خوارج دوران معاویه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ صفین، نتایج بسیار مهمی بر اوضاع کلی
جهان اسلام داشت.
این
جنگ که میان دو سپاه
کوفه به فرماندهی
علی (علیهالسّلام) و سپاه
شام به سرکردگی
معاویه به بهانهی ریخته شدن
خون عثمان بر پا شده بود، با
نیرنگ عمرو بن عاص مبنی بر روی نیزه کردن قرآنها، به مرحلهی حساسی رسید. در این مرحله، تصمیم به انتخاب
حکمیت از جانب هر دو طرف گرفته شد. عدهای که ابتدا حکمیت را بر امیرالمؤمنین (علیه
السّلام) تحمیل کرده بودند، وقتی نتایج حکمیت با خدعهی عمروعاص به سود معاویه خاتمه یافت، حضرت را سرزنش کرده و خواستار توبهی ایشان و نبرد دوباره شدند، ولی با خودداری ایشان مواجه شدند. به همین خاطر، این گروه که به
خوارج معروف گشتند و چندین هزار نفر بودند، از بدنهی لشگر علی (علیه
السّلام) جدا شده و به منطقهی «حرورا» رفته و نیز به «حروریه» هم
شهرت یافتند.
این گروه، نه تنها در دوران
حکومت علی (علیه
السّلام) برای مردم و حکومت دردسرهایی ایجاد میکردند، بلکه در ادوار دیگر؛ یعنی در
زمان خلفای بعدی نیز
خلافت آنها را با
تهدید روبرو میکردند.
از آن جا که اینان معاویه را خارج از مسیر
اسلام میدانستند، لذا معاویه در سرکوب آنان، با خشونت تمام عمل میکرد.
اولین و آخرین باری که خوارج تحت فرماندهی واحد بودند،
جنگ نهروان بود، ولی بعد از آن به گروهها و فرقههای متعددی منشعب شدند که هر کدام با عقایدی جداگانه در مناطق مختلف
اسلامی به فعالیت خود ادامه دادند که همین امر
اثر منفی بر نیروی نظامی آنان نهاد.
طبری از قول عوانة میگوید: پیش از آن که
امام حسن (علیهالسّلام) از کوفه خارج شود، معاویه در «نخیله» جا گرفت. در این هنگام پانصد نفر از حروریان که با
فروة بن نوفل اشجعی کناره گرفته بودند، گفتند: «اکنون وضع به گونهای است که شکی در آن نیست؛ باید به سوی معاویه رفته و
جهاد کنیم.» عوانة ادامه میدهد: پس به راه افتادند در حالی که سالارشان فروة
بن نوفل بود. وقتی وارد کوفه شدند، معاویه گروهی از سواران شام را به سوی آنها فرستاد که توانستند شامیان را شکست دهند. بعد از این شکست، معاویه به مردم کوفه گفت: «به خدا نزد من امان ندارید؛ مگر این که شر خوارج را خودتان از میان بردارید.» وی میگوید: مردم کوفه به مقابله خوارج رفتند و با آنها جنگیدند.
خوارج در مقابل گفتند: «وای بر شما! از ما چه میخواهید؟ مگر معاویه
دشمن ما و شما نیست؟ بگذارید تا با او بجنگیم. اگر او را از میان برداشتیم، دشمن شما را دفع کردهایم و اگر ما را از میان برداشت، شما از ما آسودهاید.» مردم کوفه در جواب گفتند: «نه! به
خدا باید با شما بجنگیم.» خوارج در ادامه افزودند: «خدا برادران ما را که در نهروان کشته شدند، بیامرزد. ای مردم کوفه! آنها شما را بهتر میشناختند.» مردم قبیلهی اشجع، فروة
بن نوفل را که رئیس قبیله بود، همراه خود بردند و خوارج نیز عبدالله
بن ابی الحر (برخی مانند
ابن اثیر گفتهاند: وی عبدالله
بن ابی الحوساء بوده است) را که یکی از مردم طی بود، سالار خویش کردند و جنگیدند تا کشته شدند.
این جنبش در
سال ۴۳ هجری به رهبری ابن علفه در برابر معاویه، از بزرگترین شورشهای خوارج محسوب میشود.
گفته میشود که «
حیان بن ظبیان» یکی از خوارج که در جنگ نهروان جان
سالم برده بود، با یارن خود صحبت کرده و تصمیم گرفتند تا به کوفه رفته و مقدمات یک
قیام را فراهم آورند.
