حکومت از دیدگاه اندیشمندان اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آرای نویسندگان و اندیشمندان اسلامی معاصر درباره
حکومت همواره مورد توجه
مسلمانان بوده است که در مقاله حاضر به این موضوع پرداخته شده است.
در اواخر
قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم زمینه شکلگیری و گسترش اندیشههای دینی نو در باب
حکومت در اسلام فراهم شد و اصلاحطلبان اسلامی در این عرصه از
دین به مثابه
ایدئولوژی سیاسی بهره گرفتند.
سیدجمالالدین اسدآبادی و شاگردان و پیروانش از جمله
محمد عبده،
محمد رشیدرضا و
حسنالبنّاء به بازتعریف حکومت از دیدگاه
اسلام پرداختند.
وظیفه حکومت در نظر آنها
پیشگیری از ارتکاب
گناه و نیز
مجازات گنهکاران است تا پاکی و
صلاح در
جامعه برقرار گردد، حکومت
هدف نیست، بلکه
وسیله است؛ هدف،
تقوا و
رستگاری انسان است.
همه اسلامگرایان درباره اینکه برای بازسازیِ
جامعه اسلامی به دست آوردن قدرت سیاسی ضروری است، اتفاق نظر دارند، بهنظر آنان نمیتوان الگویِ
زندگی اسلامی را در حکومت غیراسلامی یافت و
اصلاح فقط با کسب قدرت سیاسی امکانپذیر است.
سیدجمالالدین اسدآبادی، به عنوان پیشتاز
اندیشه اصلاحگری، تمام تلاش خود را برای ایجاد
وحدت اسلامی و از بین بردن تعصبات و مقابله با
استعمار غرب مصروف کرد، او با تلاش برای احیای
نظام خلافت، معتقد بود گزینش
حاکم عادل، که میتواند از هر نژادی باشد، در کنار مراقبت
علما از اقامه
دین و
احکام شریعت، راهکار اصلاح جامعه اسلامی است، بهنظر وی
مردم حق عزل حاکم را در صورت
فساد دارند.
انتقاد صریح اسدآبادی از حکومتهای استبدادی، به عنوان بزرگترین مانع پیشرفت ملتهای اسلامی، وجهه دیگر اقدامات او بود، به نظر او فقط حکومتی از نظر اسلامی
مشروعیت دارد که متکفل اجرای احکام دین باشد؛
همچنانکه ریشه همه اختلافات در امت اسلامی
زیاده خواهی حکام و دوری آنها از تعالیم دین و راهحل اختلافات نیز، بازگشت به اصول فراموش شده
اسلام و دست برداشتن از تعصبهاست.
همزمان با فعالیتهای اسدآبادی،
عبدالرحمان کواکبی، متفکر سوری، در کتاب
طبائع الاستبداد و مصارع الاستعباد،
استبداد را عامل
فساد و تباهی معرفی کرده و
حکومت مشروطه را موافق با مبانی و اصول اسلام شمرده است.
پس از سیدجمال، شاگردش
محمد عبده تلاش در راه
اصلاح جامعه اسلامی را پی گرفت، عبده
حکومت را در اسلام امری مدنی میدانست و برای
امت یا نمایندگان امت
حق نصب و
عزل حاکم را قائل بود.
به نظر او بهترین نوع حکومت، حکومتی است که در تحقق
عدالت موفقتر باشد و در اسلام شکل خاصی از حکومت مقرر نشده است، ولی رعایت دو اصل مهم
شورا و خیرخواهی و صداقت حاکمان در ساختار حکومت اسلامی ضروری است.
وی حکومتی را که بدون خواست مردم و با نفوذ مراکز قدرت روی کار آمده باشد، از نظر شرعی
باطل شمرده و اطاعت از آن را
واجب ندانسته است.
رشید رضا در ترویج اندیشههای عبده و سیدجمال کوشید و پس از شکست جنبش
خلافت و در واکنش به نظریه
جدایی دین از سیاست و نفوذ
استعمار غربی در کشورهای اسلامی،
اندیشه تشکیل
حکومت اسلامی به شیوهای نو را پیشنهاد کرد.
وی با غیراسلامی خواندن
خلافت عثمانی خواهان احیای خلافت به شیوه
انتخاب اهل حل و عقد بود.
او در کتاب
الخلافة او الامامة العظمی بر اندیشه بازگشت به
اسلام اولیه تأکید کرد و با تفسیر
اولی الامر در
آیه ۵۹
سوره نساء به اهل حل و عقد (دانایان ملت)، حکومت را در اسلام از آن
ملت دانست؛ چرا که نهاد حکومت، منتخب نمایندگانِ مردم است، او با این تفسیر حکومت اسلامی را نوعی حکومت ملی دانست.
بر پایه دیدگاه رشیدرضا، گروهی از
فقها در بیانیهای با عنوان «
الخلافة و سلطة الامة» خلافت را
مشروع، ولی مشروط به انتخاب مردم دانستند و مجمع خلافت، که زیر نظر
الازهر بود، آن را پذیرفت.
