• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دعاهای امام حسین هنگام جنگ در روز عاشورا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف





دعاهای امام حسین هنگام جنگ در روز عاشورا، از مباحث مرتبط به دعاهای امام حسین (علیهالسلام) در روز عاشورا است. امام حسین (علیهالسّلام) در تمام طول حیات پربار خویش، نمونه‌ای بی‌بدیل از بندگی و اتصال عمیق به خداوند متعال بودند. بر اساس گزارش منابع و مقاتل معتبر، ایشان در هر لحظه از زندگی، به ویژه در لحظات سخت و طاقت‌فرسای نبرد عاشورا، با دعا و نیایش به درگاه الهی، مراتب تسلیم، توکل و عشق حقیقی خود به معبود را به نمایش می‌گذاشتند. نیایش‌های امام حسین (علیهالسّلام) در تمام لحظات نبرد با دشمن تا مجروحیت و شهادت، جلوه‌ای عمیق از بندگی، تسلیم و عشق حقیقی ایشان به خداوند متعال را به تصویر می‌کشد. دعای امام حسین (علیهالسّلام) هنگام جراحت سر، هنگام تیرباران شدن، هنگام اصابت تیر به اعضای بدن و قلب مطهر و حتی در هنگام شهادت نمونه‌هایی از دعاهای امام حسین هنگامه جنگ در روز عاشورا است.



امام حسین (علیهالسّلام) در طول حیات پربار خود، الگویی بی‌بدیل از بندگی و اتصال عمیق به خداوند متعال بودند. این اتصال عمیق در تمام لحظات زندگی ایشان، به ویژه در لحظات سخت و طاقت‌فرسای نبرد عاشورا، به وضوح قابل مشاهده بود. در هنگامه نبرد عاشورا، امام حسین (علیهالسّلام) با وجود جراحات عمیق و متعدد، در هر لحظه با دعا و نیایش به درگاه الهی، مراتب تسلیم، توکل و عشق حقیقی خود به معبود را به نمایش می‌گذاشتند. نیایش‌های ایشان در این لحظات خطیر، سرشار از معانی عمیق عرفانی و توحیدی بود و نشان از اتصال عمیق ایشان به خداوند متعال داشت. امام حسین (علیهالسّلام) در تمام لحظات خطیر، نه تنها از رنج و سختی‌ها شکایت نمی‌کردند، بلکه با دعا و نیایش، مراتب شکرگزاری و رضایت خود از مشیت الهی را ابراز می‌داشتند. این نیایش‌ها، درس‌های ارزشمندی از توکل، صبر و استقامت در برابر مصائب را به بشریت ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد که چگونه می‌توان در سخت‌ترین شرایط نیز با اتصال به خداوند متعال، آرامش و معنویت حقیقی را تجربه کرد. دعای امام حسین (علیهالسّلام) هنگام جراحت سر، هنگام تیرباران شدن، هنگام اصابت تیر به اعضای بدن و قلب مطهر و حتی در هنگام شهادت نمونه‌هایی از دعاهای امام حسین هنگامه جنگ در روز عاشورا است.


پس از به شهادت رسیدن همه اصحاب و یاران سید الشهداء (علیهالسلام) در روز عاشورا امام یکه و تنها به مصاف دشمن شتافت. آن‌گاه امام، دشمن را به مبارزه طلبید: پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شده دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند، و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. تا اینکه فردی از سپاه دشمن به نام مالک بن نُسَیر (یا مالک بن بشر یا مالک بن بشیر) مقابل امام ایستاد و شمشیرش را بر سر ایشان فرود آورد، به طوری‌که شمشیر، جبّه کلاه‌دار امام که از خز بود؛ را پاره کرد و به سر رسید و سر امام را زخمی کرد، به گونه‌ای که کلاه پر از خون شد.
امام حسین (علیهالسّلام) به او گفت: (امیدوارم) با این دست هرگز نخوری و نیاشامی و خدا تو را با ستمکاران محشور کند. خوارزمی می‌نویسد: وقتی امام آن کلاه را کنار‌ انداخت و عمامه بر سر بست، آن مرد کندی آمد و کلاه را برداشت. بعد از اتمام جنگ، وقتی کلاه را به خانه برد و به همسرش داد تا خون‌های آن را بشوید، همسرش به او گفت: آیا کلاه پسر دختر پیامبر را گرفته و به خانه من آوردی؟ از نزد من خارج شو، خداوند قبر تو را پر از آتش کند. دوستان او نقل می‌کنند. دستان او خشک شد و پیوسته در فقر و بدحالی به سر می‌برد تا مرد. بر اساس گزارش منابع، امام (علیهالسّلام) او را نفرین نمود و او بر اثر آن، به فقر شدید دچار شد. بنا بر برخی گزارش‌های تاریخی، دستانش فلج شد و عقلش کم و کاستی پیدا کرد. وی در جریان قیام مختار، دستگیر شد و مختار، دستور داد که دست‌ها و پاهایش را قطع کنند و رها گردد تا بمیرد. انساب الاشراف درباره او می‌نویسد: «کِندی، بُرنُس حسین (علیهالسّلام) را برداشت. گفته می‌شود که او، همواره نادار بود و دستانش دچار لَقْوه شدند.»
«لَمّا رَجَعَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) مِنَ المُسَنّاةِ الی فُسطاطِهِ، تَقَدَّمَ الَیهِ شِمرُ بنُ ذِی الجَوشَنِ فی جَماعَةٍ مِن اصحابِهِ فَاَحاطَ بِهِ، فَاَسرَعَ مِنهُم رَجُلٌ یُقالُ لَهُ مالِکُ بنُ النَّسرِ الکِندِیُّ، فَشَتَمَ الحُسَینَ (علیهالسّلام) وضَرَبَهُ عَلی رَاسِهِ بِالسَّیفِ، وکانَ عَلَیهِ قَلَنسُوَةٌ فَقَطَعَها حَتّی وَصَلَ الی رَاسِهِ فَاَدماهُ، فَامتَلَاَتِ القَلَنسُوَةُ دَما. فَقالَ لَهُ الحُسَینُ (علیهالسّلام): لا اکَلتَ بِیَمینِکَ، ولا شَرِبتَ بِها، وحَشَرَکَ اللّه ُ مَعَ الظّالِمینَ. ثُمَّ القَی القَلَنسُوَةَ، ودَعا بِخِرقَةٍ فَشَدَّ بِها رَاسَهُ، وَاستَدعی قَلَنسُوَةً اُخری فَلَبِسَها وَاعتَمَّ عَلَیها.»
