خداش بن بشر بعیث مجاشعی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بَعیثِ مُجاشِعی، خِداش بن بشر بن خالد ابی خالد تمیمی بصری، خطیب و
شاعر عصر اموی بوده است. برخی نیای او را
عبدالحارث بن ابی خالد دانستهاند.
بعیث در میان رقبایش به «ابن حَمراء العِجان» شهرت یافت. این لقب که پیوسته شاعر از آن ناخشنود بود، به گمنامی تبار مادرش اشاره دارد؛ چه، بعیث از کنیزی ایرانی به نام ورده یا برده یا فَرتَنا از اهالی سجستان یا
اصفهان زاده شده بود. این کنیز از آنِ
قعقاع بن معبد بود که به پدر بعیث بخشیده شد.
نام بعیث از مطلع یکی از قصاید او گرفته شده است.
تاریخ ولادت بعیث به درستی معلوم نیست. گویا در
بصره زاده شد و در همان شهر رشد یافت و نسبت بصری وی از همینجاست.
بعیث دوران جوانی را در بصره و در میان طایفه
بنی مجاشع از قبیله
تمیم گذراند و در همانجا همسری برگزید که از او پسرانی چون مالک، یزید و بکر زاده شدند. از اینرو، کنیه شاعر را ابویزید و ابومالک دانستهاند. مالک در جوانی جان سپرد و پدر در سوگ او مرثیهای سرود.
در منابع ادبی کهن از شرح حال و وقایع زندگی بعیث مطلبی به چشم نمیخورد.
ابوالفرج اصفهانی هم تنها در لابهلای شرح حال جریر
به ذکر مختصری از اشعار او بسنده کرده است. گویا بعیث در روزگار خود خطیب توانمند قبیله تمیم بود و خطبههای وی سخت شهرت داشت.
یک بار در مجلس شعرخوانی که
ولید بن عبدالملک حک ۸۸- ۹۶ق/۷۰۷- ۷۱۵م ترتیب داده بود، حضور یافت و ضمن قرائت اشعار خود با استادی و مهارت تمام مثالب رقبایش را برشمرد. از اینرو، توجه خلیفه را به خود معطوف ساخت و صله ارزشمندی دریافت کرد.
با آنکه
ابن سلام جمحی توانمندی، شیوایی کلام و بیپروایی شعر بعیث را ستوده، اما وی را در زمره شاعران طبقه دوم دوران اسلامی نهاده است.
شاید علت آن باشد که بعیث در عصر شاعران نامآوری چون
جریر و
فرزدق ه م م میزیست و شهرت آنان سبب گمنامی نسبی شاعر شده بود. از سوی دیگر با اندکی ژرفنگری در حوادث تاریخی آن زمان میتوان دریافت که گمنامی بعیث بیش از آنکه مربوط به ضعف استعداد شعری او باشد، تا حدودی از کشمکشهای سیاسی حاکم بر جامعه نشأت گرفته بود.
در این ایام
اختلافات قومی میان دو طایفه
بنی هذیل و بنی مجاشع شدت یافت؛ در نتیجه شاعران این قبایل با هم به نزاع برخاستند و اشعار هجو آمیز بسیاری درباره هم سرودند.
بعیث نیز به ناچار پای در این وادی نهاد و در نتیجه انبوهی اشعار هجوآمیز میان وی و جریر و فرزدق رد و بدل شد.
درباره آغاز این خصومتها که حدود ۴۰ سال دوام داشت و پیش از آن نه در
عصر جاهلی و نه در عصر اسلامی سابقه نداشت.
روایت خاصی در دست نیست. تنها میدانیم که سرقت شتر بعیث توسط
بنی یربوع آغازگر این مهاجات طولانی بود که به مرور زمان شدت یافت. بعیث نخست با سرودن اشعاری گزنده در هجو جریر به حمایت از غسان بن ذهیل سلیطی برخاست. این اشعار خشم جریر را برانگیخت و او را به پرده دری واداشت. آنگاه که بعیث در برابر رقیب قدرتمندش فروماند، از فرزدق یاری خواست که پیشتر حرمت وی را نگه نداشته، و اشعار هجوآمیزی درباره او سروده بود. فرزدق نیز فرصت را مغتنم شمرد و در این جدال از هر دو رقیب دیرین خود انتقام گرفت.
ناکامی بعیث در مهاجات با جریر، سبب شد تا بنی مجاشع از او روی برتابند و بدینسان موجبات آوارگی شاعر فراهم گشت.
زبان تند و گزنده نیز مایه گرفتاری شاعر بود. او در اشعاری بنو صَحب را هجو گفت. ایشان شکایت به والی یمامه، ابراهیم بن عدی عربی بردند (در خلافت ولید بن عبدالملک)؛ او نیز فرمان داد وی را تازیانه زدند و در بازارها گرداندند.
