خالد بن ولید (دیدگاه عمر بن خطاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خالد بن ولید یکی از
اصحاب پیامبر است که در سال شش یا هفت هجری بعد از
صلح حدیبیه مسلمان شد وی قبل از مسلمان شدن فرماندهی از فرماندهان لشگر
کفر در
بدر احزاب و
خندق بود و کسی بود که در
جنگ احد با حمله به مسلمانان از شکاف کوه بزرگترین ضربه در احد را به
اسلام وارد آورد؛ اما عدهای در دفاع از او، با دادن القابی مانند سیف الاسلام سعی در تغییر نظر مسلمانان نسبت به خالد دارند. در این مقاله برخی از برخوردها و واکنشهای
عمر بن الخطاب نسبت به خالد را ذکر میکنیم تا مشخص شود طبق نظر خلیفه دوم از
خلفای راشدین نیز، این شخص فردی مذموم است و اعمال و رفتار او قابل دفاع نیست.
زمانی که
عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل
خالد بن ولید از امارت
شام بود.
ولما ولی سیدنا عمر رضی
الله تعالی عنه الخلافة اول شیء بدا به عزل خالدا.
زمانی که آقای ما عمر به خلافت رسید اولین کاری که انجام داد عزل خالد بود. دستور عمر به برداشتن عمامه از سر خالد و برگرداندن نصف مال او به بیت المال زمانی که عمر خالد را عزل کرد و ابوعبیده جراح را به جای او گمارد دستور داد اگر از کارش توبه نکرد عمامه را از سر او بردار:
وکتب عمر الی ابیعبیدة ان اکذب خالد نفسه فهو امیر
علی ما کان علیه، وان لم یکذب نفسه فهو معزول، فانزع عمامته عن راسه وقاسمه ماله نصفین. فلما قال ابوعبیدة ذلک لخالد قال له خالد امهلنی حتی استشیر اختی، فذهب الی اخته فاطمة - وکانت تحت الحارث بن هشام - فاستشارها فی ذلک، فقالت له: ان عمر لا یحبک ابدا، وانه سیعزلک وان کذبت نفسک. فقال لها: صدقت والله. فقاسمه ابوعبیدة حتی اخذ (احدی) نعلیه وترک له الاخری.
عمر نامهای به ابوعبیده نوشت که اگر خالد اشتباهش را پذیرفت پس او بر امارت خود باقی است و اگر نپذیرفت پس او عزل میشود پس عمامه او را از سرش بردار و مال او را دو نصف کن. پس زمانی که ابوعبیده این مطلب را به خالد گفت خالد گفت مهلت بده تا با خواهرم مشورت کنم - خواهرش زن
حارث بن هشام بود- پس با او مشورت کرد پس خواهرش به او گفت عمر تو را اصلا دوست ندارد و حتما تو را عزل خواهد کرد حتی اگر اشتباهت را بپذیری خالد به او گفت به خدا قسم راست گفتی. (واشتباهش را نپذیرفت) پس ابوعبیده مال او را تقسیم کرد حیت یک لنگه کفشش را برداشت و دیگری را گذاشت.
وبلغه ان خالدا اعطی الاشعث بن قیس عشرة آلاف وقد قصده ابتغاء احسانه فارسل لابی عبیدة ان یصعد المنبر ویوقف خالدا بین یدیه وینزع عمامته وقلنسوته ویقیده بعمامته لان العشرة آلاف ان کان دفعها من ماله فهو سرف وان کان من مال المسلمین فهی خیانة.
به او خبر رسید که خالد به
اشعث بن قیس ده هزار
دینار هدیه داده است و این کار را از روی دوستی به او داده است پس به ابوعبیده نامه نوشت که بر
منبر میروی و خالد را مقابلت قرار میدهی و عمامه و کلاه خود او را بر میداری و او را با عمامهاش میبندی چرا که اگر این ده هزار دینار را از مال خودش داده که اسراف است و اگر از مال مسلمانان است که خیانت است.
علمای اهلسنت نقل کردهاند که عمر و خالد که پسرخاله نیز بودند با هم کشتی گرفتند و خالد ساق پای عمر را شکست و همین مسئله
موجب عداوت و کینه عمر شد:
اخبرنا ابوالحسن بن قبیس انا ابوالحسن بن ابیالحدید انا جدی ابوبکر انا ابومحمد بن زبر نا محمد بن سلیمان بن داود المنقری البصری نا ابوعثمان المازنی نا الاصمعی عن سلمة بن بلال عن مجالد بن سعید عن الشعبی قال اصطرع عمر بن الخطاب وخالد بن الولید وهما غلامان وکان خالدا ابنخال عمر فکسر خالد ساق عمر فعولجت وجبرت وکان ذلک سبب العداوة بینهما.
مجالد بن سعید از شعبی نقل میکند که گفت: عمر و خالد بن ولید در کودکی با یکدیگر کشتی میگرفتند و خالد پسر خاله عمر بود پس خالد ساق پای عمر را شکست پس معالجه کردند و خوب شد و این مسئله
موجب دشمنی بین آن دو شد.
وقدم خالد
علی ابیبکر فقال له عمر یا عدو
الله قتلت امرا مسلما ثم نزوت
علی امراته لارجمنک؛
خالد (پس از بازگشت از نقل
مالک بن نویره) نزد ابوبکر آمد پس عمر به او گفت ای دشمن خدا مردی از مسلمانان را کشتی و با همسرش همبستر شدی تو را
سنگسار خواهم کرد.