در کتاب الارشاد آمده است: هنگامی که حسین (علیهالسّلام) از سیل بندِ فرات به سوی خیمه‌اش باز گشت، شمر بن ذی الجوشن، با گروهی از یارانش جلو آمدند و او را محاصره کردند و مردی از میان آنان به نام مالک بن نَسْر کِنْدی، به سرعت آمد و به حسین (علیهالسّلام) دشنام داد و با شمشیر، بر سرِ او زد و کلاهی را که بر سرِ امام (علیهالسّلام) بود، شکافت و شمشیر به سرِ امام (علیهالسّلام) رسید و خون افتاد و کلاه، پُر از خون شد. حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «با دست راستت که شمشیر را با آن، فرود آوردی، نخوری و ننوشی، و خدا، تو را با ستمکاران، محشور کند!». سپس کلاه را‌ انداخت و پارچه‌ای خواست و سرش را با آن، محکم بست. آن گاه، کلاه دیگری خواست و بر سر نهاد و روی آن، عمامه بست.
سپس امام حسین (علیهالسّلام)، جبه کلاه‌دار را کناری‌ انداخت و کلاهی پوشید و عمامه‌ای روی آن بست، این در حالی بود که او خسته و ناتوان شده بود.امام حسین (علیهالسّلام) پس از بستن عمامه، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و کسی را ندید، سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند.
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن نَظَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) یَمینا وشِمالاً ولا یَری احَدا، فَرَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است: حسین (علیهالسّلام) به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند».


پس از زخمی شدن سر مبارک امام حسین (علیهالسلام)، کوفیان از هر سو به امام حسین (علیهالسلام) حمله کردند؛ از جملهٔ این افراد، ابوالجنوب جعفی بود. بلاذری نام او را قشعم بن عمرو بن نذیر جُعفی ضبط کرده و او را از جمله کناره‌گیران از امیرالمؤمنین (علیهالسلام) دانسته است. ابوالجنوب، غرق در سلاح بود. چون شمر بن ذی الجوشن بر او گذشت، به او گفت: حمله کن. گفت: چرا خودت حمله نمی‌کنی؟ شمر گفت: به من این حرف را می‌زنی؟ گفت تو چرا به من می‌گویی؟ و یکدیگر را به باد دشنام گرفتند. ابوالجنوب به شمر گفت: «به خدا سوگند، می‌خواهم این نیزه را در چشم تو فرو کنم و آن را از کاسه در آورم». شمر از او دور شد و گفت: اگر می‌توانستم به تو زیانی برسانم، قطعا چنین می‌کردم. سپس شمر با پیاده نظامش به سوی امام حسین (علیهالسّلام) حمله کرد و امام مقاومت کرد و دو طرف درگیر شدند. امام به سوی آنها حمله می‌برد و آنان از اطراف او پراکنده می‌شدند، تا آنکه آنان، امام حسین (علیهالسّلام) را محاصره کردند. امام حسین (علیهالسّلام) در همان حال سعی در به دست آوردن آب داشت تا جرعه‌ای بنوشد. هر بار که امام به سوی فرات می‌تاخت، بر او حمله می‌بردند و او را از آب دور می‌کردند. سپس ابوالجنوب جعفی تیری به طرف امام انداخت که بر پیشانی امام فرود آمد. حضرت تیر را در آورد و کنار‌ انداخت، خون بر صورت و محاسن وی جاری شد. حسین (علیهالسّلام) گفت: «خدایا تو می‌بینی که از دست این بندگان نافرمان و طغیانگر تو در چه حالی هستم. خدایا آنان را یکایک به عذاب خود گرفتار کن و ریشه‌کن ساز و هیچ‌کس از آنان را روی زمین باقی نگذار و هرگز آنان را نیامرز». سپس همچون شیری خشمگین بر آنان حمله برد، به هر کسی که می‌رسید، شمشیری حواله‌اش می‌کرد و او را بر زمین می‌انداخت.
«کُلَّما حَمَلَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) بِنَفسِهِ عَلَی الفُراتِ حَمَلوا عَلَیهِ حَتّی احالوهُ عَنِ الماءِ. ثُمَّ رَمی رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ـ یُکَنّی ابَا الحُتوفِ الجُعفِیَّ ـ فَوَقَعَ السَّهمُ فی جَبهَتِهِ، فَنَزَعَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) السَّهمَ فَرَمی بِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ عَلی وَجهِهِ ولِحیَتِهِ. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما انَا فیهِ مِن عِبادِکَ هؤُلاءِ العُصاةِ الطُّغاةِ، اللّهُمَّ فَاَحصِهِم عَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تَذَر عَلی وَجهِ الارضِ مِنهُم احَدا، ولا تَغفِر لَهُم ابَدا.»
در کتاب الفتوح آمده است: هرگاه حسین (علیهالسلام)، به تنهایی به سوی فرات یورش می‌بُرد، به او حمله می‌کردند تا او را از رسیدن به آب، باز بدارند. آن گاه، مردی از آنان ـ که کنیه اش ابو حُتوف جُعْفی بود ـ، تیری‌انداخت و بر پیشانی حسین (علیهالسّلام) نشست. حسین (علیهالسلام)، تیر را کَنْد و آن را‌ انداخت. خون بر صورت و محاسنش، سرازیر شد. سپس حسین (علیهالسّلام) گفت: «خدایا! تو می‌بینی که من از دست این بندگان نافرمان و طغیانگرت، در چه حالی هستم. خدایا! یکْ یکِ آنان را به شمار آور و جدا از هم و متفرّق، هلاکشان ساز و هیچ یک از آنان را بر روی زمین، باقی مگذار و هرگز، آنان را میامرز!».
