• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خاندان خجندیان

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



آل خُجَند،(خجندیان)، خاندانی از علمای شافعی و مشهور در سیاست، از نیمه دوم سده پنجم تا سده هفتم که اغلب در اصفهان بودند.



این خاندان از شهر خجند ماوراءالنهر برخاسته بودند و نسبشان به مُهَلَّب بن ابی‌صُفره، سردار مشهور اموی، میرسید.
[۱] فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۱۳۴.
[۲] نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۴۹.
رجال مهم این خاندان علاوه بر ریاست مذهبی شافعیان و تولیت و تدریس در نظامیه اصفهان، بیشتر اوقات ریاست شهر و منصب خطابت و قضا را نیز برعهده داشتند. آنان با آل صاعد، رقیبان حنفی مذهب خود، و اسماعیلیان در کشمکش بودند. در سال ۵۶۰، درگیری شدید ناشی از تعصب مذهبی بین خاندان خجندیان و آل صاعد به کشته و زخمی شدن جمع کثیری از مردم و خرابی قسمت‌هایی از شهر اصفهان منجر شد
[۳] ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۷، ص۶۳ـ۶۴.
[۴] محمد بن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، ج۱، ص۴۲۱.
[۶] مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۲ـ۱۳.
. علمایی از این خاندان که به ریاست میرسیدند، لقب صدرالدین می یافتند
[۷] محمد بن محمد حسينى يزدى، العراضة فى الحكاية السلجوقية، ص ۵۸
[۸] مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۵.
خجندیان حامی دانشمندان، ادیبان و شاعران بودند و در محله دردشت اصفهان که خاص شافعیان بود، زندگی می‌کردند
[۹] عوفی، ج۱، ص۲۶۶ـ۲۶۷.
[۱۰] مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۲ـ۱۳.
آنان برای حفظ اقتدار و ریاست خود، در سده ششم گاهی از سلجوقیان و گاهی از خلفای عباسی جانبداری می‌کردند. در مقابل، سلجوقیان نیز برای استفاده از نفوذ دینی و اجتماعی این خاندان، از آنان حمایت میکردند.
[۱۱] فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
با وجود عظمت این خاندان، اطلاعات تاریخی درباره آنان بسیار کم و پراکنده است.


شخصیت‌های بنام این خاندان بدین قرارند :

۲.۱ - محمد بن ثابت

ابوبکر صدرالدین محمد بن ثابت بن حسن، او نخستین فرد مشهور این خاندان بود که در مرو به وعظ اشتغال داشت. خواجه نظام الملک، وزیر معروف سلجوقیان (متوفی ۴۸۵)، شیفته کلام او شده و وی را از مرو به پایگاه فقهی و علمی اش، اصفهان، آورد و محمدبن ثابت منصب تدریس در نظامیه آن شهر را، که به نام وی صدریه خوانده شد، عهده دار گردید. او در اصفهان اعتبار بسیار کسب کرد و امامت شافعیان شهر به وی رسید. محمدبن ثابت فقه و حدیث را علاوه بر پدرش، از علمایی چون ابوالحسن علی بن احمد استرآبادی، عبدالصمد بن نصر عاصمی و ابوسهل احمد بن علی ابیوردی آموخته بود. محمد بن ثابت فقیهی مبرِّز بود و در علم مناظره، اصول، حدیث و وعظ تبحر داشت. نظام الملک همواره به زیارت او میرفت و جمع کثیری از طالبان علم برای کسب علم از محضر او، از اقصا نقاط عالم اسلام به اصفهان می‌رفتند. کتاب‌های روضةالمناظر و زواهرالدُرَر فی نقض جواهرالنظر از تألیفات اوست. وی در ذیقعده ۴۸۳ درگذشت.

۲.۲ - ابوالمظفر بن محمد

ابوالمظفر همانند پدرش خطیب ماهر و مشهوری بود. در ۴۹۶ در شهر ری، در پایان مجلس وعظ، فردی علوی وی را به هنگام پایین آمدن از منبر کشت. ابوالقاسم کاشانی
[۲۶] عبداللّه بن علی کاشانی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۷۰.
او را مفتی اصفهان و قتل وی را در ۴۹۱ نوشته است.

