خلقت استخوان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
مراحل آفرینش، استخوانهاى
انسان از مُضغه (پاره گوشت) پدید میآید.
خداوند متعال درباره
خلقت استخوان میفرماید: ما نطفه را به صورت خون بستهاى درآوردیم و بعد این خون بسته را به (
مضغه ) که شبیه
گوشت جویده است، تبدیل کردیم و بعدا آن را به صورت
استخوان درآوردیم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم.
در مراحل آفرينش، استخوانهاى انسان از مُضغه (پاره گوشت) پدید میآید:
•• «ثُمَّ
خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً
فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً
فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ
خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ؛ سپس نطفه را بهصورت علقه (= خون بسته)، و علقه را بهصورت مضغه (= چيزى شبيه گوشت جويده شده)، و مضغه را بهصورت استخوانهايى درآورديم؛ و بر استخوانها گوشت پوشانديم؛ سپس آن را
آفرینش تازهاى داديم؛ پس بزرگ است خدايى که بهترين آفرينندگان است!».
خداوند به مراحل شگفتآور و بهتآور سیر
نطفه در رحم مادر و چهرههاى گوناگون
خلقت که یکى بعد از دیگرى در آن قرارگاه امن و دور از دست بشر ظاهر مىشود،
اشاره کرده، مىفرماید: (سپس ما نطفه را به صورت خون بستهاى درآوردیم و بعد این خون بسته را به (مضغه) که شبیه گوشت جویده است، تبدیل کردیم و بعدا آن را به صورت
استخوان درآوردیم، و از آن پس بر استخوانها گوشت پوشاندیم) (ثم
خلقنا النطفة علقة
فخلقنا العلقة مضغة
فخلقنا المضغة عظاما فکسونا العظام لحما).
این چهار مرحله متفاوت که به اضافه مرحله نطفه بودن، مراحل پنجگانهاى را تشکیل مىدهد، هر کدام براى خود
عالم عجیبى دارد مملو از شگفتیها که در
علم جنینشناسى امروز دقیقا مورد بررسى قرار گرفته و پیرامون آن کتابها نوشتهاند؛ ولى روزى که
قرآن از این مراحل مختلف
خلقت جنینى انسان و شگفتیهاى آن سخن مىگفت، اثرى از این
علم و دانش نبود.
و در پایان
آیه به آخرین مرحله که در واقع مهمترین مرحله آفرینش بشر است با یک تعبیر سر بسته و پر معنى اشاره کرده، مىفرماید: (سپس ما او را آفرینش تازهاى بخشیدیم) (ثم انشاناه
خلقا آخر).
(بزرگ و پر
برکت است خدایى که بهترین
خلقکنندگان است) (فتبارک الله احسن الخالقین).
آفرین بر این قدرتنمایى بىنظیر که در ظلمتکده
رحم این چنین تصویر بدیعى با اینهمه عجایب و شگفتیها بر قطره آبى نقش مىزند.
آفرین بر آن
علم و حکمتى که اینهمه
استعداد و لیاقت و شایستگى را در چنین موجود ناچیزى ایجاد مىکند، آفرین بر او و بر
خلقت بىنظیرش.
ضمنا باید توجه داشت که (
خالق) از
ماده خلق، و
خلق در اصل به معنى اندازهگیرى است، هنگامى که یک قطعه چرم را براى بریدن، اندازهگیرى مىکنند،
عرب واژه (
خلق) درباره آن به کار مىبرد، و از آنجا که در آفرینش مسئله اندازهگیرى بیش از همه چیز اهمیت دارد، این کلمه
خلق درباره آن به کار رفته است.
«مضغه» قطعه گوشت، به قدرى كه جويده شود و پخته نباشد.
بیان
مفردات آیه در جزء پانزدهم
سوره حج جلد قبلی این
کتاب گذشت و در اینکه فرموده: (فکسونا العظام لحما) استعارهای است به کنایهای لطیف.
مقصود از اینکه فرمود: (ثم انشاءناه
خلقا آخر) و معنایی که تعبیر به انشاء افاده میکند.
