی می‌افکنیم.
ابوقیس، صیفی بن اسلت انصاری و رئیس قبیله اوس در شعری چنین می‌سراید:
اعیذکم بما عاذ به ابراهم مستقبل الکعبة وهو قائم
ولی امریء فاختار دیناً فلا یکن علیکم رقیب غیر رب الثواقب
اقیمـوا لنا دیناً حنیفاً فانتـــم لنا غایة قد یهتدی بالذوائب
ابوقیس در زمان هجرت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه شعری چنین سرود:
فلولا ربنا کنا یهودا وما دین الیهود بذی شکول
ولولا ربنا کنا نصارا مع الرهبان فی جـیل الجلیل
ولکنا خلقنا اذا خلقنا حنیفاً دینـنا عن کل جــیل
نسوق الهدی ترسف مذعنات مکـشفة المـناکب فی الجلـول
عمرو بن لحی پس از اینکه به شام رفت، بتپرستی‌ رایج در آنجا را پسندید و بتی به مکه آورد و آن را در کعبه نصب کرد. این مسئله سبب رواج بتپرستی‌ در مکه گردید و از این‌رو یک مرد جرهمی که پیرو دین حنیف بود چنین سرود:
یا عمرو لاتظلم بمکة انّـها بلــد حـــرام
سائل بــعادٍ این هــم وکذاک تُخــتَرَم الانـام
[۸۳] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۹.

امیة بن ابی‌الصلت ثقفی، اهل طائف و یکی از شاعران دوره جاهلیت بود و کتاب‌های یهودیان و مسیحیان را خوانده بود. در برخی از گزارش‌ها آمده که وی از بعثت پیامبری در میان عرب‌ها خبر می‌داده است. او دین حنیف را تنها دین رستگار روز رستاخیز معرفی می‌کرد. امیه به بازرگانی و تجارت نیز اشتغال داشته است. یکی از شعرهای او در وصف حمله اصحاب فیل و دین حنیف ابراهیمی چنین است:
کل دین یوم القیامة عندالله اِلا دیــن الحنــیــفة زور
تعبیر حنیف و حنفا پیش از اسلام برای دین ابراهیمی و پیروان آن در ادبیات عرب مشهود است. پس از اینکه اسلام نیز رواج یافت، مردمان عرب همین تعبیر را برای مسلمانان به کار می‌بردند که نمونه‌هایی از آن در اشعار عرب شاهدی بر این مطلب است.
پس از کشتن ابوعفک یهودی شعری سروده شد که یک بیت آن چنین است:
جباک حنیفا آخر اللیل طعنة اباعفک خذها علی کبر السن
عبدالله بن انیس در یکی از جنگ‌ها چنین سرایید:
وقلت له خذها بضربة ماجد حنیف علی دین النبی محمد
حسان بن ثابت در روز فتح مکه درباره هجو پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین خواند:
هجوت محمدا واجبت عنه وعندالله فی ذلک الجزاء
هجوت مبارکاً براً حنیفـاً امین الله شیـمته الوفاء
امن یهجو رسول الله منکم و یمدحه و ینصره سواء
عامر بن حارث، شاعر کافر قبیله هوازن در نجد (که اسلام را درک کرده بود)، در شعری از عابدی متحنف سخن می‌گوید که نماز می‌خواند: «اقام الصلوة العابد المتحنف». در شعر صخر نیز از عیسویانی که شراب می‌نوشند و در اطراف یک حنیف جنجال به پا می‌کنند، سخن رفته است.
هر چند بوهل در مقاله «حنیف» مختصر دائرة المعارف اسلام اصرار دارد که عبادت را مناسب زاهدی بداند که از نوشیدن شراب خودداری می‌کند، اما شارح در شعر خویش حنیف را مسلم معنا می‌کند و در بررسی‌های خود چنین نتیجه می‌گیرد که حنیف به طور کلی مسلمان معنا می‌دهد.
[۸۸] جعفر تابان، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.

همان‌طور که از اشعار ذکر شده پیداست، پیش از اسلام کلمه حنیف در نزد عرب‌ها به معنای پیروی از سنت ابراهیم (علیه‌السّلام) و دوری از بتپرستی‌ بود. اما با بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و آوردن دین اسلام که بر سنت‌های الهی و یکتاپرستی و دوری از شرک تاکید داشت، همان معنای حنیف در نزد آنان تداعی گردید و بر مسلمانان اطلاق گردید. پس از لحاظ مفهومی، معنای این کلمه پیش از اسلام و پس از آن یکسان بود، اما از لحاظ مصداقی پیش از اسلام به پیروان آیین ابراهیمی و پس از آن به پیروان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اسلام اطلاق می‌گردید.


با توجه به آنچه ذکر شد و آنچه از سرگذشت تاریخی جزیرة‌العرب به دست می‌آید، پیش از اسلام عده‌ای را جزو گروه حنفا قلمداد می‌کردند، اما چنین نبوده که اینان گروهی دارای رهبری مشخص، با تشکیلاتی برخوردار از دانشمندان روحانی، کتاب و پیشینه تاریخی روشن باشند. حتی برخی از نویسندگان مانند ابن منظور می‌نویسند: «بتپرستان عرب جاهلی خود را حنیف یعنی پیرو دین ابراهیم می‌دانستند». همچنین گفتیم که هر کس سنت‌های ده‌گانه مانند حج، ختنه و غیره را انجام می‌داد، او را حنیف می‌پنداشتند.
ابراهیم (علیه‌السّلام) پس از هجرت به مکه و پایه‌گذاری خانه کعبه به همراه اسماعیل (علیه‌السّلام)، مراسم حج و برخی از آداب را برای عرب و ساکنان جزیره به ارمغان آورد. این امر پس از سپری شدن مدت زمانی به صورت خاطراتی در ذهن عرب جزیرة‌العرب باقی ماند و پیروان دین حنیف را با آن می‌شناختند.
اما از سوی، دیگر بتپرستی‌، خرافه‌پرستی، زنده به گور کردن دختران، آداب و رسوم غیرانسانی و غیرعقلایی و بسیاری دیگر از امور نیز در جزیرة‌العرب ریشه دوانید و آداب و اعمال ساکنان این منطقه را متحول ساخت. گرچه گروهی بدون سازمان مشخص در عمل به سنت‌های ابراهیمی می‌کوشیدند، اما درباره سنت‌های شرک‌آلود و غیرانسانی هم‌داستان و هم‌رنگ نبودند و اینان همان حنفا هستند.
در کنار برخی عرب‌ها که بر شرک و بتپرستی‌ بودند، مسیحیان و یهودیان نیز در شبه جزیره زندگی می‌کردند. یهودیان در مدینه و شمال جزیرة‌العرب و معمولاً جدا از عرب‌ها زندگی می‌کردند و مسیحیان نیز در یمن و نجران (جنوب و جنوب غربی شبه جزیره) سکونت داشتند. اما حنفا جداگانه و در محل یا منطق‌های مشخص از جزیرة‌العرب زندگی نمی‌کردند.
با توجه به نمونه‌هایی از شخصیت‌های مهم حنفا که در ذیل می‌آید، این مسئله روشن می‌شود. پیش از بعثت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چهار نفر به نام ورقة بن نوفل، عبیدالله بن جحش، عثمان بن حویرث و زید بن عمرو بن نفیل از پرستش بتان دوری جستند و مردمان را در گمراهی و انحراف از دین ابراهیمی یافتند و پس از گفت‌وگویی که با هم داشتند، برای جست‌وجوی دین حنیف از یکدیگر جدا شدند و هر کدام به سرنوشتی رسیدند. آنان در مناطق مختلف در جست‌وجوی دین حق بودند تا آن را بیابند. مردم اینان را حنفا می‌گفتند.
البته احتمال نام‌گذاری این افراد به «حنفاء» توسط تاریخ نگاران مسلمان پس از اسلام نیز وجود دارد. مونتگمری وات در این‌باره می‌نویسد:
حنیف نامیدن «حنفاء» کار متکلمان و مدافعه‌گران مسلمان بعدی است.
[۹۳] دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.

