حقائق التفسیر (کتاب)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تفسیر حقائق التفسیر، یکی از قدیم ترین تفاسیر عرفانی
قرآن به
زبان عربی، تالیف
ابوعبدالرحمن سُلَمی (۳۳۰ـ۴۱۲)
صوفی و مفسر
سده چهارم
و اوایل سده پنجم هجری است. این تفسیر از مهمترین تفاسیر اهل تاویل بهشمار میرود
و سرشارترین منبع برای تفسیرنگاران پس از وی بر مشرب اهل عرفان است.
سلمی در این تفسیر، از گفتههای تفسیری
ابن عطا و روایات منقول از
امام صادق (علیهالسلام) بهره گرفته
و در کنار آن، به اقوال مشایخ بزرگ صوفیه
و اهل عرفان نیز پرداخته است. سلمی مجموعهای از روایات
و اقوالی را که در تفسیر عرفانی
آیات قرآن، از قول
امامان و اولیا
و مشایخ، بهصورت پراکنده در اینجا
و آنجا آورده بودند، فراهم آورد
و آرای خود را در اینباره در اثنای آنها ذکر کرد. وی در این تفسیر، به معانی باطنی (
تاویل) پیش از معانی ظاهری (
تفسیر) پرداخته
و بدینجهت راه نکوهش را به سوی خود گشوده است.
تفسیر سُلَمی (حقائق التفسیر) دومین تفسیری که بر مشرب اهل
تصوف و عرفان نوشته شده، تفسیر
ابوعبدالرحمن محمد بن حسین بن موسی ازدی سُلَمی (متوفای ۴۱۲) است. سلمی از مشایخ
و سران صوفیه
خراسان بود. در تصوف ید طولایی داشت
و در عرفان
و علم حقایق موفق
و شهره آفاق بود.
در
حدیث و تفسیر نیز سرآمد بود.
حاکم نیشابوری (متوفای ۴۰۵) در حدیث
و ابوالقاسم قشیری (متوفای ۴۶۵) در تفسیر، از او بهره گرفتهاند؛
ابونعیم اصفهانی (متوفای ۴۳۰) نیز در سفری که به
نیشابور کرد از محضر او بهره برد.
این تفسیر از مهمترین تفاسیر اهل تاویل بهشمار میرود
و سرشارترین منبع برای تفسیرنگاران پس از وی بر مشرب اهل عرفان است. در حقیقت، تفسیر سلمی ادامه کاری است که به دست
سهل تستری آغاز شد
و ادامه راهی است که پیشینیان اهل تصوف پیموده بودند. سلمی در این تفسیر، از گفتههای تفسیری
ابن عطا و روایات منقول از
امام صادق (علیهالسلام) بهره گرفته
و در کنار آن، به اقوال مشایخ بزرگ صوفیه
و اهل عرفان نیز پرداخته است.
در مقدمه (پس از حمد الهی
و درود بر محمد
و آل او) میگوید: چون دیدم آراستگان به علوم ظاهری، در انواع فوائد قرآنی، همچون قرائات، تفاسیر، مشکلات، احکام، اعراب، لغت، مجمل
و مفسر،
ناسخ و منسوخ و جز آن پرداختهاند
و هیچیک به گردآوری لحن الخطاب (لحن الخطاب، اشارات
و رموز کلامی است که از لابهلای سخن به دست میآید) آن از نظر اهل حقیقت نپرداخته است، مگر در مواردی پراکنده
و بدون ترتیب که منتسب به ابوالعباس بن عطا (از سران
و اقطاب صوفیه که مورد تجلیل
و احترام فراوان بود. او در
بغداد میزیست
و همانجا درگذشت. شرح حال او را
عطار نیشابوری به تفصیل آورده است.
وی در راه یاری
منصور حلاج جان باخت. هر دوی آنان در سال ۳۰۹ درگذشتند.