«عن مسلم بن رباح مولی علیّ بن ابی طالب کُنتُ مَعَ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) یَومَ قُتِلَ، فَرُمِیَ فی وَجهِهِ بِنُشّابَةٍ، فَقالَ لی: یا مُسلِمُ، ادنِ یَدَیکَ مِنَ الدَّمِ، فَاَدنَیتُهُما، فَلَمَّا امتَلَاَتا قالَ: اُسکُبهُ فی یَدی، فَسَکَبتُهُ فی یَدِهِ، فَنَفَحَ بِهِما الَی السَّماءِ، وقالَ: اللّهُمَّ اطلُب بِدَمِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ. قالَ مُسلِمٌ: فَما وَقَعَ مِنهُ الَی الاَرضِ قَطرَةٌ.»
در کتاب تاریخ دمشق به نقل از مُسلم بن رِباح، آمده است: روز شهادت حسین بن علی (علیهالسلام)، با او بودم. تیرهایی به صورتش اصابت کرده بود. به من فرمود: «ای مُسلم! دستت را زیر خون‌ها بگیر». گرفتم. چون دست‌هایم از خون پُر شدند، فرمود: «آنها را در دستم بریز». آنها را در دستش ریختم. آنها را به سوی آسمان پاشید و گفت: «خدایا! خون فرزند دختر پیامبرت را بستان». قطره‌ای از آن خون، بر زمین نریخت.
امام حسین (علیهالسّلام) شجاعانه می‌جنگید و مواظب تیراندازان بود و (پیوسته) و در هر فرصت به سپاه (دشمن) حمله می‌کرد، در حالی‌که می‌گفت: آیا یکدیگر را به کشتن من تحریک می‌کنید؟ پس از من هرگز بنده‌ای از بندگان خدا را نمی‌کشید که به‌ اندازه کشتن من خشم خدا را برانگیزد. به خدا سوگند، امیدوارم با خواری شما، خدا به من کرامت بخشد؛ سپس به گونه‌ای که نفهمید، انتقام مرا از شما بگیرد. آگاه باشید، به خدا سوگند اگر مرا بکشید، خداوند نیرویتان را به جان خودتان خواهد افکند و خون‌هایتان را خواهد ریخت. سپس برای شما، به کمتر از عذاب مضاعف راضی نخواهد شد.


امام حسین (علیهالسّلام) به سپاه دشمن، که تعداد آنان به سی هزار رسیده بود، یورش می‌برد و آنان همانند ملخ‌های پراکنده شده، از برابر وی فرار می‌کردند و سپس حضرت به مرکز (جای نخست) خود بر می‌گشت و می‌فرمود: «لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم.»امام پیوسته می‌جنگید تا تعداد زیادی از آنها را کشت و بدن مبارک ایشان نیز زخم برداشت. تشنگی امام حسین (علیهالسّلام) در این حالت شدت یافت. امام خود را نزدیک (فرات) رساند تا آب بنوشد. حصین بن تمیم (نمیر)، تیری افکند که بر دهان امام نشست. امام شروع کرد به گرفتن خون از دهانش و آن‌را به آسمان می‌پاشید. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرم. بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار».
«اِشتَدَّ عَطَشُ الحُسَینِ (علیهالسّلام) فَدَنا مِنَ الفُراتِ لِیَشرَبَ، فَرَماهُ حُصَینُ بنُ نُمَیرٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی فَمِهِ، فَجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِیَدِهِ ورَمی بِهِ الَی السَّماءِ، ثُمَّ حَمِدَ اللّه َ واثنی عَلَیهِ، ثُمَّ قالَ: اللّهُمَّ انّی اشکو الَیکَ ما یُصنَعُ بِابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ، اللّهُمَّ احصِهِم عَدَدا، وَاقتُلهُم بَدَدا، ولا تُبقِ مِنهُم احَدا.»
در کتاب الکامل فی التاریخ گزارش شده است: تشنگی حسین (علیهالسلام)، شدّت گرفت. نزدیک فرات شد تا آبی بیاشامد. حُصَین بن نُمَیر، تیری به سوی ایشان‌ انداخت که به دهانش اصابت کرد. حسین (علیهالسلام)، خون را با دستش می‌گرفت و به سوی آسمان، پرتاب می‌کرد. سپس حمد و ثنای الهی را به جای آورد و آن گاه گفت: «بار خدایا! از رفتاری که با پسرِ دختر پیامبرت می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرم. بار خدایا! یکایکشان را به شمار آور و یکایکِ آنان را بکُش و هیچ یک از ایشان را باقی مگذار».
گزارش دیگر در این‌باره این است که امام حسین (علیهالسّلام) با اسبش کنار فرات رفت و چون اسب می‌خواست آب بخورد، امام گفت: من و تو تشنه هستیم، به خدا سوگند، تا تو آب ننوشی من نمی‌آشامم. چون اسب این سخن را شنید، سرش را بلند کرد و از آب نخورد، گویا سخن امام را فهمید. حسین فرمود: بخور، من هم می‌خورم. بالاخره امام دستش دراز کرد آب برداشت (تا بنوشد) سواره‌ای گفت، تو آب می‌نوشی در حالی‌که حرم تو مورد تعرض قرار گرفته است. حسین آب را ریخت و بر دشمن یورش برد: دید خیمه‌گاه سالم است (و مورد تعرض قرار نگرفته است). ابن شهرآشوب این گزارش را از ابومخنف و او از شخصی مجهول به نام جلودی نقل کرده است، اما با توجه به اینکه این خبر در منابع معتبر نیامده است و تنها در کتاب ضعیفی همانند نورالعین فی مشهد الحسین (علیهالسّلام)، منسوب به ابواسحاق اسفراینی (۴۱۷ یا ۴۱۸ق) آمده است، که قابل اعتماد نیست.
بنابر نقل برخی منابع کهن، حُصَین بن تَمیم، تیری به سوی امام حسین (علیهالسّلام) ‌انداخت که به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. امام حسین (علیهالسّلام)، در حالی که می‌گریست، می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرَم».