چون به کوفه رسیدند،
مغیرة بن شعبه از طرف معاویه
ولایت کوفه را عهدهدار شد و او که مردی
مسامحه گر بود، با مردم روش نیکو در پیش گرفت و با صاحبان عقاید
باطل کاری نداشت. نزد وی میآمدند و میگفتند: «فلانی عقیدهی
شیعه دارد، فلانی عقیدهی خوارج دارد.» اما او میگفت: «خواست خداست که پیوسته مختلف باشید و خدا دربارهی اختلافات بندگان خویش داوری خواهد کرد.» بدین سبب، مردم از وی در
امان بودند و خوارج هم دیگر را میدیدند و از کشته شدن برادران خویش در نهروان سخن میکردند و
جهاد را دینداری و فضیلت میشمردند.
محل
بن خلیفه گوید: در ایام مغیره، خوارج به سه نفر از خودشان روی آوردند: مستورد
بن علفه تیمی از تیم الرباب، حیان
بن ظبیان
سلمی و معاذ
بن جوین ابن حصین طائی سنبسی پسر عموی
زید بن حصین که در جنگ نهروان در مقابله با علی کشته شده بود. معاذ از جملهی آن چهار صدنفر از خوارج بود که زخمی شده بودند و علی آنها را بخشید.
پس، خوارج در خانهی حیان
بن ظبیان
سلمی فراهم آمدند و
مشورت کردند که چه کسی را سالار خویش کنند؟» بعد از رایزنیهای متعدد، سرانجام تصمیم بر این شد که مستورد
بن علفه را که از همهی آنان مسنتر بود، به عنوان
رهبر خود برگزینند. آنگاه همگی وعده کردند که لوازم قیام را فراهم کرده و در اول
شعبان سال ۴۳ هجری خروج کنند.
زمانی که قیام آغاز شد، مغیرة
بن شعبه، معقل
بن قیس را به فرماندهی سپاه
کوفه برگزید. از آن جا که تجمع خوارج در خانهی حیان
بن ظبیان توسط جاسوسان به مغیره گزارش داده شده بود، لذا مغیره عدهای از آنان از جمله «حیان» را به
زندان افکند، ولی مستورد گریخت و در منطقهی «حیره» فرود آمد و خوارج گرد او اجتماع کردند. چون خبر به مغیره رسید، برای مردم سخن گفت و خوارج را
تهدید کرد. معقل
بن قیس برخاست و گفت: هر رئیسی باید عهدهدار تحرکات قوم خود باشد. در هر صورت، خوارج که شمارشان به ۳۰۰ تن میرسید، خود را به «صراة» رسانیدند. مغیره، معقل
بن قیس را با سه هزار تن که بیشتر از
شیعیان علی بودند، به دنبال آنان فرستاد. خوارج کوشیدند تا از رودخانه گذشته و به مداین بروند. عامل مداین،
سماک بن عبید عبسی، راه بر آنان بست و آنها را به
اطاعت و امان فرا خواند. آنان سر باز زدند و به سمت منطقهی «مذار» حرکت کردند. وقتی این خبر در
بصره، به
ابن عامر رسید، شریک
بن اعور حارثی را با سه هزار تن از شیعیان فرستاد. هنگامیکه معقل
بن قیس نیز به مداین آمد و خوارج را در مدائن نیافت، ابو الرواغ شاکری را با سیصد تن روانهی مذار نمود. ابو الرواغ پیش از رسیدن معقل
جنگ را آغاز نمود و معقل نیز شامگاهان خود را به منطقه رساند.
خوارج چند بار شبانه بر آنان حمله کردند تا این که خبر یافتند شریک
بن اعور نیز از بصره میآید. روز بعد شریک و معقل اجتماع کردند. معقل، ابو الرواغ را با ششصد تن از پی خوارج فرستاد. اینان در «جرجرایا» به خوارج رسیدند و نبرد را آغاز کردند و خوارج را تا «ساباط» عقب نشاندند و از پی آنان روان شدند. در گیر و دار جنگ بود که مستورد به سوی معقل تاخت. چون به معقل رسید، میانشان جنگی سخت درگرفت که ناگاه ابو الرواغ رسید و لشگر معقل را که در حال هزیمت بودند، فرا خواند و جنگ را ادامه دادند. در این نبرد سخت، سرانجام معقل و مستورد هر دو کشته شدند.
