خفقان دوران اصحاب کهف (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
با نگاهی به رویکردی که
اصحاب کهف اتخاذ کردهاند، میتوان گفت که آنان با توجه به شرایط ویژه اختناق در عصر خود رویکرد
اعتزال و
جامعه
گریزی را برای حفظ و صیانت از
دین انتخاب کردند. این رویکرد، یک رویکرد برای شرایط خاص و ویژه است که مجوز آن نیز از سوی خداوند با
ذکر و اهمیت بخشی به این
داستان داده شده است.
فقدان
آزادی دینی در دوران اصحاب كهف،
آزادی دینی وجود نداشت:
•• «إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا»؛
«چراکه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىکنند؛ يا شما را به آيين خويش باز مىگردانند؛ و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!».
این
آیه امر به تلطف را تعلیل نموده و مصلحتش را بیان میکند. جمله (یظهروا علیکم) به معنای (یطلعوا علیکم - بر شما اطلاع یابند) است؛ چون ظهور بر هر چیز اطلاع از آن و
علم یافتن بدان و همچنین ظفر یافتن بر آن است، و آیه شریفه به هر دو معنا هم
تفسیر شده، و کلمه مذکور به طوری که
راغب گفته از کلمه ظهر گرفته شده که به معنای پشت و گرده آدمی است، در مقابل شکم آدمی، پس از آن به طور
استعاره در خصوص گرده زمین
استعمال نموده گفتند: (ظهر الارض - پشت زمین) در مقابل (بطن الارض - دل زمین)، آنگاه (ظهور) از آن گرفته شده که به معنای پیدایی و هویدایی است، در مقابل بطون که به معنای ناپیدایی است.
چون بودن شخص در روی
زمین ملازم است با دیدن و اطلاع یافتن و همچنین میان بودن در روی زمین و ظفر یافتن و نیز میان آن و غلبه یافتن ملازمه عادی هست، و لذاست که گفته شده (ظهر علیه) در معنای (اطلاع یافتن بر آن) و (مکان او را شناخت) و بر او ظفر یافت (و بر او غلبه کرد) استعمال میشود،
و از این گذشته در اشتقاقش هم توسعهای قائل شدهاند؛ به طوری که هم باب افعال از آن گرفتهاند و هم باب مفاعله و باب تفاعل و باب استفعال و ابوابی دیگر.
و از
سیاق برمیآید که جمله (یظهروا علیکم) در خصوص این
داستان به معنای همان اطلاع یافتن از مخفیگاه کسی سر در آوردن است؛ زیرا از سایر معانی
جامعتر است، چون اصحاب کهف قبلا مردمانی نیرومند و متنفذ بودهاند، و حال فرار نموده و خود را پنهان کردهاند؛ لذا سفارش میکنند که چون ما مردمی سرشناسیم سعی کن کسی از مخفیگاه ما خبردار نشود و اگر مطلع شوند، بر آنچه که میخواهند ظفر مییابند.
و اینکه فرمود: (یرجموکم) معنایش کشتن با سنگ است که بدترین کشتنهاست؛ زیرا علاوه بر کشتن منفوریت و مطرودیت کشته را هم همراه دارد و در این که خصوص
رجم را از میان همه اقسام
قتل اختیار نمود، خود مشعر بر این است که اهل شهر عموما با اصحاب کهف دشمنی داشتهاند؛ زیرا اینان از دین آنان بیرون آمده بودند، با حرصی عجیب میخواستند با ریختن خون ایشان
دین خود را یاری کنند، بنابراین اگر دستشان به ایشان برسد، بیدرنگ خونشان را میریزند، و چون همه افراد میخواهند در این کار شرکت جویند، لاجرم جز با سنگسار میسر نمیشود.
و اینکه فرمود (او یعیدوکم فی ملتهم) ظاهرش این است که کلمه (اعاده) متضمن معنای داخل کردن باشد؛ چون میبینیم کلمه مذکور با لفظ (فی) متعدی شده است. با اینکه این کلمه همواره باید با (الی)
متعدی شود.
آری، برداشتی که اصحاب کهف کردند، طوری نبوده که مردم دست از سر آنان بردارند، یا به صرف ادعای اینکه بگویند ما از
دین توحید دست برداشتهایم، از ایشان بپذیرند و جرمشان را ببخشند؛ بلکه به خاطر اینکه جرمشان تظاهر به دین توحید و خروج از دین بتپرستی بوده و علنا بتپرستی را خرافی و موهوم و
افتراء بر
خدا معرفی میکردند، عادتا نباید به صرف
اعتراف به حقانیت بتپرستی
قناعت کنند؛ بلکه باید آنقدر تعقیبشان کنند و رفتارشان را زیر نظر بگیرند تا نسبت به صدق ادعایشان اطمینان پیدا کنند، و قهرا در
بتپرستی یکی از بتپرستان شده و تمام وظایف دینی ایشان را انجام داده، از انجام مراسم و
شرایع دین الهی محروم شوند، حتی به یک کلمه از دین توحید لب نگشایند.
از تعبیرات
آیات فوق بهخوبی استفاده میشود که
اصحاب کهف اصرار داشتند در آن محیط کسی از جایگاه آنها آگاه نشود، مبادا آنها را مجبور به قبول آیین
بتپرستی کنند، و یا به بدترین وضعی آنها را به [[|قتل]] برسانند؛ یعنی سنگسارشان کنند، آنها میخواستند ناشناخته بمانند تا از این طریق بتوانند نیروی خود را برای مبارزات آینده، و یا لااقل برای حفظ
ایمان خویش نگه دارند.
این خود یکی از اقسام تقیه سازنده است؛ زیرا
حقیقت تقیه این است که انسان از به هدر دادن نیروها جلوگیری کند و با پوشاندن خویش یا عقیده خویش موجودیت خود را
حفظ کند، تا در موقع لزوم بتواند به مبارزات مؤثر خود ادامه دهد.
بدیهی است آنجا که اخفای عقیده باعث شکست هدف و برنامههاست، در اینجا
تقیه ممنوع است، باید همه چیز را
آشکار کرد و لو بلغ ما بلغ (هر آنچه باداباد!).
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۳، ص۴۵۲، برگرفته از مقاله «خفقان دوران اصحاب کهف».