خِلافَت (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خِلافَت (به کسر خاء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای جانشینی و
خَلیفه به معنای جانشین است. این واژه هشت بار در
نهج البلاغه آمده است.
خِلافَت به معنای جانشینی آمده و
خَلیفه به معنای جانشین است.
امام علی (علیهالسلام) در رابطه با
خلافت ابوبکر فرموده:
«أَتَكُونُ الْخِلاَفَةَ بِالصَّحَابَةِ وَلاَتَكُونُ بِالصَّحَابةِ وَالْقَرَابَةِ؟» یعنی «
جانشینی رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یک منصب الهی است مانند
نبوت که باید از طرف
خدا توسط رسولش معین شود، اگر
ابوبکر بگوید: من خلیفهام به جهت آنکه
صحابه آن حضرت یا
قرابت و خویش آن حضرتم، حرف ناروائی گفته است.»
(شرحهای حکمت:
) در ذیل این سخن دو تا شعر نقل شده که در «خصم» و «حجج» گذشت.
به
طلحه و
زبیر فرمود:
«وَاللهِ مَا كَانَتْ لِي فِي الْخِلاَفَةِ رَغْبَةٌ، وَلاَ فِي الْوِلاَيَةِ إِرْبَةٌ، وَلكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا» (به خدا سوگند! من به خلافت رغبتی نداشتم و به
ولایت و زمامداری شما علاقهای نشان نمیدادم و این شما بودید که مرا به آن دعوت کردید.)
(شرحهای خطبه:
)
و در رابطه با امامان و
اهل بیت: فرموده:
«اللَّهُمَّ بَلَى! لاَ تَخْلُو الاَْرْضُ مِنْ قَائِم لله بِحُجَّة، إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلاَّ تَبْطُلَ حُجَجُ اللهِ وَبَيِّنَاتُهُ. ... أُولئِكَ خُلَفَاءُ اللهِ فِي أَرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ، آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ!» یعنی «
زمین از
حجت خدا خالی نمیماند خواه آن حجت ظاهر و آشکار و خواه خائف مستور و مخفی باشد وگرنه دلائل و بینات خدا باطل میشود... آنها خلفاء اللّه در زمین هستند و داعی به
دین خدا و آن حضرت در آخر دیدار آنها را آرزو میکند.»
(شرحهای حکمت:
)
کلینی؛ در
اصول کافی دو تا باب منعقد کرده و هیجده
حدیث در این رابطه آورده است.
ابن میثم فرموده:
شیعه گوید: این سخن تصریح است از آن حضرت به وجوب
امامت در هر زمان مادامی که تکلیف باقی است و اینکه: امام بر پا دارنده حجت خدا و واجب است به مقتضای
حکمت خدا که وجود داشته باشد، خواه ظاهر و معروف باشد مانند ده امام از فرزندان آن حضرت و خواه خائف و مستور به علت کثرت دشمنان، مانند حجت منتظر (صلواتاللّهعلیه)
(لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ)آن حضرت در ضمن
خطبه ۱۸۲ فرموده:
«فَهُوُ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الاِْسْلاَمُ، وَضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ وَأَلْصَقَ الاَْرْضَ بِجِرَانِهِ، بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ، خَلِيفَةٌ مِنْ خَلاَئِفِ أَنْبِيَائِهِ.» یعنی «او دور میشود زمانی که
اسلام دور میشود (چون ملازم با اسلام است) و زمانی که اسلام (ضعیف شده) و اصل دم خویش را بزند و گردنش را به زمین بچسباند، او بقیّهای است از بقایای
حجت خدا و جانشینی است از جانشینان انبیائش.»
(شرحهای خطبه:
) «ضرب بعسیب ذنبه» کنایه از ضعف و رنج، و «
جران» گردن شتر، میان محلّ نحر و محلّ ذبح است. «اغتراب» دور شدن میباشد.
به نظر برخی منظور از «فهو»
امام زمان (علیهالسلام) است،
ابن میثم گوید: آن واضح نیست و به نظر دیگران منظور مطلق عارف به خداست.
واژه خَلیفه با کلمه خُلفاء و خَلائف هشت بار در نهج آمده است.
•
قرشی بنابی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «خَلیفه»، ج۱، ص۳۶۰-۳۶۱.