پس از حمله و گریز فراوان و بر جای ماندن تلفات متعدد از هر دو طرف، بالاخره جنگ به سود یاران معقل به پایان رسید و به این ترتیب، خطر بزرگی از سر
حکومت معاویه بر طرف شد.
دستهای از موالی (عجمها) تحت فرمان «
ابو علی کوفی» مولای بنی حارث ابن کعب خروج کردند. اینان نخستین دستهای از خوارج بودند که موالی در آن خروج کرده بودند. پس مغیره، مردی از بجیله را سوی ایشان فرستاد و در «بادوریا» با هم روبرو شدند. سپس با آنان نبرد کرد و همه را از دم تیغ گذراند.
ابن اثیر میگوید: این قیام توسط ابو مریم با همراهی دو زن به نامهای «قطام» و «کحیله» شکل گرفت.
شبیب همراه با
ابن ملجم بود که قصد
قتل علی را کرده بود. چون معاویه وارد کوفه شد، شبیب برای
تقرب و خودنمائی نزد او رفت و گفت: من و ابن ملجم هر دو علی را کشتیم. معاویه (از شنیدن آن سخن ترسید) برخاست و رفت. سپس نزد قبیلهی اشجع فرستاد و گفت: اگر بشنوم که شبیب به خانه من بیاید، شما را هلاک و نابود خواهم کرد و باید او را نفی بلد کنید. به همین خاطر، شبیب مخفی شد، ولی شبانه از مخفی گاه خویش خارج میشد و به هر که میرسید او را میکشت. چون مغیره به امارت کوفه منصوب شد، او در طف (
کربلا) (خلیفة
بن خیاط میگوید در آذربایجان با یکدیگر درگیر شدند)
نزدیک کوفه قیام و خروج نمود. مغیره برای قلع و قمع او، تعدادی سوار به فرماندهی «
خالد بن عرفطه» فرستاد. (بعضی گفتهاند که به فرماندهی معقل
بن قیس بوده است) در این جنگ شبیب و اتباع او همگی کشته شدند.
به
حاکم کوفه، مغیره خبر داده شد که «
معین بن عبدالله» قصد قیام و خروج دارد. او مردی از
قبیله محارب بود. مغیره، عدهای را فرستاد و او را دستگیر کردند در حالی که جماعتی نزد او بودند. مغیره او را به زندان افکند و به معاویه گزارش داد. معاویه در جواب او نوشت: اگر او اقرار کند و گواهی دهد که من خلیفه هستم، او را آزاد کن. از این رو، مغیره او را احضار کرد و پرسید: آیا اقرار میکنی که معاویه خلیفه و امیرالمؤمنین است؟
او گفت: گواهی میدهم که
خداوند (عزّوجلّ) حق است و
روز رستاخیز بدون
شک خواهد بود و خداوند مردگان خفته در گورستان را زنده خواهد کرد. بدین ترتیب، قبیصهی هلالی را مامور
قتل او نمود.
ابو لیلی مردی بلند قد و سیاه بود. وی در سال ۴۲ هجری، بر در
مسجد کوفه فریاد زد: «لا حکم الا الله» در آن هنگام اشراف و بزرگان قوم در مسجد بودند، لذا کسی نتوانست متعرض او شود. او از همان جا قیام و تعداد سی مرد از موالی به دنبال او شتاب کردند. مغیره، معقل
بن قیس ریاحی را برای مقابله با او فرستاد. در اطراف کوفه با او جنگید و همه را کشت.
یکی دیگر از شورشهایی که خوارج در دوران حکومت معاویه به پا کردند، شورش ابن خراش عجلی بود. وی در
سال ۵۲ هجری، با ۳۰۰ نفر در منطقهی «سواد» در کوفه بر زیاد شورید، اما این
قیام نیز همانند دیگر حرکتهای خوارج، توسط سعد
بن حذیفه ناکام ماند و همگی کشته شدند.
خوارج کوفه چند سالی را در
آرامش به سر بردند، تا این که در سال ۵۸ هجری فرصت دیگری برای
شورش در برابر
امویان به دست آوردند. در این سال معاویه،
ضحاک بن قیس را عزل و «عبدالرحمان
بن عبدالله ثقفی» را حاکم کوفه کرد. عبدالرحمان پسر امالحکم
خواهر معاویه بود. در ایام وی، خوارجی که مغیرة
بن شعبه به
زندان افکنده بود، پس از
مرگ وی، از زندان در آمدند.
