داعیان عباسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
داعیان عباسی، برای دعوت خود دو مرحله را اتخاذ کردند در مرحله اول دعوت
عباسیان، از آغاز تا
مرگ ابوهاشم بوده و درمرحله دوم از مرگ ابوهاشم تا سال ۱۲۹ ه.ق بوده است.
داعی در لغت به معنی دعاگوی و دعاکننده میباشد و در اصطلاح به مبلغ و آن که به دینی یا مذهبی خواند، گفته میشود.
مرحله اول دعوت
عباسیان، از آغاز تا
مرگ ابوهاشمادعای آلعباس برای استحقاق در
خلافت، رسیدن نسب آنها به "
محمد بن حنفیه بن علی (علیهالسّلام) " است و بعد از او این حق به فرزندش "ابوهاشم" میرسد که او نیز فعالیّت زیادی در این راستا انجام داد و قبل از مرگ خود نزد "
محمد بن علی
بن عبدالله
بن عباس
بن عبدالمطلب" رفته و حق
امامت خود را به او تفویض کرد و در این ملاقات چگونگی فعالیت برای رسیدن به حکومت و همچنین نام چند تن از داعیان را بر شمرد، این مرحله از دعوت از سال ۱۰۰ه.ق. آغاز و بعد از ۱۳۲ سال به ثمر نشست.
مرحله دوم از مرگ ابوهاشم تا سال ۱۲۹ ه.ق.
"
محمد بن علی" به سفارش "ابوهاشم"، "سَلَمة
بن یُجیْر" و بعد از آن "ابوریاح" از «
بنیاسد» را برای دعوت به
کوفه فرستاد اما تلاش آنها چندان نتیجهای نداد و تنها ۳۰ نفر در این مدت به
آلعباس پیوستند.
محمد بن علی، "بکیر
بن ماهان" را که مرد
دنیا دیده و نیز
تاجر عطریات بود را برای ادامه کار انتخاب کرد، بکیر از قبیله «مَسلیه» و از یاران قدیمی ابوهاشم در دعوت عباسیان بود.
بکیر به
محمد بن علی پیشنهاد داد که دعوت را به
خراسان ببرند، زیرا خراسانیها شیعیان علاقمند به آل علی (علیهالسّلام) بودند و آمادگی پذیرش دعوت آلعباس را داشتند و از
ظلم امرای اموی به ستوه آمده بودند.
داعیان عباسی که خود را از نسب علی (علیهالسّلام) میدانستند دعوت خود را با شعار دو پهلوی «الرضا من آل
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) » آغاز کردند، این شعار از هر گونه بحث و گفتگوی تفرقهانگیز برای تعیین خلیفه تا پیروزی نهایی جلوگیری میکرد.
"
ابوعکرمه"، "زیاد
بن درهم همدانی"، "
محمد بن خُنَیس" و "حیان عطار"، راهی خراسان شدند، آنها طبق وصیت امام عباسی،
محمد بن علی که گفته بود؛ هرگز دست به
شمشیر نبرید و ستمهای
بنیامیه را بر شمرید، مردم را به حکومت
آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرا خوانید و نام امام خود را پنهان کنید، دعوت را شروع کردند.
نقل شده است ابوعکرمه نخستین کس از داعیان عباسی است که به خراسان رسید، او در زمان فرمانداری "اسد" به خراسان فرستاده شد، امام عباسی به او توصیه کرده بود از مرد نیشابوری به نام "غالب" که شیفته فرزندان فاطمه (سلاماللهعلیهم) است دوری کند، ابوعکرمه که به عنوان بازرگان در خراسان مشغول بود توسط "اسد" فرا خوانده شد و از او در مورد کارهایش سوال شد، او تکذیب کرد و بالاخره نیز ابوعکرمه و یارانش توسط اسد به
قتل رسیدند.
"عمارة
بن یزید" معروف به "
خَدّاش" که توسط بُکیر در ۱۱۸ ه.ق. به عنوان داعی به خراسان فرستاده شد ناگهان تغییر
مذهب داده و به «خرمدینان» پیوست و مردم را به آئین "بابک" فرا خواند، این طغیان خطرساز با تلاش "بکیر
بن ماهان" خاتمه یافت.
ابو سلمه خلال که از تباری ایرانی و داماد بکیر
بن ماهان داعی عباسی است، بعد از مرگ "ابراهیم امام" و سفارش و معرفی بکیر به امر دعوت در کوفه مشغول شد، او که در براندازی
امویان نقش بسیاری داشت با نشان دادن لیاقت و تدبیر خود با لقب "وزیر آل
محمد" کار دعوت را در کوفه ادامه داد، اما بعد از چندی، از دعوت برای عباسیان منصرف شده و در پی به خلافت رسیدن یکی از
علویان برآمد.
