خاندان بابان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بابان، نام یکی از خاندانهای حکومتگر کُرد که از اوایل
سده ۱۱ق به مدت ۲۰۰ سال زیرنظر والی عثمانی
بغداد و یا دولت
ایران، به صورت خودمختار و گاهی نیمه مستقل، بر مناطقی از
کردستان عراق حکمرانی میکردند. این خاندان در کشمکشهای میان دولتهای ایران و عثمانی شرکت فعال داشتند.
نام اصلی این
خاندان بِبه یا بِبّه و بابون بود.
این شهرت را بزرگان و حکام کرد از
عشیره پرشمار و نیرومند بابان گرفته بودند.
بیشتر محققان این نام را به ببه سلیمان رئیس و پایهگذار این خاندان منسوب میدانند.
اصل و
نسب بابانها به درستی معلوم نیست. برخی آنها را منسوب به عشیره
بنی خالد و
قبیله نورالدینی دانستهاند که در نسبت، با قبایل پیشدر (پشدر، پژدر) و بلباس (ه م) مشترکند
برخی دیگر براساس شرفنامه بدلیسی آنها را جانشین عشیره منقرض شده سوران میدانند.
بدلیسی در ذکر حکام بابان، آنها را از حاکمان قدرتمند و پرشمار کردستان میداند و مینویسد: بابان به پیربوداق ببئی، از بزرگان این خاندان منسوب است که حکمران شهر زور و نواحی مجاور آن بود. پس از پیربوداق و برادرش،
حکومت بابان از این خاندان بیرون آمد و چیزی جز نام از آنها باقی نماند.
از اینرو، نمیتوان بابانهای کنونی را به خاندان بابانهای عصر عثمانی ارتباط داد.
سرسلسله آنان
فقیه احمد دارشمانی (منسوب به دارشمان از قرای پیشدار) است که در آغاز
قرن یازدهم به سبب خدماتی که در جنگهای مختلف به دولت عثمانی کرده بود در پیشدار قدرت یافت.
بیشتر مورخان و محققان بر این باورند که فقیه
احمد داریشمانه، جد اعلای حکام بابان در دوره عثمانی
و از دودمان رؤسای
قبیله پیشدر بود که در منطقه «شارباژیر» (شهر بازار، سلیمانیه کنونی) میزیستند.
فقیه
احمد مردی
شجاع و اهل فضل بود. براساس افسانهای، گفته میشود که او در جنگی تن به تن، توانست کیغان، دختر امپراتور فرانکها را شکست دهد.
پس از فقیه
احمد، فرزندش ماوند (ماودو) از نفوذ و موقعیت خوبی در شهربازار و مناطق مجاور آن برخوردار بود.
فرزند ماوند، سلیمان بیگ و معروف به ببه سلیمان (بابا سلیمان) در نیمه دوم سده ۱۱ق در شهربازار
حکومت بابانها را پایهریزی کرد.
مرکز حکومت این خاندان در آغاز
قلعه چوالان و سپس، از ۱۱۹۸ به بعد،
شهر سلیمانیه بود.
حکومت موروثی خاندان بابان به تأیید باب عالی و زیرنظر والی
بغداد بود و در ازی بخشودگی مالیاتی متعهد بودند که، با افراد مسلح خود، عثمانی را در جنگها یاری کنند و علیق و خواربارِ لازم را برای عساکر مستقر در
عراق فراهم آورند.
مناصب حکومتی در این خاندان تقریباً موروثی بود، اما اختصاص به خانوادهای خاص نداشت. خانوادههایی مانند عزیزآغا، صاحبقران، احمدآغا و شیخهای برزنجی هر یک در این خاندان صاحب منصب و نفوذ بودند. درباره ترتیب حکمرانی و سلسله
نسب دقیق حکام بابانی اختلافنظر وجود دارد. به سبب اختلافات خانوادگی و نفوذ عوامل خارجی در میان آنها دوران حکومت بیشتر حکمرانان بابان به طور منقطع و بیش از یک بار و گاهی
حکومت در حکومت بوده است.
از اینرو، قلمرو حکمرانی بابانها گاهی بزرگ و گسترده، و گاهی کوچک و محدود بود.
سلیمان بیگ، پایهگذار حکومت بابان، در ۱۰۸۰ق/۱۶۶۹م قرهچَوالان (به احتمال زیاد همان قلاچوالان = قلعه چوالان) در شهرزور
عراق را مرکز حکمرانی خود قرار داد.
این شهر تا تاسیس
سلیمانیه در ۱۱۹۵ق/۱۷۸۱م مرکز بابانها بود.