)
و مواردی از امام جعفر بن محمد الصادق (علیهالسلام) بود؛ خوشم آمد طرفههایی را نیز که از اهل حقیقت شنیده
و پسندیده بودم، کنار آنها بگذارم
و اقوال مشایخ اهل طریقت را بر آن بیافزایم
و به ترتیب سورهها درآورم؛ تا جایی که کوشش
و تواناییم راه دهد؛
و از خدا خواستم تا در این راه
و در همه احوال مرا یاری دهد که او بهترین یاری دهندگان است.
وی در این تفسیر، به معانی باطنی (تاویل) پیش از معانی ظاهری (تفسیر) پرداخته
و بدینجهت راه نکوهش را به سوی خود گشوده است. از
معاصران او
و نیز پس از وی کسانی از در معارضه با وی در آمدهاند
و او را به انواع برچسبها
و تهمتها از قبیل بدعتگذاری در دین، تحریف معانی قرآن،
جعل حدیث به نفع صوفیان
و بالاخره میل به برخی از مذاهب منحرف مانند
قرامطه (قرمطیان، پیروان
حمدان بن اشعث معروف به قرمط که در حدود سال ۲۸۰ فرقهای به وجود آورد که از
فرقه اسماعیلیه منشعب
و به نام وی مشهور شد. او قیام به سیف را شعار خود قرار داد
و به قتل
و غارت
و چپاول همت بست.
زیارت قبور و بوسیدن
حجرالاسود و اعتقاد به ظواهر اسلام را تحریم نمود
و حجرالاسود را از جای کند
و در
احکام شریعت دست به
تاویل زد. این حرکت بیش از یک
قرن ادامه داشت تا در اوایل قرن پنجم در
عراق و ایران مبارزه سختی علیه آنان آغاز شد
و از هم پاشیده شدند.) متهم ساختهاند.
وقتی از [[]] ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن شهرزوری معروف به ابن صلاح موصلی از تبار کرد (۶۴۳-۵۷۷) که مقام شیخ الاسلامی دیار خود را داشت، درباره تفاسیر صوفیان سوال شد، گفت: ابو عبدالرحمان سلمی تفسیری دارد که اگر عقیده داشته که تفسیر قرآن است هر آینه
کافر شده است ... نوشتههایی که ظاهرا کسانی مورد اطمینان از اینان، پیرامون آیات قرآن آوردهاند، بهعنوان تفسیر یا تبیین معانی قرآن نبوده است، بلکه اینان صرفا بهعنوان تنظیر
و تمثیل از قرآن بهره گرفتهاند؛ مثلا آیه کریمه «قاتلوا الذین یلونکم من الکفار؛
» را برای
جهاد با نفس شاهد گرفتهاند؛ ای کاش در این کار تساهل نمیورزیدند تا مایه التباس نگردد.
خطیب بغدادی (متوفای ۴۶۳) که در زمانی نزدیک به روزگار وی میزیست، از
محمد بن یوسف قطان نیشابوری نقل میکند که سلمی،
ثقه نیست. خطیب میگوید: وی (سلمی) به نفع صوفیان جعل حدیث میکرد.
ابن جوزی (متوفای ۵۹۷) در کتاب
تلبیس ابلیس او را متهم کرده که چیزهایی شگفتآور از داستانهای صوفیان بیآنکه اساسی داشته باشد در تفسیرش نقل کرده است.
ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸) او را به جعل
و بدعت متهم ساخته، میگوید: آنچه در تفسیرش از امام جعفر بن محمد الصادق روایت کرده است، همگی
کذب و افترا بر وی است؛ همانگونه که دیگران بر وی افترا بستهاند.
شمسالدین ذهبی (متوفای ۷۴۸) در
تذکرة الحفاظ میگوید: سلمی تفسیری دارد که فجایع
و تاویلات صوفیه را در برگرفته است
و در
سیر اعلام النبلاء میگوید: در نوشتههایش گفتهها
و داستانهای جعلی یافت میشود
و در تفسیر حقائق التفسیر نیز چیزهایی آورده که هرگز روا نیست. برخی از پیشوایان دین او را از
زنادقه باطنیه (اسماعلیه) شمردهاند. ولی برخی آن را
عارف حقیقی دانستهاند.