انگیزه او از روگردانی از عباسیان، عدم مشاهده شایستگی آنها در رسیدن به خلافت و نیز گرایش ذاتیاش به
شیعیان بود، بنابراین بعد از رسیدن سرداران عباسی به کوفه برای آشکار کردن دعوت، ابوسلمه آنها را در منزل "ولید
بن سعید" پنهان کرد و مخفیانه به سه تن از بزرگان علوی از جمله، "
جعفر صادق (علیهالسّلام) " و "عبدالله محفل" و "عمر الاشرف
بن زین العابدین" از نوادگان "
امام علی (علیهالسّلام) " نامه نوشته و به آنها، خلافت را پیشنهاد داد.
امام
صادق (علیهالسّلام) بعد از دریافت نامه، آن را در شعله چراغ سوزاند و در جواب نامه فرمود: «از این خیالهای باطل دوری کن که مانند این نامه پیش از تو برای من آمده است» دو تن دیگر نیز پیشنهاد را رد کردند.
در این هنگام سران عباسی، شتابان بیرون آمده و ابوالعباس سفاح را به عنوان خلیفه معرفی کردند، ابوسلمه ناگزیر از بیم کشف توطئه خود، عذر تاخیر خواست و با آنان
بیعت کرد.
خبر تاخیر و نیز قصد ابوسلمه برای کنار زدن عباسیان به ابوالعباس رسید و ابومسلم نیز او را به کشتن ابوسلمه ترغیب کرد که او باطنی و خیانتکار است و خود "مراد
بن انس" را مامور کشتن او کرد.
نام "ابومسلم" با دعوت عباسیان و خلافت آنها پیوند ناگستنی دارد. تبار و نسب او به درستی روشن نیست عدهای وی را ایرانی و از فرزندان "بزرگمهر" دانستهاند. او در کوفه رشد و نما یافت و در
زندان با داعیان عباسی آشنا شد و به دستور ابراهیم امام، به خراسان فرستاده شد تا کار دعوت را از آنجا شروع کند این مرحله از سال ۱۰۰- ۱۲۸ ه.ق. را در بر میگیرد که دعوت، جانی تازه به خود گرفت. بعد از رسیدن ابومسلم به خراسان بیدرنگ به
بلخ وارد شد اما با مخالفت "سلیمان
بن کثیر" مواجه شد زیرا کار دعوت در این منطقه به او واگذار شده بود اما در اندک زمانی اعتماد او را جلب کرده و سپس به روستاها رفت و موفق شد از دهقانان و موالی دلجویی کرده و آنها را به اعتقادات خود دعوت کند. ابومسلم قبایل عرب یمنی را نیز جذب کرده و سپاهیانی افزون و نیرومند از آنها فراهم آورد. او در سال ۱۲۹ ه.ق، هفتاد نفر را به شهرهایی چون «نیشابور، طالقان، خوارزم» فرستاد تا مردم را به پذیرش دعوت فرا خوانند و سرانجام نیز دعوت در همان سال رسماً آشکار شد. این پیروان که درفش سپاه عباسیان را در «مرو» به نشانۀ
قیام برافراشتند به «سیاه جامگان» معروف شدند. و نخستین نبرد سیاه جامگان با سپاه اموی با شکست امویان پایان یافت.
ناگفته نماند که ابومسلم در پیشبرد نقشهها و اهدف خویش از هیچ حیله و خونریزی نیز رویگردان نبود. از دامن زدن به اختلافات و
نفاق میان سرداران اموی خراسان گرفته تا قتل همراهان و همرزماناش در کار دعوت همچون "
عبدالله بن معاویه" که مورد
سوءظن او قرار گرفت و نیز "ابوسلمه خلال" و "سلیمان
بن کثیر" نیز با نیرنگ او از میان برداشته شدند.
بالاخره با تلاش بیوقفه ابومسلم و دیگر سرداران، سپاه ابومسلم در سال ۱۳۲ ه.ق، به کوفه رسیده و پرچم سپاه عباسی را برافراشته و ابوالعباس ملقب به «سفاح» را به عنوان نخستین خلیفه عباسی معرفی نمودند.
اما قدرت فراوان ابومسلم و نگرانی دستگاه خلافت عباسی از سردار سیاه جامگان و احتمال همدستی او با علویان در
مکه و
مدینه و ادعای خلافت، آنان را سخت بیمناک کرده بود. زیرا ابومسلم نه تنها رهبر سیاسی و نظامی، بلکه پیشوای دینی مسلمانان نیز محسوب میشد.
قدرت و نفوذ سیاسی او چنان بود که فرمانروایان نظامی به فرمان او انتخاب میشدند که این قدرت و مکنت، شک و کینۀ عباسیان خصوصاً "منصور" را برانگیخت و سرانجام او با توطئه منصور در سال ۱۳۷ ه.ق. به قتل رسید.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «داعیان عباسی»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۱۷.