پس از خروج از زندان، حیان
بن ظبیان
سلمی، یاران خویش را گرد هم آورد و بعد از ایراد سخنرانی و دعوت آنها به قیام،
معاذ بن جوین طایی گفت: «دستت را جلو بیاور تا با تو بیعت کنیم.» پس با حیان بیعت کرد و دیگران نیز با وی
بیعت نمودند.
چند روز بعد، خوارج در خانهی معاذ
بن جوین طائی جمع شدند و حیان
بن ظبیان به آنها گفت: «بندگان خدا! رای خویش را بگویید، کجا برویم؟» پس از این که پیشنهادات متعددی از سوی انقلابیون ارائه شد، در نهایت تصمیم بر آن شد که در منطقهی «بانقیا» گرد هم آیند.
اما این قیام نیز همانند بقیهی قیامهایی که تا کنون انجام داده بودند، با شکست مواجه شد و همگی کشته شدند.
خوارج بصره نیز همانند هم کیشانشان در کوفه، دست به قیام زده و بار دیگر اوضاع
عراق را برای معاویه، با خطر مواجه ساختند. اما با انتصاب «زیاد
بن ابیه» به جای ابن عامر در بصره، خوارج به ندرت فرصت خودنمایی پیدا میکردند، زیرا زیاد و بعد از او پسرش عبیدالله، بسیار بر خوارج سخت میگرفتند و آنها را زندانی مینمودند، میکشتند و یا تبعید میکردند.
در سال ۴۱ هجری، «سهم
بن غالب هجیمی» با تعداد هفتاد مرد بر «ابن عامر» حاکم بصره، خروج نمود. «یزید
بن مالک» معروف به «خطیم باهلی» نیز در میان آنها بود. این افراد، میان دو پل و شهر بصره مستقر شدند. «
عبادة بن فرص لیثی» با فرزند و برادرزادهاش، از جنگ (با مشرکین) بر میگشتند که با آنها برخورد کردند. خوارج از آنها پرسیدند که شما کیستید؟ پاسخ دادند: قومیاز
مسلمین هستیم. خوارج گفتند:
دروغ میگوئید (
مسلمان نیستید). لذا خوارج به
جرم کافر بودن، همهی آنها را کشتند. وقتی
ابنعامر از این ماجرا با
خبر شد، خود، شخصا به دنبال آنها رفته و عدهای از آنها را کشت و بقیهی آنها، به یک بیشه پناه بردند. ابنعامر به آنان پیشنهاد داد که اگر
تسلیم شوند، امانشان دهد. آنها نیز پذیرفتند و
تسلیم شدند. معاویه با شنیدن خبر، به او نوشت که همه را بکشد. ابن عامر در پاسخ نامه، به معاویه این چنین نوشت: من با آنها عهد کردم که مصون باشند. به همین خاطر از کشتن آنها سر باز زد. وقتی معاویه «ابن عامر» را به دلیل مدارا کردن با خوارج،
عزل نمود و «زیاد
بن ابیه» را در سال ۴۵ هجری به امارت
بصره منصوب کرد، سهم و خطیم هر دو گریخته و به اهواز رفتند.
در سال ۵۰ هجری زمانی که زیاد
بن ابیه از سوی معاویه به امارت کوفه منصوب شد،
سمرة بن جندب را جانشین خود در بصره نمود. در دوران او، قریب ازدی و زحاف طایی که پسر خاله بودند، خروج کردند. آنها بعضی از مردان قبیلهی «
بنی ضبه» را کشتند، ولی جوانان «
بنی علی» و «
بنی راسب» به مقابله با آنان برخاستند و تیر بارانشان کردند. در این نبرد، قریب کشته شد. او را،
عبدالله بن اوس طاحی (بلاذری میگوید: قاتل او شخصی به نام «عباد
بن حصین حبطی» بود)
کشت و سرش را نزد زیاد آورد. زیاد برای نابودی خوارج سخت میگرفت. به سمرة نیز فرمانهای شدید میداد، به طوری که در این دوره، بسیاری از آنان کشته شدند.