همچنین
طبری در تاریخش مینویسد:
واقبل خالد بن الولید قافلا حتی دخل المسجد وعلیه قباء له علیه صدا الحدید معتجرا بعمامة له قد غرز فی عمامته اسهما فلما ان دخل المسجد قام الیه عمر فانتزع الاسهم من راسه فحطمها ثم قال ارئاء قتلت امرءا مسلما ثم نزوت
علی امراته والله لارجمنک باحجارک.
خالد بن ولید بدون توجه به
مسجد آمد و روی دوش او قبایی بود که جای شمشیر در آن بود و عمامهای پوشیده بود که در آن تیرهایی قرار داده بود پس زمانی که داخل مسجد شد عمر بلند شد و تیرها را از عمامه او در آورد و شکست سپس به او گفت آیا ریا میکنی مرد مسلمانی را کشتی و با همسرش همبستر شدی به خدا قسم تو را با سنگی که خود درست کردی سنگسار خواهم کرد.
وقال عمر لابی بکر ان فی سیف خالد رهقا فان لم یکن هذا حقا حق علیه ان تقیده.
عمر به ابوبکر گفت به درستی که در شمشیر خالد ظلم وجود دارد؛ پس اگر این (عزل او) حق نیست این حق است که او را محدود گردانی.
ابن عساکر این چنین نقل میکند: قال عمر ان فی سیف
الله خالد رهقا.
عمر گفت: در خالد سیف
الله ظلم وجود دارد.
نقل طبری شمشیر خالد را ظالم میدانست اما نقل ابنعساکر خود خالد را ظالم میداند.
اخبرنا ابوالحسن بن قبیس انا ابوالحسن بن ابیالحدید انا جدی ابوبکر انا ابومحمد بن زبر نا العباس بن محمد نا الاصمعی عن ابنعون عن محمد ان خالد بن الولید دخل
علی عمر وعلی خالد قمیص حریر فقال له عمر ما هذا یا خالد قال وما باسه یا امیرالمؤمنین الیس قد لبسه ابنعوف قال وانت مثل ابنعوف ولک مثل ما لابن عوف ثم امر من حضره فمزقوه.
خالد بن ولید نزد عمر آمد در حالیکه پیراهن حریر پوشیده بود عمر به او گفت: خلد این چه لباسی است که پوشیدی؟ خالد گفت: چه اشکالی دارد ای امیرالمومنین آیا ابنعوف لباس حریر نمیپوشد عمر گفت: آیا تو مثل ابنعوف هستی و فضایل تو مثل ابنعوف است سپس به کسانی که حاضر بودند دستور داد که لباس او را پاره کنند.
اخبرنا ابوبکر محمد بن عبد الباقی انا الحسن بن
علی انا محمد بن العباس انا احمد بن معروف نا الحسین بن الفهم نا محمد بن سعد انا مسلم بن ابراهیم نا جویریة بن اسماء عن نافع قال لما
قدم خالد بن الولید من الشام
قدم وفی عمامته اسهم ملطخة بالدم قد جعلها فی عمامته فاستقبله عمر لما دخل المسجد فنزعها من عمامته فقال اتدخل مسجد النبی (صلی
اللهعلیهوآلهوسلّم) ومعک اسهم فیها دم وقد جاهدت وقاتلت وقد جاهد المسلمون قبلک وقاتلوا.
زمانی که خالد از شام برگشت در عمامه خود تیرهایی گذاشته بود که خونآلود بود پس زمانی که عمر در مسجد بود نزد او آمد پس آنها را از عمامه او برداشت پس گفت آیا وارد مسجد پیغمبر میشوی در حالیکه همراهت تیرهای خون آلود است و تو جهادت کردی و جنگیدی در حالیکه مسلمانان قبل از تو نیز جهاد کردند و جنگیدند.
بعدما صنع ببنی جذیمة ما صنع عاب عبد الرحمن بن عوف
علی خالد ما صنع قال یا خالد اخذت بامر الجاهلیة قتلتهم بعمک الفاکه قاتلک
الله قال واعانه عمر بن الخطاب
علی خالد.
بعد از آن کارهایی که (خالد) در
بنیجذیمه آن کارها را کرد
عبدالرحمن بن عوف بر او اشکال گرفت و گفت ای خالد تو به شیوه جاهلیت برخورد کردی و آن را به انتقام عمویت کشتی خدا تو را بکشد و عمربن الخطاب او را در دعوای با خالد یاری کرد.
همچنین ابنعساکر مینویسد: قال عمر لخالد ویحک یا خالد اخذت بنی جذیمة بالذی کان من امر الجاهلیة او لیس الاسلام قد محا ما کان فی الجاهلیة.
عمر به خالد گفت: وای بر تو با بنیجذیمه به شیوه جاهلیت برخورد کردی آیا اسلام رسوم جاهلی را نابود نکرد.
ان ابابکر بعث خالد بن الولید الی بنیسلیم حین ارتدوا عن الاسلام فقتل وحرق بالنار فکلم عمر ابابکر فقال بعثت رجلا یعذب بعذاب
الله انزعه.
ابوبکر خالد را به سمت قبیله
بنیسلیم زمانی که از اسلام
مرتد شده بودند اعزام کرد پس خالد آنها را کشت و با آتش سوزاند پس عمر به ابوبکر گفت: کسی را فرستادی که به
عذاب الهی عقاب میکند او را عزل کن.
یعنی تنها کاری که خالد انجام میدهد این است که افراد را میکشد و میسوزاند.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «خالد بن ولید از دیدگاه عمر بن خطاب»