خاندان رشیدیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حبیبالله رشیدیان به همراه فرزندانش به نامهای اسدالله، سیف الله و قدرت الله رشیدیان از آغاز جوانی با انگلیسیها مرتبط بودند و برای حفظ منافع دولت بریتانیا و ایالات متحده در به قدرت رسیدن و برآورده کردن اهداف
پهلوی اول و
دوم از هیچ کوششی مضایقه نمیکردند.
نام خانواده رشیدیان در سه مقطع
تاریخ معاصر ایران برجسته است:
آخرین سالهای پر آشوب سلطنت
احمدشاه قاجار که با کودتای ۱۲۹۹ش. به صعود
رضاخان به قدرت و سرانجام تاسیس سلطنت پهلوی انجامید؛
سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ه. ق. که اینتلیجنس سرویس به تجدید سازمان شبکه جاسوسی و تبلیغی و توطئهگر خود در
ایران دست زد؛
و بالاخره در دوران ۲۵ ساله پس از کودتا نقش این خاندان را پی میگیریم.
نخستین چهره سرشناس این خانواده حبیبالله رشیدیان است که در سالهای پیش از کودتا در سفارت انگلیس شغل کوچکی داشت و غالبا واسطه و معرف اشخاص به اعضای سفارتخانه بود،
البته رشیدیان یک مستخدم ساده تلقی نمیشد، در کشوری که رجال سیاسی آن نوکری سفارت انگلیس را تنها راه ترقی مطمئن خود میدانستند، درشکهچی سفارت انگلیس از موقعیتی شامخ برخوردار بود
و طبعا مقامات سیاسی و اطلاعاتی نیز به این مستخدم ایرانی اعتماد داشته و برای عملیات
جاسوسی و ارتباط با عوامل بومی خود از او بهره میجستند.
وقتی
سیدضیاء طباطبایی با سفارت انگلیس ارتباط برقرار کرد، پیغامهای بین سید و سفارت به وسیله حبیبالله رشیدیان رد و بدل میشد و در جریان کودتای ۱۲۹۹ه. ق. و حکومت سه ماهه سیدضیاالدین، رضاخان هم به نقش رابط او بین سفارت و سرسپردگان انگلیس پیبرد. ارتباط نورمن وزیر مختار جدید انگلیس پس از سرپرستی کاکس با
سیدضیاء از طریق رشیدیان تامین میشده است.
وقتی رضاخان نخستوزیر شد، دستور داد تا حبیبالله را زیر نظر بگیرند و این کنترل ادامه داشت، تا آنکه رضاخان به
سلطنت رسید و دستور داد، حبیبالله را زندانی کنند.
سفارت انگلیس رسما برای
آزادی حبیبالله رشیدیان اقدام کرد، اما فایدهای در برنداشت و زندانی شدن حبیبالله تا پایان سلطنت رضاخان طول کشید.
حبیبالله رشیدیان بعد از شهریور ۱۳۲۰ش. با احترام از
زندان آزاد شد و هنگامی که
سیدضیاء با برنامههای خاصی به ایران بازگشت و حزب اراده ملی را تشکیل داد، حبیبالله رشیدیان مشاور مخصوص او گردید و پسرانش قبل از
سیدضیاء ثروتهای کلان، اندوختند و به مهرههای مهم اقتصادی و سیاسی
کشور مبدل گردیدند.
تکیهگاه اصلی عملیات خرابکارانه انگلیس را برادران رشیدیان تشکیل میدادند. وودهاوس (دیپلمات انگلیسی) قبل از ترک
تهران به تحکیم «شبکه ام آی ۶» پرداخت و ترتیبی داد که تعدادی از اتباع بریتانیایی مقیم تهران به عملیات پنهانی به اتفاق برادران رشیدیان ادامه دهند و یک فرستنده رادیویی مجهز نیز به رشیدیانها داد، تا ارتباط خویش را با «ام آی ۶» از طریق
قبرس حفظ کنند. انگلیسیها با شدت به تهدیدات خود علیه
مصدق افزودند و اپوزیسیون ضد مصدق، به تحریک زاهدی و رشیدیان در مجلس شکل گرفت.
با سقوط
دیکتاتوری رضا شاه، مرحله بعدی در زندگی حبیبالله رشیدیان و پسران او (سیفالله، اسدالله و قدرتالله) آغاز شد و آنان فعالانه در شبکه توطئهگر امپریالیسم انگلیس در
ایران به کار گرفته شدند. ترکیب اصلی این شبکه برداران رشیدیان بودند که از اوائل سال ۱۹۴۰ (اوائل
جنگ جهانی دوم) عوامل عمده بریتانیا در ایران محسوب میشدند.
جیمز بیل محقق آمریکایی که ظاهرا با اسدالله رشیدیان دوستی شخصی داشته چنین میگوید: آنان نیز مانند پدرشان قبل از خودشان ارتباط محکمی با انگلیسیها داشتند و در سالهای ۱۹۴۰م. با انگلیسیها در ایران کار کرده بودند.
