حقیقت احتجاج
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
احتجاج در
قرآن کریم به بالغه وصف شده است که در اثبات مدعا به کار میرود.
در
قرآن ، کلمه
حجّت در همه موارد درباره اثبات
حقّ بهکار رفته است؛ ازاینرو در برخی آیات به بالغه وصف شده که بهمعنای دلیل روشنی است که در اثبات مدّعا به نهایت متانت و قوّت
و صحّت
رسیده است؛ چنانکه در
آیه ۱۴۸
انعام ،
پس از نقل ادّعای
مشرکان مبنی بر اینکه اگر
خداوند میخواست ما
مشرک نمیشدیم، میفرماید:این جز پیروی از گمان نیست؛ یعنی در واقع حجّت ندارید؛ به قرینه آیه۱۴۹ انعام
که میفرماید:خداوند حجّت بالغه دارد؛ زیرا اگر میخواست از روی اجبار هدایت میشدید؛ در حالی که سنّت الهی این است که هر کس
با اختیار خود پس از اقامه حجّت از طرف خداوند
ایمان بیاورد:«فَلِلّهِ الحُجَّةُ البلِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَدکم». در آیه۸۳ انعام
پس از نقل احتجاجات
حضرت ابراهیم (علیهالسلام) میفرماید:ما آن را برای
احتجاج ابراهیم
با قوم خود به او دادیم:«تِلک حُجَّتُنا ءاتَینها اِبرهیمَ عَلی قَومِهِ». در آیه دیگری، حکمت ارسال رسولان از اساس، این دانسته شده است که مردم در برابر مؤاخذه و بازخواست خداوند حجّتی نداشته باشند:«لِئَلاَّیکونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ».
بررسی کاربردهای
قرآنی، مفید این نکته است که هر جا از روی خصومت در برابر دلیل حقّ، مقاومتی صورت گرفته، به محاجّه که بهمعنای اقامه حجّت در برابر حجّت دیگر است،
تعبیر شده است. برخی مفسّران به این نکته توجّه کرده و گفتهاند:حجّت، تصدیقکننده ادّعای حقّی است و محاجّه در جایی است که مخاصمه و منازعه در کار باشد.
در آیه ۱۳۹
بقره پس از دعوت اهلکتاب به ایمان به خدا، به پیامبر فرمان داده است که بگوید:چرا بدون دلیل
با ما درباره
خداوند محاجّه (مخاصمه
) میکنید؛ درحالیکه او پروردگار همه ما است:«قُل اَتُحاجُّونَنا فِی اللّهِ و هُوَ رَبُّنا و رَبُّکم» و در آیه ۲۵۸ بقره
در جریان روبهرو شدن حضرت ابراهیم
با نمرود و
احتجاج حضرت
با وی برای اثبات
ربوبیت خداوند میفرماید:آیا ننگریستی به آن کس که
با ابراهیم درباره پروردگارش گفتگو و ستیزه میکرد:«اَلَم تَرَ اِلَی الَّذی حاجَّ اِبرهیمَ فی رَبِّهِ» همچنین تعبیر «حاجّه» درباره دشمنی و برخورد خصمانه قوم ابراهیم در برابر استدلالهای وی و اصرار آنها به گرویدن ابراهیم (علیهالسلام) به دین ایشان بهکار رفته است:
«قالَ اَتُحجّونّی فِی اللّهِ و قَد هَدنِ ولااَخافُ ما تُشرِکونَ».
بنابراین، چنانچه در
قرآن، کلمه حجّت در مورد مدّعای باطل بهکار رفته، به اعتبار عقیده صاحب ادّعا و طرف مقابل و از باب مماشات
با وی بوده است و در واقع حجّت نیست؛ ازاینرو بیدرنگ پس از آن، قیدی ذکر شده که مبین این مطلب است؛ چنانکه در مورد کسانیکه درباره خداوند محاجّه میکنند، گفته شده:حجّت آنان باطل است:«والَّذینَ یحاجّونَ فِی اللّهِ مِن بَعدِ مَااستُجیبَ لَهُ حُجَّتُهُم داحِضَةٌ»
البتّه در برخی موارد، بطلان حجّت چنان روشن بوده که به تصریح نیازی نداشته و به تعبیر دیگر،
استدلال ، خود گویای عدم دلیل است؛
چنانکه منکران آیات روشن الهی، زنده شدن پدران خویش را خواستار شده، به آن استدلال میکردند:«ماکانَ حُجَّتَهُم اِلاّ اَن قالوا ائتوا بِابائِنا...».
شایان ذکر است همانگونه که حجّت عام است و شامل انواع حجّتها از قبیل استدلال برهانی و جدلی و غیر آن و نیز
معجزه و
تحدّی و... میشود،
احتجاج نیز در
قرآن مفهوم عامی دارد و شامل انواع احتجاجات میشود. مفسّران در تفسیر آیات تحدّی مانند آیه۲۳ بقره،
آن را نوعی
احتجاج برای اثبات
اعجاز قرآن و
نبوّت پیامبر دانستهاند.
در تفسیر آیه «فَلِلّهِ الحُجَّةُ البلِغَةُ»
روایات، وجود
انبیا و
امامان را نیز حجّت ظاهری خداوند معرّفی کرده و بر این اساس خداوند
با ارسال رسولان، در
قیامت بر مردم
احتجاج میکند؛ چنانکه
عقل را نیز حجّت باطنی خداوند دانستهاند؛
بنابراین،
احتجاج، به استدلال منطقی اختصاص ندارد.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«احتجاج».