از اینرو
جلالالدین سیوطی (متوفای ۹۱۱) در
کتاب طبقات المفسرین تفسیر سلمی را در ضمن تفاسیر اهل بدعت آورده
و گفته است: چون وی بهخوبی شناخته نبود، (او را جزو این دسته آوردم).
اینها حملاتی است که به این تفسیر
و مفسر آن کردهاند. اکنون ببینیم در این تفسیر چه هست که ایناندازه مورد هجوم قرار گرفته است؟
این تفسیر، همانگونه که نویسنده در مقدمه آن، یادآور شده، تنها به تاویل آیههای قرآن پرداخته
و تا آنجا که توانسته از اقوال اهل عرفان در این زمینه بهره گرفته است. روایات منسوب به
امام صادق (علیهالسلام) را که در تفسیر باطنی قرآن
و تاویل از ایشان نقل شده نیز آورده است که بر حسب شمارش، سیصد
و اند (۳۲۴) مورد است
و با عنوان قال جعفر، آنها را یاد میکند.
و گاه از
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز روایت میکند.
عمده آنکه نسبت دادن اینگونه مطالب ناهمگون (که با فهم متعارف سازگاری ندارد) به بزرگان دین
و پیشوایان معصوم، هر چند بهصورت روی یا قیل باشد، روا نیست.
مثلا در تبیین بسم
الله میگوید: روی عن النبی (صلی
اللهعلیه
وآلهوسلّم): ان الباء
بهاء الله و السین سناء
الله و المیم مجد
الله و از
امام علی بن موسی الرضا، از پدرش، از امام صادق (علیهمالسّلام) نقل میکند که فرمود: الباء بقاؤه
و السین اسماؤه
و المیم ملکه. فایمان المومن ذکره باسمائه
و العارف فناه عن المملکة بالمالک لها؛
و قال ایضا: بسم، ثلاثة احرف: باء
و سین
و میم. فالباء باب النبوه
و السین سر النبوة التی اسر النبی (صلی
اللهعلیه
وآلهوسلّم) به الی خواص امته
و المیم مملکة الدین الذی یعم الابیض
و الاسود.
و در لفظ جلاله (
الله) نیز از طریق علی بن موسی الرضا از پدرش از امام صادق (علیهمالسّلام) روایت میکند که
الله، اسم تام است؛ زیرا از چهار حرف، تشکیل شده است: الف، عمود
و ستون
توحید است؛ لام اول، لوح فهم است، لام دوم، لوح نبوت است
وهاء، نهایت در اشاره است.
ملاحظه میشود که چه مطالب بیپایهای به
مقام عصمت نسبت داده شده که نه فقط
افترا و کذب است، بلکه مقام والای علمی
و بینش سرشار
امام معصوم از احتمال صدور چنین گفتههای تهی بری است.
اساسا از بی مایگی است که باء حرف جر
و اسم را، یک ماده پنداشتهاند!
و همچنین الف
و لام لفظ جلاله را که از ریشه اله جداست، را مندمج
و به هم پیوسته گمان کنند!
صدور اینگونه گفتههای حساب نشده از سران صوفیه مانند
شبلی و جنید و ابن عطا و واسطی و دیگران که از آنان نیز نقل کرده، دور نیست
و با شیوه آنان در ابهامگویی یا نامفهومگویی سازگار است؛ ولی نسبت دادن آن به
معصومین (علیهمالسّلام) کاملا جفاست.