اما با توجه به وجود این کلمه در آثار شاعران پیش از اسلام و متون تاریخی که نمونه‌هایی از آن ذکر گردید، به نظر می‌رسد شک و تردید او پایه و اساسی نداشته باشد. گرچه این نظر وی برخاسته از تردید در نوشته‌های موجود است، زیرا کتابی مربوط به دوره پیش از اسلام به دست نیامده و همه این گزارش‌ها برگرفته از نویسندگان پس از اسلام است.
در هر صورت، تاریخ و سرگذشت حنفیان ابهامات زیادی دارد که گاهی به صورت افسانه درآمده است؛ به گونه‌ای که تشخیص واقعیت از غیر آن را با مشکل روبه‌رو کرده است.
بیشتر اینان در نزدیکی زمان ظهور اسلام زندگی می‌کردند و برخی نیز دوران اسلام را درک کردند. در میان آن‌ها افراد مختلفی از قبیل شاعر، خطیب، عامی و آگاه به کتب مذهبی نیز یافت می‌شدند و حتی ادعا می‌کردند که به آخرین پیامبر که به زودی در همین مناطق ظهور می‌کند، خواهند گروید، اما پس از بعثت از اسلام روی‌گردان شدند و ایمان نیاوردند.

۵.۱ - جنبش مخالف با سنت‌های جاهلی

آنچه از گزارش‌های پیشین درباره حنفا برداشت می‌گردد این است که پیروان دین حنیف همانند یهودیان و مسیحیان دارای موقعیت جغرافیایی و سیاسی نبودند؛ گرچه عنوان حنفا در جزیره ویژگی خاص خود را داشت. این مسئله برخاسته از مشکلات خود آنان بود که به گونه مختصر ذکر می‌شود.
نخست آنکه حنفا رهبری دینی که آنان را هدایت کند نداشتند و به همین دلیل دین حنیف از تحریف مصون نماند. دلیل دوم این بود که آنان دارای موقعیت جغرافیایی ویژه نبودند و در مناطق مختلف پراکنده زندگی می‌کردند. دلیل سوم هم این بود که دین آنان دینی اخلاقی بود و در مسائل سیاسی و اجتماعی دیدگاهی نداشت؛ از این‌رو پیروان آن همانند دیگر ادیان جایگاهی نداشتند. مردم نیز به عنوان دینی که سفارش‌های اخلاقی دارد به آن می‌نگریستند و بسیاری از بتپرستان به دلیل انجام برخی سنت‌ها خود را حنیف می‌دانستند.
مطلب چهارم نیز این بود که این دین به تدریج تحریف شده و اصالت خود را از دست داده بود. البته این در صورتی است که آن‌را به عنوان یک دین بپذیریم و در غیر این صورت باید گفت آنان از حالت فطری یعنی یکتاپرستی دور شده بودند. پیروان آن از یهودیان، مسیحیان و صابئان متاثر شده بودند و به همین دلیل برداشت‌های متفاوتی از دین حنیف وجود داشت.
در نتیجه نمی‌توان حنفا را گروهی متشکل و مشخص که دارای کتاب دینی خاص باشند، قلمداد کرد. با این حال، وجود یک جنبش مخالف با مراسم و سنت‌های جاهلی عرب را نمی‌توان انکار کرد. پیروان این جنبش در پی یافتن دین حنیف بوده‌اند. البته برخی از مستشرقان معتقدند که حنفا عقیده خاص و منظمی داشتند.
[۹۴] جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۶، ص۴۵۸، به نقل از مجله مسجد، «کاوشی درباره مفهوم حنفا»، عابدینی، ش۵۳.

اینکه برخی در عنوان حنفا برای آنان تردید دارند درست نیست. تردید در گزارش نویسندگان متون تاریخی باید براساس شواهد و گمانه‌های قوی صورت گیرد، نه اینکه فقط یک ادعا و تشکیک باشد. اگر وات بر این دیدگاه خود شواهدی ذکر می‌کرد و انگیزه تحریف کنندگان نیز قابل اثبات بود، این تردید می‌توانست به عنوان یکی از احتمالات قوی قلمداد شود.

۵.۲ - نظر شرق‌شناسان

برخی گفته‌اند که شرق‌شناسان حنفا را از پیروان دین مسیحیت و گروهی از عرب پارسا می‌دانند که تغییراتی در دین نصرانیت داده و بعضی از تعالیم غیرمسیحی را در آن وارد کرده بودند. آنان می‌گویند که از اشعار جاهلی نیز بر می‌آید که مراد از حنفا، پیروان نصرانیت باشد، اما برای گفته خود در نسبت دادن چنین سخنی به شرق شناسان و دلیل آن‌ها دلیل نمی‌آورند و شاهدی از اشعار جاهلی نیز ذکر نمی‌کنند.
[۹۵] مجله مسجد، ش۵۳، «کاوشی درباره مفهوم حنفا»، عابدینی.

نویسنده مذکور سپس با این گفته که قرآن به صراحت مسیحی بودن حنفا را رد کرده، نظر شرق‌شناسان را مردود می‌داند، در حالی که می‌توان گفت شرق‌شناسان نیز نمی‌خواهند حنفا را مسیحی بدانند، بلکه بر این نکته تاکید دارند که آنان از‌ اندیشه‌های مسیحی متاثر بوده‌اند که مسئله‌ای پذیرفتنی است.
این نویسنده در جای دیگری آورده است: «برخی از نصارا همچون قیس بن ساعده الایادی، ورقة بن نوفل و عثمان بن الحویرث از حنفا شمرده شده‌اند. اینان خودشان اعتراف کردند که از عرب نصارایند؛ در حالی که اهل اخبار آنان را جزو حنفا ذکر می‌کنند». اما برای این گفته خویش هیچ مدرک و سندی ارائه نمی‌کند. در حالی که سیره ابن هشام و المنمق و برخی دیگر از منابع آورده‌اند که این اشخاص به دلیل نارضایتی از وضعیت دینی و فرهنگی زمان خود به مناطق مختلف می‌رفتند و در پی دین حنیف می‌گشتند.