سلیمان بیگ با حمایت و فرمان سلطان عثمانی
قدرت و نفوذ خویش را گسترش داد
و بر قلمرو حکمرانی بابانها در شهربازار، شهر زور و نواحی مجاور آن افزود
و جانشین حاکمان اردلان در منطقه گردید.
سلیمان بیگ برای گسترش قلمرو بابانها با سپاهی عظیم به وزیر عثمانی بغداد حمله برد و او را مغلوب کرد.آنگاه در ۱۱۰۵ق/۱۶۹۴م و در آغاز سلطنت شاه سلطان حسین صفوی به قصد تسخیر اردلان (کردستان کنونی ایران)، سپاه خود را به آن سو پیش برد و اورامان، مریوان و سقز را اشغال کرد.
سرانجام، سپاهیان ایران بر بابانها تاختند و آنها را شکست دادند و به سوی روم و قسطنطنیه راندند.عثمانیها به سلیمان بیگ و حکام دیگر بابان که مورد حمایت ترکان عثمانی بودند، لقب پاشا، یا میرایمان داده بودند. بابانها در برابر معافیت از پرداخت
خراج به دولت عثمانی، ناگزیر از کمک و همراهی با ترکان در
جنگ برضد ایرانیها و تامین نیرو و خواربار برای سپاه عثمانی مستقر در
عراق بودند.
پس از مرگ سلیمان بیگ، میان پسران او برای تصاحب
قدرت، اختلاف و درگیری ایجاد شد و به دنبال آن امارت بابان به دست زنگیها و طوایف دیگر تجزیه شد. چندی بعد بکر بیگ، یکی از فرزندان سلیمان بیگ، توانست قدرت را در دست گیرد و مثل پدر قلمرو حکمرانی خویش را گسترش دهد. در دوره حکمرانی بکربیگ مناطق میان نهر سیروان و زاب صغیر و هضاب تا کوههای هورامان (اورامان) که حدفاصل با اردلانیها بود - در قلمرو بابانها قرار گرفت.
با این حال، در این دوره اداره
حکومت بابان نامنظم و متزلزل بود.
مداخله رو به افزون حاکمان عثمانی بغداد بر شمال
عراق (کرکوک و سلیمانیه) که از اوایل
سده ۱۲ق/۱۸م آغاز شده بود، رفته رفته از نفوذ و قدرت قبایل کرد کاست. در ۱۱۲۷ق/۱۷۱۵م ترکهای عثمانی پس از سرکوب کردهای ایل بلباس که در شرق اربیل سکنی داشتند، به بابانها که درپی گسترش قلمرو خویش بودند، حمله کردند.
بکربیگ که برضد حکومت عثمانی
بغداد شورش کرده بود، در یکی از این جنگها کشته شد و قلمرو حکومت بابانها زیر نفوذ خانه پاشا (خانک)، شاهزاده بابانیِ حامی ترکان عثمانی قرار گرفت. خانه پاشا کمکهای بسیاری به والی بغداد در جنگ با ایرانیها کرد.
در زمان اشغال
ایران توسط افاغنه (سالسوم جلوس اشرفافغان)،
احمد پاشا والی بغداد به سرکردگی سپاهی بزرگ و به درخواست و به حمایت از
سلطان حسین صفوی، همراه خانک پاشا، حاکم بِبه (بابان)، عبدالرحمان پاشا، حاکم
همدان، و قرامصطفی پاشا، حاکم
موصل با اشرف افغان جنگیدند.
پس از خانه پاشا، والی عثمانی بغداد در همان
سال خالد پاشا (خالد اول) را به جای او گماشت.
خالد از ۱۱۲۷ تا حدود سال ۱۱۵۸ق حکمران بابان بود.
پس از او، فرزندش سلیمان پاشای دوم حکومت بابان را به دست گرفت.
در همین ایام و در ۱۱۶۶ق/۱۷۵۳م سلیمان پاشای بابان با کمک آزادخان افغان بر کردستانِ سنه استیلا یافت.
سلیمانپاشا در ۱۱۷۱ق به حکومت بازگشت و تا ۱۱۷۷ق که به
قتل رسید، بر بابانها حکومت کرد.
پس از
مرگ ابی لیله، والی بغداد، سلیمان پاشا با سپاهی عظیم به سوی بغداد رفت و در حوالی کفری جنگی بیحاصل میان او و مدافعان بغداد در گرفت؛ با اینهمه، سلیمان پاشا تا پایان عمر حاکم مستقل بابانها بود.
