خاندان حمدانیان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حمدانیان، از خاندانهای
شیعی حکومتگر در
موصل و
حلب، در سدههای سوم و چهارم هجری بودهاند.
حمدانیان خود را از
قبیله تغلب و از
نسل حَمْدان بن حَمدون بن حارث بن لقمان تغلبی
شمردهاند،
صفدی حمدانیان را جزو موالی بنیتغلب شمرده است.
از حمدان بن حمدون نخستین بار در ۲۵۴ جزو سرداران
سپاه خلیفه عباسی در
جنگ با
مَساور بن عبدالحمید خارجی نام برده شده است.
در ۲۶۰، حمدان سپاه اسحاق بن ایوب تغلبی را، که برای سرکوب
قیام موصل به رهبری یحیی بن سلیمان گسیل شده بود، همراهی کرد. این سپاه کاری از پیش نبرد و ناکام ماند.
در ۲۶۳، حمدان به هارون شاری برای به دست آوردن رهبری
خوارج کمک کرد.
در ۲۶۶، در کنار علی بن داوود (قائد کبیر) و اسحاق بن ایوب تغلبی، با اسحاق بن کنداجیق که بر
خلافت عباسی قیام کرده بود، جنگید و شکست خورد و به
نیشابور گریخت
که از حضور حمدان در این
جنگ سخنی نگفته است. در ۲۶۷، حمدان و اسحاق بن ایوب لشکری از قبایل ربیعه و تغلب و بکر جمعآوری کردند و به مصاف کنداجیق رفتند که این بار نیز شکست خوردند و به نصیبین و آمِد فرار کردند.
در ۲۷۲، حمدان با هارون شاری متحد گردید. آنان با یکدیگر وارد موصل شدند و در ۲۷۹ به جنگ
بنیشیبان رفتند.
در ۲۸۱، خلیفه عباسی معتضد به قصد سرکوبی حمدان و هارون شاری راهی موصل شد و
قلعه ماردین را که
پناهگاه حمدان بود، تصرف و ویران کرد. آنگاه گروهی را به تعقیب حمدان که فرار کرده و پسرش حسین را جانشین خود نموده بود، فرستاد و خود به موصل بازگشت. معتضد پس از بازگشت به موصل نامهای برای حمدان نوشت و از وی خواست به اطاعت
خلیفه بازگردد که نپذیرفت و در قلعه خود متحصن شد تا اینکه پس از مدتی فرار و تعقیب از سوی لشکریان خلیفه، در ۲۸۲ تسلیم و سپس با وساطت پسرش حسین، آزاد شد.
از این به بعد، در منابع از حمدان ذکری در میان نیست و به نظر میرسد که دیگر فعالیت سیاسی زیادی نداشته است. تاریخ درگذشت او نیز روشن نیست. حمدان هشت پسر داشت که مشهورترین آنها ابوعلی حسین بود.
برخی از افراد مشهور خاندان حمدانی موصل عبارتند از:
مؤسس حکومت حمدانیان موصل
ابوالهیجاء عبداللّه بن حمدان بود. او در ۲۹۳ به حکومت موصل منصوب شد.
در آغاز حکومتش، با
شورش کردهای هَذْبانی/هَدْبانی مواجه شدو لشکر وی در مصاف با آنان دچار صدمات بسیار گردید. ازاینرو، از بغداد درخواست کمک کرد و در ۲۹۴ پس از رسیدن نیروهای کمکی، به تعقیب کردهای شورشی پرداخت و آنان را وادار به تسلیم کرد.
اما چند سال بعد در ۳۰۱، به اتهام قیام بر خلیفه
عزل شد. این امر واکنش شدید وی را در پی داشت، ولی در برابر سپاه اعزامی
خلیفه عباسی مقاومت نکرد و
امان خواست و با آنان به بغداد نزد مقتدر رفت و مورد تکریم قرار گرفت. چند ماه بعد، وی به حکومت موصل بازگردانده شد.
در ۳۰۳ پس از دستگیری حسین بن حمدان، ابوالهیجاء و یکی دیگر از برادرانش (ابراهیم) نیز دستگیر و زندانی شدند اما دو سال بعد، در حالیکه حسین همچنان در
زندان بود، آن دو آزاد شدند.
