حمزه بالی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حمزه بالی، از مشهورترین
ملامتیان قرن دهم در
بوسنی و مؤسس
طریقت حمزویه است.
زادگاه او را
اورلوویچی، در شمالشرقی
بوسنی، نوشتهاند.
سلسله طریقت او، به واسطه
حسامالدین آنقروی، احمد ساربان، اوغلان شیخ اسماعیل معشوقی، پیرعلی آقسرایی، بنیامین آیاشی و امیر سکینی، به حاجی
بیرامِولی میرسد.
ابتدا وی را بالی آغا مینامیدند، اما حسامالدین، با اشاره به اینکه وی
شهید و با
حضرت حمزه محشور خواهد شد، او را حمزه نامید و وی به شیخ حمزه شهرت یافت.
از زندگی او پیش از ورود به حلقه حسامالدین آنقروی به عنوان یک
صوفی، مطلب چندانی، چه در
منابع ملامی ـ بیرامی و چه در منابع رسمی، نیامده است.
او ابتدا در خدمت یکی از وزرای
عثمانی بود.
بعدها تحت ارشاد حسامالدین آنقروی به
ریاضت پرداخت و پنج سال خلیفه او بود و پس از
مرگ آنقروی در ۹۶۴، به بوسنی بازگشت
و به ارشاد پرداخت.
وی برای ارشاد مردم، حتی به میخانهها میرفت و حاضران را از
شرابخواری نهی میکرد.
پس از اندک مدتی مریدانش زیاد شدند.
حمزه بالی، همانند
اسماعیل معشوقی، اعتقاد خود را به
وحدت وجود اظهار میکرد؛ از اینرو علما و مشایخ بوسنی، که از رواج طریقت او بیمناک شده بودند، او را فردی ناشایست برای ارشاد اعلام کردند و سرانجام، با استفسار از علما، شیخالاسلام ابوالسعود افندی
حکم به
کفر و
اعدام وی داد.
در نتیجه، حمزهبالی و چند تن از پیروانش در
استانبول اعدام گردیدند.
بیشتر منابع متقدم، با پیروی از عطائی، تاریخ اعدام وی را ۹۶۹
ذکر کردهاند،
اما طبق تحقیقات اخیر، وی به احتمال بسیار، در ۹۸۰ اعدام شده است.
اعدام او تقریباً همه مردم عثمانی را به دو دسته
موافق و
مخالف تقسیم کرد.
درویشان ملامی ـ بیرامی، که بعد از مرگ حمزهبالی، حمزوی خوانده شدند، دائماً تحت تعقیب بودند.
گفتهاند که در عقاید حمزهبالی شباهتهایی با
مسیحیت وجود دارد، اما از او اثر مکتوبی برجای نمانده است که براساس آن بتوان درباره عقایدش اظهارنظر قطعی کرد.
حمزویه، بر طبق برخی اسناد، حمزهبالی و پیروانش برای کسب قدرت، سازمانی تشکیل دادند و مانند اهل
فتوت، زندگی برادرانه در پیش گرفتند.
آنان برای
قیام آماده شدند و از میان خود،
سلطان،
وزیر،
قاضی عسکر،
قاضی،
دفتردار و
چاوش برگزیدند.
همچنین گفته شده است که پس از کشته شدن تعدادی از سران حمزویه به دستور شیخالاسلام وقت، بسیاری از حمزویان از رأی خود بازگشتند یا فرقه فرقه شدند،
اما از منابع چنین برمیآید که حتی پس از
قتل حمزهبالی و سختگیریهای بعدی، جنبش حمزویه با اقتدار به راه خود ادامه داد و حسن قبادوز (از مریدان حسامالدین آنقروی) بر مسند ارشاد حمزویه نشست.
مشایخ بعدی این طریقت (همچون
ادریس مختفی، لامکانی حسین افندی و اوغلان شیخ ابراهیم افندی)، بیشتر احکام
شریعت را رعایت میکردند و به این ترتیب، با رهایی از تعقیب و آزار مخالفان، به گسترش حمزویه کمک کردند.
حمزویان در دوران حکمرانی سلطان سلیم اول و سلطان سلیمان قانونی به شدت مورد آزار قرار گرفتند
اما حمزویان در سال ۹۹۰ بر بخشهایی از بوسنی مسلط شدند.
بشیرآغا، از مشایخ مشهور حمزویه که مدتی زعامت این طریقه را در استانبول در دست داشت، مریدان فراوانی یافت و پیروان طریقتهای
بکتاشیه و
حروفیه نیز به منزل او رفت و آمد میکردند.
این امر
حسادت برخی مشایخ و
سوءظن دربار را برانگیخت.
علمای طرفدار
حکومت عثمانی، رسالههایی در رد حمزویه نوشتند.
در این ردیهها حمزهبالی متهم شده که عمل و مجاهده را ضروری نمیدانسته
و در شمال بوسنی مذهب فاسدی را نشر داده و به نقض شریعت و اباحیگری میپرداختهاست.
