خط در ایران
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تاریخ خط در
ایران به چند هزار سال قبل از
میلاد مسیح، یعنی زمان بالندگی
تمدن عیلام (ایلام) در نواحی
خوزستان و
لرستان کنونی میرسد.
عیلام خاستگاه اولیه سلسله های شاهی در تاریخ فلات
ایران بوده است که همواره در کنار همسایگانی (مانند سومر و اکّد) با تمدنهای پیشرفته قرار داشتند. این همسایگان در تماس بسیار نزدیک و همیشگی با یکدیگر بودند و مبادلاتی همه جانبه بین آنها برقرار بود.
اندکی پس از ابداع خط در سومر در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد، تمدن
شوش (پایتخت عیلام) نیز خط تصویرنگار خاص خود را، احتمالا بر پایه خط تصویری سومری،
ابداع کرد. این خط را اکنون عیلامی آغازین مینامند. الواح برجای مانده به خط عیلامی آغازین را علاوه بر شوش، در تپه سِیَلک
کاشان، تپه یحیی
کرمان، تلّ مَلیان
فارس،
شهر سوخته سیستان و تپه ازبکی
قزوین نیز یافتهاند. این الواح که به فاصله سالهای ۳۱۰۰ تا ۲۹۰۰ پیش از میلاد تعلق دارند،
درواقع اسناد مالی برای ثبت موجودی، ثبت معاملات یا رسید کالاها بودهاند. تاکنون حدود ۱۶۰۰ قطعه متن و بیش از ده هزار سطر به عیلامی آغازین یافت شده است.
تعداد علایم به کار رفته در این متون، صرف نظر از اعداد، حدود پنج هزار است که احتمالا با گوناگونیهای نگارشی، حدود هزار نشانه یا کمتر را مینمایانند.
الواح عیلامی آغازین از راست به چپ خوانده میشوند. در این الواح، نخست تصویر کالا و سپس تعداد آن با نشانههای مخصوص اعداد نمایانده گردیدهاند.
برخی از کالاهای مبادله شده را به آسانی میتوان از تصویرشان تشخیص داد.
شایان ذکر است که در ۱۳۸۵ش/ ۲۰۰۶، در کُنارصندلِ
جیرفت لوحهای شبیه به الواح عیلامی آغازین یافت شد که کتیبهای در پنج سطر دارد. بررسیها درباره این کتیبه و خط آن هنوز ادامه دارد (بازلّو، ۲۰۰۶).
عیلامیان در اواخر هزاره سوم پیش از میلاد، احتمالا از خط عیلامی آغازین، خطی هجایی با چند نشانه واژهنگار به وجود آوردند که به «عیلامی خطی» معروف است. تاکنون ۲۲ اثر به این خط یافت شده است؛ نوزده کتیبه از شوش، یک جام سیمین از مرودشت فارس، بخشی از یک ظرف سفالین از گورستانی در شهداد کرمان، و کتیبهای بر مُهری مرمرین. همه این کتیبهها به دوره فرمانروایی آخرین پادشاه سلسله اَوَن، پوزور ـ اینشوشینک یا کوتیک ـ اینشوشینک (پادشاهی: ح ۲۱۰۰قم) تعلق دارد د.
یکی از آنها که در شوش یافت شده و اکنون در موزه لوور پاریس است، متن معادلی به اکّدی باستان دارد که شاید ترجمه نزدیکی نباشد، اما نام پوزور ـ اینشوشینک در آن آمده است.
والتر هینتس در ۱۳۴۱ش/۱۹۶۲ ارزش هجایی چند نشانه عیلامی خطی را حدس زد.
در کتیبههای بازمانده به این خط، ۱۰۳ نشانه شناسایی شده که از آن میان، چهل نشانه فقط یک بار به کار رفتهاند.
رمزگشایی عیلامی خطی همچنان ادامه دارد.
عیلامی خطی با مرگ پوزور ـ اینشوشینک از رواج افتاد و پس از آن، برای نوشتن عیلامی فقط از خط میخی استفاده میشد. خط میخی عیلامی و خط میخی اکدی از خط میخی سومری منشعب شدند (بخش ۱). شایان ذکر است که حتی پیش از زمان پوزور ـ اینشوشینک، در برخی کتیبهها از خط میخی اکدی برای نوشتن
زبان عیلامی استفاده شده است، مثلا عهدنامه معروف نَرَم ـ سین (پادشاه اکد) با هیت (پادشاه اَوَن) از حدود سال ۲۲۵۰ پیش از میلاد، که بر دو روی لوحهای گلی در شش ستون نوشته شده و احتمالا ترجمه اکدی هم داشته است. این عهدنامه در پرستشگاه اینشوشینک (خدای شوش) یافت شده است و اکنون در موزه لوور پاریس نگهداری میشود.