در ۳۰۷، ابوالهیجاء همراه مؤنس خادم در نبرد با یوسف بن ابیساج (از فرماندهان شورشی)
شرکت کرد که به شکست ابنابیساج انجامید.
در ۳۰۸، خلیفه عباسی او را به منطقه
خراسان و دینور فرستاد و به او و برادرانش ابوالسرایا و ابوالعلاء خلعت بخشید
در ۳۰۹، ابوالهیجاء مأمور تأمین
امنیت راه
حجاج شد. وی ظاهراً تا ۳۱۲ عهدهدار این سمت بوده است، زیرا در این سال در مقابله با
قرمطیان، به سرکردگی ابوطاهر جَنابی که به کاروان حجاج یورش برده بود، اسیر شد و اندکی بعد قرمطیان وی را آزاد کردند.
در وقایع سال ۳۱۴، از ابوالهیجاء به عنوان حاکم موصل یاد شده و گفته شده که او پسرش حسن ناصرالدوله را به جانشینی خویش گماشت اما ناصرالدوله در سرکوب مخالفان ناکام ماند و ناگزیر ابوالهیجاء شخصاً مخالفان را سرکوب و منطقه را آرام کرد.
در ۳۱۵، ابوالهیجاء و برادرانش در لشکرکشی مؤنس خادم برای سرکوبی ابوطاهر جنابی که عازم
عراق شده بود،
شرکت کردند. در این نبرد، سپاه خلیفه شکست خورد و به توصیه ابوالهیجاء، پل رود زُباره/ زُبارا قطع شد تا قرمطیان نتوانند وارد بغداد گردند.
در ۳۱۷، ابوالهیجاء در حوادث عزل مقتدر و تعیین
قاهر شرکت کرد، اما سرانجام به دست حامیان مقتدر کشته شد.
ناصرالدوله پس از کشته شدن پدرش، در حکومت نواحی تحت حاکمیت پدرش (موصل و چند شهر کوچک) ابقا شد و در سال ۳۱۸،
کارگزار دیار ربیعه و نصیبین و سنجار و برخی نواحی دیگر گردید.
اندکی بعد در همان سال ۳۱۸، مقتدر عباسی حکومت موصل و دیار ربیعه را به برادر ابوالهیجاء، ابوالعلاء سعید بن حمدان سپرد.
ابوالعلاء به نبرد با رومیان پرداخت. وی ابتدا سمیساط را از محاصره رومیان خارج کرد. آنگاه، شهر ملطیه و مناطق مرزی را به تصرف درآورد و با جمع زیادی از
اسیران رومی بازگشت.
ابوالعلاء در ۳۲۳، در پی بروز اختلاف با برادرزادهاش (ناصرالدوله) که به وقوع جنگی میانشان انجامید، کشته شد.
پس از ابوالعلاء، ناصرالدوله به تحکیم پایههای حکومت خاندانش در موصل و نواحی اطراف پرداخت. دوره حکومت وی با کشمکشهای فراوان با عباسیان و
آلبویه توأم شد و تا ۳۵۶ تداوم یافت. در این سال، یکی از فرزندانش به نام ابوتغلب او را زندانی کرد و ناصرالدوله تا زمان
مرگ در ۳۵۸، در زندان ماند.
اقدام ابوتغلب در محبوس کردن پدرش، باعث وقوع تشتت و دودستگی میان فرزندان ناصرالدوله و از میان رفتن وحدت حمدانیان شد.
اگرچه ابوتغلب بر برادرانش غلبه کرد. اما دوره وی نیز تمامآ به درگیریهای داخلی یا جنگ با آلبویه گذشت و سرانجام او در ۳۶۹ در نبرد با
آلجراح کشته شد.
در ۳۷۹،
حمدانیان موصل برای بازگرداندن قدرت و نفوذشان در منطقه
جزیره واپسین تلاش را انجام دادند. در این سال، ابوطاهر ابراهیم و ابوعبداللّه حسین (دو فرزند ناصرالدوله) به موصل رفتند و پس از نبرد با خواشاذ، کارگزار موصل، به کمک مردم شهر بر آنجا چیره شدند.