معماران کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ معتقد بودند که به دست آوردن حمایت شاه از کودتا، بسیار مهم است. به این دلیل که هم میتوانست به این عملیات
مشروعیت سلطنتی ببخشد و هم تاییدی برای برکناری قانونی مصدق و جانشین ساختن زاهدی باشد، لذا برای این کار نقشههایی کشیدند.
روزولت و اسدالله رشیدیان بارها با شاه ملاقات کردند و کوشیدند وی را به امضای فرمان و حمایت از کودتا متقاعد کنند. شاه که در تردید بود، گاه حمایت از آن را میپذیرفت و گاه نظر خود را تغییر میداد. روزولت تهدید کرد که کشور را ترک خواهد کرد و هشدار داد که ایالت متحده در صورت عدم همکاری وی ممکن است بدون او دست به اقدام بزند. بلاخره رشیدیان با شاه ملاقات کرد
و گفت که در صورت عدم همکاری وی روزولت کشور را ترک خواهدکرد. سرانجام شاه پذیرفت که فرمان را امضاء کند. روزولت و رشیدیان تصمیم گرفتند، از شاه بخواهند دو فرمان را امضاء و در یکی مصدق را
عزل و در دیگری زاهدی را منصوب کند. رشیدیان و یکی دیگر از عاملان انگلیس این فرمان را تهیه کردند و توسط سرهنگ نصیری فرمانها را نزد شاه بردند و او امضاء کرد.
یکی از شکایتهایی که طرفداران مصدق در مورد وی عنوان کردند، این بود که با علم به وابستگی آشکار رشیدیان و امثال آن به آمریکا و انگلیس از هر نوع اقدام موثری بر ضد آنها کوتاهی ورزید. مصدق به جای برخورد قاطع در مهر ۱۳۳۱ش. دستور بازداشت حبیبالله رشیدیان و پسرانش را به اداره آگاهی داد
و وزیر دادگستری وی در گزارشی آنان را به داشتن روابط با سفارت انگلیس و دادن اطلاعات به مامورین انگلیس متهم کرد. پرونده آنها مانند یک دعوی ساده به دادسرای استان تهران ارجاع شد، معهذا در اسفند ۱۳۳۱ دستور
آزادی رشیدیانها صادر شد.
بدین ترتیب برادران رشیدیان با آزادی به توطئههای خود ادامه دادند و علاوه بر آن خانه اسدالله رشیدیان چنان
امن تشخیص داده شد که فضلالله زاهدی مدتی در آن پنهان بود. به هر روی پس از پیروزی
کودتای ۲۸ مرداد، سیفالله و قدرتالله رشیدیان به پاس فعالیتها و خدمات مهمی که در جریان کودتا انجام داده بودند، از سوی کمیسیون اعطای امتیازات به ریاست سرلشکر حسن اخوی، شایسته دریافت نشان درجه یک رستاخیز تشخیص داده شدند و بدینسان فعالیت آنان وارد مرحله دیگری شد.
برادران رشیدیان بعد از کودتای ۲۸ مرداد، روابط نزدیکی با روزولت و سازمان سیا برقرار کردند و با استفاده از نفوذ روزولت، در معاملات کلان بین المللی و فروش سلاحهای آمریکایی به ایران سهیم شدند. دو برادر (سیفالله و قدرتالله) به دنبال
تجارت و پیدا کردن
پول رفتند، چند
سینما در تهران دائر کردند و در آمدی سرشار برای فعالیتهای سیاسی اندوختند
و اسدالله که استعداد و ابتکار او بر دو برادر رجحان داشت، امورسیاسی را اداره میکرد.
اسدالله رشیدیان نه تنها دارای روابط ویژه با محافل سیاسی و اطلاعاتی بریتانیا بود، بلکه در سالهای فوق از طریق احمد علیآبادی با سفارت آمریکا در ارتباط بود و خانه مجلل او در شمال تهران و بانک اختصاصی (بانک تعاونی و توزیع وابسته به اصناف) آنان نزدیک میدان فردوسی، مراکز همکاری مداوم روزولت و رشیدیان بود و این تنها یکی از مهمترین ارتباطات شخصی - سیاسی بود که تا زمان
انقلاب، آمریکا را با انگلیس و شاه مربوط میساخت.