عیلامیان خط میخی سومری ـ اکدی را قرنها با اندکی تغییر، برای نوشتن
زبان خویش به کار گرفتند. ذکر این نکته لازم است که بر پایه شواهد موجود، میتوان چهار مرحله برای تحول
زبان عیلامی در نظر گرفت: عیلامی باستان از حدود ۲۶۰۰ تا ۱۵۰۰ پیش از میلاد، عیلامی میانه از حدود ۱۵۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد، عیلامی نو از حدود ۱۰۰۰ تا ۵۵۰ پیش از میلاد، و عیلامی هخامنشی از ۵۵۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد.
آثاری به خط میخی از همه این مراحل چهارگانه به دست آمده است.
تعداد نشانههای به کار رفته در خط میخی عیلامی کمتر از ۱۵۰ است. البته گاه یک نشانه در دورههای مختلف اندکی تغییر شکل یافته است. برای مثال، نشانه اکدی (AD) در کتیبههای عیلامی، به خصوص در عیلامی هخامنشی، به شکل نوشته شده است.
نشانههای خط میخی عیلامی را میتوان به چهار دسته زیر تقسیم کرد (همه شواهد از خط میخی عیلامی هخامنشی است)
:
۱) هجانگارها. این نشانهها یک هجا را مینمایانند، مانند :e =، sa =، ul =، mar=.
۲) واژهنگارها. عناصری مشترک و هم معنا در سومری، اکدی و عیلامی بودند، که سخنگویان هر
زبان آنها را به
زبان خود ادا می کردند. در حرف نویسیِ متون عیلامی، در صورتی که تلفظ عیلامی واژهنگار مشخص نباشد، تلفظ سومری آن را باحروف بزرگ لاتینی نشان میدهند. برخی از واژهنگارهای عیلامی عبارتانداز: DINGIR= (خدا)، GUD= (گاونر)، MA = (خرما) و MUSEN = (پرنده). برخی از واژهنگارها ترکیبی از چند نشانهاند، مانندANSE. KUR. RA = (اسب)، SE. GIS. I = (کنجد) وZI¨D. DA = (آرد).
۳) شناسهها. از آنجا که نشانههای میخی گاه ارزشهای آوایی متفاوت دارند (مثلا نشانهدارای ارزشهای آوایی har و mur است)، در برخی موارد برای تعیین حوزه معنایی یک واژه، پیش از آن از نشانهای به عنوان نشانه راهنما یا شناسه استفاده میشود. برخی از شناسههای به کار رفته در خط میخی عیلامی عبارتاند از: شناسه نام مکانها، شناسه نام
مردان و موجودات
نر، شناسه نام
گیاهان، میوهها، اشیای چوبی و فراوردههای گیاهی. تنها شناسهای که پس از یک واژه میآید، شناسه است که واژهنگارها را مینمایاند.
۴) اعداد. خط میخی عیلامی نشانههایی نیز برای نمایاندن
اعداد دارد (تصویر ۳).
دولت ماد نخستین دولت
ایرانی بود که در اواخر قرن هشتم پیش از میلاد تأسیس شد. به گزارش هرودت،
در زمان دَیااُکو (حک: ح ۷۲۷ـ۶۷۵ پیش از میلاد)، نخستین پادشاه ماد، دعاوی را مینوشتند و نزد وی میفرستادند. او درباره آنها داوری میکرد و داوریهایش را بازپس میفرستاد. با وجود این، تنها شاهد مستقیمی که نشان میدهد مادها خط را میشناختند، قطعهای سیمین است که در تپه نوشیجان
کشف شده و بخشهایی از دو نشانه میخی بر آن برجای مانده، اما شناسایی نوع خط میخی و
زبان آن ناممکن است. از سویی، باتوجه به مناسبات فرهنگی مشهوری که میان آشوریها و مادها وجود داشته، فرض بر این است که مادها از خط میخی آشوری استفاده میکردند د.
همزمان با روی کار آمدن
سلسله هخامنشی،
زبان و خط آرامی (سامی، زبانها) چنان جایگاه مهمی یافته بود که در پهنه وسیعی از
مصر تا
هند، مکاتبات دولتی به این
زبان و خط بود و کاتبان آرامی در دستگاههای حکومتی جایگاه برجستهای داشتند. به همین دلیل، هخامنشیان نیز
زبان و خط آرامی را به عنوان
زبان و خط اداری در سراسر قلمرو خود به کار میبردند. به علاوه، هریک از سرزمینهای قلمرو پهناور هخامنشی،
زبان و در مواردی خط محلی خاص خود را داشت، مانند عیلامی، بابلی، مصری، یونانی، لودیایی و لوکیایی. دلبستگی هخامنشیان به تبار
ایرانیشان سبب شد که برای نخستین بار خطی برای نگارش فارسی باستان ابداع کنند. این خط جدید که خط میخی فارسی باستان خوانده میشود، با ۳۶ نشانه هجایی ـ الفبایی، هشت واژهنگار، نشانه واژه جداکن و چند نشانه برای اعداد، از سادهترین خطوط میخی به شمار میرود.