در ۳۸۰، حمدانیان به کمک بنیعُقَیل، سپاه کُردهای دیار بکر به سرکردگی باذ/ باد بن دوستک ابوعبداللّه حسین بن دوشتک ملقب به باد
را شکست دادند و باذ در این نبرد به قتل رسید.
پس از
قتل باذ، خواهرزادهاش، ابوعلی حسن بن مروان، جنگهایی با فرزندان ناصرالدوله به راه انداخت. در این جنگها، ابوعبداللّه حسین
اسیر ابنمروان شد اما چندی بعد آزاد گردید و به
مصر رفت و فاطمیان او را حاکم حلب کردند. ابوطاهر ابراهیم نیز که از دست ابنمروان رهایی یافته بود، در نصیبین به اسارت محمد بن المسیب (ابوذوّاد)، رهبر بن یعقیل، درآمد و به قتل رسید. با
مرگ وی، حکومت حمدانیان در موصل منقرض شد.
برخی از حمدانیان شام عبارتند از:
آغاز حکمرانی حمدانیان در شام به سال ۳۳۳ بازمیگردد. در این سال، ابوالحسن علی مشهور به سیفالدوله، برادر ناصرالدوله، برای تصرف شام از ناصرالدوله درخواست کمک کرد.
وی نخست حلب و به تدریج برخی دیگر از نواحی
شام را به تصرف خود درآورد و حکومت خود را تثبیت کرد.
در ۳۵۶، پس از مرگ سیفالدوله، پسرش ابوالمعالی با تمهیدات حاجب ابوالحسن قرغُوَیه به حکومت رسید.
نخستین ماههای حکومت وی، با تصفیهحسابهای داخلی همراه بود. در ۳۵۷، میان وی و داییاش ابوفراس حمدانی،
شاعر مشهور بنیحمدان، جنگ درگرفت که به کشته شدن ابوفراس انجامید.
چندی بعد، قرغویه به کمک غلامی به نام بکجور/ بجکور بر وی شورید و در
محرّم ۳۵۸ بر حلب چیره شد.
ابوالمعالی راهی حرّان شد و سپس به مَیّافارقین رفت، درحالی که یارانش پراکنده شدند و به پسرعمویش، ابوتغلب، پیوستند.
با اینحال، ابوالمعالی به کمک کارگزارِ مَعَرّةالنعمان، واقع در نزدیکی حلب، لشکری تدارک دید و راهی حلب شد. قرغویه از رومیان کمک خواست و چون خبر رسیدن سپاه رومیان به ابوالمعالی رسید، ناگزیر
محاصره حلب را رها کرد و به معرّه بازگشت.
در ۳۶۴، بکجور در پی اختلاف با قرغویه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگیر و زندانی کرد و حکومت حلب را در دست گرفت.
چندی بعد، ابوالمعالی که در حِمص بود، به همراه گروهی از
بنیکلاب راهی حلب شد و پس از چند ماه محاصره، به کمک مردم حلب، در ۳۶۵ یا ۳۶۶ شهر را فتح کرد. با این حال، دژ شهر در تصرف بکجور باقی ماند تا آنکه در ۳۶۷، بکجور در قبال دریافت حکومت حمص تسلیم گردید.
در همان ایام، احساس خطر ابوالمعالی از جانب رومیان و فاطمیان سبب شد تا با عضدالدوله دیلمی همپیمان شود و خلیفه عباسی الطائع، که تحت نفوذ آلبویه بود، وی را به سعدالدوله ملقب ساخت.
در ۳۷۲، مناسبات سعدالدوله با بکجور تیره شد و در پی آن، بکجور به
فاطمیان پیوست و از سوی العزیز بالله فاطمی کارگزار
دمشق شد. وی در ۳۷۸ بر اثر مشی ستمگرانهاش عزل گردید.