۵.۳ - احتمال دیگر درباره حنفا

احتمال دیگر درباره حنفای پیش از اسلام این است که آنان به سبب ناراحتی از وضعیت دینی و فرهنگی و از سوی دیگر آگاهی از بعثت پیامبری در این مناطق که دین حنیف را می‌آورد، در جست‌وجوی این پیامبر حنفی به جاهای دیگر مهاجرت کردند تا او را بیابند. آنان در واقع در پی یافتن دین حنیف ابراهیمی نبودند، بلکه یا در پی یافتن پیروان راستین دین حنیف بودند تا از این راه به دین تحریف نشده ابراهیمی دست یابند و یا درصدد آگاهی از پیامبر موعود بودند تا به او ایمان آورند. به نظر می‌رسد گزینه دوم درست باشد و آنان در انتظار پیامبری بودند که دین ابراهیمی را زنده می‌کند.
البته باید در نظر داشت که به گروه‌های دیگری در سرزمین‌هایی چون ایران، یونان و روم نیز واژه «حنفاء» اطلاق می‌شده است. مثلاً برخی از شاهان یونان و روم که به یک خالق و پیامبرانی چون هرمس اعتقاد داشتند، بر دین صائبین بودند و به نام «الحنفاء» شناخته می‌شدند. مردم ایران نیز پیش از زرتشت بر آیین حنفا بودند.
نکته پایانی در این بخش این است که موقعیت حنفا پیش از اسلام در جزیرة‌العرب ممتاز بوده و آنان جزو گروه‌های فرهنگی جامعه آن روز شمرده می‌شدند، زیرا در استفاده از کتاب‌های زمان خویش و ملاقات با اهل دانش و فضل، همتی والا از خود نشان می‌دادند و در تلاش برای یافتن حقیقت جدیت عالی داشتند و حتی با‌ اندیشه‌ها و افکار فلاسفه آشنایی داشتند.


با بررسی در آیات شریف قرآن می‌توان پژوهش دقیق‌تری ارائه کرد، زیرا قرآن درباره حنفا آیات متعددی دارد و به ویژه شان نزول این آیات می‌تواند تاریخ و سرگذشت حنفا در زمان مورد بحث را روشن‌تر بیان کند. در حقیقت شناخت و اطلاعاتی که ما از حنفا و دین آنان داریم، برگرفته از نوشته‌های دوران اسلامی و آیات قرآنی و کتاب‌های تفسیری است. در غیر این صورت ما راهی برای پژوهش درباره آنان نمی‌یافتیم.
مطلب دیگر این است که اگر در منابع تاریخی و رجالی و یا کتاب‌های ملل و نحل تردید وجود دارد، در قرآن که یکی از منابع قطعی است تردید وجود ندارد. از این‌رو مناسب است که توجه افزون‌تری به کاربردهای قرآنی درباره حنفا داشته باشیم. در این نوشتار تلاش بر این بوده تا با در نظر داشتن بررسی‌های تاریخی و غیره به قرآن و تفسیر‌های گوناگون آن، چه از اهل سنت و چه از شیعه، توجه بیشتری شود.

۶.۱ - کلمه حنیف در قرآن

واژه‌های «حنیف» و «حنفاء» را در قرآن جستجو نمودیم و معلوم شد که کلمه «حنیف» ده مرتبه و واژه «حنفاء» دو مرتبه در قرآن به کار رفته است. آیات مورد نظر چنین است:
۱. «وقالوا کونوا هوداً او نصاری تهتدوا قل بل ملّة ابراهیمَ حنیفاً وما کان من المشرکین»
۲. «ما کان ابراهیم یهودیاً ولا نصرانیاً ولکن کان حنیفاً مسلماً و ما کان من المشرکین»
۳. «قل صدق الله فاتبعوا ملة ابراهیم حنیفاً وما کان من المشرکین»
۴. «ومن احسن دیناً ممن اسلم وجهه لله وهو محسن واتبع ملة ابراهیم حنیفاً»
۵. «انی وجهت وجهی للذی فطر السموات والارض حنیفاً وما انا من المشرکین»
۶. «قل اننی هدانی ربی الی صراط مستقم دِیناً قیماً ملة ابراهیم حنیفا وما کان من المشرکین»
۷. «واَن اقم وجهک للدین حنیفاً ولا تکوننّ من المشرکین»
۸. «اِنّ ابراهیم کان امة قانتاً لله حنیفا ولم یک من المشرکین»
۹. «ثمّ اوحینا الیک اَن اتبع ملة ابراهیم حنیفاً وما کان من المشرکین»
۱۰. «فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرت الله التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیّم ولکنّ اکثر الناس لا یعلمون»
۱۱. «فاجتنبوا الرجس من الاوثان واجتنبوا قول الزور• حنفاء لله غیر مشرکین به ومن یشرک بالله فکاَنّما خرّ من السماء»
۱۲. «وما امروا الاّ لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفاءَ ویقیموا الصلوة و یؤتوا الزکوة وذلک دین القیّمة»
همان‌طور که ملاحظه می‌شود، ده آیه نخست در بردارنده واژه «حنیف» است و در دو آیه پایانی واژه «حنفاء» وجود دارد. نکته اساسی این است که در نه آیه از آیات بالا، قید نفی شرک (غیرمشرکین) نیز وجود دارد که در تبیین معنای اصطلاحی این واژه، شاهد بسیار متقن و محکمی است. معنای مورد نظر این است که حنفا به اشخاص با ایمان، پاک و حق‌جو گفته می‌شده که ایمان آنان با اخلاص بر یکتاپرستی و دوری از شرک و‌ اندیشه‌های فاسد همراه بوده است.

۶.۲ - کلمه ابراهیم در قرآن

در این زمینه کلمه «ابراهیم» نیز در قرآن بررسی شد، در قرآن کریم در مجموع ۶۶ بار واژه «ابراهیم» تکرار شده است که نشانه توجه و تاکید ویژه قرآن به ابراهیم (علیه‌السّلام) است. اگر پژوهشی فراگیر در معانی آیات مذکور و تفسیرهای مربوط، به صورت تفسیر موضوعی و با توجه به گزارش‌های موجود در منابع تاریخی و ملل و نحل، انجام شود، تحولی در برداشت‌های موجود درباره حنفا پدید خواهد آورد. البته چنین کاری در حد یک کتاب است و از حجم این نوشتار مختصر خارج می‌باشد.