۲.۳ - عبداللطیف بن محمد

عبداللطیف بن محمد رئیس شافعیان اصفهان بود و موقعیت اجتماعی و قدرت مهمی داشت. در ۵۲۳ اسماعیلیان وی را به قتل رساندند.
[۲۸] عبداللّه بن علی کاشانی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۷۲.


۲.۴ - احمد بن محمد

ابوسعید احمد بن محمد بن ثابت فقه را نزد پدرش آموخت و از ابوالقاسم بن عَلِیَّک حدیث شنید. او نیز رئیس شافعیان اصفهان بود و در نظامیه آن شهر تدریس می‌کرد. سمعانی از وی روایت کرده است. ابوسعید نزدیک هشتاد سال زیست و در ۵۳۱ در اصفهان درگذشت.

۲.۵ - مسعود بن محمد

ابوالقاسم چهارمین فرزند محمدبن ثابت بود. از تاریخ تولد و وفات و زندگی او اطلاع چندانی در دست نیست، جز آن‌که گفته‌اند وی در عهد سلطان برکیارق سلجوقی، فقیه و رئیس شافعیان اصفهان و دشمن سرسخت باطنیانی بود که در ۴۹۴ در این شهر کشتار کرده بودند. همچنین به دستور او کسانی را که متهم به باطنیگری بودند، در گودالهایی از آتش سوزاندند.

۲.۶ - محمد بن عبداللطیف

صدرالدین ابوبکر محمد بن عبداللطیف بن محمد نیز رئیس شافعیان اصفهان و مقرب دربار سلاطین سلجوقی بود و به هنگام حرکت، نگهبانانِ شمشیر به دست او را در میان میگرفتند. از این رو گفته‌اند به وزرا بیش‌تر از علما شباهت داشت. وی نزد محدّثان اصفهان حدیث آموخت، مدتی نیز در بغداد اقامت گزید و در نظامیه آن‌جا تدریس کرد. وی در آن‌جا و در جامع القصر بغداد مجلس وعظ داشت. او را مردی بزرگ و فاضل و مناظره‌گر و خوشبیان ذکر کرده‌اند که شعر هم می‌سرود. در ۵۴۲ که بوزابَه، والی فارس، به هواخواهی محمد و ملکشاه (پسران محمود سلجوقى)بر سلطان مسعود سلجوقی طغیان کرد و اصفهان را به محاصره درآورد، صدرالدین محمد دروازه‌های اصفهان را به روی او گشود و با این کار خشم مسعود را بر خود برانگیخت. این فتح چندان طول نکشید و بوزابه در مصاف با لشکر سلطان مسعود دستگیر و کشته شد. به هنگام حمله سپاه سلجوقی به اصفهان، مردم به مدرسه نظامیه حمله و آن‌جا را غارت کردند، چنانکه کتابخانه مدرسه در آتش سوخت و خاندان خجندی پراکنده شدند. صدرالدین محمد به همراه برادرش، جمال الدین محمود، به موصل گریخت و مدتی در آن‌جا با احترام زیست. وی پس از چندی، در ۵۴۳ به اصفهان بازگشت و جایگاه خود را بازیافت و سلطان مسعود نیز ریاست شهر را به وی و برادرش بازگرداند.
[۳۴] فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
صدرالدین محمد در ۵۵۲ به هنگام بازگشت از سفر بغداد، در روستایی میان همدان و کرج (نزدیک اراک کنونی) به طرز مشکوکی جان سپرد. به دنبال مرگ او، در اصفهان فتنه بزرگی به پا شد و مردم بسیاری کشته شدند.
[۳۸] جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۵.