شاهد مدعا آنکه نزدیکترین افراد به ابوعبدالرحمن سلمی، دست پرورده
و شاگرد وی
ابوالقاسم قشیری نیشابوری، در تفسیرش
لطائف الاشارات (که بر مشرب اهل عرفان نوشته
و از محضر درس همین استاد بهره گرفته است) هیچیک از این گزافهها را نیاورده، چه رسد به اینکه به امام معصوم نسبت داده باشد؛ بلکه بهگونهای معقول گفته است: برخی اهل حال، از شنیدن باء بر
و عنایت حق را درباره اولیایش به یاد میآورند؛
و از سین، سر او با برگزیدگانش؛
و از میم منت او بر اهل ولایت
و مقربان درگاهش؛
و از بر او به سر او پی میبرند؛
و از منت او حرمت دستور او را نگاه میدارند؛
و بهوسیله او، قدر او را میدانند
و برخی هنگام شنیدن بسم
الله، از باء برائت ساحت قدس الهی را از هر زشتی دریافت میکنند؛
و از سین سلامت او را از هر عیب
و نقص؛
و از میم مجد
و عظمت او را
و دیگران، از باء بهای او را؛
و از سین سنای (پرتو نور) او را؛
و از میم
ملک و ملکوت او را به یاد میآورند.
ببینید چگونه هوشمندانه، چیزی را بر قرآن تحمیل نمیکند
و در عینحال، گفتار عارفان را با عنوان یادآور میآورد نه به عنوان تفسیر
و تاویل آیات
و این، شایستهترین راه است که برگزیده است
و بدینجهت تفسیر عرفانی او از برگزیدهترین
و سالمترین تفسیر اهل عرفان بهشمار میرود.
این تفسیر، مجموعهای است از گفتههای تفسیری
ابوالعباس ابن عطای آدمی (او تفسیری بر مشرب صوفیه دارد که طبق وصیت ابن عطا، بهدست ابوعمرو علی بن محمد انماطی صوفی انتشار یافت.
و از سران
و اقطاب اهل تصوف
و عرفان در
عصر خویش) که عمده تفسیر او را تشکیل میدهد
و سراسر
قرآن را بهگونهای پراکنده
و گسسته فرا گرفته است. او، مختصری از گفتههای
ابوالحسین نوری و از آن بیشتر، گفتههای
منصور حلاج را با عنوان قال الحسین یاد میکند؛ علاوه بر روایات منقول از امام جعفر بن محمدصادق (علیهالسلام)
و برخی گفتههای دیگر.
این تفسیر، آمیختهای از گفتههای هنجار
و نابهنجار افراد گوناگون است که گردآورنده هیچگونه تعهدی بهدرستی
و نادرستی آن از خود نشان نمیدهد؛ مثلا ذیل آیه «انی جاعل فی الارض خلیفة؛
» از ابن عطا نقل میکند که
فرشتگان، دعاوی خویش را وسیلهای در پیشگاه پروردگار قرار دادند ولی
خداوند به آتش دستور داد آنان را بسوزد؛ آتش در یک لحظه هزاران نفر از آنان را سوخت؛ سپس از در عجز درآمدند
و گفتند: «سبحانک لا علم لنا؛
»
در ذیل آیه «
و لا تقربا هذه الشجرة؛
» نیز از وی نقل میکند که:
آدم، از جنس آن درخت منع گردید، ولی آدم گمان بد کرد که تنها از آن درخت مورد اشاره، منع شده است؛ لذا از درختی دیگر از همان جنس خورد
و فراموش کرد که سرپیچی کرده
و فرمان را نگاه نداشته است؛ ولی تعمد بر مخالفت نداشت؛ لذا خداوند دربارهاش فرمود: «فنسی ولم نجد له عزما؛
»
ملاحظه میشود که سخن اول، رجماً بالغیب (تیر در تاریکیانداختن) بوده
و کاملا بیاساس
و بیاعتبار است ولی سخن دوم، صحیح
و معقول بهنظر میآید؛
و نوعا مطالبی را که از ابن عطا نقل میکند از قسم دوم است
و غالبا نامعقول بهنظر نمیرسد؛ لذا نقل این آثار، کم
و بیش بیفایده نیست.
همچنین از سیصد
و اند موردی که از امام جعفر بن محمد الصادق (علیهالسلام) نقل کرده، جز چند مورد، بقیه سودمند
و گاه کاملا ناب است؛ مثلا ذیل الحمد لله نقل میکند که فرمود: هر کس خدا را آنگونه که خود وصف کرده
ستایش کند، سپاس گزارده است؛ زیرا حمد، حاء است
و میم
و دال. حاء، از وحدانیت حکایت دارد؛ میم از ملک
و دال از دیمومیت؛ پس هر که او را به وحدانیت
و دیمومیت
و ملک شناخت، درست شناخته است.