۶.۳ - دین حنیف از نظر قرآن

کاربرد قرآنی این واژه‌ها چنین می‌رساند که حنیف به عنوان یک دین خاص و ارائه شده از سوی یک پیامبر شناسانده نشده است، بلکه توصیفی از یک دین آسمانی و الهی می‌باشد و پیروان هر دین آسمانی را که از شرک، بتپرستی‌ و امور خرافی دوری گزینند، می‌توان جزو حنفا شمرد. از این‌رو نمی‌توان برای ابراهیم (علیه‌السّلام) دینی ویژه و اختصاصی در نظر گرفت که نام آن دین حنیف باشد.
در این‌باره یک مسئله مطرح شده و آن این است که آیات ۱۳۵ سوره بقره و ۶۷ سوره آل عمران دلالت دارد که حنیفیت، یهودیت و مسیحیت نیست.
[۱۱۲] دائرة المعارف تشیع، ج۶، «مقاله حنیف»، بهاء‌الدین خرمشاهی، ص۵۳۹.
با پذیرش این نظر نمی‌توان حنیفیت را با این ادیان یکسان دانست، بلکه دینی در عرض ادیان دیگر خواهد بود. اما به نظر می‌رسد که این آیات چنین معنایی را نمی‌رسانند به ویژه آیه نخست در پاسخ اهل کتاب است که گفتند «یهودی یا مسیحی شوید تا هدایت یابید، و چنین نازل شد که بگو از آیین خالص ابراهیم پیروی کنید و او هرگز از مشرکان نبود».
در تفاسیر آمده که منظور این است که از این آیین‌های تحریف شده پیروی نکنید و آشکار است که یهودیان و مسیحیان مشرک نبوده‌اند، بلکه به تدریج برخی باورهای آنان تحریف گردیده است. به تعبیری «دین حنیف ابراهیم بر آن دو ترجیح داده شده و بر مشرک نبودن او تکیه و تاکید شده است که اشاره است به این نکته که جنبه توحیدی دین حنیف، قوی‌تر از دین یهود و نصارا است (به جهت اعتقاد به اینکه عزیر پسر خداست و یا به جهت اعتقاد نصارا به اینکه مسیح پسر خداست».
[۱۱۳] زریاب خویی، عباس، سیره رسول‌الله از آغاز تا هجرت، ص۷۹.


۶.۴ - واژه ملت و امت در آیات

نکته مهم در این آیات شریفه این است که دو واژه «ملت» و «امت» به همراه نام ابراهیم (علیه‌السّلام) به کار برده شده است. از این‌رو جای این پرسش وجود دارد: دو کلمه «ملت» و «امت» به تنهایی چه معنایی دارند؟ منظور از ملت ابراهیم و امت ابراهیم چیست؟ و معنای آن چه نسبتی با شریعت و دین دارد؟
«ملت» در لغت با جمع «ملل» و به معنای «الطریقة والشریعة فی الدین» و «امت» نیز با جمع «امم» و به معنای «الطریق» آمده است.
[۱۱۴] معلوف، لویس، المنجد، ماده اَمّ و مَلّ.
اگر به پیشوا و رهبر نیز امام گفته می‌شود، به لحاظ این است که وی نشانه راه و طریق می‌باشد.
ملت را چنین معنا نموده‌اند «آنچه خداوند برای بندگانش بر زبان پیامبران تشریع نموده تا به واسطه آن به خداوند نزدیک گردند». و همچنین ملت به معنای دین است.
[۱۱۵] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۳۲۴.

برخی نیز چنین گفته‌اند: ملت همان شریعت و دین است، مانند ملت اسلام و ملت نصرانیت و یهودیت، و به تعبیری هرچه توسط پیامبران از سوی خداوند آورده شود، ملت است.
برخی بر این باورند که «ملت عبارت است از سنت زندگی یک قوم و گویی در این ماده اشاره‌ای به املا و املال وجود دارد که در این صورت ملت عبارت می‌شود از: طریقه‌ای که از غیر گرفته شده باشد. و ممکن است مرادف با کلمه شریعت باشد؛ به این معنا که ملت هم مثل شریعت عبارت است از: طریقه‌ای خاص، برخلاف کلمه دین. فرق بین دو کلمه «ملت» و «شریعت» این است که شریعت طریقه‌ای است که از ناحیه خداوند تعالی و به منظور سلوک مردم به سوی او تهیه و تنظیم شده است، ولی کلمه ملت طریقه‌ای است که آن را از غیر گرفته و خود را ملزم به پیروی از آن می‌دانند و عملاً از آن پیروی می‌کنند».
[۱۱۸] تابان، جعفر، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.

اما به نظر می‌رسد این بیان درست نباشد. عمده اشکال در این نکته است که با عبارت «گویی» یک نظر را ارائه می‌کنند و هیچ سند و شاهدی بر این ادعای خود نمی‌آورند و بر اساس آن تحلیلی می‌نگارند، در حالی که معنای «گرفتن از غیر» در این واژه درست نیست. در نتیجه نمی‌توان گفت که ملت از غیر گرفته شده و شریعت از سوی باری تعالی آمده است.
نکته دوم این است که فرق بیان شده در مورد ملت و شریعت چندان مناسب نیست و در این جایگاه تفاوت مـذکور دارای ابـهام و اشکــال است.

۶.۴.۱ - منظور آیات

در نتیجه چنین می‌نماید که منظور آیات قرانی از واژه‌های «ملت» و «امت» دین و شریعت باشد که در اینجا همان دین توحیدی است که یکتاپرستی را با اخلاص، پاکی و دوری از بتپرستی‌ و فساد در بر دارد. پس منظور دینی ویژه و اختصاصی که ابراهیم (علیه‌السّلام) عرضه کرده باشد، نیست.

۶.۵ - اسلام همان دین حنیف

پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر این نکته پافشاری بسیاری داشتند که دین من همان دین حنیف است. در روایتی آمده است که آن حضرت فرمود:
عیسی به رهبانیت مبعوث شد و من به حنیفیت آسان‌گیر مبعوث گردیدم.
در جای دیگر نیز فرمودند:
دوست داشتنی‌ترین ادیان نزد خداوند حنیفیت است.
امام باقر (علیه‌السّلام) هم فرموده است:
حنیفیت همان فطرتی است که خداوند انسان‌ها را بر آن آفریده و هیچ تغییری در آن راه ندارد و خدای سبحان آنان را برای شناخت خدای خویش آفریده است.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است:
من بر دین حنیف آسان‌گیر مبعوث شده‌ام و هر کس با سنت من مخالفت کند از من نیست.
آن حضرت در موردی دیگر چنین بیان داشتند:
خداوند مرا بر رهبانیت مبعوث نکرده است و بهترین دین‌ها نزد خداوند حنیفیت آسان‌گیر می‌باشد.
تاکید اسلام و پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر این نکته که اسلام همان دین حنیف است، معنای برداشتی از آیات را تقویت می‌کند؛ زیرا در صورتی که دین حنیف همانند اسلام دینی خاص بوده که در زمان‌های گذشته توسط ابراهیم (علیه‌السّلام) رسالت آن ادا شده باشد، پس دیگر پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نمی‌تواند پیامبری برتر و آخرین پیامبر باشد که دینی کامل را برای انسان‌ها به ارمغان آورده، بلکه لازمه آن این است که ایشان فرستاده‌ای از سوی خداوند باشد تا تحریف‌ها و انحرافات دینی را به انسان‌ها گوشزد نماید تا براساس دین ابراهیمی عمل نمایند، اما خود مامور ابلاغ دینی مستقل نباشد.
با این حال، کاملاً روشن است که هیچ کدام از پیامبران الهی همانند پیامبر اسلام دینی کامل ارائه نکرده‌اند؛ گرچه اصالت و بن مایه همه آن‌ها یکسان و بر یکتاپرستی است. پس مشخص گردید که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مامور ابلاغ دین پیشین نیست، بلکه از سوی خدای متعال دینی مستقل و کامل عرضه داشته است.