حسن البنّاء که از افکار رشیدرضا تأثیر پذیرفته بود، با پایهگذاری
اخوان المسلمین در ۱۳۰۷ش/۱۹۲۸، در راه عملی کردن نظریه حاکمیت اسلامی به عنوان
جانشینی برای اندیشه نوگراییِ غربی گام مهمی برداشت، وی برقراری حکومت اسلامی را که پاسخگو به مردم و حافظ
حقوق آنان باشد، یگانه راه خروج کشورهای اسلامی از
فساد و
تباهی اعلام کرد.
عبدالقادر عوده، نظریه پرداز سیاسی اخوانالمسلمین، در کتاب
الاسلام و اوضاعنا السیاسیة نخستین کسی است که از
مفهوم قرآنی جانشینی (
استخلاف ) تفسیری سیاسی کرده و آن را مبنای نظریه خود قرار داده است.
این دیدگاه را اندیشمند مصری،
سید قطب و اندیشمند پاکستانی،
ابوالاعلی مودودی توضیح دادهاند.
بهنظر
عوده،
حکومت از آن خداست و
اسلام دین حکومت است، حکومتی که
دنیا را بر پایه دین اداره کند.
وی تأکید میکند که
خلافت در اسلام با حکومتهای جمهوری و سلطنتی موروثی و حکومتهای استبدادی متفاوت است، زیرا قدرت آن برآمده از
مردم است و
ماهیت و ساختاری ویژه دارد،
عوده و دیگر اندیشمندان مرتبط با اخوان المسلمین در بیان ساختار و ماهیت
حکومت اسلامی به ذکر کلیات بسنده کرده و به چگونگی اداره آن در عرصههای گوناگون نپرداختهاند.
در میان سران اخوان المسلمین،
حسن هضیبی و پیروانش در رسالهای با عنوان دعاةٌ لاقضاة، با تفسیری جدید از اندیشههای سیاسی حسنالبنّاء،
حکومت را مسئلهای سیاسی و غیر قدسی شمردند.
آنان بر آن بودند که وجود
دولت از ضروریات
دین نیست، وگرنه با
زوال حکومت عثمانی باید دین زایل میشد.
مسلمان میتواند بدون نیاز به دولت به دین خود ملتزم باشد و فقط در صورتی که دولت او را از التزام به دین باز دارد، باید با آن
مقابله کرد .
سیدقطب در
معالم فی الطریق،
حاکمیت الهی را در مقابل حاکمیت
جاهلیت و
طاغوت قرار داد.
به نظر او،
حاکمیت مطلق از آن خداست و راز وجود دین آن است که
خداوند حاکمیت خود را در
زمین از طریق
خلیفه خود (
انسان ) اعمال کند، بنابراین حکومت و نظام سیاسی باید بر پایه
اراده الهی باشد و خلیفه خدا باید بر طبق دستور او، به آبادسازی زمین و بهرهمندی از
نعمتها و اجرای
شریعت الهی بپردازد.
بهنظر سید قطب،
دین اسلام توانایی اداره جامعه اسلامی را دارد و نیازی به استفاده از آرا و نظامهای سیاسی و قوانین غربی نیست.
ابوالاعلی مودودی اندیشمند دینی و سیاسی
پاکستان نیز مانند
سید قطب تأکید داشت که حاکمیت سیاسی از آنِ خداست و
دولت باید مجری دستورات الهی باشد.
وی شکل آرمانی حکومت اسلامی را نیز ترسیم کرده است.
به نظر او اصول سیاسی اسلام میتواند در حکومتهایی با شکلهای مختلف تحقق یابد و اسلام هیچ شکل معینی از حکومت را الزامی نکرده است؛ آن چه مهم است
تقوای حاکمان و
التزام آنها به اجرای قوانین الهی است.
مودودی با تشکیل
جماعت اسلامی در پاکستان در پی تشکیل
دولت اسلامی در پاکستان بود
و با ارائه نظریه
خدا ـ
مردم سالاری معتقد است که
امت مسلمان باید قانون خدا را در چهارچوبی که
شریعت بیان کرده،
تفسیر کنند.
پیش از مودودی و قبل از تشکیل
کشور پاکستان،
اقبال لاهوری نظریه جدایی دین از دولت را از نظرگاه اسلامی نادرست و آن را اشتباهی ناشی از مقایسه
اسلام با
مسیحیت برمیشمرد، اما در عین حال با ناکارآمد دانستن
خلافت عثمانی، با توجه به مقتضیات عصر جدید، همگان را به احیای اصول آزادی،
برابری و دوری از قومیتگرایی فرامیخواند.
ابوالحسن ندوی،
عالم معاصر هندی، با تألیف کتاب ماذا خسرالعالَمُ بانحطاط المسلمین، به بررسی حکومتهای
جهان اسلام در ادوار مختلف پرداخت و دلایل
انحطاط حکومتها،
تحریف دین و جدایی عملی میان
دین و
سیاست را در سرزمینهای مختلف جهان اسلام برشمرده است.
به نظر وی
انحراف حکومتها و جدایی حاکمان از اسلامِ اصیل
علت اصلی انحطاط و
گمراهی مسلمانان بوده است.
سبب اصلی
بحران جوامع بشری و ملل مختلف سیطره قدرتهای
فاسد و فقدان قدرتهای
صالح است که آن هم ناشی از بیایمانی و دوری از اصول الهی و اخلاقی است.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حکومت در اسلام»، شماره۶۳۹۴.