پس از او و به دنبال کشمکشهای بسیار و دست به دست شدن قدرت میان حکمرانان بابان - که اغلب ملازم دولت عثمانی و برخی مثل سلیم بیگ تابع دولت ایران بودند
- سرانجام، ابراهیمپاشا پسر
احمد پاشا در ۱۱۹۷ق/۱۷۸۳م به
قدرت رسید.
وی در ۱۲۰۹ق مرکز امارت بابان را از قلاچوالان (قلعه چوالان) به دهکده ملکندی واقع در آن سوی رشتهکوه ازمر انتقال داد و شهرک جدیدی در آن بنا کرد و نام سلیمان پاشا وزیر وقت
بغداد (و به قولی نام فرزند خود سلیمان پاشا و یا جدش سلیمان ببه) را بر آن نهاد و آن را سلیمانیه نامید.
عبدالرحمان پاشا یکی دیگر از حکمرانان بابانی بود که پس از دستیابی به قدرت بیشتر، با علی پاشا وزیر عثمانی بغداد به
جنگ پرداخت.
در دوران حکمرانی وی (۱۲۰۴-۱۲۲۷ق) که همزمان با
سلطنت فتحعلی شاه قاجار (۱۲۱۱-۱۲۵۰ق) بود، بابانها از استقلال و قدرت بیشتری برخوردار شدند، به طوری که روزگار حکمرانی عبدالرحمان پاشا را دوران استقلال و خودمختاری کامل بابانها و حتی کردها دانستهاند.
در این دوره بابانها به حکومت ایران گرایش داشتند.
پس از عبدالرحمان، حکومت خودمختار بابان رفتهرفته ضعیف شد و تا پایان روزگار این خاندان میان فرزندان عبدالرحمان پاشا (
محمود و سلیمان پاشای سوم) و فرزندان سلیمان پاشا (
احمد و
عبدالله) دست به دست گشت.
محمود پاشای بابان در دوره اول حکمرانی، برخلاف پدرش پیمان خود را با دولت
ایران شکست و از عثمانیها حمایت کرد، ولی آنگاه که بر موصل دست یافت، به حکومت ایران نزدیک شد.
نادرشاه به شهرزور حمله کرد و قلعه چوالان را گرفت و کسی را به نام سلیم بیگ به حکومت آنجا گماشت.
سرزمین خاندان بابان از قلمروِ عثمانی خارج شد و به
تصرف ایران درآمد، ولی با
حمله والی
بغداد به بلاد بابان در ۱۱۶۷، سلیم بیگ شکست خورد و به ایران گریخت و والی بغداد یک تن را از خاندان بابان، به نام سلیمان پاشا، به حکومت آنجا منصوب کرد.
سلیم بیگ پس از فرار به ایران، در ۱۱۷۱ با سپاهی از عشایر ایرانی به
سرزمین بابان حمله کرد و در نبردی طولانی از سپاهیان سلیمان شکست خورد.
سلیمان پاشا نیز به مناطق ایران تجاوز کرد، ولی با مقاومت سبحان وردی خان، والی اردلان، مواجه شد.
از ۱۱۷۵ براثر اختلاف سلیمان پاشا با والی جدید بغداد برخوردهایی میان آنان رخ داد.
سرانجام سلیمان پاشا به ایران گریخت و به
کریم خان زند پناه برد.
بعدها او به حکومت اردلان و
احمد پاشا به فرمانرواییِ بلادِ بابان برگزیده شد.
پس از آنکه والی بغداد تغییر یافت، عمر پاشا والی جدید که از دوستان سلیمان پاشا بود او را از
سنندج فراخواند و به حکومت بلاد بابان برگماشت، اما سلیمان پاشا پس از چندی در ۱۱۸۷ شبانه به
قتل رسید.
پس از او مدتها میان فرزندانش،
محمد و
احمد و
محمود، کشمکش و
جنگ بود و هریک از آنان گاه با حمایت عثمانی و گاه ایران چندی حکومت کردند و در جنگهای ایران و عثمانی در دوره زندیه نقش داشتند.
سپس ابراهیم پاشا نوه سلیمان به امارت بابان منصوب شد (۱۱۹۸) و از جمله کارهای او بنای شهر سلیمانیه است که در ۱۱۹۹ به انجام رسید و آن را به نام سلیمان پاشا والی بغداد سلیمانیه نامید.
در ۱۲۰۰، ابراهیم پاشا معزول شد و برادرش عثمان پاشا به حکومت رسید، ولی پس از کشف توطئهای به دستور والی بغداد مسموم شد و پس از او حکومت چندی در دست ابراهیم پاشا و چندی در دست برادرزادهاش، عبدالرحمان پاشا، بود.