در سال ۵۸، هفتاد تن از خوارج که همه از «عبدالقیس» بودند، در بصره اجتماع کردند و با «طواف
بن غلاق»
بیعت کردند که از ابن زیاد حاکم بصره
انتقام بگیرند. سبب این بیعت آن بود که ابن زیاد، گروهی از خوارج را در بصره به زندان افکنده بود و در آنجا به آنان وعده داده بود که اگر بعضی از یاران خود را بکشند، آزادشان نماید. گروهی چنین کرده و آزاد شده بودند.
یکی از اینان «
طواف» بود. این گروه بعد از مدتی از اعمال خود
پشیمان شدند و نزد اولیاء مقتولین رفتند تا دیهی کشتگانشان را بپردازند یا
قصاص شوند، ولی آنان از گرفتن دیه سرباز زدند. یکی از علمای خوارج بر طبق این آیه: «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَهاجَرُوا من بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا اِنَّ رَبَّکَ من بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِیمٌ.»
گفت: باید جهاد کنید. از این رو، این گروه تصمیم به
جهاد گرفتند. ابن زیاد خبر یافت که آنان در خروج شتاب ورزیدند و مردی را کشتند و به «جلحاء» رفتند. ابن زیاد، گروهی از شرطهها و جنگجویان را بر سر آنان فرستاد. در این زد و خورد، نخست فرستادگان ابن زیاد منهزم شدند، سپس جمع کثیری از مردم برای کمک به یاران ابن زیاد پیوستند و پس از مدتی، همهی خوارج کشته شدند.
وقتی معاویه، «ابن عامر» را به دلیل مدارا کردن با خوارج عزل نمود و «زیاد
بن ابیه» را در سال ۴۵ هجری به امارت بصره منصوب کرد، سهم و خطیم هر دو از
زندان گریخته و به اهواز رفتند.
در اهواز، عدهای گرد «سهم» جمع شدند و او با همان عده به قصد بصره حرکت نمود. در پیرامون شهر قومی را
اسیر کرد. آنها گفتند: ما یهودی هستیم، پس آنها را رها کرد (وی
مسلمانها را میکشت و
یهود را آزاد میکرد) بعد از آن، سعد، مولای قدامة
بن مظعون را کشتند. آنها وقتی وارد بصره شدند، از اطراف سهم پراکنده و او ناگزیر پنهان گردید. سهم با مشاهدهی این وضعیت، به گمان این که زیاد همانند
ابن عامر به او امان خواهد داد، امان خواست لکن زیاد او را امان نداد و به جستجوی او پرداخت تا این که او را یافت و به قتل رسانید و بر در خانهاش او را به دار آویخت. گفته شده که او در حال اختفا ماند تا زیاد درگذشت و عبیدالله
بن زیاد او را به دار کشید.
اما خطیم، توسط زیاد به
بحرین تبعید شد و بعد از آن دوباره او را برگردانید و پس از مدتی دستور
قتل او را در بصره صادر نمود.
یکی از خوارج که توسط ابن زیاد دستگیر شد، «عروة
بن ادیه» بود که به دلیل تذکر دادن به ابن زیاد، دست و پایش را قطع کرد. برادرش، مرداس از بزرگان و عباد خوارج بود و از کسانی که در
نهروان حضور داشته بود. او خروج
زنان را
حرام میشمرد و جنگ با کسانی را که با آنان به جنگ برنخاسته باشند، جایز نمیشمرد. زنش از زنان عابده، از
بنی یربوع بود. ابن زیاد او را نیز گرفت و دستها و پاهایش را برید.
ولی مرداس را، به سبب کثرت
زهد و عبادتش
آزاد نمود. مرداس که از او بیمناک بود به
اهواز رفت. چون به اموال
بیتالمال برخورد میکرد، آنان را میگرفت و مقداری از آن را برای اصحاب خود برمیداشت و باقی را باز میگردانید.
ابن زیاد،
اسلم بن زرعة کلابی را با دو هزار مرد به جنگ مرداس فرستاد و او را به
تسلیم فرا خواند، ولی مرداس و یارانش امتناع و جنگ را آغاز نمودند. در این جنگ مرداس و یارانش منهزم شدند. ابن زیاد،
عباد بن علقمة المازنی را از پی آنان فرستاد.
عباد، آنان را در منطقهی «توج» در حالی که همگی مشغول
نماز بودند، یافت. هم چنان که برخی در
رکوع و برخی در
سجود بودند، همه را به
قتل رساند. آنگاه سر مرداس را به
بصره آورد.
سایت پژوهه، برگرفته شده از مقاله «خوارج دوران معاویه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۳/۱۸.