با از دست دادن دمشق، بکجور بار دیگر به سعدالدوله روی آورد و تقاضا کرد تا در قبال تبعیت از سعدالدوله، حکومت حمص بار دیگر به وی واگذار شود، اما این درخواست بیپاسخ ماند و بکجور با جلب حمایت فاطمیان در ۳۸۱ به جنگ سعدالدوله شتافت. در این نبرد، سعدالدوله با یاری جستن از رومیان و نیز برخی قبایل عرب بکجور را شکست داد.
بکجور
اسیر شد و به فرمان سعدالدوله به قتل رسید.
سعدالدوله پساز حدود ۲۵
سال حکومت که به کشمکشهای داخلی، تصرف بخشهایی از قلمرو حمدانیان بهدست رومیان و تهدید مداوم فاطمیان سپری شد، در ۳۸۱ وفات یافت و در رَقّه مدفون گردید.
پس از او فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعید یا سعد، بن ابه
وصیت پدر و به همت لؤلؤکبیر، حاجب پدرش، به حکومت رسید و به سعیدالدوله ملقب گردید.
در همان سال، العزیز باللّه فاطمی به قصد براندازی حمدانیان، لشکری انبوه به فرماندهی منجوتکین/ بن جوتکین (از سرداران نظامی فاطمیان) روانه
فتح دمشق و سپس حلب کرد.
این
لشکر در ۳۸۱ دمشق را فتح کرد و در ۳۸۳
حلب را محاصره نمود. سعیدالدوله و لؤلؤکبیر از باسیلیوس، امپراتور روم که همپیمان آنها بود، درخواست کمک کردند و خود در شهر متحصن شدند. با شنیدن خبر نزدیک شدن سپاه رومیان به حلب، منجوتکین با گروهی از سپاهیانش به مصاف رومیان رفت و آنها را شکست داد و تا حومه
انطاکیه به تعقیب آنان پرداخت.
بهرغم این پیروزی، منجوتکین که از جنگ و محاصره حلب خسته شده بود، به تشویق برخی درباریان فاطمی از جمله
ابوالحسن مغربی (وزیرالعزیز)، که رشوههای کلانی از لؤلؤکبیر گرفته بودند، دست از محاصره شهر کشید و به دمشق بازگشت.
خلیفه فاطمیاز اقدام منجوتکین خشمگین شد و ابوالحسن مغربی را که مسئول این عقبنشینی بود، برکنار کرد و در ۳۸۴ مجدداً منجوتکین را در رأس سپاهی به محاصره حلب فرستاد.
پس از سیزده ماه محاصره، لؤلؤکبیر بار دیگر از باسیلیوس درخواست کمک کرد که این بار
امپراتور روم شخصاً در رأس سپاهی بزرگ به سرعت راهی حلب شد.
منجوتکین با شنیدن تهدید و اخطار لؤلؤ مبنی بر اینکه سپاه روم در راه حلب است، دست از محاصره کشید و به دمشق بازگشت.
سعیدالدوله در ۳۹۲ یا ۳۹۳ وفات یافت. بن ابر روایتی، او و همسرش (دختر لؤلؤکبیر) به دستور لؤلؤ کشته شدند.
گفته شده که با مرگ سعیدالدوله دولت حمدانیان در شام منقرض شد،
زیرا حتی اقدام لؤلؤکبیر در جانشین کردن دو فرزند خردسال سعیدالدوله به نامهای ابوالحسنعلی و ابوالمعالیشریف به جای پدرشان هم سیاستی فرصتطلبانه بود. لؤلؤ که شخصاً امور را اداره میکرد، در فرصت مناسب دو فرزند و بقیه خانواده سعیدالدوله را روانه مصر کرد. وی در ۳۹۴ خود را حاکم حلب اعلام کرد و به همراه فرزندش، ابونصر منصور، حکومت مستبدانهای را آغاز نمودند.
لؤلؤ در ۳۹۹ درگذشت و مردم حلب که از
ظلم و ستم ابونصر منصور به ستوه آمدند، از ابوالهیجاء بن سعدالدوله که به روم پناهنده شده بود، خواستند حکومت حلب را برعهده گیرد. او نیز در سال ۴۰۰ راهی حلب شد ولی به دلیل
خیانت بخشی از سپاهیانش (
اعراب بنیکلاب) و نیز یاری جستن ابونصر از فاطمیان، کاری از پیش نبرد و به
قسطنطنیه گریخت و همانجا وفات یافت.
