خیانت ابنعباس به امام حسن (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پرسشی که گاهی در ذهن برخی از اهل مطالعه، در خصوص تاریخ
شیعه ایجاد می شود، این است که آیا
ابنعباس در جریان جنگ با
معاویه، به
امام حسن (علیهالسّلام) خیانت کرد؟ آیا در این جنگ، ابنعباس فرمانده سپاه یا فرمانده یکی از جبهههای امام (علیهالسّلام) بود؟ و آیا ابنعباس برای نجات دو فرزندش، سپاه را به معاویه واگذار کرد؟ (به تعبیر دیگر، آیا آن چه در سریال امام حسن (تنهاترین سردار) نشان داده شد، درست است یا خیر؟)
عباس عموی رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دارای چندیدن پسر بود. ابنعباس مشهور،
عبدالله بن عباس است که روایات بسیاری را از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) و
امیر مومنان (علیهالسّلام) نقل کرده است. عبدالله
بن عباس، فرمانده سپاه حسن
بن علی (علیهماالسلام) نبود. فرزند دیگر عباس،
عبیدالله بود که به عنوان فرمانده سپاه امام حسن (علیهالسّلام) برگزیده شد.
عبیدالله بن عباس دو فرزند داشت که در زمان حیات
امیر مومنان و به دست
بسر بن ارطاة، از فرماندهان
معاویه، به شهادت رسیدند. لذا چنین نبود که وی به خاطر به گروگان گرفته شدن دو فرزندش، دست از فرماندهی سپاه
امام حسن برداشته و به حضرت خیانت کند.
در روایتی در خصوص سرنوشت فرزندان
عبیدالله بن عباس چنین آمده است:
«اخبرنی ابو الحسن علی
بن محمد الکاتب قال: اخبرنا الحسن
بن عبد الکریم الزعفرانی قال: حدثنا ابو اسحاق ابراهیم
بن محمد الثقفی قال: حدثنا جعفر
بن محمد الوراق قال: حدثنا عبدالله
بن الازرق الشیبانی قال: حدثنا ابو الجحاف، عن معاویة
بن ثعلبة قال: لما استوثق الامر لمعاویة
بن ابی سفیان انفذ
بسر بن ارطاة الی الحجاز فی طلب شیعة امیرالمؤمنین علی
بن ابی طالب علیه السلام، وکان علی مکة
عبیدالله بن العباس
بن عبد المطلب، فطلبه فلم یقدر علیه، فاخبر ان له ولدین صبیین، فبحث عنهما فوجدهما واخذهما فاخرجهما من الموضع الذی کانا فیه... فامر بذبحهما، وبلغ امهما الخبر، فکادت نفسها تخرج... قال: ثم اجتمع
عبیدالله بن العباس من بعد
وبسر بن ارطاة عند معاویة، فقال معاویة لعبیدالله: اتعرف هذا الشیخ قاتل الصبیین؟ فقال
بسر: نعم، انا قاتلهما فمه؟ فقال
عبیدالله: لو ان لی سیفا! قال
بسر: فهاک سیفی واوما بیده الی سیفه فزبره معاویة وانتهره وقال: اف لک من شیخ، ما احمقک! تعمد الی رجل قد قتلت ابنیه، تعطیه سیفک؟ کانک لا تعرف اکباد بنیهاشم! والله لو دفعته الیه لبدا بک وثنی بی. فقال
عبیدالله: بل والله کنت ابدا بک ثم اثنی به.»
«وقتی که کار
معاویه محکم شد،
بسر بن ارطاة را به سوی
حجاز فرستاد تا شیعیان امیر مومنان را بکشد. نماینده علی (علیهالسلام) در
مکه عبیدالله بن عباس بود. فرستاده معاویه به دنبال
عبیدالله آمد ولی نتوانست او را بیابد. به وی خبر دادند که
عبیدالله دو فرزند کوچک دارد؛ پس به دنبال آن دو رفته، ایشان را پیدا کرده و از مخفیگاه بیرون آوردند... پس دستور داد سر آن دو را از بدن جدا کردند؛ وقتی که خبر این ماجرا به مادرشان رسید، نزدیک بود که قالب تهی کند... پس از مدتی
بسر و
عبیدالله در نزد معاویه به هم رسیدند. معاویه در حضور
عبیدالله (و خطاب به
بسر) گفت: آیا این پیر مرد را میشناسی، ای کسی که دو پسر بچه را کشتی؟ گفت: آری، من آن دو را کشته ام! که چه؟
عبیدالله گفت: اگر شمشیر داشتم میفهمیدی!