«عن هشام بن محمّد: رَماهُ (ایِ الحُسَینَ (علیهالسّلام)) حُصَینُ بنُ تَمیمٍ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی شَفَتَیهِ، فَجَعَلَ الدَّمُ یَسیلُ مِن شَفَتَیهِ، وهُوَ یَبکی ویَقولُ: اللّهُمَّ انّی اشکو الَیکَ ما یُفعَلُ بی وبِاِخوَتی ووُلدی واهلی.»
در کتاب تذکرة الخواص به نقل از هشام بن محمّد آمده است: حُصَین بن تَمیم، تیری به سوی حسین (علیهالسّلام) ‌انداخت که به لب‌هایش خورد و خون از آنها، سرازیر شد. حسین (علیهالسلام)، در حالی که می‌گریست، می‌گفت: «خدایا! من از آنچه با من، برادرانم، فرزندانم و خاندانم می‌کنند، به تو شِکوه می‌بَرَم».
بر اساس گزارشات برخی دیگر از منابع، فردی که تمیم بن حُصَین، نام داشت و از قبیله فَزار و جزو سوارانی بود که از سپاه عمر بن سعد برای جنگ تن به تن، گامْ جلو نهاد و با لحنی شماتت آمیز، آب فرات و تلالؤ آن را به رخ سپاه تشنه امام حسین (علیهالسّلام) کشید. از این رو، امام حسین (علیهالسّلام) او را نکوهید و وی را از اهل دوزخ شمرد و نفرین کرد که تشنه کشته شود. بر اثر دعای امام (علیهالسّلام)، بلافاصله چنان عطشی بر او مسلّط شد که از اسب افتاد و زیر سُم سواران، له شد و مُرد.
امالی صدوق در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) چنین آورده است: «ثُمَّ بَرَزَ مِن عَسکَرِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ رَجُلٌ آخَرُ یُقالُ لَهُ: تَمیمُ بنُ حُصَینٍ الفَزارِیُّ، فَنادی: یا حُسَینُ! ویا اصحابَ حُسَینٍ! اما تَرَونَ الی ماءِ الفُراتِ یَلوحُ کَاَنَّهُ بُطونُ الحَیّاتِ؟ وَاللّه ِ، لا ذُقتُم مِنهُ قَطرَةً حَتّی تَذوقُوا المَوتَ جُرَعا! فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): مَنِ الرَّجُلُ؟ فَقیلَ: تَمیمُ بنُ حُصَینٍ. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): هذا وابوهُ مِن اهلِ النّارِ، اللّهُمَّ اقتُل هذا عَطَشا فی هذَا الیَومِ. قالَ: فَخَنَقَهُ العَطَشُ حَتّی سَقَطَ عَن فَرَسِهِ، فَوَطِئَتهُ الخَیلُ بِسَنابِکِها، فَماتَ»؛«آن گاه مرد دیگری از لشکر عمر بن سعد به نام تمیم بن حُصَین فَزاری برای مبارزه بیرون آمد و بانگ برآورد: ‌ای حسین! ‌ای یاران حسین! آیا نمی‌بینید که آب فرات، همانند شکم ماهیان می‌درخشد؟ به خدا سوگند، از آن، قطره‌ای نخواهید نوشید تا جرعه مرگ را سر کشید! امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «آن مرد کیست؟». گفتند: تمیم بن حُصَین. امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «این و پدرش، جهنّمی‌اند. خداوندا! او را همین امروز، تشنه بمیران». تشنگی بر او چیره شد تا این که از اسبش سقوط کرد و اسبان با سُم‌هایشان او را لگد کردند تا مُرد.»
در برخی از منابع هم نامی از فرد تیرانداز برده نشده است:
«عن رجل من کلب: صاحَ الحُسَینُ بنُ عَلِیٍّ (علیهالسّلام): اِسقونا ماءً! فَرَمی رَجُلٌ بِسَهمٍ فَشَقَّ شِدقَهُ، فَقالَ: لا ارواکَ اللّه ُ! فَعَطِشَ الرَّجُلُ الی ان رَمی نَفسَهُ فِی الفُراتِ، فَشَرِبَ حَتّی ماتَ.»
در کتاب ذخائر العُقبی به نقل از مردی از قبیله کَلْب روایت شده است: حسین بن علی (علیهالسّلام)، بانگ زد: «به ما آب دهید!». مردی، تیری‌ انداخت که گوشه دهان حسین (علیهالسّلام) را درید. حسین (علیهالسّلام) گفت: «خداوند، سیرابت نکند!». آن مرد، تشنه شد تا آن جا که خود را در فرات‌ انداخت و آن قدر آب نوشید تا مُرد.
«عن ابن عیینة: ادرَکتُ مِن قَتَلَةِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) رَجُلَینِ، امّا احَدُهُما... فَاِنَّهُ کانَ یَستَقبِلُ الرّاوِیَةَ فَیَشرَبُها الی آخِرِها ولا یَروی، وذلِکَ انَّهُ نَظَرَ الَی الحُسَینِ (علیهالسّلام) وقَد اهوی الی فیهِ بِماءٍ وهُوَ یَشرَبُ فَرَماهُ بِسَهمٍ، فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): لا ارواکَ اللّه ُ مِنَ الماءِ فی دُنیاکَ ولا آخِرَتِکَ.»
در کتاب المناقب ابن شهرآشوب به نقل از ابن عُیَینَه روایت شده است: دو تن از قاتلان حسین (علیهالسّلام) را دیدم: یکی از آنها...، ظرف آب را می‌گرفت و آن را تا آخر، سر می‌کشید؛ امّا سیراب نمی‌شد. این، از آن رو بود که روز عاشورا دید که حسین (علیهالسّلام)، ظرف آبی را نزدیک دهان بُرده، از آن می‌نوشد. پس تیری به سوی او‌ انداخت. حسین (علیهالسّلام) فرمود: «خداوند، تو را در دنیا و آخرت، سیراب نکند!».