اما شاعر در قصیدهای ابراهیم را نیز هجو گفت و او را به کلاغ بر بالای منبر تشبیه کرد
پس از این ماجرا بعیث به
شام رفت و در بادیه، در جوار بنی قعقاع زیست و آنان را در اشعاری ستود.
گویا بعیث بعدها به بصره بازگشت؛ چه، او سرانجام پس از عمری دراز در همین شهر وفات یافت.
از میان منابع کهن تنها یاقوت
صریحاً مرگ وی را در ۱۳۴ق و در زمان خلافت ولید بن عبدالملک دانسته است؛ اما از آنجا که خلافت وی در ۹۶ق پایان میگیرد، این تاریخ فاقد اعتبار میگردد.
بعیث شاعری است بدوی که اشعارش سراسر آکنده از موضوعات، مفاهیم و واژگان جاهلی است. با این همه، عیوب شعری او از چشم ناقدان مخفی نمانده است
موضوع بیشتر اشعار بعیث را هجو تشکیل میدهد. او در هجویات خود رعایت
عفاف را نمیکرد و از پرده دری فروگذار نبود. از اینرو، اشعار وی، به ویژه هجو جریر و
بنی کلیب سخت گزنده بود.
بعیث در وصف نیز توانا بود و برخی وصفهای او، حال و هوای زندهای دارند همچون وصف مرغ سنگخوار،
وصف شب: (مجموعه...، ص۴۶۶؛ وصف خاکستر اجاق:
از بعیث دیوانی بر جای نمانده است و تنها حدود ۱۰۰ بیت از اشعار او را در منابع ادبی میتوان یافت
در این منابع قطعاتی کوتاه به چشم میخورد که احتمالاً مطلع قصایدی بوده است که از دست رفتهاند.
(۱) حسین آمدی، المؤتلف و المختلف، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۳۸۱ق/۹۶۱م.
(۲) محمد ابن حبیب، «اسماء المغتالین»، نوادر المخطوطات، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۹۵۴م، مجموعه ششم.
(۳) حسن ابن رشیق، العمده، به کوشش محمد قرقزان، بیروت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۴) محمد ابن سلام جمحی، طبقات فحول الشعراء، قاهره، ۳۹۴ق/۹۷۴م.
(۵) احمد ابن عبدربه، العقد الفرید، به کوشش احمدامین و دیگران، بیروت، ۴۰۲ق/۹۸۳م.
(۶) عمر ابن عدیم، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۴۰۹ق/۹۸۸م.
(۷) علی ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، به کوشش علی شیری، بیروت، ۴۱۵ق/۹۹۵م.
(۸) احمد ابن فضلالله عمری، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، ۴۰۸ق/۹۸۸م.
(۹) عبدالله ابن قتیبه، الشعر و الشعراء، لیدن، به کوشش دخویه، ۹۰۲م.
(۱۰) علی ابن ماکولا، الاکمال، به کوشش عبدالرحمان معلمی، حیدرآباد دکن، ۳۸۴ق/۹۶۵م.
(۱۱) ابوعبید بکری، سمط اللا¸لی، به کوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، ۳۵۴ق/۹۳۶م.
(۱۲) معمر ابوعبیده، النقائض نقائض جریر و فرزدق، به کوشش محمدابراهیم حور و ولید محمود خالص، ۹۹۴م.
(۱۳) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، ۴۰۷ق/۹۸۶م.
(۱۴) یاسین ایوبی، معجم الشعراء فی لسان العرب، بیروت، ۹۸۷م.
(۱۵) عبدالله بطلیوسی، الاقتضاب، قاهره، ۹۸۲م.
(۱۶) عمرو جاحظ، البیان و التبیین، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، قاهره، ۳۶۸ق/۹۴۸م.
(۱۷) عمرو جاحظ، الحیوان، به کوشش عبدالسلام محمدهارون، بیروت، ۳۸۸ق/۹۶۹م.
(۱۸) خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش محمد حجیری، بیروت، ۴۰۴ق/۹۸۴م.
(۱۹) اسماعیل قالی، الامالی، بیروت، دارالکتب العلمیه.
(۲۰) مجموعة المعانی، به کوشش عبدالمعین ملوحی، دمشق، ۹۸۸م.
(۲۱) محمد مرزبانی، الموشح، به کوشش محبالدین خطیب، قاهره، ۳۸۵ق.
(۲۲) یاقوت حموی، ادبا.
(۲۳) Blach I re, R, Histoire de la litt E rature arabe, Paris, ۱۹۶۶.
(۲۴) EI ۲.
(۲۵) GAS.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خداش بن بشر بعیث مجاشعی»، شماره۴۹۴۰.