دیاکونوف
ابداع خط میخی فارسی باستان را به مادها نسبت داده و بر این باور است که آن را بر پایه خط آرامی و خطوط میخی اکدی و اورارتویی ساختهاند. گیرشمن
ابداع این خط را به زمان چیشپیش (حک: ح ۶۷۵ـ ح۶۴۰ق م)، پسر هخامنش، نسبت داده است و هالوک
عقیده دارد که
اختراع این خط در
زمان کورش کبیر (حک: ۵۵۹ـ۵۳۰ق م) آغاز شده است و در زمان داریوش اول (حک: ۵۲۲ـ۴۸۶ق م)، نشانههایی بدان افزوده و آن را کامل کردهاند.
برخی نیز بر این باورند که این خط را به فرمان داریوش اول ابداع کردهاند.
شایان ذکر است که لوحی زرین با کتیبهای به
زبان و خط فارسی باستان به نام اَریارَمنه (حک: ح ۶۴۰ـ ح۵۹۰ق م)،
جد داریوش اول، و لوح زرین دیگری در سه قطعه با کتیبهای به نام اَرشامه (حک: ح ۵۹۰ـ ۵۵۹ق م)، پدربزرگ داریوش اول، در
همدان یافت شده است. شیوه نگارش برخی از نشانهها و وجود چند اشتباه دستوری در این الواح، که فقط در کتیبههای متأخر هخامنشی دیده میشود، موجب تردید در اصالت آنها شده است. ازاینرو، این الواح را الواحی یادبودی از دوره اردشیر دوم
یا اردشیر سوم
دانستهاند. اگر خط میخی فارسی باستان در زمان داریوش به کار گرفته شده باشد، کتیبههای کوچک و سه زبانه کورش در دشت مُرغاب را نیز باید کتیبههایی ساختگی و یادبودی به شمار آورد.
تاکنون تصور میشد که خط میخی فارسی باستان مخصوص نگارش کتیبههای سلطنتی بوده و کاربرد عام نداشته است (د. ایرانیکا، ج ۶، ص ۴۵۸؛،
اما شناسایی لوحی گلی به این
زبان و خط در سال ۱۳۸۶ش/ ۲۰۰۷ در میان هزاران لوحه اقتصادی و اداری، که هرتسفلد در ۱۳۱۲ش/ ۱۹۳۳ در ارگ
تخت جمشید کشف کرده بود، نشان داد که کاربرد این خط محدود به فرمانهای شاهانه نبوده است.
فارسی باستان از زمان داریوش اول به خط آرامی نیز نوشته میشد.
کتیبهای ناخوانا به خط آرامی، اما به
زبان فارسی باستان، در سمت راست درِ ورودیِ آرامگاه داریوش اول در نقش رستم وجود دارد که ترکیب (hsyty wzrk xsayaiya vazrka = یعنی شاه بزرگ) و کلمه (m'hy mahya=یعنی در
ماه) در آن شناسایی شده است. به نظر میرسد این کتیبه به زمان اردشیر دوم (حک: ح ۴۰۵ـ۳۵۹ق م) یا اردشیر سوم (حک: ح ۳۵۹ـ۳۳۸ق م) تعلق داشته باشد.
پس از حمله
اسکندر مقدونی و فروپاشی شاهنشاهی هخامنشی در ۳۳۰ پیش از میلاد، خط میخی از رواج افتاد.
سلوکیان که جانشینان اسکندر بودند، بسیار کوشیدند تا یونانی مآبی و
زبان و خط یونانی را در سرزمینهای
ایرانی بگسترانند. حتی پس از روی کار آمدن اشکانیانِ
ایرانی تبار (ح ۲۴۷ق م)، تا مدتها
زبان و خط یونانی در سرزمینهای
ایرانی به کار گرفته میشد.
اشکانیان در آغاز چنان تحت تأثیر فرهنگ و
زبان یونانی بودند که حتی نام و القاب خویش را به خط و
زبان یونانی بر سکههایشان حک میکردند. به نظر میرسد که بلاش اول (حک: ح ۵۱ـ۷۶ یا ۸۰ میلادی) نخستین پادشاه اشکانی بود که خط و
زبان پارتی، از
زبانهای
ایرانی میانه شمال غربی، را در کنار
زبان و خط یونانی به کار گرفت. شاهد این مدعا وجود حروف پارتی (= ول، نشانه اختصاری برای walasیعنی بَلاش) بر سکههای اوست
ساسانیان (حک: ۲۲۴ـ۶۵۱ میلادی) به
زبان فارسی میانه (پهلوی،
زبان و ادبیات)
تکلم میکردند که بازمانده گونهای از فارسی باستان است. آثار بازمانده فارسی میانه به چهار دسته تقسیم میشود: فارسی میانه کتیبهای، فارسی میانه
زردشتی، فارسی میانه
مسیحی و فارسی میانه مانوی.