پس از به شهادت رسیدن همه اصحاب و یاران سیدالشهداء (علیهالسلام) در روز عاشورا امام یکه و تنها به مصاف دشمن شتافت و دشمن را به مبارزه طلبید. ایشان پیوسته هرکس از جنگاوران نامدار و شناخته شده دشمن را که به او نزدیک می‌شد، از تیغ می‌گذراند، و گروه بسیاری از آنان را به هلاکت رساند. پس از مدتی با زخمی شدن امام حسین (علیهالسلام)، در حالی که ایشان خسته و ناتوان شده بودند، نگاهی به سمت راست و چپ خود کرد و چون کسی را ندید، سپس سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، تو می‌بینی که نسبت به فرزند پیامبرت چه می‌کنند. امام حسین (علیهالسّلام) در همان حال سعی در به دست آوردن آب داشت تا جرعه‌ای بنوشد. هر بار که امام به سوی فرات می‌تاخت، بر او حمله می‌بردند و او را از آب دور می‌کردند. در این میان قبیله بنی کلاب، میان حسین (علیهالسّلام) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (علیهالسّلام) تیر را گرفت و بیرون کشید. سپس، خون را با کفِ دستش می‌گرفت و هنگامی که پُر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای (عزّوجلّ) را مظلوم و خونین، دیدار خواهم کرد».
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن نَظَرَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) یَمینا وشِمالاً ولا یَری احَدا، فَرَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، فَقالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری ما یُصنَعُ بِوَلَدِ نَبِیِّکَ. وحالَ بَنو کِلابٍ بَینَهُ وبَینَ الماءِ، ورُمِیَ بِسَهمٍ فَوَقَعَ فی نَحرِهِ، وخَرَّ عَن فَرَسِهِ، فَاَخَذَ السَّهمَ فَرَمی بِهِ، وجَعَلَ یَتَلَقَّی الدَّمَ بِکَفِّهِ، فَلَمَّا امتَلَاَت لَطَخَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: القَی اللّه َ (عزّوجلّ) وانَا مَظلومٌ مُتَلَطِّخٌ بِدَمی.»
در کتاب الامالی شیخ صدوق به نقل از عبداللّه بن منصور، از امام صادق (علیهالسّلام) روایت شده است: چون حسین (علیهالسّلام)، به چپ و راست نگریست و کسی را ندید. سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدایا! تو می‌بینی که با فرزند پیامبرت چه می‌کنند». قبیله بنی کِلاب، میان حسین (علیهالسّلام) و آب، مانع شدند. تیری به سوی او پرتاب شد که بر گلویش نشست و از اسبش به زمین افتاد. امام (علیهالسّلام) تیر را گرفت و بیرون کشید. سپس، خون را با کفِ دستش می‌گرفت و هنگامی که پُر می‌شد، به سر و صورتش می‌مالید و می‌گفت: «خدای (عزّوجلّ) را مظلوم و خونین، دیدار خواهم کرد».
سید بن طاووس در کتاب الملهوف نوشته است: سپس سِنان نیز تیری به سوی امام حسین (علیهالسّلام) ‌انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (علیهالسّلام) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنارهم گرفت و هر گاه از خونش پُر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خضاب می‌کرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد».
«ثُمَّ رَماهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیهالسّلام)) سِنانٌ ایضا بِسَهمٍ، فَوَقَعَ السَّهمُ فی نَحرِهِ، فَسَقَطَ (علیهالسّلام) وجَلَسَ قاعِدا، فَنَزَعَ السَّهمَ مِن نَحرِهِ، وقَرَنَ کَفَّیهِ جَمیعا وکُلَّمَا امتَلَاَتا مِن دِمائِهِ خَضَّبَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وهُوَ یَقولُ: هکَذا القَی اللّه َ مُخَضَّبا بِدَمی، مَغصوبا عَلی حَقّی.»
در کتاب الملهوف آمده است: سپس سِنان نیز تیری به سوی امام حسین (علیهالسّلام) ‌انداخت. تیر، بر گلویش نشست. امام (علیهالسّلام) بر زمین افتاد. سپس راست نشست و تیر را از گلویش بیرون کشید و دو دستش را کنارهم گرفت و هر گاه از خونش پُر می‌شدند، سر و صورتش را با آن، خضاب می‌کرد و می‌فرمود: «خدا را این گونه، خضاب کرده از خونم و با حقّ غصب شده‌ام، دیدار خواهم کرد».
بنابر گزارش برخی منابع، هنگامی که گلوی مبارک امام حسین (علیهالسلام) در اثر اصابت تیر زخمی شد، ایشان دست به دعا برداشته و فرمودند: «خدایا! این، در راه تو، ‌اندک است».
«قَد اصابَ الحُسَینَ (علیهالسّلام) جُرحٌ فی حَلقِهِ، وهُوَ یَضَعُ یَدَهُ عَلَیهِ فَاِذَا امتَلَاَتِ الدَّمُ قالَ: اللّهُمَّ انَّکَ تَری، ثُمَّ یُعیدُها، فَاِذَا امتَلَاَت قالَ: اللّهُمَّ انَّ هذا فیکَ قَلیلٌ.»
در کتاب الدرّ النظیم گزارش شده است: زخمی در گلوی حسین (علیهالسّلام) بر اثر تیری که به او اصابت کرد، پدید آمد. او دستش را بر آن می‌نهاد و چون از خون، پُر می‌شد، می‌گفت: «خدایا! تو می‌بینی». سپس، دوباره چنین می‌کرد و چون پُر می‌شد، می‌گفت: «خدایا! این، در راه تو، ‌اندک است».
ابن شهرآشوب در کتاب مناقب نوشته است: فردی به نام ابوایّوب غَنَوی تیری به سوی امام پرتاب کرد که بر گلوی مبارک امام حسین (علیهالسّلام) نشست. امام (علیهالسّلام) در این حال دست به دعا برداشته فرمودند: «به نام خدا؛ و هیچ تغییر و توانی، جز با خواستِ خدا، نیست؛ و این، کشته‌ای برای خشنودی خداست!».