۶.۶ - تکاملی بودن ادیان

در اینجا پرسشی پدید می‌آید که آیا نظریه تکاملی بودن ادیان درست است؟ اگر این نظریه پذیرفته شود، باید بر این باور باشیم که پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از برانگیخته شدن، بر دین مسیحیت بوده‌اند، زیرا دین پیش از اسلام، مسیحیت بوده است، در حالی که هیچ کس به آن اعتقاد ندارد.
پس از ابراهیم (علیه‌السّلام)، خداوند دو شریعت مهم یهودیت و مسیحیت را برای هدایت بشر فرستاد. پیامبر اسلام بر هیچ کدام از این دو شریعت نبودند و از دین حنیف ابراهیمی که همان اسلام است، تبعیت می‌کردند. دلیل آن، همان‌طور که از قرآن، انجیل و تورات استفاده می‌شود، این است که ادیان یهودیت و مسیحیت دینی منطقه‌ای و قومی بوده‌اند که قوم بنی‌اسرائیل را به آن دعوت می‌کردند. ماموریت پیامبران این دو آیین محدود به زمان، مکان و ملتی خاص بوده است. بنابراین نمی‌توان دین این دو پیامبر را جهانی دانست. آیات قرآن به این نکته تصریح دارد که خداوند موسی (علیه‌السّلام) را برای قوم بنی‌اسرائیل فرستاده است. نمونه‌هایی از این آیات در ذیل می‌آید:
۱. «ورسولا الی بنی اسرائیل اَنّی قد جئتکم بآیة من ربّکم»
۲. «وءَاتینا موسی الکتاب وجعلناه هدیً لبنی اِسرائیل الا تتخذوا من دونی وکیلاً»
۳. «ولقد ءَاتینا موسی الهدی واورثنا بنی اِسرائیل الکتاب»
۴. «واذ قال عیسی ابن مریم یا بنی اِسرائیل اِنّی رسول الله الیکم مصدقاً لمّا بین یدیّ من التوریة»
همان‌گونه ملاحظه شد، صریح این آیات می‌رساند که موسی و عیسی (علیهما‌السّلام) برای هدایت قوم بنی‌اسرائیل برانگیخته شده‌اند و دین آن‌ها جهانی نبوده است. از این‌رو ساکنان سرزمین‌های دیگر، از جمله پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، الزامی در پذیرش این ادیان نداشتند. پس درباره دین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از اسلام، می‌توان چنین گفت که ایشان بر دین حنیف بوده که همان فطرت انسانی است، و از این‌رو عبادت‌های ایشان در غار حرا برگرفته از آیین یکتاپرستی و دوری از شرک و خرافه بوده است و آن حضرت بر دین یهودیت و مسیحیت نبوده‌اند. در این زمینه شامی نیز گزارشی دارد که «دین پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیش از بعثت حنیفیت بوده است».
[۱۲۵] صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل‌الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۳.


۶.۶.۱ - دین جهانی

در نتیجه مطالب این قسمت می‌توان گفت: دین جهانی دینی است که بر اساس یکتاپرستی و اخلاص استوار باشد و از خرافه‌ها و فساد دینی به دور باشد و این اختصاص به هیچ دینی ندارد. به تعبیری فطرت که با نگرشی پاک، خالصانه و بی آلایش درباره آفریدگار جهان همراه است، بهترین نمایه دین جهانی است.
گرچه این باور در بن‌مایه‌ها و اساس‌ اندیشه‌های دینی وجود دارد، اما نمونه بارز‌اندیشه‌های دینی که بازنمود دینی جهانی می‌باشد، دین اسلام است. روایت‌های گفته شده که بر حنیف بودن دین اسلام تاکید داشتند و همچنین آیات ذکر شده، همگی این مسئله را آشکارا ثابت می‌کند.
برخی جهانی بودن دین‌های یهودیت و مسیحیت را مطرح کرده و گفته‌اند:
ما درباره مسیحیت و یهودیت معتقدیم که این ادیان الهی، ابتدا به قوم خاصی تعلق نداشتند، اما به تدریج این ادیان مخصوصاً یهودیت قومی گردیدند.
[۱۲۶] تابان، جعفر، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.

به نظر می‌رسد این گفته شاهد و پایهای فکری ندارد، زیرا از یک سو آیات قرآن دلالت روشن بر اختصاص این دو آیین به قوم بنی‌اسرائیل دارد و از سوی دیگر مطالب کتاب‌های آسمانی آنان (عهد قدیم و عهد جدید) نیز بر این نکته که این پیامبران به سوی قوم بنی‌اسرائیل فرستاده شده‌اند، تصریح دارند.
شواهد دیگری نیز باور این نوشتار را تایید می‌کند. شاهد نخست آیه سی سوره روم (فاقم وجهک للدین حنیفاً فطرة الله التی فطر الناس علیها) است که دین حنیف را همان دین فطری بشر قلمداد کرده و اسلام نیز همان فطرت انسانی را به صورت تکامل یافته برای انسان‌ها رهنمون گردیده است.
دلیل دوم برخی از روایات است که نمونه‌ای از آن‌ها را می‌آوریم:
روایتی از امام باقر (علیه‌السّلام) گزارش شده که از ایشان درباره قول خداوند «حنفاء لله غیر مشرکین به» پرسش نمودند که حنیفیت چیست. آن حضرت پاسخ فرمود: همان فطرت است.
روایت دیگری نقل شده است که خدای متعال فرمود: «انّی خلقت عبادی جمیعاً حنفاء؛ یعنی همه بندگانم را حنیف آفریدم». آشکار است که برخی از بندگان کافر و برخی مؤمن بوده‌اند، پس حنیف به معنای همان فطرت الهی نهفته در درون انسان‌هاست.
در روایت دیگری از ابومحمد یا ابوالحسن عسکری (علیه‌السّلام) آمده است: «فوالله ما بعث الله محمداً والانبیاء قبله الا بالحنیفیة والصلاة والزکاة والصیام والحج والولایة وما دعی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) الا الی الله وحده لا شریک له». این روایت دین همه پیامبران را همان حنیفیت دانسته که فطرت انسان‌ها بر آن قرار گرفته است.
ابن خلدون نیز می‌نویسد که فرزندان سام بن نوح حنیف بودند و به یکتاپرستی که کلدانیان پیش از او بر آن بودند، باور داشتند. همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، دین حنیف توحیدی اختصاص به مردم و یا منطق‌های نداشته است.
بنابر مجموع آنچه گفته آمد، می‌توان بر جهانی بودن دین حنیف و نه یک دین خاص تاکید داشت. کاربردهای قرآنی و احادیث کاملاً این امر را تایید می‌کنند.


آنچه تاکنون آمد، در زمینه معنای واژگانی و کاربرد قرآنی و تاریخ پیش از اسلام بود. اکنون به گونه مختصر به بررسی سرگذشت برخی از حنیفان پس از اسلام و پذیرش اسلام توسط آنان پرداخته می‌شود.
درباره نام حنفا و تعداد آنان در منابع اختلاف گسترده‌ای وجود دارد که ابهام را در این زمینه دوچندان کرده و پژوهشگران را با دشواری مواجه ساخته است. اختلاف نظریه‌های مورخان معاصر درباره آنان نیز برگرفته از این مسئله است.

۷.۱ - فهرست نام حنفا

فهرست نام حنفا به قرار ذیل است:

۷.۱.۱ - قس بن ساعده ایادی

او بلیغ، حکیم، خطیب معروف عرب و از معمرین بود. خطبه او در بازار عکاظ معروف است. او به توحید و معاد باور داشت و مردم را به برانگیخته شدن پیامبری از میان آنان بشارت می‌داد. پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را در بازار عکاظ در حال سخنرانی دیده بود و درباره او چنین فرمودند: «خداوند قس را رحمت کند. او بر دین پدرم اسماعیل (علیه‌السّلام) بود».