این آثار به چهار خط نوشته شدهاند: خط کتیبهای (منفصل یا گسسته)، خط کتابی (تحریری، پیوسته، متصل یا شکسته)، خط زبوری، و خط مانوی (بخش ۵). از آنجا که در دوره ساسانی،
زبان پارتی نیز یکی از
زبانهای آیینی مانویان شده بود، خط مانوی با پارهای تغییرات برای نگارش
زبان پارتی هم مورد استفاده قرار میگرفت. منظور از خط زبوری خط به کار رفته در ترجمه فارسی میانه
زبور داوود است که
مسیحیان ایرانی آن را از
زبان سُریانی ترجمه کرده بودند و بخشهایی از آن در واحه تورفان در ترکستان چین به دست آمده است. ترجمه فارسی میانه در سده ششم میلادی صورت گرفته است، اما دست نوشتههای موجود به اوایل سده هشتم میلادی تعلق دارند.
خط پارتی و خطوط فارسی میانه (کتیبهای، کتابی و زبوری) از خط آرامی گرفته شدهاند و از راست به چپ نوشته میشوند (پهلوی،
زبان و ادبیات).
از وقایع مهم دوره ساسانی، به کتابت درآمدن
اوستا به خطی بود که قبلا
دین دبیری یا دین دبیره و اکنون غالبآ خط اوستایی خوانده میشود (اوستایی،
زبان). همه شواهد حاکی از آن است که اوستا تا زمان ساسانیان سینه به سینه نقل میشده و احتمالا در زمان شاهنشاهی شاپور دوم، موبدان پارس خط اوستایی را بر پایه خط کتابی فارسی میانه و خط زبوری، برای نگارش آن
ابداع کردند. گزینش نشانههای گوناگون برای ثبت انواع مصوتها بدون
شک با توجه به خط یونانی بوده است که در آن زمان در
ایران خطی شناخته شده بود
د. ایرانیکا، ذیل "Avestan language. I").
خط اوستایی خطی الفبایی است و از راست به چپ نوشته میشود. در این خط حروف به یکدیگر نمیپیوندند (به استثنای ترکیب «ش + ت»، «ش + ک» و چند مورد نادر دیگر) و هر واژه با نقطهای از واژه پس از خود جدا میشود. در کلمات مرکّب نیز نقطه اجزای ترکیب را از یکدیگر جدا میکند. خط اوستایی خطی شبه آوانگار است و در بسیاری از موارد واج گونهها را نیز مینمایاند. برای نمونه، واژه
کشور که بدون شک تلفظ آن در
زبان اوستایی dahyu- بوده (نیز در فارسی باستان: dahyu-)، در خط اوستایی به صورتهای مختلف dahu-و dahu- و daihu-و dax¨iiu- نوشته شده است.
همزمان با کاربرد خطوط پارتی، فارسی میانه و اوستایی، سرزمینهای شرقی ایران زمین از خطوط دیگری برای نگارش
زبانهای
ایرانی میانه شرقی بهره میبردند.
زبان بلخی تنها
زبان ایرانی بود که با خطی برگرفته از یونانی نوشته میشد، زیرا پس از فتح
بلخ به دست سپاه
اسکندر مقدونی و
مرگ وی در ۳۲۳ پیش از میلاد، بلخ حدود دویست سال تحت سیطره حاکمان یونانی بود.
خط بلخی دوگونه کتیبهای و تحریری دارد. در این خط، از دو حرف یونانی استفاده نشده است. از سوی دیگر، نشانه که آوای s را مینمایاند، در خط یونانی وجود ندارد و برای خط بلخی ابداع شده است. در خط بلخی، حرف بر آواهای aو a¦، حرف بر i و ¦â و y، حرف o بر u و u¦ و w، حرف بر h، و حروف و علاوه بر s و z، احتمالا به ترتیب بر §s/ /tو /dz/دلالت میکنند. ترکیب ، مانندِ یونانی، نشاندهنده ng است. نیز ترکیبهای مصوتی و ، احتمالا به ترتیب ¦â و u¦ (نیز uh و غیره) را مینمایانند. در این خط، مثل یونانی، اعداد با حروف الفبا و با افزودن نشانههایی بدانها نمایانده میشوند
(درباره خط تحریری بلخی و نمونههایی از اعداد بلخی)
(برای صورت دقیق آواها به نسخه چاپی این مقاله مراجعه کنید).
زبان خوارزمی در اصل به خطی برگرفته از آرامی نوشته میشد و هُزوارِش
نیز داشت. این خط که معمولا آن را خط آرامی ـ خوارزمی مینامند، از راست به چپ نوشته میشد
در دوره اسلامی، احتمالا از
قرن چهارم، این
زبان به خطی برگرفته از الفبای عربی نوشته میشد که معمولا عربی ـ خوارزمی نامیده میشود.