نیز نقل میکند که از وی درباره «الحمد لله رب العالمین؛
» سوال شد، فرمود: معنای آن سپاسگزاری از خداست. اوست که نعمتهای خود را بر همه خلایق ارزانی داشته
و در امور آنان حسن تدبیر
و با آنان مدارا کرده است. الف الحمد از آلاء (نعمتها) سرچشمه گرفته است؛ لام از لطف اوست که حلاوت عطوفت خود را به آنان چشاند
و جام بر (نیکوییای که از سرشت برخیزد) خود را به آنان نوشاند؛ حاء از حمدست؛ که خود در ازل خویشتن را ستایش کرد؛ میم از مجد
و عظمت اوست که خلایق را به نور قدس خود آراست؛ دال از
دین اسلام است که خود سلام
و دارالاسلام است
و درود
و تحیت آنان در آن، برای مسلمانان که در این خانه سلامت
و آرامش هستند، آسایش
و سلامت میآورد.
این گونه مطالب ناهمگون
و نامفهوم را سرهم کردن
و نسبت دادن به مقام عصمت، تاسفآور است.
همچنین در ذیل آیه «
و اذ جعلنا البیت مثابة للناس
و امنا؛
» از آن حضرت چنین نقل میکند: بیت در اینجا، محمد است که هر که به او
ایمان آورد
و نبوت او را بپذیرد، در وادی امن گام نهاده است.
در ذیل آیه «ان الصفا
و المروة من شعائر
الله؛
» نیز میگوید:
صفا، روح انسانی است که از هرگونه آلایش، پاک
و صافی شده؛
و مروه، نفس آدمی است که در خدمت مولا مروت
و نرمش یافته است
و نیز از او نقل میکند که: صفا، صفای عرفان است
و مروه، مروه عارفان.
در ذیل آیه «فانبجست منه اثنتا عشرة عینا؛
» از آن حضرت چنین نقل میکند: از مقام معرفت، دوازده چشمه جوشیدن گرفت: چشمه
توحید، چشمه
عبودیت و سرور، چشمه
اخلاص، چشمه
صدق، چشمه
تواضع، چشمه رضا
و تسلیم، چشمه
آرامش و وقار، چشمه
سخاوت و اطمینان به خدا، چشمه
یقین، چشمه
عقل، چشمه
محبت و چشمه
انس و خلوت.
روشن است که این گونه مطالب، بیشتر به بافتههای صوفیان میماند تا گفته امام معصوم!
عجیبتر آنکه ذیل آیه «الیوم اکملت لکم دینکم؛
» میگوید: امام فرمود: الیوم، اشاره است به روز
بعثت پیامبر برای
رسالت به سوی خلق،
این سخن، عکس مقصود آیه را میرساند؛ چگونه روز اکمال با روز آغاز، اشتباه گرفته شده است؟! پس این گفته، جز افترایی بر امام (علیهالسلام) نیست.
از این مطالب نپذیرفتنی، در این کتاب، فراوان دیده میشود.
ضمنا پوشیده نباشد که مفسر محترم، مشرب کلامی جبریگری خویش را در کنار صوفیگری از یاد نبرده، گاه
و بیگاه از آن دم میزند. (البته، عمده عارفان
اهلسنت، جبرگرا هستند.)
در ذیل آیه «یرید
الله ان لا یجعل لهم حظا فی الاخرة؛
» میگوید: شغلهم فیما فیه هلاکهم، من تدبیر انفسهم
و طلب معاشهم؛
و قد سبق القضاء فیهم فلا تغییر
و لا تبدیل:
آنان را به آنچه هلاکتشان در آن است مشغول داشته است: آنان را به پرداختن به خویش
و کوشش در زندگی وا داشته است تا از اندیشیدن درباره زندگی جاوید بازشان دارد؛ زیرا
قضای الهی (که در آن، تغییر
و تبدیلی نیست) در ازل چنین تقدیر کرده است: جف القلم بما هو کائن! (این حدیث با اختلاف تعابیر در جوامع اهلسنت آمده است از جمله
صحیح بخاری).