در ۴۰۲، ابوالمعالی فرزند سعیدالدوله در آخرین تلاش برای احیای حکومت حمدانیان، در رأس سپاه فاطمی راهی تصرف حلب شد، ولی در معرةالنعمان با اعراب آن نواحی درگیر شد و بیآنکه موفق به ادامه مسیر شود به مصر بازگشت و تا زمان وفات همانجا ماند.
با مرگ وی، تسلط حمدانیان بر شام به پایان رسید.
(۱) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابنازرق، تاریخ الفارقی، چاپ بدوی عبداللطیف عوض، بیروت ۱۹۷۴.
(۳) ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و
القاهرة،
قاهره (۱۳۸۳) ـ ۱۳۹۲/ (۱۹۶۳) ـ ۱۹۷۲.
(۴) ابنجوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۵) ابنحائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمد بن علی اکوع، بغداد ۱۹۸۹.
(۶) ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون.
(۷) ابنخلّکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان.
(۸) ابنظافر ازدی، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، چاپ تمیمه رواف.
(۹) ابنعدیم، زبدةالحلب من تاریخ حلب، چاپ سامی دهان، دمشق ۱۹۵۱ـ۱۹۶۸.
(۱۰) ابنکثیر، البدایة و النهایة فیالتاریخ، (
قاهره) ۱۳۵۱ـ۱۳۵۸.
(۱۱) اسماعیل بن علی ابوالفداء، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابیالفداء، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر.
(۱۲) ابوشجاع روذراوری، ذیل کتاب تجاربالامم، چاپ آمدروز، مصر ۱۳۳۴/۱۹۱۶.
(۱۳) چاپ افست بغداد.
(۱۴) احمد عدوان، الدولة الحمدانیة، (لیبی) ۱۹۸۱.
(۱۵) یزید بن محمد ازدی، تاریخ الموصل، چاپ احمد عبداللّه محمود، بیروت ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۱۶) امین، أعیان الشیعه.
(۱۷) یحیی بن سعید انطاکی، تاریخ الانطاکی، المعروف بصلة تاریخ اوتیخا، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس ۱۹۹۰.
(۱۸) حمزة بن حسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلاة والسلام، بیروت: دارمکتبة الحیاة.
(۱۹) محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، حوادث و وفیات ۳۵۱ـ۳۸۰ه، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۰) مصطفی شکعه، سیفالدولة الحمدانی: مملکة السیف و دولة الاقلام،
قاهره ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۲۱) هلال بن مُحَسِّن صابی، الوزراء، او، تحفةالامراء فی تاریخ الوزراء، چاپ عبدالستار احمد فراج، (
قاهره) ۱۹۵۸.
(۲۲) صفدی، الوافی.
(۲۳) محمد بن یحیی صولی، ما لَمْ ینشر من «اوراق» الصولی: اخبارالسنوات ۲۹۵ـ۳۱۵ه، چاپ هلال ناجی، بیروت ۱۴۲۰/۲۰۰۰.
(۲۴) طبری، تاریخ طبری، (بیروت).
(۲۵) فیصل سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، بغداد ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
(۲۶) عریب بن سعد قرطبی، صلة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخ الطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره: دارالمعارف، (۱۹۷۷).
(۲۷) حمدان کبیسی، عصر الخلیفة المقتدر باللّه: ۲۹۵ـ۳۲۰ه/ ۹۰۷ـ۹۳۲م، دراسة فی احوال العراق الداخلیة، نجف ۱۳۹۴/۱۹۷۴.
(۲۸) کتاب العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج ۴، قسم ۱، چاپ عمر سعیدی، دمشق ۱۹۷۲.
(۲۹) مسعودی، مروج الذهب، (بیروت).
(۳۰) مسکویه، تجارب الامم و تعاقب الهم.
(۳۱) محمد بن عبدالملک همدانی، تکملة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخ الطبری، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم،
قاهره: دارالمعارف، (۱۹۷۷).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حمدانیان»، شماره۶۵۲۳.