سرانجام بهفتوای شیخالاسلام وقت، بشیرآغا را ــکه بیش از نود سال داشت ــ به همراه چهل تن از مریدانش در ۱۰۷۳ خفه کردند.
پس از این ماجرا فعالیتهای حمزویان محدود و مخفی شد.
حمزویان از قرن یازدهم بخشی از تشکیلات اهل
فتوت را نیز رهبری میکردند.
آنان از زمان ادریس مختفی تشکیلاتی شبیه تشکیلات اهل
فتوت به وجود آوردند.
صاری عبداللّه و شیخ مرادی بخاری شارحان
مثنوی و عبداللّه بوسنوی شارح
فصوص از مشایخ مشهور حمزویه در قرون دوازدهم و سیزدهماند.
در محیطِ شریعتْ محورِ صوفیانِ بوسنی و نیز در نواحی
صربستان و
مجارستان، که تحت سلطه عثمانیها بود، از این طریقت استقبال شد.
عثمانیها حمزویه را تهدیدی جدی در برابر یکپارچگی
دینی و سیاسی قلمرو خود میدانستند؛ اما پس از سرکوبی این جنبش در بوسنی، این جنبش در استانبول به مدت طولانی باقیماند.
در آنجا تقیه و هماهنگی عقاید با ظواهر
شرع، تا اوایل سده چهاردهم/ نخستین سالهای قرن بیستم این طریقت را در حاشیه
تصوفِ ترک زنده نگاهداشت.
گزارش شده که یک
خانقاه حمزوی در شمالشرق بوسنی تا ۱۳۷۱ش/۱۹۹۲ (آغاز
جنگ در
بالکان) فعال بوده است.
سیدعبدالقادر بلخی (فرزند سید سلیمان بلخی قُندوزی، نویسنده ینابیعالمودة)، که از
بلخ به استانبول مهاجرت کرده بود، از آخرین مشایخ حمزویه در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم و نیز منتسب به طریقت
نقشبندیه بود که بسیاری از پیروان مولویه حمزویه و حتی طریقههای دیگر او را قطب میدانستند.
در
یوگسلاوی در دوران تیتو، تحت رهبری مشایخی چون شیخ محمد اهل اوژیتسه و حسن قائمی بابا (از مشایخ قادری)، حمزویان در مبارزات، اجتماعی شرکت داشتند.
حمزویان، مانند مولویان، معتقد بودند که مرشد حقیقی، یگانه و همان
قطب است که
صاحب زمان و مظهر حقیقتِ محمدیه• است.
میان مشایخ نقشبندیه و حمزویه نیز، در پی اخذ آرا و عقاید از یکدیگر، مناسبات نزدیک ایجاد شد.
ضمناً حمزویان نگاه مثبتی به قلندریان و حروفیان و بکتاشیان، داشتند و بعضاً پذیرش برخی شعارها و معتقدات ایشان، سبب شد بسیاری از پیروان این طریقتها حمزوی شوند.
حمزویان، به جز گروه اندکی، بسیاری از آموزههای اعتقادی
امامیه را پذیرفته بودند.
در آثار برخی حمزویان مفاهیمی همچون
توّلی و
تبرّی، و نیز شرح احوال
دوازده امام و اعتقاد به اینکه
حضرت مهدی عجلاللّه تعالی فرجهالشریف امام دوازدهم است، دیده میشود.
تمایلاتِ شیعی ـ باطنیِ حمزویان را بیش از کتابهایی که اندیشمندان این طریقت نوشتهاند، از اشعار و مکتوبات شعرای آنان میتوان دریافت.
مثلا احمد ساربان، شاعر ملامی، گرایش شدیدی به
اهل بیت پیامبر داشته و اشعار فراوانی در مدح دوازده امام
شیعه سروده است.
در طریقت حمزویه، اساس محبت است؛ از همین روی، گاه بروز محبت در بین
مرید و
مراد چنان شدت مییابد که نمیتوان تشخیص داد کدام مرید و کدام مراد است.
(۱) محمد خانجی بوسنوی، الجوهر الأسنی فی تراجم علماء و شعراء بوسنه، چاپ سیدکسروی حسن، بیروت ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۲) احمد رفعت، لغات تاریخیه و جغرافیه، استانبول ۱۲۹۹ـ۱۳۰۰.
(۳) محمد بن یحیی عطائی، حدائق الحقائق فی تکملة الشقائق، در شقائق نعمانیه و ذیللری، چاپ عبدالقادر اوزجان، استانبول: دارالدعوة، ۱۹۸۹.
(۴) عبدالباقی گولپینارلی،
فتوّت در کشورهای اسلامی و مآخذ آن، ترجمه توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۷۹ش.
(۵) عبدالباقی گولپینارلی، مولویّه بعد از مولانا، ترجمه توفیق ه سبحانی، تهران ۱۳۶۶ش.
(۶) م صادق وجدانی، طومار طرق علیّه، استانبول ۱۳۳۸ـ۱۳۴۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حمزه بالی»، شماره۶۵۴۴.