بعد از ۱۳۳۲ رشیدیان و برادرانش در صحنه سیاسی ایران خوش درخشیدند و همه کار از آنها ساخته بود و در دربار رفت و آمد داشتند و هرکس هرجا مشکلی داشت، به آنها متوسل میشد. در ۱۳۳۹ اسدالله رشیدیان تصمیم گرفت، پایگاه سیاسی برای خود درست کند و کاندیدای
وکالت مجلس شد و در دوره بیستم از تهران انتخاب شد و با
انحلال مجلس بیستم فعالیت برادران رشیدیان علیه دولت امینی شروع شد. اسدالله در آبان ۱۳۴۰ به تاسیس «جمعیت مدافعین قانون اساسی» دست زد، تا به این وسیله در مقابل هرگونه تمایل احتمالی دموکراتهای امریکا به استقرار یک رژیم
جمهوری در ایران از طریق هیاهو، پادزهری ایجاد شود.
اسدالله رشیدیان در جمع خبرنگاران در مورد دکتر امینی اینگونه میگویید:
دکتر امینی تصور کرده است به کمک بیگانگان، میتواند این قدرت ملت را از بین ببرد، خدا نکند که ما مجبور شویم برای
قانون اساسی دست به اقدامات تندی بزنیم، ولی صریحا میگوییم که ملت ایران هر وقت لازم باشد، قدرت خود را در برابر نیروی استبدادی (دولت امینی) نشان خواهد داد.
رشیدیان که هم از حمایت محافل خاصی در آمریکا و انگلیس و هم از حمایت پنهان
محمدرضا پهلوی و عناصری چون
سیدضیاء طباطبایی برخوردار بود، مدت کوتاهی بعد پا را فراتر گذارد و طرح تشکیل «کمیته مبارزه با دیکتاتوری» یعنی دیکتاتوری دموکراتهای امریکا و امینی را تدارک دید. ظاهرا رشیدیان موفق شده بود، همراهی نیروهایی از جبهه ملی را که علیه دکتر امینی تحریک میکردند، را به دست آورد.
در تاریخ ۲۸/۱۰/۱۳۴۰ مامور ویژه ساواک چنین گزارش میدهد:
اسدالله رشیدیان اظهار داشته، اکثریت افراد عضو جبهه ملی حاضرند در مبارزه با دولت با ما همکاری کنند و اختلافی که فعلا وجود دارد، این است که بین دستهجات مخالف دولت جنبه رهبری آن با کدام دسته میباشد و اکنون مذاکراتی بین دار و دسته فرود و رشیدیان و جبهه ملی و جعفر بهبهانی انجام و در جریان است که فرمولی برای وحدت نظر در مبارزه علیه دولت پیدا و طبق آن عمل نمایند.
همچنین فعالیتهای تحریکآمیز «جمعیت مدافعین قانون اساسی» واکنش امینی را برانگیخت و او در آبان ۱۳۴۰ برای مدت کوتاهی به بازداشت فتحالله فرود (شهردار سابق تهران) و در بهمن۱۳۴۰ به بازداشت اسدالله رشیدیان و تعدادی دیگر از فعالین جمعیت به همراه جعفر بهبهانی (پسر
آیت الله بهبهانی) و سران
جبهه ملی، دکتر مهدی آذر، شمسالدین امیرعلایی، کریم سنجابی، مسعود حجازی، مهندس حسیبی، زیرکزاده و شاپور بختیار مبادرات ورزید.
اسدلله رشیدیان پس از آزادی از زندان به تشکیل «حزب خلق» دست زد و کسانی که در راس این جریان قرار داشتند، عبارت از سیفالله رشیدیان، صادق بهزاد بودند.
به هر روی دولت مستعجل امینی دیری نپایید و در تیرماه ۱۳۴۱ سقوط کرد و این بار مزد مبارزه خود را از شاه به صورت امتیاز بانک گرفتند، به دستور شاه به آنها اجازه داده شد بانکی به نام «تعاونی و توزیع وابسته به اصناف تهران» تشکیل دهند
و اسدالله علم به نخست وزیری رسید.
صعود علم به قدرت و فروکش کردن فضای باز، کندی اقدامات تحریکآمیز رشیدیان را متوقف ساخت و به قول خود او، وی را در بلاتکلیفی قرار داد. در دوران علم شاهد تماسهای گسترده اسدالله رشیدیان با عناصر تودهای هستم که به منظور جلب این جریان به سیاست روز و بازیهای پس پرده آن بود.
اسدالله رشیدیان ظاهرا با دولت «حسنعلی منصور» موافقتی نداشت، ولی فعالیتی نیز از سوی وی علیه این دولت در اسناد ساواک مندرج نیست و در دولت «عباس هویدا» رشیدیان را در زمره موافقین این دولت مییابیم.
در فاصله سالهای ۵۰ و ۵۲ دو تن از برادران فوت کردند، اسدالله از فقدان برادران خود سخت دلسرد و آزرده شده بود.
او تمام ثروت خانواده را تصاحب کرد و در آستانه
انقلاب اسلامی ایران به بانکهای خارجی منتقل کرد. اسدالله رشیدیان تا چند سال قبل از انقلاب زنده بود و در لندن زندگی میکرد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خاندان رشیدیان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۴/۹.