نمونههایی از کاربرد خط عربی برای نگارش
زبان خوارزمی، در این آثار یافته میشود:
الآثارالباقیة و الصیدنة ابوریحان بیرونی،
مقدمة الادب زمخشری، یتیمة الدهر فی فتاوی اهل العصر ترجمانی، قنیة المنیة غزمینی، و رسالة الألفاظ الخوارزمیة التی فی قنیة المبسوط
جرجانی حروف به کار رفته در خط خوارزمی عبارت بودند از:) ا، ب، پ، ت، ث، ج، چ، ح، ح، خ، د، ذ، ر، ز، ژ، س، ش، ص، ض، ط، ظ، ع، غ، ف، ف، ک، ل، م، ن، و، ه، ی . چنانکه مشاهده میشود، این خط مانند خط فارسی، دارای حروف افزوده «پ»، «چ» و «ژ» بوده، اما برخلاف خط فارسی، «ق» و «گ» نداشته، در عوض دو حرف «ح» (در حرفن ویسی c) و «ف» (در حرفنویسی داشته که تلفظ اولی /ts/ و /dz/ و تلفظ دومی // بوده است.
در دست نوشتههای متأخر خوارزمی، گاه حروف بی نقطه با نقطه و حروف چندنقطه با یک نقطه نوشته شدهاند و گاه حتی جای نقطههای حروف عوض شده است، مثلا «د» به جای «د»، «ب» به جای «پ» و «چ» و «خ» به جای «ح» به کار رفتهاند. در خط خوارزمی، از نشانههای
فتحه،
کسره،
ضمه،
سکون و
تشدید نیز استفاده شده است. یکی از کاربردهای تشدید، احتمالا نمایاندن تکیه بر هجای ماقبل بوده است، مانند: بیزّار به معنای بیزار.
زبان سغدی که از سده ششم تا دهم میلادی به
زبان میانجی در سراسر مسیر شرقی
جاده ابریشم بدل شده بود،
به سه خط نوشته میشد: سغدی، سریانی و مانوی
خط سغدی که خط عمومی سغدیها بود، برگرفته از خط آرامی و دارای هزوارش و املاهای تاریخی و شبه تاریخی است. این خط سه گونه اصلی دارد: ۱) گونه کهن که تا حدود سده پنجم میلادی استفاده میشده است. ۲) خط سوتره یا گونه رسمی که غالبآ در متون بودایی به کار رفته است. ۳) گونه تحریری که در مناطق مختلف شکلهای متفاوت داشته است
از آنجا که خط سغدی به نوعی خط ملی سغدی زبانان بود، پیروان همه
ادیان در سغد آن را در نگارش همه انواع متون سغدی به کار میبردند. خط متنهای سغدی
مسیحی، سریانی است که از خط سریانی استرنجیلی اقتباس شده است. در متنهای سغدی مسیحی، افزون بر ۲۲ حرف الفبای سریانی، حروف z (ژ)، f (ف)، x (خ) نیز آمده است. مزیت مهم این خط نظام نقطه گذاری براساس کیفیتهای متفاوت مصوتها از نظر کوتاهی و بلندی است که مصوتها را تا حدود زیادی از یکدیگر متمایز میسازد و
قرائت صحیح واژههای سغدی را آسانتر میکند.
خط سغدی مانوی همان خط مانویِ برگرفته از خط پالمیری است که برای نگارش متون مانوی به
زبان سغدی به کار رفته است. املای خط سغدی مانوی در موارد بسیاری از خط سغدی و نیز خط مانویِ به کار رفته در متنهای فارسی میانه مانوی و پارتی مانوی تأثیر پذیرفته است.
زبان سغدی به ندرت به خط براهمی (بخش ۴) نیز نوشته میشد. قطعهای بسیار کوتاه از یک متن پزشکی دو زبانه
به خط براهمی یافت شده است.
نیز برخی از
دانشمندان ایرانی، به خصوص
ابوریحان بیرونی، در آثار خود شماری از واژههای سغدی، نظیر نامهای روزها، ماهها، جشنها، منازل
قمر و اصطلاحات گیاه شناسی را، به خط مأخوذ از عربی نقل کردهاند.
خُتَنی و تُمشُقی دو گویش از
زبان سَکایی میانه، از زبانهای
ایرانی میانه شرقی (سکایی،
زبان)، بودند که به ترتیب در خُتَن و تُمشُق، در شمال شرقی کاشغَر، رواج داشتند.
خط آثار ختنی و تمشقی گونههایی از خط براهمیاند.