۲.۷ - محمود بن عبداللطیف

جمال‌الدین که در هنگام حمله لشکر سلجوقی به اصفهان همراه برادرش، صدرالدین محمد، به موصل گریخته بود در ۵۴۳ به اصفهان بازگشت.
[۳۹] فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳.
جمال‌الدین اصفهانی قصیدهای در مدح جمال‌الدین محمود دارد.
[۴۰] محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۱۸۶.
همچنین کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی در رثای او شعری سروده است.
[۴۱] اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۱۵ـ۴۱۷.
برخی چنین برداشت کرده‌اند که وی در سنین جوانی درگذشته است، اما اگر چنین بود کمال‌الدین اسماعیل که در ۶۳۵ از دنیا رفت، نمی توانست جمال الدین را درک کرده باشد. به نظر میرسد که جمال الدین محمود تا زمان شهید شدن کمال الدین اسماعیل در قید حیات بوده است. آنچه مسلّم است ریاست او قبل از ۵۶۰ پایان یافته بود
[۴۲] ابن اثیر،الكامل في التاريخ، ج۱۱، ص۳۱۹.
[۴۳] مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۹.
در متون بازمانده از سده ششم اشعاری نیز به او منسوب است.
[۴۴] محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۴۰.
[۴۵] عوفی،تطور كتابه المصحف الشريف وطباعته، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸.


۲.۸ - ابوالقاسم عبداللطیف

صدرالدین ابوالقاسم عبداللطیف بن محمد بن عبداللطیف، او در رجب ۵۳۵ در اصفهان به دنیا آمد و در همان شهر از کسانی مانند ابوالوقت سجزی حدیث آموخت. وی نیز همچون پدرانش ریاست شافعیان اصفهان را عهده‌دار شد و نزد سلاطین سلجوقی جایگاهی ارجمند یافت. در ۵۶۰، میان صدرالدین و قاضی اصفهان و پیروان دیگر مذاهب، فتنه بزرگی روی داد و افراد بسیاری کشته شدند. صدرالدین عبداللطیف به فارسی و عربی شعر می‌سرود.
[۴۹] عوفی، ج۱، ص۲۶۵ـ۲۶۶.
به گفته دولتشاه سمرقندی،
[۵۰] دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
در زمان صدرالدین عبداللطیف، ظهیرالدین فاریابی به اصفهان رفت و چون التفاتی شایسته از وی ندید قطعه‌ای بدیهه گفت و او را هجو کرد، اما به درستی معلوم نیست که صدرالدین خجندیِ ممدوح جمال‌الدین اصفهانی،
[۵۱] محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۶۰ـ۶۳.
[۵۲] محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۱۱۸ـ ۱۲۱.
[۵۳] محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۲۴۰ـ ۲۴۳.
ابوالقاسم عبداللطیف بوده یا صدرالدین محمود بن عبداللطیف. ابوالقاسم واعظی چیره دست و سخنور نیز بود. ابن جبیر
[۵۴] ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۱۵۷.
از مجلس وعظ وی که در محرّم ۵۸۰ در حرم نبوی برپا شد، یاد کرده است. وی در جمادی الاولی ۵۸۰ درگذشت.

۲.۹ - ابوابراهیم عبیداللّه

ابوابراهیم عبیداللّه بن محمد بن عبداللطیف بن محمد، فقیهی فاضل و ادیب بود. ویدر تحصیل دانش کوشید و احادیث بسیار آموخت. در سال‌های ۵۶۲، ۵۶۶ و ۵۸۳ به بغداد سفر کرد و سرانجام در ۵۸۴ درگذشت.
[۵۵] ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۱۷، ص۹۲ـ۹۳.


۲.۱۰ - صدرالدین محمد بن عبداللطیف

صدرالدین محمد بن عبداللطیف بن محمد بن عبداللطیف، وی پس از پدرش به ریاست شافعیان اصفهان رسید. صدرالدین محمد در ۵۸۸ به بغداد سفر کرد. خلیفه الناصر او را احترام کرد و اموال فراوانی به وی بخشید. او در مدت اقامت در بغداد، نظارت بر اوقاف مدرسه نظامیه را برعهده داشت. همچنین همراه سپاه خلیفه، به فرماندهی مؤیدالدین بن قصاب وزیر، به خوزستان و سپس به اصفهان رفت و در آن‌جا بار دیگر به ریاست رسید. صدرالدین در ۵۹۱ اصفهان را که در تصرف سپاه خوارزمشاه بود، به سپاه خلیفه الناصر تسلیم کرد و لشکر خوارزمشاه مجبور به ترک شهر و بازگشت به خراسان شد. در اواسط ۵۹۲، صدرالدین در پی اختلاف و برخورد با امیر سُنْقُر، فرمانده سپاه خلیفه، به دست وی به قتل رسید.
[۵۹] محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق، ج۱، ص۳۸۱.