۷.۱.۲ - زید بن عمرو بن نفیل

او دین قوم خود را رها نمود و یهودیت و نصرانیت را نپذیرفت و در پی کیش حنیف به موصل و جزیره و شام سفر کرد. در مسافرت با راهبی در میفعه ملاقات نمود و از دین حنیف از او پرسش نمود. راهب به او خبر بعثت پیامبری را در حجاز داد که دین ابراهیم را زنده می‌کند. زید پس از این بار سفر به سوی مکه بست، اما در سرزمین لخم کشته شد. ورقة بن نوفل در مرگ او شعر خواند و گریست.

۷.۱.۳ - ورقه بن نوفل بن اسد

ورقه جزو همان چهار نفری بود که به سبب ناراحتی از وضعیت موجود جزیرة‌العرب گرد هم آمده و پس از گفت‌وگو در پی دین حنیف برآمدند. اما او در دین نصرانیت باوری استوار پیدا کرد و از کتاب‌های اهل کتاب استفاده نمود. برخی گفته‌اند که اسلام را پذیرا شد.
[۱۴۱] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۳.


۷.۱.۴ - عبیدالله بن جحش

او نیز وضعیت دینی حجاز را ناپسند می‌دانست و برای یافتن دین حنیف تلاش می‌کرد و با پرستش بت مخالفت می‌نمود. او پس از بعثت اسلام آورد و با همسر خویش‌ ام حبیبه بنت ابی سفیان، جزو مهاجران به حبشه بود، اما در حبشه از اسلام رویگردان شده و به نصرانیت گرایید و بر همان حال از دنیا رفت.

۷.۱.۵ - قیس بن عبدالله

قیس بن عبدالله (نابغه جعدی)
نابغه شاعری مخضرم (دوره جاهلی و اسلام) بود و از آداب و اعمال خرافی و ناپسند عرب جاهلی دوری گزید و در اشعار خویش بر توحید و معاد تاکید داشت.
[۱۴۳] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۵.


۷.۱.۶ - عامر بن ظرب عدوانی

عامر حکیم عرب بود که قضاوت‌های او شهرت دارد و معمولاً داوری‌ها را به او نسبت می‌دهند.

۷.۱.۷ - صرمة بن ابی انیس

صرمة بن ابی انیس (ابوقیس)
او در جاهلیت شخصی راهب بود و از عبادت بتان دست کشید و تصمیم داشت که به کیش مسیحی درآید، ولی پشیمان شد و محل عبادتی برای خود ساخت و به آیین ابراهیمی پرستش می‌نمود. تا اینکه پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه مهاجرت کرد، او نیز اسلام را پذیرفت و دینی نیکو یافت. شعرهای او درباره پیامبر و اسلام شهرت دارد و در کتاب‌ها موجود است.

۷.۱.۸ - بحیری راهب

برخی بحیری را یهودی و برخی دیگر مسیحی میدانند. در گزارش سفر پیامبر اسلام به شام آمده است که بحیری ایشان را از آینده خبر داده بود و ابوطالب را به حفظ او از دست یهود سفارش کرده بود. اما اینکه بتوان او را جزو حنفا شمرد جای تامل دارد، گرچه برخی از نویسندگان او را حنیف دانسته‌اند.
[۱۴۷] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۰.


۷.۱.۹ - ابوعامر راهب

او از قبیله اوس بود، اسلام را نپذیرفت و در ساخت مسجد ضرار و تحریک قریش بر ضد مسلمانان و پادشاه روم برای نبرد با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تلاش بسیاری کرد، اما نتیجه‌ای نگرفت. پس ابوعامر نه تنها به اسلام نگرویید، بلکه به مخالفت و نبرد برخاست. او را جزو یاران عقبه دانسته‌اند که در صدد کشتن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند.
[۱۴۸] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۶۳۴.


۷.۱.۱۰ - عثمان بن حویرث

عثمان نیز از همان گروه چهار نفری بود که در پی یافتن دین حنیف بودند. اما او نیز اسلام را نپذیرفت و پس از گروش به کیش مسیحی نزد پادشاه روم رفت و مقام و منزلت ویژه‌ای نزد رومیان یافت.

۷.۱.۱۱ - امیة بن ابی‌الصلت ثقفی

امیه شاعر بزرگ دوره جاهلی بود و از بتپرستی‌ و فساد دوری می‌گزید. اما خود را شایسته پیامبری می‌دانست و از این‌رو پس از بعثت پیامبر به اسلام نگروید. پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مورد او فرمودند: «شعر او به اسلام ایمان داشت، اما دلش کافر بود». شغل او بازرگانی بود و کتاب‌های یهود و نصارا را مطالعه نموده بود.
[۱۵۱] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۸۴.
[۱۵۲] مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۸۷.

افراد دیگری نیز در فهرست حنفا ذکر شده‌اند. عدّاس، تبان اسعد ابوکرب (شاه یمن)، خالد بن سنان، زهیر بن ابی سلمی، قیس بن عاصم، ابوذر غفاری، عمیر بن جندب جهنی، سعید بن زید بن عمرو بن نفیل، حنظلة بن ابی‌عامر و عبدالمطلب بن‌هاشم از آن جمله‌اند.
[۱۵۳] آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، ص۴۲.
[۱۵۴] آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۳ به بعد.
[۱۵۵] زریاب خویی، عباس، بزم آورد، ص۲۴۵.



پاره‌ای روایات، دین اسلام را آیین حنیف سمحه و سهله خوانده‌اند.
[۱۵۶] ابن‌ مسعود، عبدالله، تاریخ قرآن، ص۳۷.
در روزگار جاهلیت کسی را که از دو سنت ختنه و حج پیروی می‌کرد، «حنیف» می‌گفتند و کسانی را که از بتپرستی‌ دست کشیده بودند، «حنفاء» می‌خواندند.
[۱۵۷] زریاب خویی، عباس، سیره رسول‌الله از آغاز تا هجرت، ص۸۰- ۸۱.
[۱۵۸] اعلام قرآن، ص۲۹۳.



قرآن کریم، «فطرت‌الله» را همان دین حنیف دانسته است. و ابن‌ مسعود آیه «ان الدین عند الله الاسلام» را به معنای «ان الدین عندالله الحنفیه» انگاشته است.
[۱۶۱] ابن‌ مسعود، عبدالله، تاریخ قرآن، ص۳۹.
بنابراین، دین، امری است فطری و اسلام، همان دین فطری و آیین سهل‌گیر حنیف است که با آفرینش و نظام تکوین به گونه کامل سازگار است.
[۱۶۲] شکعه، مصطفی، الاسلام بلامذاهب، ص۴۱.