بسر گفت: بیا و این شمشیر را بگیر و با دستش به شمشیری اشاره کرد. معاویه جلوی او را گرفته و او را بازداشت و گفت: وای بر تو! ای پیرمرد دیوانه! میخواهی به کسی شمشیر بدهی که دو پسرش را کشته ای؟ انگار که شیردلان بنیهاشم را نمیشناسی! قسم به خدا اگر شمشیر را به او بدهی در ابتدا تو را کشته و سپس من را میکشد.
عبیدالله گفت: خیر، در ابتدا تو را میکشتم و سپس به سراغ
بسر میرفتم.»
البته در سوی دیگر، برخی روایات ضعیف وجود دارند که می گویند وی به امام حسن (علیهالسّلام) خیانت کرده و در مقابل گرفتن یک ملیون درهم، به سپاه معاویه پیوسته است. این مطلب در روایتی، چنین نقل شده است:
«ثم ان معاویة لما اقبل علی الحسن
بن علی (علیهماالسّلام) وصالحه
عبیدالله بن العباس بمسکن ودخل فی طاعة معاویة فاکرمه معاویة وادناه واوفی له بصلحه وما ضمن له من المال؛
وقتی معاویه روی به
حسن بن علی آورد و با
عبیدالله بن عباس در مسکن صلح نمود و وی اطاعت معاویه را قبول کرد، معاویه او را اکرام نموده و او را از نزدیکان خویش قرار داد و صلحنامه را در مورد او اجرا کرده و آنچه را از مال به او وعده داده بود به او داد.»
در روایتی دیگر چنین آمده است:
«فلما کان اللیل ارسل معاویة الی
عبیدالله بن عباس ان الحسن قد راسلنی فی الصلح، وهو مسلم الامر الی، فان دخلت فی طاعتی الان کنت متبوعا، والا دخلت وانت تابع، ولک ان اجبتنی الان ان اعطیک الف الف درهم، اعجل لک فی هذا الوقت نصفها، واذا دخلت الکوفة النصف الآخر، فانسل
عبیدالله الیه لیلا، فدخل عسکر معاویة، فوفی له بما وعده، واصبح الناس ینتظرون
عبیدالله ان یخرج فیصلی بهم، فلم یخرج حتی اصبحوا، فطلبوه فلم یجدوه.»
«وقتی که شب شد
معاویه به نزد
عبیدالله بن عباس فرستاده و به او گفت: حسن
بن علی در مورد صلح با من نامهنگاری کرده و او کار را به دست من سپرده است. اگر تو الان در اطاعت من وارد شوی از حسن
بن علی جلو خواهی افتاد (و به من نزدیکتر خواهی بود) وگرنه او از تو جلو میافتد. اگر الان سخن من را قبول کنی یک میلیون
درهم به تو خواهم داد که اکنون نصف آن را برای تو پیش میفرستم و وقتی به
کوفه وارد شدم، نیمه دیگر را به تو میدهم. نیمه شب،
عبیدالله از لشکر جدا شده و به لشکرگاه معاویه وارد شد. معاویه نیز آنچه را به او وعده داده بود پرداخت کرد. صبح گاه مردم منتظر بیرون آمدن
عبیدالله برای نماز بودند اما وی بیرون نیامد تا آفتاب طلوع کرد. پس به دنبال وی گشته اما او را نیافتند.»
لازم به ذکر است که به گفته برخی محققین، این روایات، جدای از ضعف سند، از جهت مضمونی نیز ضعیف بوده و میخواهند به یاوران و فرماندهان و نیز والیان امیر مومنان و امام حسن (علیهماالسلام) اتهام ضعف و سستی در دین بزند.
در این زمینه، به کتاب صلح الحسن، تالیف مرحوم شرفالدین مراجعه فرمایید.
موسسه ولیعصر (عج)ّ برگرفته از مقاله « آیا ابن عباس به امام حسن (ع) خیانت کرد؟»