«فَرَماهُ (ایِ الاِمامَ الحُسَینَ (علیهالسّلام))... ابو ایّوبَ الغَنَوِیُّ بِسَهمٍ مَسمومٍ فی حَلقِهِ. فَقالَ (علیهالسّلام): بِسمِ اللّه ِ، ولا حَولَ ولا قُوَّةَ الّا بِاللّه ِ، وهذا قَتیلٌ فی رِضَی اللّه ِ.»
در کتاب المناقب ابن شهرآشوب آمده است: ابوایّوب غَنَوی، تیری مسموم به گلوی امام حسین (علیهالسّلام) زد. امام (علیهالسّلام) گفت: «به نام خدا؛ و هیچ تغییر و توانی، جز با خواستِ خدا، نیست؛ و این، کشته‌ای برای خشنودی خداست!».


پس از اینکه امام حسین (علیهالسّلام) تعداد زیادی از یزیدیان را کشت، عمر سعد به سپاهش گفت: وای بر شما آیا می‌دانید با چه کسی مبارزه می‌کنید؟ این شخص فرزند قتال (بسیار کشنده) عرب است؛ از هر سو بر او یورش برید. پس گروهی بزرگ از نیزه‌داران و تیراندازان به او حمله کردند. شمر که شجاعت و مبارزهٔ دلیرانهٔ امام را دید، از سواران خواست تا پشت سر تیراندازان قرار گیرند. به تیراندازان نیز دستور تیراندازی داد. آنان حضرت را چنان تیرباران کردند که بدنش پوشیده از پیکان تیر شد و عقب نشست و آنان مقابل او ایستادند. بر اساس گزارش منابع کهن امام (علیهالسّلام) در این هنگام فرمود: «ای امّت بدکار! چه بد جانشینانی برای محمّد، در میان امّت و خاندانش بودید.‌هان! شما پس از من، دیگر از کُشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کُشتید، کُشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد».
«وَ السِّهامُ تَقصِدُهُ (ایِ الحُسَینَ (علیهالسّلام)) مِن کُلِّ ناحِیَةٍ، وهُوَ یَتَلَقّاها بِصَدرِهِ ونَحرِهِ وهُوَ یَقولُ: یا اُمَّةَ السَّوءِ، فَبِئسَما اخلَفتُم مَحَمَّدا فی اُمَّتِهِ وعِترَتِهِ، اما انَّکُم لَن تَقتُلوا بَعدی عَبدا مِن عِبادِ اللّه ِ فَتَهابوا قَتلَهُ بَل یَهونُ عَلَیکُم عِندَ قَتلِکُم ایّایَ، وَایمُ اللّه ِ! انّی لَاَرجو ان یُکرِمَنِیَ اللّه ُ بِهَوانِکُم، ثُمَّ یَنتَقِمُ لی مِنکُم مِن حَیثُ لا تَشعُرونَ.»
در کتاب الفتوح آمده است: تیرها از هر سو به طرف حسین (علیهالسّلام) می‌آمدند و به گلو و سینه او می‌خوردند و او می‌فرمود: «ای امّت بدکار! چه بد جانشینانی برای محمّد، در میان امّت و خاندانش بودید.‌ هان! شما پس از من، دیگر از کُشتن هیچ بنده‌ای از بندگان خدا، هراس نخواهید داشت؛ بلکه چون مرا کُشتید، کُشتن هر کس دیگری بر شما، گران نخواهد بود و ـ به خدا سوگند ـ امید می‌برم که خدا، مرا با خواری شما، گرامی بدارد و انتقام مرا از شما، به گونه‌ای که نمی‌دانید، بگیرد».


امام حسین (علیهالسّلام) آنقدر جنگید تا آنکه پیکر پاکش ده‌ها زخم برداشت و در حالی‌که از نبرد، ناتوان شده بود، ایستاد تا‌ اندکی بیاساید. در همان حال که ایستاده بود، سنگی آمد و بر پیشانی او خورد و خون از پیشانی‌اش جاری گشت. گوشه جامه را برگرفت تا با آن، خون از پیشانی‌اش پاک کند که تیر سه شعبه آمد و در قلب حضرت جای گرفت. امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «بسم الله و بالله و علی ملة رسول الله.» آن‌گاه سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا، تو میدانی که اینان کسی را می‌کشند که در روی زمین، جز او پسر پیغمبری نیست. سپس تیر را گرفت و از پشت بیرون کشید. خون، همچون ناودان جاری شد. دست خود را روی زخم گذاشت، چون پر از خون شد، به طرف آسمان پاشید، حتی یک قطره هم برنگشت. سپس بار دیگر دست روی زخم گذاشت. چون پر از خون شد، آن را به سر و صورت و محاسنش کشید و فرمود: به خدا سوگند، این‌گونه خون‌آلود خواهم بود تا جدم محمد را دیدار کنم و بگویم: ‌ای رسول خدا، فلانی و فلانی مرا کشتند.
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) یَستَریحُ، وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، فَبَینَما هُوَ واقِفٌ اذ اتاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلی جَبهَتِهِ، فَسالَتِ الدِّماءُ مِن جَبهَتِهِ، فَاَخَذَ الثَّوبَ لِیَمسَحَ عَن جَبهَتِهِ، فَاَتاهُ سَهمٌ مُحَدَّدٌ مَسمومٌ، لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ، فَوَقَعَ فی قَلبِهِ. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): بِسمِ اللّه ِ وبِاللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ. ورَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ، وقالَ: الهی! انَّکَ تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ رَجُلاً لَیسَ عَلی وَجهِ الاَرضِ ابنُ نَبِیٍّ غَیرُهُ، ثُمَّ اخَذَ السَّهمَ واخرَجَهُ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، فَانبَعَثَ الدَّمُ کَالمیزابِ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ، فَلَمَّا امتَلَاَت دَما رَمی بِها الَی السَّماءِ فَما رَجَعَ مِن ذلِکَ قَطرَةٌ، ... ثُمَّ وَضَعَ یَدَهُ عَلَی الجُرحِ ثانِیا، فَلَمَّا امتَلَاَت لَطَخَ بِها رَاسَهُ ولِحیَتَهُ، وقالَ: هکَذا وَاللّه ِ اکونُ حَتّی القی جَدّی مُحَمَّدا وانَا مَخضوبٌ بِدَمی، واقولُ: یا رَسولَ اللّه ِ، قَتَلَنی فُلانٌ وفُلانٌ.»