تعداد کمی از آثار تمشقی به گونه ادبی خط براهمی ترکستان شمالی و بیشتر آثار تمشقی به گونه تجاری این خط نوشته شدهاند. ختنی قدیم به گونه ادبی خط براهمی ترکستان جنوبی و گاه به گونهای به نام براهمی تحریری یا شکسته نوشته میشد. بعدها از براهمی تحریری گونه ادبی جدیدی پدید آمد و جانشین براهمی ترکستان جنوبی شد. همه آثار ختنی متأخر به این خط جدید نوشته شدهاند. برخی از آثار ختنی
قدیم نیز به این خط برگردانده شدهاند.
زمان به نگارش درآمدن
فارسی دری مشخص نیست. در میان دست نوشتههای مانویِ یافت شده در واحه تورفان در ترکستان چین، قطعهای بسیار کوچک به فارسی دری و به خط عربی یافت شده که تنها چند واژه را شامل میشود. این قطعه در واقع کهنترین نمونه فارسی به خط عربی است و به اوایل سده چهارم تعلق دارد. با وجود این، کهنترین دست نوشته تاریخدارِ فارسی به خط مأخوذ از عربی، کتاب الأبنیة عن حقائق الأدویة اثر
ابومنصور موفق هروی به خط
اسدی طوسی است که تاریخ کتابت آن سال ۴۴۷ است (دری،
زبان).
مدتها پیش از کاربرد گسترده خط عربی برای نگارش فارسی دری، اقلیتهای دینی
ایرانی (
یهودیان،
مسیحیان و
مانویان) از خط دینی خود (به ترتیب: عِبری، سُریانی و مانوی) استفاده میکردند. تاریخ تألیف برخی از آثار فارسی دری به این سه خط بسیار پیش از زمان کتابت کهنترین نسخه موجود الأبنیه است. به عبارت دیگر، کهنترین آثار مکتوب فارسی دری به خطوط عبری، سریانی و مانوی به نگارش درآمدهاند. از جمله قدیمترین و مهمترین متون فارسی دری به خط عبری، قطعهای از نامه خصوصی تاجری
یهودی از نیمه دوم
قرن دوم است. این قطعه که ۳۸ سطر دارد و اکنون در موزه بریتانیا نگهداری میشود، در ویرانههای شهر دندان اویلیق در آسیای مرکزی، در شمال شرقی واحه ختن، یافت شده است. این نامه
لهجه شمال شرقی فارسی را مینمایاند.
نمونهای از فارسی دری به خط سریانی، که در واقع کهنترین ترجمه فارسیِ بخشی از کتاب مقدس نیز به شمار میرود، قطعهای بازمانده از ترجمه دوزبانه سریانی ـ فارسی
زبور داوود است و احتمالا به سده چهارم تعلق دارد. این دست نوشته در ویرانه صومعهای نسطوری در بولایق در نزدیکی تورفان در ترکستان چین یافت شده است.
مهمترین قطعات فارسی دری به خط مانوی عبارتاند از: ۱) دو قطعه منظوم از دست نوشتهای شامل ۲۷ بیت ناقص در بحر رمل مسدَّس از تحریر فارسی منظومه معروف بِلَوهَر و یوداسَف. احتمالا این منظومه را نخست شاعری
مسلمان در
سمرقند یا
بخارا سروده است. شاید شاعر این منظومه رودکی باشد، زیرا دو منظومه دیگر او (
کلیله و دمنه و سند باد نامه) نیز در همین بحر سروده شدهاند. این دو قطعه در مجموعه بزرگ دست نوشتههای مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندنبورگ نگهداری میشود.
۲) بخشهایی از قصیدهای فارسی در مجموعه دست نوشتههای مانوی فرهنگستان علوم برلین ـ براندنبورگ
(درباره کهنترین متون فارسی به خطوط عبری، سریانی و مانوی رجوع کنید به).
در سده چهارم، برخی از زردشتیان
ایرانی از راه دریا به
هند مهاجرت کردند و در گجرات سکنا گزیدند. آنان به زودی برخی از آثار دینی خود را از فارسی میانه به سنسکریت و از آن به گجراتی ترجمه کردند. از آنجا که خواندن متون فارسی میانه به خط پهلوی برای موبدان هند دشواریهای فراوان داشت، آنان این متون را به خط اوستایی که خواندن آن بسیار آسان بود، آوا نویسی کردند. برگردان متون فارسی میانه به خط اوستایی اصطلاحآ پازند نامیده میشود. برخی از مهمترین متون فارسی میانه که پازند نیز دارند، عبارتاند از: شکَند گُمانیگوِزار، بُندَهِش•، مینوی خرَد، زند وَهمَنیَسن و اَرداویرافنامه (احمد تفضلی، ص ۱۱۵ـ۱۲۰).