در ۱۲۱۹، عبدالرحمان پاشا به دستور والی بغداد با سپاهی عازم جنگ با قوای
وهابیان شد و پس از تلفات بسیار آنان را از خاک عثمانی بیرون راند.
عبدالرحمان پاشا سپس بر والی بغداد شورید و در جنگ با او شکست خورد و به ایران گریخت و ماجرای خود را به فرهاد میرزا حاکم سنندج و
فتحعلی شاه قاجار بازگفت.
ایران از عبدالرحمان پاشا حمایت کرد و او را به حکومت سنقر برگماشت.
در ۱۲۲۱، در جنگهای محمدعلی میرزای دولتشاه با قوای عثمانی، عبدالرحمان پاشا نیز در کنار سپاهیان ایران بود و در نبرد مریوان پیروزیهایی به دست آورد و عدهای از امرای عثمانی را اسیر کرد و سپس نامهای به والی
بغداد نوشت و از او خواست که به مقام پیشین بازگردانده شود.
والی بغداد، که وضعی ناگوار داشت، خواهش او را پذیرفت و خالدپاشا حاکم سرزمین بابان را
عزل کرد و بار دیگر عبدالرحمان پاشا را به حکومت برگماشت.
درپی برخوردی دیگر با والی بغداد، عبدالرحمان باردیگر به ایران پناهنده شد و با یاری سپاهیان ایرانی مقام خود را بازیافت.
پس از فرمانروایی منقطع عبدالرحمان پاشا (۱۲۰۴ـ۱۲۲۷) و
مرگ او در ۱۲۲۸، امرای بابان، که هرچندگاه گرفتار کشمکشهای خانوادگی و جنگها و آشوبهای مرزی بودند، بیش از پیش ضعیف شدند.
در این ایام، حاکم مقتدر
کرمانشاه،
محمدعلی میرزا، در وقایع منطقه بابان نقشی مهم داشت.
حمایت ایرانیان از یکی از طرفین متخاصمِ امرای بابانی و احیاناً همپیمانی با والی بغداد بر ضد آنان و گاه تصرف سرزمینشان از جمله اموری بود که بارها اتفاق میافتاد، ولی سرانجام بانزدیکی ایران و عثمانی و توافق در تعیین مرزها، در ۱۲۳۹ و ۱۲۶۴، مداخلات و تصرفات
ایران پایان یافت.
سیاست نوسازی دولت
عثمانی در ۱۲۴۶ نیز محدودیت حکام بابانی را اقتضا میکرد.
سرانجام در پی تصمیم دولت، نجیب پاشا، والی بغداد، در ۱۲۶۷
احمد پاشا، آخرین حاکم خاندان بابانی، را عزل و امارت آنان را پس از دویست سال ملغی کرد و منطقه شهرزور طبق تقسیمات جدید اداری به دو قسمت منقسم شد.
ادمندز به نقل از سیاحی که در ۱۸۳۰م و در دوره حکمرانی سلیمان پاشای سوم (۱۲۴۸- ۱۲۵۵ق) به قلمرو حکمرانی بابانها
سفر کرده بود، مینویسد: حکمرانی بابان تابع هیچیک از دولتهای عثمانی و ایران نبود؛ همچنین به نقل از سیاحی دیگر، از نفوذ روبه افزون حکومت ایران در دربار و میان بابانها خبر میدهد. ریچ نیز از وقایع دربار محمودپاشا، پسر
عبدالرحمان پاشا و دسیسههای شخصیتهای حکومتی و اختلافات خانوادگی و برخی مراسم و بازیها و ورزشهای رزمی رایج میان بابانها گزارش داده است. سیاحان دیگر اروپایی چون فریزر در ۱۲۵۰ق/ ۱۸۳۴م وضعیت حکومت کوچک سلیمانیه را با شماری مشکلات و ناگواریها وصف میکند.
سیاستهای مداخله جویانه بریتانیاییها نیز در میان بابانها بیتاثیر نبود. آنها سعی داشتند تا از طریق راولینسن، سرکنسول
بریتانیا در بغداد، به گونهای از نفوذ عثمانیها بر بابانها بکاهند. بریتانیا از یک سو به دنبال تثبیت و تقویت
حکومت مستقل و خودمختار بابان بود و از سوی دیگر تلاش میکرد تا با ایجاد فتنه و
جنگ میان دو دولت ایران و عثمانی، منافع خود را تضمین نماید.