در کتاب مقتل الحسین خوارزمی آمده است: حسین (علیهالسّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد و به استراحت پرداخت. همان هنگام که ایستاده بود، سنگی آمد و به پیشانی اش خورد. خون از پیشانی اش، سرازیر شد. پارچه‌ای را گرفت تا خون از پیشانی اش پاک کند که تیری با پیکانِ سه شاخه آهنین و مسموم آمد و در قلبش نشست. حسین (علیهالسّلام) گفت: «به نام خدا و یاری خدا، و بر دین پیامبر خدا!». آن گاه، سرش را به سوی آسمان، بالا بُرد و گفت: «خدای من! تو می‌دانی که آنان، مردی را می‌کُشند که جز او، فرزند پیامبری بر روی زمین نیست». سپس، تیر را گرفت و آن را از پشت خود، بیرون کشید. خون، مانند ناودان، از آن سرازیر شد. حسین علیه السلام، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، آن را به آسمان پاشید. قطره‌ای از آن، باز نگشت.... دوباره، دستش را بر زخم نهاد و چون از خون پُر شد، به سر و محاسنش کشید و فرمود: «به خدا سوگند، این گونه خواهم بود تا جدّم محمّد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با خضاب خون، دیدار کنم و بگویم: «ای پیامبر خدا! فلانی و فلانی، مرا کُشتند».
«فَوَقَفَ الحُسَینُ (علیهالسّلام) وقَد ضَعُفَ عَنِ القِتالِ، اتاهُ حَجَرٌ عَلی جَبهَتِه هَشَمَها، ثُمَّ اتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلی قَلبِهِ. فَقالَ: بِسمِ اللّه ِ، وعَلی مِلَّةِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله. ثُمَّ رَفَعَ رَاسَهُ الَی السَّماءِ وقالَ: الهی، تَعلَمُ انَّهُم یَقتُلونَ ابنَ بِنتِ نَبِیِّهِم. ثُمَّ ضَعُفَ مِن کَثرَةِ انبِعاثِ الدَّمِ بَعدَ اخراجِ السَّهمِ مِن وَراءِ ظَهرِهِ، وهُوَ مُلقیً فِی الاَرضِ.»
در کتاب مثیر الاحزان گزارش شده است: حسین (علیهالسّلام) که بر اثر نبرد، کم توان شده بود، ایستاد. سنگی به پیشانی اش خورد و آن را شکست. سپس، تیر سه شاخه مسمومی آمد و بر قلبش نشست. امام (علیهالسّلام) گفت: «به نام خدا و بر دین پیامبر خدا!». سپس، سرش را به سوی آسمان گرفت و گفت: «خدای من! می‌دانی که آنان، فرزند دختر پیامبرشان را می‌کُشند». آن گاه، پس از بیرون کشیدن تیر از پشت خود، بر اثر خونریزی فراوان، ناتوان شد و بر زمین افتاد.


بر اساس گزارش منابع معتبر، پس از اینکه امام حسین (علیهالسّلام) در گودی قتلگاه از اسب به زمین افتادند، سنان بن انس به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را از بدن جدا کن. خولی خواست این کار را بکند، اما دچار سستی شد و لرزه بر‌ اندامش افتاد. سنان به او گفت: خدا بازوانت را سست و دستانت را از بدن جدا کند. آنگاه سنان بن انس، که لعنت خدا بر او باد، از اسب پیاده شد و محاسن حسین (علیهالسّلام) را گرفت و با شمشیر بر گلوی امام حسین (علیهالسّلام) گذاشت و گفت: «به خدا سوگند، سرت را از تنت جدا می‌کنم، در حالی‌که می‌دانم تو پسر رسول خدایی و از جهت پدر و مادر، برترین مردمان هستی». و سر مبارک امام را از تن جدا کرد و آن را به خولی داد. این در حالی بود که قبلاً زخم‌های متعددی با شمشیر بر آن حضرت وارد شده بود.
در برخی آثار متاخران، دعاها یا مناجات‌هایی به امام حسین (علیهالسّلام) هنگام شهادتش نسبت داده شده است، که در منابع متقدم نقل نشده است. چنان‌که مقرم به نقل از ریاض المصائب می‌نویسد: امام حسین (علیهالسّلام) در آخرین لحظات عمر خویش، این‌گونه با پروردگارش مناجات می‌کرد:
«صبراً علی قضائک یا رب لا اله سواک، یا غیاث المستغیثین، ما لی رب سواک و لا معبود غیرک، صبراً علی حکمک یا غیاث من لا غیاث له، یا دائماً لا نفاد له، یا محیی الموتی، یا قائماً علی کل نفس بما کسبت، احکم بینی و بینهم وانت خیرالحاکمین.»همچنین در مقتل الحسین منسوب به ابومخنف و به پیروی از آن در این ینابیع الموده، دعای یادشده با تعبیر «یا غیاث المستغیثین» آمده است.
اما در خبری شیخ طوسی آخرین دعایی را که امام حسین (علیهالسّلام) در آخرین لحظات عمرش خوانده، چنین روایت کرده است:
«اللهُمْ مُتعالی المکان، عظیم الجیروت، شدید المحال، غنی عن الخلائق، عریض الکبریاء، قادر علی ما تشاء، قریب الرحمة، صادق الوعد، سابغ النعمة، حسن البلاء، قریب اذا دُعیت، مُحیط بما خلقت، قابل التوبة لمن تاب الیک، قادر علی ما اردت و مدرک ما طلت وشکور اذا شکرت و ذکور اذا ذکرت ادعوک محتاجاً و ارغب الیک فقیراً وافزع الیک خائفاً وابکی الیک مکروباً واستعین بک ضعیفا و آتوکل علیک کافیا احکم بیننا وبین قومنا فانّهم غرونا و خدعونا و خذلونا و غدروا بنا وقتلونا ونحن عترة نبیک و ولد حبیبک محمد بن عبدالله الذی اصطفیته بالرسالة و ائتمنته علی وحیک، فاجعل لنا من امرنا فرجا و مخرجاً برحمتک یا ارحم الرحمین.»