خط فارسی که با افزودن حروفی به خط عربی پدید آمد، از قرن پنجم کاربرد داشته و اکنون نیز فارسی
ایران و
افغانستان را بدان مینویسند. در برخی از متون کهن، گاه از حرف «ف» که «فاء اعجمی» خوانده میشود، نیز استفاده شده است. این حرف بر آوایی سایشی، دولبی و واکدار دلالت میکرده است که در آوانویسی آن را با نشانه مینمایانند. این آوا به تدریج به واجی مستقل و بعدها به w بدل شد.
نیاکان تاجیکان نیز قرنها از خط عربی استفاده میکردند، تا آنکه در ۱۳۰۷ش/ ۱۹۲۸ خط لاتینی را به کار گرفتند، اما از ۱۳۱۸ش/ ۱۹۳۹ تاکنون خط سیریلی را به کار میبرند.
خط عربی با تغییراتی برای نگارش دیگر
زبانها و گویشهای
ایرانی به کار رفته است. در میان
زبانها و گویشهای
ایرانی نو غربی که آثاری به خط برگرفته از عربی از آنها برجای مانده است، میتوان به آذری کهن، بلوچی، طبری کهن، کردی، گرگانی کهن، گورانی، لری کهن و گویشهای قدیم
اصفهان،
شیراز،
قزوین، کازرون و
همدان اشاره کرد
(درباره خط
زبانهای
ایرانیِ کردی، آسی، فارسی تاجیکی، تاتی، طالشی، پامیری، در بیرون از مرزهای ایران کنونی رجوع کنید به).
(۱) ژاله آموزگار و احمد تفضلی،
زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران ۱۳۷۵ش.
(۲) پیر آمیه، تاریخ عیلام، ترجمه شیرین بیانی، تهران ۱۳۴۹ش.
(۳) محسن ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران، تهران ۱۳۷۵ـ۱۳۷۶ش.
(۴) یوسف میخائیلوویچ اورانسکی، زبانهای
ایرانی، ترجمه علیاشرف صادقی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۵) اوستا، وندیداد، ترجمه هاشم رضی، تهران ۱۳۷۶ش.
(۶) حبیب برجیان، کتابت زبانهای
ایرانی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۷) احمد تفضلی، تاریخادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران ۱۳۷۷ش.
(۸) حسن رضائی باغبیدی، تاریخ زبانهای
ایرانی، اوساکا ۲۰۰۹.
(۹) حسن رضائی باغبیدی، راهنمای
زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران ۱۳۸۵ش الف.
(۱۰) حسن رضائی باغبیدی، «کهنترین متون فارسی به خطوط غیرعربی: عبری، سریانی و مانوی»، نامه فرهنگستان، دوره ۸، ش ۲ (تابستان ۱۳۸۵ب).
(۱۱) زهره زرشناس، «
زبان خوارزمی»، همان، سال ۲، ش ۱ (بهار ۱۳۷۵).
(۱۲) زهره زرشناس، «نخستین نوشتههای ادبی
ایرانی میانه شرقی»، نامه پارسی، سال ۷، ش ۲ (تابستان ۱۳۸۱).
(۱۳) شش متن سغدی، بخش ۱، گزارنده: زهره زرشناس، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۸۰ش.
(۱۴) علیاشرف صادقی، مسائل تاریخی
زبان فارسی: مجموعه مقالات، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۵) بدرالزمان قریب، فرهنگ سغدی: سغدی، فارسی، انگلیسی، تهران ۱۳۷۴ش.
(۱۶) والتر برونو هرمان هنینگ، «قدیمترین نسخه شعر فارسی»، ترجمه احسان یارشاطر، مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، سال ۵، ش ۴ (تیر ۱۳۳۷).
(۱۷) Avesta, Avesta: the sacred books of the Parsis, ed Karl F Geldner, Stuttgart ۱۸۸۶-۱۸۹۶ق.
(۱۸) Khashayar Bahari, "The oldest old Perisan text", Iran and the Caucasus, ۵ (۲۰۰۱).
(۱۹) Harold Walter Bailey, "Khotanese Saka literature", in The Cambridge history of Iran, Vol۳, pt۲, ed Ehsan Yarshater, Cambridge ۱۹۸۳.
(۲۰) Gian Pietro Basello, "The tablet from konar Sandal B (Jiroft) and its pertinence to Elamite studies", Elamit net, ۲۰۰۶ Retrieved Nov۱, ۲۰۱۰, from http://wwwelamitnet/ homehtm.
(۲۱) Mary Boyce, A reader in Manichaean Middle Persian and Parthian texts with notes, ActaIranica, ۹, Tehran and Liege ۱۹۷۵.
(۲۲) W Brandenstein and M Mayrhofer, Handbuch des Altpersischen, Wiesbaden ۱۹۶۴.
(۲۳) I M Diakonoff, "Media", in The Cambridge history of Iran, vol۲, ed Ilya Gerdhevitch, Cambridge ۱۹۸۵.