۲.۱۱ - صدرالدین عمر خجندی

به نظر میرسد صدرالدین عمر خجندی در اوایل قرن هفتم بزرگ خاندان خجندیان و رئیس شافعیان اصفهان بوده است. او ممدوح کمال الدین اسماعیل اصفهانی
[۶۲] اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۳۰۱ـ ۳۰۹.
و رفیع لنبانی
[۶۳] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۸۲ـ۱۱۸.
بود. با توجه به مرثیه های که کمالالدین اسماعیل در سوک صدرالدین عمر سروده است،
[۶۴] اسماعیل بن محمد کمالالدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۲۲ـ۴۲۶.
و با توجه به وفات کمال الدین اسماعیل در سال ۶۳۵، صدرالدین عمر پیش از آن تاریخ درگذشته است.

۲.۱۲ - شهاب‌الدین بن صدرالدین عمر

شهاب‌الدین بن صدرالدین عمر نیز بزرگ خاندان و رئیس شافعیان اصفهان بود.
[۶۵] اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۲۵.
برخی احتمال داده‌اند که وی همان صدرالدین خجندی باشد که در ۶۱۹ رکن‌الدین غورسانچی، پسر سلطان محمد خوارزمشاه، را برای ضربه زدن به حنفیان یاری کرد و غورسانچی با همدستی او حاکم اصفهان شد.
[۶۶] محمدبن احمد نسوی، سیرت جلال الدین مینکبرنی، ج۱، ص۹۴ـ۹۵.
[۶۷] جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۹.
شهاب‌الدین همزمان با حمله مغولان به اصفهان، در حدود ۶۳۳ در آن‌جا زندگی می‌کرد. او با هدف ضربه زدن به حنفیان درهای اصفهان را به روی مغولان گشود و با آن‌ها همکاری کرد، اما مغولان بعد از فتح شهر، حنفیان و حتی شافعیان را قتل عام کردند.
[۶۹] جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹.


۲.۱۳ - عضدالدین حسن بن عبدالصمد

عضدالدین حسن بن عبدالصمد از اعیان و بزرگان اصفهان در قرن هفتم بود و کمال‌الدین اسماعیل اصفهانی چند قصیده در مدح او سروده که در یکی از آنها، از معاهده صلح عضدالدین با آل صاعد سخن رفته است.
[۷۰] اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۳۱۰ـ۳۱۶.
[۷۱] جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۹.


۲.۱۴ - علاءالدین ابوسعد

علاءالدین ابوسعد ثابت بن محمد بن احمد بن ابوبکر خجندی، او که از علما و فقهای بزرگ آل خجند بود، در ۵۴۸ در اصفهان به دنیا آمد. در چهارسالگی، صحیح بخاری را نزد ابوالوقت سجزی فرا گرفت. در حدود ۶۳۲، مقارن هجوم مغولان به اصفهان، به شیراز گریخت و در آن‌جا سکنا گزید و بزرگان شیراز صحیح بخاری را از وی استماع کردند. او در ۶۳۷ در شیراز درگذشت
[۷۲] محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۳۲۲.
[۷۳] صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۷۱.
[۷۵] جنید بن محمود جنید شیرازی، شدّالازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، ج۱، ص۴۱۹ـ۴۲۰.
(که از او با کنیه ابومحمد یاد کرده است).

۲.۱۵ - علاءالدین ابومحمد

علاءالدین ابومحمد ثابت بن محمدبن احمدبن ثابت خجندی، وی ظاهرآ غیر از فردپیشین و از شاخه های از خاندان خجندی است که در اصفهان نبودند. ابن فُوَطی
[۷۶] ابن فُوَطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج۴، قسم ۲، ص۱۰۱۱، ج ۴.
وی را خطیب بلخ خوانده و دو بیت به عربی از او نقل کرده است.