ثُمَّ أَنشأْنَهُ
خَلْقاً ءَاخَرَ
کلمه (انشاء) به طوری که راغب میگوید به معنای ایجاد چیزی و
تربیت آن است؛ همچنان که (نشاء) و (نشاة) به معنای احداث و تربیت چیزی است و از همین جهت به جوان نورس میگویند: (ناشی ء)
در این جمله
سیاق را از
خلقت، به انشاء تغییر داده و فرموده: (ثم انشاناه
خلقا آخر) با اینکه ممکن بود بفرماید: (ثم
خلقناه...) و این به خاطر آن است که دلالت کند بر اینکه آنچه به وجود آوردیم چیز دیگری، و
حقیقت دیگری است غیر از آنچه در مراحل قبلی بود؛ مثلا علقه هر چند از نظر اوصاف و خواص و رنگ و
طعم و شکل و امثال آن با نطفه فرق دارد الا اینکه اوصافی که
نطفه داشت از دست داد و اوصافی همجنس آن را به خود گرفت. خلاصه اگر عین اوصاف نطفه در علقه نیست؛ لیکن در همجنس آن هست؛ مثلا اگر سفید نبود، قرمز میباشد و هر دو از یک جنساند به نام رنگ، به خلاف اوصافی که خدا در مرحله اخیر به آن داده و آن را
انسان کرده که نه عین آن اوصاف در مراحل قبلی بودند و نه همجنس آن، مثلا در (انشاء) اخیر، او را صاحب
حیات و
قدرت و علم کرد. آری، به او جوهره ذاتی داد (که ما از آن تعبیر میکنیم به (من) که نسخه آن در مراحل قبلی یعنی در نطفه و علقه و مضغه و عظام پوشیده به لحم نبود؛ همچنان که در آن مراحل، اوصاف علم و قدرت و حیات نبود، پس در مرحله اخیر چیزی به وجود آمده که کاملا مسبوق به عدم بود؛ یعنی هیچ سابقهای نداشت.
ضمیر در (انشاناه) - به طوری که از سیاق برمیآید - به انسان در آن حالی که استخوانهایی پوشیده از
گوشت بود برمیگردد، چون او بود که در مرحله اخیر
خلقتی دیگر پیدا کرد؛ یعنی، صرف مادهای مرده و جاهل و عاجز بود، سپس موجودی زنده و
عالم و قادر شد پس ماده بود و صفات و خواص
ماده را داشت، سپس چیزی شد که در ذات و صفات و خواص مغایر با سابقش میباشد و در عین حال این همان است، و همان ماده است پس میشود گفت آن را به این مرحله درآوردیم و در عین حال غیر آن است؛ چون نه در
ذات با آن شرکت دارد و نه در صفات و تنها با آن، نوعی
اتحاد و تعلق دارد تا آن را در راه رسیدن به مقاصدش به کار گیرد؛ مانند آلتی که در دست صاحب آلت است، و در انجام مقاصدش استعمال میکند، نظیر قلم برای نویسنده. پس تن آدمی هم آلتی است برای جان آدمی.
و این همان حقیقتی است که از آیه (و قالوا ءاذا ضللنا فی الارض ءانا لفی
خلق جدید بل هم بلقاء ربهم کافرون قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم) هم استفاده میشود. پس آنکه
ملائکه در حین
مرگ او را میگیرند آن انسان است، و آنچه در
قبر متلاشی میشود و میپوسد، آن بدن انسان است، نه خود انسان.
در آیه مورد بحث چندگونه حرف عطف به کار برده شده، چند جا با (ثم) عطف شده، و چند جا با (فاء) بعضی از
مفسرین در وجه آن گفتهاند: مواردی که با (ثم) عطف شده معطوف کاملا با معطوف علیه مغایرت دارد، مانند سه جمله (ثم جعلناه نطفة) و (ثم
خلقنا النطفة علقة) و (ثم انشاناه
خلقا آخر) و مواردی که با فاء عطف شده آن مغایرت را ندارد مانند سه جمله (فخلقناالعلقة مضغة)، (
فخلقنا المضغة عظاما و فکسونا العظام لحما)
فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسنُ
الخَْلِقِینَمعنای (برکت) و اینکه فرمود: (فتبارک الله احسن الخالقین).
راغب میگوید: اصل ماده (برک) - با فتح باء و سکون راء وکاف - به معنای سینه
شتر است. وقتی میگویند (برک البعیر) معنایش این است که شتر، زانو به
زمین زد و از همین معنا، معنای لزوم را اعتبار کردهاند. و نیز میگوید: آب انبار را هم از این جهت (برکه) به کسر باء و سکون راء - میگویند که
آب در آن توقف میکند.
برکت را هم که به معنای
خیر الهی است از این جهت که نحوه ثبوتی دارد برکت گفتهاند. و (مبارک) به چیزی میگویند که آن خیر الهی در آن باشد.
باز ایشان اضافه کرده چون خیر الهی از جایی و به نحوی صادر میشود که نه محسوس کسی است و نه شمردنی و نه محدودشدنی، از این جهت هر چیزی را که در آن زیادی غیر محسوس دیده شود، مبارک خوانده و میگویند چهقدر با برکت است.
پس (تبارک) از
خدای تعالی، به معنای
اختصاص او به خیر کثیری است که به بندگان خود
افاضه میکند و چون همانطور که قبلا هم گفتیم که
خلق به معنای
تقدیر است، پس این خیر کثیر همهاش در تقدیر او هست، و آن عبارت است از ایجاد موجودات و ترکیب اجزاء آن، به طوری که هم اجزایش با یکدیگر متناسب باشد، و هم با موجودات دیگر سازگاری داشته باشد، و خیر کثیر هم از همین جا برمیخیزد و منتشر میشود.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۱۱۷، برگرفته از مقاله «خلقت استخوان».