(۲۴) Gholam Djelani Davary, Baktrisch: ein Worterbuch auf Grund der Inschriften, Handschriften, Munzen und Siegelsteine, Heidelberg ۱۹۸۲.
(۲۵) Ronald E Emmerick, "Khotanese and Tumshuqese", in Compendium linguarum Iranicarum, ed Rudiger Schmitt, Wiesbaden: Reichert, ۱۹۸۹.
(۲۶) EIr, svv "Avestan languageI: the Avestan script" (by K Hoffmann) , "Bactrian language" (by N Sims-Williams) , "Brahmi" (by Douglas A Hitch) , "Chorasmia III: the Chorasmian language" (by D N MacKenzie) , "Cuneiform script" (by Rudiger Schmitt) , "ElamIV: linear Elamite" (by Mirjo Salvini).
(۲۷) R K Englund, The state of decipherment of proto-Elamite, Berlin ۲۰۰۱.
(۲۸) Richard Nelson Frye, "The Aramaic inscription on the tomb of Darius", Iranica Antiqua, vol۱۷ (۱۹۸۲).
(۲۹) Roman Ghirshman, L'Iran des origines a l'Islam, Paris ۱۹۵۱.
(۳۰) Richard Treadwall Hallock, "On the old Persian signs", Journal of Near Eastern studies, ۲۹ (۱۹۷۰.
(۳۱) idem, Persepolis fortification tablets, Chicago ۱۹۶۹.
(۳۲) Walter Bruno Hermann Henning, "Mitteliranisch", in Handbuch der Orientalistik, I, iv, Iranistik, I, Leiden ۱۹۵۸.
(۳۳) idem, "Persian poetical manuscripts from the time of Rudaki", in A Locust'sleg: studies in honour of SH Taqizadeh, London: PercyLund, Humphries & Co ۱۹۶۲.
(۳۴) Herodotus, Herodotus, with andEnglish translation by A D Godley, Cambridge ۱۹۲۰.
(۳۵) Ernst Emile Herzfeld, Archaeological history of Iran, London ۱۹۳۵.
(۳۶) Walther Hinz, "Zur Entzifferung der elamischen Strichins chrift", Iranica antiqua, ۲ (۱۹۶۲).
(۳۷) Helmut Humbach,"Choresmian" in Compendium linguarum iranicarum, ibid.
(۳۸) Jean Kellens, "Avestique", in ibid.
(۳۹) Roland Grubb Kent, OldPersiangrammar, texts, lexicon, New Haven ۱۹۵۳.
(۴۰) Friedrich Wilhelm Konig, Die elamischen Konigsinschriften Graz ۱۹۶۵.
(۴۱) Gilbert Lazard, La formation de la langue persane, Paris ۱۹۹۵.
(۴۲) D Maue and N Sims-Williams, "Eine sanskrit-sogdische Bilingue in Brahmi",Bulletin of the School of Oriental and African Studies, LIV, pt۳ (۱۹۹۱).
(۴۳) The Pahlavi texts contained in the codex MK, ed JM Jamasp-Asana, Bombay ۱۸۹۷-۱۹۱۳.
(۴۴) The Royal city of Susa: ancient Near Eastern treasures in the Louvre, ed Prudence O Harper, Joan Aruz, and Francoise Tallon, New York ۱۹۹۲.
(۴۵) Rudiger Schmitt, "Altpersisch", in Compendium linguarum , ibid, ۱۹۸۹.
(۴۶) idem, Iranicarum, "Old Persian", in the Combridge encyclopedia of the world's ancient languages , ed Roger DWoodard, Cambridge ۲۰۰۴.
(۴۷) idem, The old Persian inscriptions of Naqsh-i Rustam and Persepolis London ۲۰۰۰.
(۴۸) Shikand -Gumanik vijar: the Pazand-Sanskrit text together with a fragment of the Pahlavi, ed H J Jamasp-Àsana and E WWest، Bombay۱۸۸۷.
(۴۹) Nicholas Sims-Williams,"Bactrian", in Compendium linguarum Iranicarum, ibid, ۱۹۸۹a.
(۵۰) idem, "Sogdian", in ibid, ۱۹۸۹b.
(۵۱) Mattew W Stolper, "Elamite" in The Cambridge encyclopedia of the world's ancient languages، ibid.
(۵۲) Mattew WStolper and Jan Tavernier, "An old Persian administrative tablet from the Persepolis fortification", Arta، ۱ (۲۰۰۷.
(۵۳) Werner Sundermann, "Einige Bemerkungen zum syrisch-neupersischen Psalmenbru- chstuck aus Chinesisch-Turkistan", in Memorial Jean de Menasce, ed Ph Gignoux and A Tafazzoli, Louvain ۱۹۷۴.
(۵۴) C B F Walker, Cuneiform, Berkeley ۲۰۰۴.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خط (۳)»، شماره۷۱۰۲.