خدایا، ‌ای بلند مرتبه، ‌ای بزرگ شوکت، ‌ای سخت انتقام‌گیرنده، ‌ای بی‌نیاز از آفریده‌ها، ‌ای گسترده کبریاء، ‌ای که به هرچیز که بخواهی توانایی، رحمتت نزدیک، وعده‌ات راست، نعمتت فراوان، آزمایشت نیکوست. آنگاه که تو را بخوانند، نزدیک هستی، به آنچه آفریده‌ای، احاطه داری، توبه‌کنندگان را می‌پذیری؛ بر آنچه اراده کنی، توانایی، و در پی هرچه باشی به آن می‌رسی، اگر شکرت کنند، شکرپذیری، اگر یادت کنند، یاد می‌کنی، تو را از روی نیاز می‌خوانم و با تهیدستی به درگاهت مشتاقم و خائفانه به آستانت روی می‌آورم و با‌ اندوه، به درگاه‌ات می‌گریم و از روی ناتوانی از تو یاری می‌خواهم و بسنده‌کنان، بر تو تکیه می‌کنم. بین ما و این گروه داوری کن. اینان ما را فریب دادند و یاریمان نکردند، با ما از در نیرنگ درآمدند و ما را کشتند. ما عترت پیامبر تو و فرزندان حبیب تو، محمد بن عبدالله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هستیم، آنکه او را به رسالت برگزیدی و او را امین وحی خویش قرار دادی، پس برای ما در کارمان گشایش و رهایی قرار بده، به رحمت خودت، ‌ای مهربان‌ترین مهربانان.


۱. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۴. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۵. دینوری، ابوحنیفه، الاخبارالطوال، ص۲۵۸.    
۶. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸.    
۷. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۰۲.    
۸. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۱۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۰.    
۱۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۵.    
۱۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۶.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۸۷.    
۱۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۱۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۴۲.    
۱۶. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۱۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۴۳.    
۱۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۴۸.    
۱۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۴۰.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۳.    
۲۱. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج۲، ص۱۱۰.    
۲۲. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۸.    
۲۳. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۲۴. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۲۵. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۰۲.    
۲۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۲۷. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۲۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۲.    
۲۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۳.    
۳۰. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۳۱. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۳۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳ ص۳۰۲.    
۳۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۰.    
۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۲.    
۳۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۳۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۶.    
۳۷. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۷.    
۳۸. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۳۸.    
۳۹. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۲.    
۴۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۷.    
۴۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۸.    
۴۲. ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۲۲۳.    
۴۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۹.    
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۵۲.    
۴۵. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۴۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۹.    
۴۷. سید بن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۷۱.    
۴۸. ابن نما حلی، جعفر بن محمد، مثیرالاحزان، ص۷۲.    
۴۹. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۰.    
۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۵، ص۴۴۹.    
۵۲. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه و النهایة، ج۸، ص۲۰۳.    
۵۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۶.    
۵۴. ابن اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۷۶.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، ج۴، ص۳۴۳.    
۵۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۲۰۱.    
۵۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۷.    
۵۸. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۱۵.    
۵۹. ابواسحاق اسفراینی، نور العین فی مشهد الحسین (علیهالسّلام)، ص۴۸.    
۶۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۶۱. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکره الخواص، ج۱، ص۲۲۷.    
۶۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۶۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۷.    
۶۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۶.    
۶۵. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۱.    
۶۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۹، ص۲۲۷.    
۶۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۶۸. طبری، احمد بن عبد الله، ذخائر العقبی، ج۱، ص۱۴۴.    
۶۹. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۱۰۷.    
۷۰. گنجی شافعی، محمد بن یوسف، کفایه الطالب، ج۱، ص۴۳۵.    
۷۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۷۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۸.    
۷۳. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السلام)، ج‌۴، ص۵۶.    
۷۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۹.    
۷۵. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.    
۷۶. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۷۷. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۷۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۲.    
۷۹. صدوق، محمد بن علی، الامالی، ص۲۲۶.    
۸۰. نیشابوری، ابن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۸۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۳.    
۸۲. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۶.    
۸۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۴.    
۸۴. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۶.    
۸۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۵.    
۸۶. عاملی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۱.    
۸۷. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۴.    
۸۸. عاملی، یوسف بن حاتم، الدر النظیم، ص۵۵۱.    
۸۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۵.    
۹۰. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۹۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۶.    
۹۲. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۹۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۷.    
۹۴. ابن شهرآشوب، محمد بن علی‌، مناقب آل ابی‌طالب (علیهم‌السّلام)، ج۳، ص۲۵۸.    
۹۵. مفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، ج۲، ص۱۱۱-۱۱۲.    
۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ص۴۶۹.    
۹۷. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۸۹.    
۹۸. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۴.    
۹۹. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۱۱۸.    
۱۰۰. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۱۰۱. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۱۵.    
۱۰۲. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۱۰۳. سید بن طاووس، الملهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۷۲.    
۱۰۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۱۰۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۱۰۶. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیهالسّلام)، ج۲، ص۳۹.    
۱۰۷. ابن طاووس، علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطفوف، ج۱، ص۱۷۲.    
۱۰۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۳.    
۱۰۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    
۱۱۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۰.    
۱۱۱. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ج۱، ص۷۳.    
۱۱۲. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۷، ص۲۲۱.    
۱۱۳. شیخ صدوق، الامالی، ص۲۲۶.    
۱۱۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامام والملوک، ج۵، ص۴۵۳.    
۱۱۵. موسوی مقرم، عبدالرزاق، مقتل الحسین، ص۲۸۳.    
۱۱۶. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۸۲.    
۱۱۷. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج۲، ص۶۹۰.    
۱۱۸. شیخ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص۸۲۷-۸۲۸.    
۱۱۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۷۰.    
۱۲۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۶، ص۱۷۱.    



• محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۸۵۲.






جعبه ابزار