هرچند در صفحات پیشین برخی از نظریه‌های شرق‌شناسان درباره حنفا بیان شد، برای مقایسه این نظریات مناسب می‌بینیم که آن‌ها را در یک بخش گرد آوریم.
برخی از شرق‌شناسان، واژه حنیف و حنفا را غیرعربی دانسته‌اند. نولدکه آن را سریانی می‌داند. آرتور جفری بر این باور است که این کلمه در بیشتر شعرهای عربی نزدیک صدر اسلام به معنای «مسلم» به کار رفته است و در تعدادی از شعرهای پیش از اسلام به معنای «مشرک» کاربرد داشته است. مونتگمری وات هم مانند نولدکه، احتمال سریانی بودن این کلمه را می‌دهد.
[۱۶۵] دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.

وات در مقاله خود در دائرة المعارف اسلام به بررسی تفصیلی سیر تحول معنایی واژه «حنیف» در قرآن و منابع پیش و پس از آن و کاربرد آن در مسیحیت پرداخته است. او بر این نظر است که مفهوم اسلامی «حنیف» و «حنیفیت» منحصراً از قرآن کریم گرفته شده و بر این اساس استفاده گردیده است. کلمه حنیف بدون در نظر داشتن قرآن در نزد عرب‌های جاهلی و مسیحیان به معنای «مشرک» به کار می‌رفته است. در نتیجه پژوهش درباره جنب‌های دینی و عرفانی پیش از اسلام بیهوده است. البته وجود چنین جنبش‌هایی از لحاظ تاریخی درست است، اما نمی‌توان کسی را به طور قاطع «حنیف» نامید. نامیدن برخی از افراد به «حنفاء» در معنای اسلامی آن، کار متکلمان و مدافعه‌گران مسلمانی چون ثابت بن قره بوده که خود را متعهد به اسلام می‌دانستند. از این‌رو پژوهش در این‌باره دارای ارزش تاریخی نیست.
[۱۶۶] دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.

این نظر بدبینانه به آثار و اشعار پیش از اسلام، برخاسته از این‌ اندیشه است که شعر جاهلی اصالت ندارد و این گونه آثار پس از اسلام تدوین شده است. در میان مستشرقان برای نخستین بار شرق‌شناس آلمانی تئودور نولدکه این قضیه را مطرح کرده است و می‌گوید: «تنها در اواخر قرن اول هجری است که تدوین میراث عربی آغاز می‌گردد و راویان، اشعار منسوب به دوره جاهلیت و صدر اسلام را از هر صحرانشینی که برخورد می‌کردند، به طور مداوم فرا می‌گرفتند. از این‌رو بین روایات مختلف درباره یک قضیه تفاوت‌های زیادی است». البته او معتقد است که امکان پذیرش برخی از این آثار وجود دارد.
[۱۶۷] فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه عطائی، ص۱۸۸.

پس از نولدکه پژوهشگرانی چون آلوارت، گلدزیهر و لایل نظر او را پذیرفتند. اما اشپرانگر و مویر آلمانی ثابت کردند که شعر عربی از دیر باز تدوین می‌شده و به نقل شفاهی محدود نمی‌گردیده است.
[۱۶۸] فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه عطائی، ص۱۹۰.



۱. برای واژه «حنیف» و مشتقات آن بیش از بیست معنا در کتاب‌ها آمده است.
۲. در این واژه معنای میل به حق و خیر و دوری از کژی و ناراستی همراه با استقامت بر این رویکرد، نهفته است.
۳. معنای اصطلاحی «حنیف» بر یکتاپرستی و دوری از شرک و فساد که برخاسته از فطرت انسانی است، دلالت دارد.
۴. اشعار جاهلی از لحاظ مفهومی همانند معنای اصطلاحی است، اما از نظر مصداقی با آن تفاوت دارد.
۵. آیین حنیف که محور اساسی همه ادیان آسمانی است، جهانی می‌باشد. به تعبیر دیگر، این آیین دینی در عرض ادیانی مانند مسیحیت و یهودیت و اسلام قلمداد نمی‌شود، بلکه صفتی برای همه ادیان الهی است.
۶. کاربردهای قرآنی کلمه «حنیف» تاییدی بر برداشت این نوشتار از معنای اصطلاحی آن است.
۷. برخی از حنفا با علم به آسمانی و حنیف بودن اسلام، به لحاظ اغراض غیردینی از پذیرش اسلام سر باز زدند.
۸. مسئله اصالت شعر عربی توسط برخی شرق‌شناسان به تبیین معنایی واژه «حنیف» کشیده شد. از این‌رو آنان بین معنای اسلامی و پیش از اسلام این واژه تفاوت اساسی قائل‌اند.