۲.۱۶ - عضدالدین ابومحمد

عضدالدین ابومحمد ثابت بن عبدالصمد خجندی، وی از معاصران ابن فوطی (متوفی ۷۲۳) بود. ابن فوطی
[۷۷] ابن فُوَطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج۴، قسم ۱، ص۴۳۹ـ۴۴۰، ج ۴.
از او با عناوین فقیه، حافظ، عالم و واعظ یاد کرده و اشعاری به عربی، در وصف زردآلوی اصفهان، از او نقل کرده است.
نجمالدین ابوالرجاء قمی، از نویسندگان قرن ششم، از دو تن از خجندیان اصفهان در زمان خود به نامهای جلال الدین و محیی الدین یاد کرده که شعر می سرودند.
[۷۸] نجم الدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۴۹.
در دیوان رفیع لنبانی، قصیده های متعددی در مدح چند تن دیگر از بزرگان خجندیان، که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم می زیستند، آمده است
[۷۹] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۶۲ـ۶۸.
[۸۰] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۷۹.
[۸۱] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۱۰.
[۸۲] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۲۶.
[۸۳] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۹۱.
[۸۴] عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۹۵.
که شناسایی آن افراد به دلیل اختلاف در نسخه ها و نیز مشهور نبودن آنان، ممکن نیست. جوینی
[۸۵] جوینی، ج۳، ص۷۹ـ۸۰.
نیز از قاضی القضات جمال‌الدین محمود خجندی که در ۶۵۰ در اردوی مغولان حضور داشته یاد کرده است که نفوذ و اقتدار خجندیان در سده هفتم را به وضوح نشان می‌دهد.
خجندیان کتابخانه مهمی در اصفهان داشتند که یک بار بعد از ۵۴۰، به دنبال حمله بوزابه به اصفهان، در آتش سوخت. به نظر میرسد این کتابخانه به زودی احیا شده باشد، به طوری که شماری از کتابهای مدرسه صابونی نیشابور، پس از فتنه غُزّان در ۵۴۵، بدانجا انتقال یافته بود.
[۸۶] محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۲۱۴.
[۸۷] مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۲۸.