این تحریکات و رقابتها ادامه یافت، تا اینکه دولتهای ایران و عثمانی برای حل نهایی اختلافات مرزی خود در ۱۲۳۹ق/ ۱۸۲۴م به توافق رسیدند و دولت ایران از مداخله در فراسوی مرزهای خود چشم پوشید. در جنگ میان
احمد پاشا و نجیب پاشا در نزدیک کوی در ۱۸۴۷م، به رغم تلاش بابانها و حمایت عشیره همهوند از آنها، احمدپاشا شکست خورد و برادرش
عبدالله پاشا حاکم دست نشانده عثمانی در سلیمانیه شد. دولت عثمانی
عبدالله پاشا، آخرین حکمران بابان را در ۱۲۶۶ق/۱۸۵۰م از حکومت بر کنار کرد و به این ترتیب، حکومت ۲۰۰ ساله حکام بابان همچون دیگر خاندانهای حاکم کُرد مانند بوتان،
حکاری و
بادینان به سر آمد.
قلمرو حکمرانی بابانها در پهناورترین شکل خود شامل کوی و بانه در شمال و کفری و قره تپه در جنوب بود و از سمت جنوب حتی مندلی و بدره را نیز در بر میگرفته است.
اکنون از نسل امرای بابان شمار بسیاری در سلیمانیه
عراق و سنندج باقی ماندهاند که برخی از آنها در
عراق دارای مشاغل عالیه دولتی هستند.
بابانهای سنه (سنندج) از ۳ تیره پاشایان، بیگان و آقایان تشکیل میشوند. کارگذاریها یکی از شاخههای آقایان
سنندج، و شعبه حاج داوودخان نیز از شعبههای بیگهای سنندج هستند.
(۱) آزادپور، ناصر، تعلیقات بر تاریخ اردلان.
(۲) ابوالحسن مستوفی، گلشنمراد، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۳) ادمندز، سیسیل ج، کردها، ترکها و عربها، ترجمه ابراهیم یونسی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۴) استرابادی،
محمد مهدی، جهانگشای نادری، به کوشش
عبدالله انوار، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۵) اعتضادالسلطنه، علیقلی میرزا، اکسیرالتواریخ، به کوشش جمشید کیانفر، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۶) بابانی، عبدالقادر، سیرالاکراد، به کوشش
محمد رئوف توکلی، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۷) بدلیسی، شرفالدین، شرفنامه، به کوشش
محمد عباسی، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۸) جودت،
احمد، تاریخ، استانبول، ۱۳۰۹ق.
(۹) درّه،
محمود، القضیه الکردیه، بیروت، ۱۹۶۶م.
(۱۰) دفتر،
محمدهادی و
عبدالله حسن،
العراق الشمالی، بغداد، ۱۹۵۵م.
(۱۱) ریاحی، محمدامین، سفارتنامههای ایران، تهران، ۱۳۶۸ش.
(۱۲) زامباور، معجمالانساب و الاسرات الحاکمه، ترجمه زکی محمدحسن و حسن
احمد محمود، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
(۱۳) زکی، امین، کورد و کوردستان، بغداد، ۱۳۵۰ق/۱۹۳۱م.
(۱۴) سنندجی، ماهشرف، تاریخ اردلان، به کوشش ناصر آزادپور، کرمانشاه، ۱۳۳۲ش.
(۱۵) عزاوی، عباس، تاریخ
العراق، بغداد، ۱۳۷۲ق/۱۹۵۳م؛ همو، عشائر
العراق، بغداد، ۱۳۶۶ق/ ۱۹۴۷م؛
(۱۶) کرکوکلی، رسول، دوحهالوزراء، ترجمهموسیکاظم نورس، بیروت، ۱۹۶۳م.
(۱۷) محمدکاظم، عالم آرای نادری، بهکوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۱۸) مردوخ کردستانی،
محمد، تاریخ، سنندج، ۱۳۵۱ش.
(۱۹) مفتون دنبلی، عبدالرزاق، مآثر سلطانیه، به کوشش غلامحسین صدریافشار، تهران، ۱۳۵۱ش.
(۲۰) منشی بغدادی،
محمد، رحله، ترجمه عباس عزاوی، بغداد، ۱۹۴۸م.
(۲۱) نوار، عبدالعزیز سلیمان، داود باشا والی بغداد، دارالکاتب العربی، ۱۹۶۷م.
(۲۲) نیکیتین، و، کرد و کردستان، ترجمه
محمد قاضی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۲۳) هدایت، رضا قلی، روضه الصفا، تهران، ۱۳۳۹ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۱، ص۴۲۶۱، برگرفته از مقاله «خاندان بابان». دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بابان»، شماره۴۱.