۱. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۱.    
۲. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه اول، ص۶، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.
۳. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۲، ص۸، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.
۴. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۸۹، ص۷۲، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.
۵. امام علی (علیه‌السلام)، نهج‌البلاغه، خطبه۲۶، ص۲۶، ترجمه دکتر سیدجعفر شهیدی.
۶. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۳۷۳.    
۷. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۷۳.    
۸. انعام/سوره۶، آیه۱۶۱.    
۹. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲.    
۱۰. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۳.    
۱۱. زکا‌ر، سهیل‌، المعجم الموسوعی للدیانات، ج۱، ص۳۴۰۰.
۱۲. آل عمران/سوره۳، آیه۷.    
۱۳. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات‌الکبری، ج۵، ص۳۳.    
۱۴. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات‌الکبری، ج۸، ص۲۰۶.    
۱۵. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۲۲.
۱۶. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۴۷.    
۱۷. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۳۲.
۱۸. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۲۲.    
۱۹. یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم‌البلدان، ج۲، ص۳۱۱.    
۲۰. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۹، ص۵۸.    
۲۱. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۹، ص۵۸.    
۲۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۸، ص۸۰.    
۲۳. ابوالربیع حمیری کلاعی، الاکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)، ج۱، ص۱۳۲.    
۲۴. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۱، ص۴۸۰.    
۲۵. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱، ص۱۴۴.
۲۶. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایه، ج۱، ص۱۹۴.    
۲۷. شامی، محمد بن یوسف، سبل‌الهدی، ج۴، ص۶۶.    
۲۸. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۲۸۶.    
۲۹. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۳، ص۲۵۳.    
۳۰. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۵۹۱.
۳۱. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰۶.    
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰۷.    
۳۳. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ج۱، ص۴۸۰.    
۳۴. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۳۳۹.
۳۵. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۰.    
۳۶. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰۷.    
۳۷. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۱.    
۳۸. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۵۰.    
۳۹. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدرالمنثور، ج۳، ص۳۰۶.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۱۴.    
۴۱. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۲۴۸.    
۴۲. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۵۶.    
۴۳. راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات غریب القرآن، ص۱۳۳.    
۴۴. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۴۰.    
۴۵. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۷۹.    
۴۶. دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.
۴۷. دائرة المعارف اسلام، ص۱۳۳، به نقل از صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.
۴۸. دائرة المعارف اسلام، ص۱۳۳، به نقل از صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.
۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۱، ص۱۴۹.
۵۰. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۵۷.    
۵۱. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۰.    
۵۲. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۲، ص۱۴۰.    
۵۳. قرطبی، محمد بن احمد، تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۵۵.    
۵۴. شوکانی، محمد بن علی، فتح القدیر، ج۱، ص۱۷۰.    
۵۵. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۳۵.    
۵۶. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۳۵.    
۵۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۵۷.    
۵۸. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۳، ص۲۴۸.    
۵۹. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰۷.    
۶۰. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۵۷.    
۶۱. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۳، ص۳۶۲.    
۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۴۱۴.    
۶۳. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۴۹.    
۶۴. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۴۷.    
۶۵. ابن العبری، غریغوریوس بن‌هارون، تاریخ مختصر الدول، ص۵۷.    
۶۶. ابن العبری، غریغوریوس بن‌هارون، تاریخ مختصر الدول، ص۶۴.    
۶۷. ابن العبری، غریغوریوس بن‌هارون، تاریخ مختصر الدول، ص.
۶۸. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۷۹.    
۶۹. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۱۰۶.    
۷۰. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۱۱۹.    
۷۱. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۱۲۵.    
۷۲. ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ج۱، ص۳۷.    
۷۳. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۸.    
۷۴. سیدمرتضی، علی بن حسین، الامالی، ج۴، ص۲.
۷۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۶.    
۷۶. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۳۶.    
۷۷. نسفی، عمر بن محمد، تفسیر نسفی، ج۳، ص۲۷۳.    
۷۸. ابن تیمیه، کتب و رسائل و فتاوی ابن تیمیه فی التفسیر، ج۱۶، ص۳۴۵.
۷۹. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۰.    
۸۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۳۶.    
۸۱. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۸۵.    
۸۲. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۴۳۸.    
۸۳. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۲۹.
۸۴. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۶۰.    
۸۵. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۱، ص۳۴۱.    
۸۶. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۵۷.    
۸۷. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۲۴.    
۸۸. جعفر تابان، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.
۸۹. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۹، ص۵۷.    
۹۰. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، ج۳، ص۱۰۷.    
۹۱. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۲۳.    
۹۲. ابن حبیب بغدادی، محمد بن حبیب، المنمق، ص۱۵۲.    
۹۳. دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.
۹۴. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۶، ص۴۵۸، به نقل از مجله مسجد، «کاوشی درباره مفهوم حنفا»، عابدینی، ش۵۳.
۹۵. مجله مسجد، ش۵۳، «کاوشی درباره مفهوم حنفا»، عابدینی.
۹۶. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۴۷.    
۹۷. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه والاشراف، ص۷۹.    
۹۸. بقره/سوره۲، آیه۱۳۵.    
۹۹. آل عمران/سوره۳، آیه۶۷.    
۱۰۰. آل عمران/سوره۳، آیه۹۵.    
۱۰۱. نساء/سوره۴، آیه۱۲۵.    
۱۰۲. انعام/سوره۶، آیه۷۹.    
۱۰۳. انعام/سوره۶، آیه۱۶۱.    
۱۰۴. یونس/سوره۱۰، آیه۱۰۵.    
۱۰۵. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۰.    
۱۰۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۲۳.    
۱۰۷. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۱۰۸. حج/سوره۲۲، آیه۳۰ و ۳۱.    
۱۰۹. بینه/سوره۹۸، آیه۵.    
۱۱۰. بقره/سوره۲، آیه۱۳۵.    
۱۱۱. آل عمران/سوره۳، آیه۶۷.    
۱۱۲. دائرة المعارف تشیع، ج۶، «مقاله حنیف»، بهاء‌الدین خرمشاهی، ص۵۳۹.
۱۱۳. زریاب خویی، عباس، سیره رسول‌الله از آغاز تا هجرت، ص۷۹.
۱۱۴. معلوف، لویس، المنجد، ماده اَمّ و مَلّ.
۱۱۵. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۳۲۴.
۱۱۶. طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۵، ص۴۷۴.    
۱۱۷. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۶۳۱.    
۱۱۸. تابان، جعفر، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.
۱۱۹. طوسی، محمد بن حسن، امالی، ص۵۲۸.    
۱۲۰. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، ج۲، ص۹۵۱.    
۱۲۱. آل عمران/سوره۳، آیه۴۹.    
۱۲۲. اسراء/سوره۱۷، آیه۲.    
۱۲۳. غافر/سوره۴۰، آیه۵۳.    
۱۲۴. صف/سوره۶۱، آیه۶.    
۱۲۵. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل‌الهدی والرشاد، ج۱، ص۱۳.
۱۲۶. تابان، جعفر، صحیفه مبین، ش۲۳، دین حنیف از دیدگاه قرآن.
۱۲۷. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۱۲۸. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۶.    
۱۲۹. ابن شاذان، فضل بن شاذان، الایضاح، ص۲۱۵.    
۱۳۰. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۳، ص۲۷۶.    
۱۳۱. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۶۷، ص۱۳۶.    
۱۳۲. طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۲، ص۸۰۴.    
۱۳۳. ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۸.    
۱۳۴. ثقفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، ج۲، ص۵۴۷.    
۱۳۵. قاضی نعمان مغربی، شرح الاخبار، ج۱، ص۱۸۶.    
۱۳۶. کراجکی، محمد بن علی، کنز الفوائد، ص۲۵۴.    
۱۳۷. متقی هندی، علی بن حسام، کنز العمال، ج۱۲، ص۷۷.    
۱۳۸. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج والجرائح، ج۳، ص۱۰۸۲.    
۱۳۹. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۳۲.    
۱۴۰. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۲۳.    
۱۴۱. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۳.
۱۴۲. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۲۳.    
۱۴۳. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۵.
۱۴۴. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۲۲.    
۱۴۵. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۵۱۰.    
۱۴۶. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۱۸۰.    
۱۴۷. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۲۰.
۱۴۸. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۶۳۴.
۱۴۹. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج۱، ص۲۲۴.    
۱۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۴۴۱.    
۱۵۱. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۸۴.
۱۵۲. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۱، ص۸۷.
۱۵۳. آیینه وند، صادق، تاریخ سیاسی اسلام، ص۴۲.
۱۵۴. آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، ص۱۳ به بعد.
۱۵۵. زریاب خویی، عباس، بزم آورد، ص۲۴۵.
۱۵۶. ابن‌ مسعود، عبدالله، تاریخ قرآن، ص۳۷.
۱۵۷. زریاب خویی، عباس، سیره رسول‌الله از آغاز تا هجرت، ص۸۰- ۸۱.
۱۵۸. اعلام قرآن، ص۲۹۳.
۱۵۹. روم/سوره۳۰، آیه۳۰.    
۱۶۰. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ج۱، ص۱۳- ۱۱.    
۱۶۱. ابن‌ مسعود، عبدالله، تاریخ قرآن، ص۳۹.
۱۶۲. شکعه، مصطفی، الاسلام بلامذاهب، ص۴۱.
۱۶۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۹۴.    
۱۶۴. طباطبایی، محمدحسین، تفسیر المیزان، ج۱۶، ص۱۹۱.    
۱۶۵. دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.
۱۶۶. دائرة المعارف تشیع، ج۶، ص۵۳۹.
۱۶۷. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه عطائی، ص۱۸۸.
۱۶۸. فؤاد سزگین، گفتارهایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، ترجمه عطائی، ص۱۹۰.



فرهنگ شیعه، برگرفته از مقاله «دین حنیف»، ج۱، ص۲۵۱.    
پایگاه اطلاع‌رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «دین حنیف»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۷/۱۹.    

رده‌های این صفحه : اصطلاحات اسلامی




جعبه ابزار