(۱)ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بيروت [۳۵]    .
(۲) ابن اثير، الکامل فی التاریخ.
(۳) ابن جبير، رحلة ابن جبير، چاپ ابراهيم شمسالدين، بيروت ۱۴۲۴/ ۲۰۰۳.
(۴) ابن جوزى، المنتظم فى تاريخ الملوك و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۵) ابن عماد، شذرات الذهب.
(۶) ابن فُوَطى، تلخيص مجمعالآداب فى معجم الالقاب، ج ۴، چاپ مصطفى جواد، ] دمشق [، قسم ۱، [۳۶]    ، قسم ۲، ] ۱۹۶۳[.
(۷) ابن نجار، ذيل تاريخ بغداد، در احمدبن على خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، او، مدينةالسلام، چاپ مصطفى عبدالقادر عطا، ج ۱۶ـ۲۰، بيروت ۱۴۱۷/۱۹۹۷.
(۸) فتح بن على بندارى، تاريخ دولة آلسلجوق ] زبدةالنُصرة و نخبةالعُصرة [، بيروت ۱۹۷۸.
(۹) محمدبن عبدالرزاق جمال الدين اصفهانى، ديوان، چاپ حسن وحيد دستگردى، ] تهران [۱۳۲۰ش.
(۱۰) جنيدبن محمود جنيد شيرازى، شدّالازار فى حطّ الاوزار عن زوّار المزار، چاپ محمد قزوينى و عباس اقبال آشتيانى، تهران ۱۳۶۶ش.
(۱۱) جوينى.
(۱۲) حاجى خليفه، کشف الظنون.
(۱۳) محمدبن محمد حسينى يزدى، العراضة فى الحكاية السلجوقية، چاپ كارل زوسهايم، ليدن ۱۳۲۷/۱۹۰۹.
(۱۴) دولتشاه سمرقندى، كتاب تذكرة الشعراء، چاپ ادوارد براون، ليدن ۱۳۱۹/ ۱۹۰۱.
(۱۵) محمدبن احمد ذهبى، تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمرى، حوادث و وفيات ۶۳۱ـ۶۴۰ه .، بيروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
(۱۶) محمدبن على راوندى، راحةالصدور و آيةالسرور در تاريخ آلسلجوق، به سعى و تصحيح محمد اقبال، بانضمام حواشى و فهارس با تصحيحات لازم مجتبى مينوى، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۷) عبدالعزيزبن مسعود رفيع لنبانى، ديوان، چاپ تقى بينش، تهران ۱۳۶۹ش.
(۱۸) عبدالوهاب بن على سبكى، طبقات الشافعيةالكبرى، چاپ محمود محمد طناحى و عبدالفتاح محمد حلو، ] قاهره [۳۷]     ۱۹۷۶[.
(۱۹) م.صدرهاشمى، «خاندان خجندى در اصفهان»، يادگار، سال ۳، ش ۱ (شهريور ۱۳۲۵).
(۲۰) صفدى، الوافی بالوفیات.
(۲۱) محمدبن عبدالجبار عتبى، ترجمه تاريخ يمينى، از ناصحبن ظفر جرفادقانى، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۵ش.
(۲۲) عوفى.
(۲۳) نجم الدين ابوالرجاء قمى، تاريخ الوزراء، چاپ محمدتقى دانش پژوه، تهران ۱۳۶۳ش.
(۲۴) عبداللّهبن على كاشانى، زبدةالتواريخ: بخش فاطميان و نزاريان، چاپ محمدتقى دانش پژوه، تهران ۱۳۶۶ش.
(۲۵) اسماعيل بن محمد كمال الدين اسماعيل، ديوان، چاپ حسين بحرالعلومى، تهران ۱۳۴۸ش.
(۲۶) محمدبن احمد نسوى، سيرت جلالالدين مينكبرنى، چاپ مجتبى مينوى، تهران ۱۳۶۵ش.
(۲۷) جلال الدين همائى، غزالىنامه، تهران [۳۸]    .


۱. فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۱۳۴.
۲. نجمالدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۴۹.
۳. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۷، ص۶۳ـ۶۴.
۴. محمد بن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آلسلجوق، ج۱، ص۴۲۱.
۵. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۳۱۹.    
۶. مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۲ـ۱۳.
۷. محمد بن محمد حسينى يزدى، العراضة فى الحكاية السلجوقية، ص ۵۸
۸. مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۵.
۹. عوفی، ج۱، ص۲۶۶ـ۲۶۷.
۱۰. مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۲ـ۱۳.
۱۱. فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
۱۲. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۶۶۳۶۷.    
۱۳. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۴، ص۱۲۳۱۲۴.    
۱۴. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۴، ص۱۲۴.    
۱۵. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۶۲.    
۱۶. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۶۶.    
۱۷. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۹۵.    
۱۸. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۱۵۰.    
۱۹. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۱۷۸۱۷۹.    
۲۰. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۲۸۵.    
۲۱. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۴، ص۱۲۴ ۱۲۵.    
۲۲. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف‌الظنون، ج ۱، ستون ۹۳۲.    
۲۳. ابن عماد، عبدالحی بن احمد، شذرات الذهب، ج۵، ص۳۵۴.    
۲۴. صفدی، صلاح‌الدین، الوافی بالوفیات، ج۲، ص۲۸۱-۴۸۲.    
۲۵. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۶۶.    
۲۶. عبداللّه بن علی کاشانی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۷۰.
۲۷. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۶۵۹۶۶۰.    
۲۸. عبداللّه بن علی کاشانی، زبدةالتواریخ، ج۱، ص۱۷۲.
۲۹. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۵۴.    
۳۰. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۶، ص۵۱.    
۳۱. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۱۷، ص۶۲.    
۳۲. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۰، ص۳۱۳۳۱۵.    
۳۳. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۶، ص۱۳۳۱۳۴.    
۳۴. فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۱ـ۲۰۳.
۳۵. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۱۱۹.    
۳۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۲۲۸.    
۳۷. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۶، ص۱۳۴.    
۳۸. جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۵.
۳۹. فتح بن علی بنداری، تاریخ دولة آل سلجوق، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳.
۴۰. محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۱۸۶.
۴۱. اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۱۵ـ۴۱۷.
۴۲. ابن اثیر،الكامل في التاريخ، ج۱۱، ص۳۱۹.
۴۳. مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۱۹.
۴۴. محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق، ج۱، ص۳۳۹ـ۳۴۰.
۴۵. عوفی،تطور كتابه المصحف الشريف وطباعته، ج۱، ص۲۶۷ـ۲۶۸.
۴۶. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۳۱۹.    
۴۷. ابن اثیر،الکامل فی التاریخ، ج۱۱، ص۵۰۹ ۵۱۰.    
۴۸. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۷، ص۱۸۶.    
۴۹. عوفی، ج۱، ص۲۶۵ـ۲۶۶.
۵۰. دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳.
۵۱. محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۶۰ـ۶۳.
۵۲. محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۱۱۸ـ ۱۲۱.
۵۳. محمدبن عبدالرزاق جمال الدین اصفهانی، دیوان، ج۱، ص۲۴۰ـ ۲۴۳.
۵۴. ابن جبیر، رحلة ابن جبیر، ج۱، ص۱۵۷.
۵۵. ابن نجار، ذیل تاریخ بغداد، ج۱۷، ص۹۲ـ۹۳.
۵۶. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۱۲۴.    
۵۷. عبدالوهاب بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۶، ص۱۳۴۱۳۵.    
۵۸. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۱۱۷.    
۵۹. محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیةالسرور در تاریخ آل سلجوق، ج۱، ص۳۸۱.
۶۰. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱۲، ص۱۲۴.    
۶۱. بن علی سبکی، طبقات الشافعیةالکبری، ج۶، ص۱۳۴۱۳۵.    
۶۲. اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۳۰۱ـ ۳۰۹.
۶۳. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۸۲ـ۱۱۸.
۶۴. اسماعیل بن محمد کمالالدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۲۲ـ۴۲۶.
۶۵. اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۴۲۵.
۶۶. محمدبن احمد نسوی، سیرت جلال الدین مینکبرنی، ج۱، ص۹۴ـ۹۵.
۶۷. جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۹.
۶۸. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۸، ص۲۳۷۲۳۸.    
۶۹. جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹.
۷۰. اسماعیل بن محمد کمال الدین اسماعیل، ديوان، ج۱، ص۳۱۰ـ۳۱۶.
۷۱. جلال الدین همائی، غزالی نامه، ج۱، ص۱۳۹.
۷۲. محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص۳۲۲.
۷۳. صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۴۷۱.
۷۴. ابن عماد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج۵، ص۱۸۳.    
۷۵. جنید بن محمود جنید شیرازی، شدّالازار فی حطّ الاوزار عن زوّار المزار، ج۱، ص۴۱۹ـ۴۲۰.
۷۶. ابن فُوَطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج۴، قسم ۲، ص۱۰۱۱، ج ۴.
۷۷. ابن فُوَطی، تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ج۴، قسم ۱، ص۴۳۹ـ۴۴۰، ج ۴.
۷۸. نجم الدین ابوالرجاء قمی، تاریخ الوزراء، ج۱، ص۲۴۹.
۷۹. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۶۲ـ۶۸.
۸۰. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۷۹.
۸۱. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۱۰.
۸۲. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۲۶.
۸۳. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۹۱.
۸۴. عبدالعزیز بن مسعود رفیع لنبانی، دیوان، ج۱، ص۱۹۵.
۸۵. جوینی، ج۳، ص۷۹ـ۸۰.
۸۶. محمد بن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، ج۱، ص۲۱۴.
۸۷. مصدرهاشمی، «خاندان خجندی در اصفهان»، ج۱، ص۲۸.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خجندیان»، شماره۶۹۳۱.    






جعبه ابزار