از اینگونه شطحیات (لغزشهای گفتاری) در این تفسیر (همانند دیگر تفاسیر صوفیان تندرو) بسیار یافت میشود.
سلمی در تفسیر اشاری خود، روش
تاویل به شیوه
صوفیان را به کار گرفته
و معانیای برای آیات قرآن عرضه کرده است که با آنچه از ظواهر آنها برمیآید متفاوت است. همچنین وی، به سبب ضعف حافظه، گاهی آیه
و آیاتی از یک سوره را در ضمن آیاتی از سورههای دیگر تفسیر کرده
و گاه تفسیر آیات در خود سوره مشوش است.
در میان کسانی که اقوالشان (یا اقوال منسوب به ایشان) در حقائق التفسیر آمده، بیشترین اقوال متعلق (یا منسوب) است به:
امام صادق (علیهالسلام)، که اقوال منسوب به وی در حقیقت اساس همه تفاسیر عرفانی است
و غالباً احادیث اخلاقی با گرایشهای عرفانی در توضیح نکات قرآنی است که ذیل آیات به صورت مجزا
و بینظم
و ترتیب فراهم آمده است.
مجموعه این اقوال به تفسیر منسوب به امام صادق (علیهالسلام) مشهور است.
اما مطالبی نیز که به امام نسبت داده
و تا حدودی میتوان آنها را پذیرفت کم نیست.
در ذیل آیه «قل ان کنتم تحبون
الله فاتبعونی؛
» از امام نقل میکند که: سر
و نهان راستان را به متابعت
و پیروی از
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مُقَیَّد کرده است تا بدانند هراندازه که بر مدارج عرفان بالا روند
و به مراتب معرفت آراسته گردند، هرگز نمیتوانند از او (محمد (صلی
اللهعلیه
وآلهوسلّم)) پیشی گیرند؛ بلکه نمیتوانند به گرد پای او برسند؛ یعنی ناگزیرند از وی پیروی کنند
و سر تسلیم بر درگاه شریعت او نهاده به دنبال او حرکت کنند.
در ذیل آیه «یامرون بالمعروف؛
» میگوید: آن حضرت فرموده است: المعروف هو موافقة الکتاب
و السنة
و در ذیل آیه «من یطع الرسول فقد اطاع
الله؛
» نقل میکند که فرموده است: من عرفک بالرسالة
و النبوة فقد عرفنی بالربوبیة
و الالهیة؛
و در ذیل آیه «یغفر لمن یشاء
و یعذب من یشاء؛
» میگوید: چنین فرموده است: یغفر لمن یشاء فضلا
و یعذب من یشاء عدلا؛
و در ذیل آیه «
و ایده بجنود لم تروها؛
» از آن حضرت چنین نقل میکند: ذلک جنود الیقین والثقة بالله
و التوکل علی
الله؛
و در ذیل آیه «
و الله یدعو الی دارالسلام
و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم؛
» میگوید: چنین فرموده است: الدعوة عامة
و الهدایة خاصة؛
که سخنی کاملا راست
و مطابق با ظاهر آیه است؛ زیرا خداوند دو گونه
هدایت دارد: عام
و خاص؛ مانند رحمت که سرمنشا هدایت است
و دو گونه است: رحمت فراگیر
و رحمت ویژه: «
و رحمتی وسعت کل شیء فساکتبها للذین یتقون؛
» لذا خداوند دو صفت دارد: رحمان (مهر گستر)
و رحیم (مهرورز)
خلاصه اینکه، رطب
و یابس در این تفسیر زیاده دیده میشود
و خواننده آن باید آگاه، بینا
و دقیق باشد.
ابن عطاء آدمی، از
معاصران حلاج، به جرم تایید آرای وی به قتل رسید. تفسیر ابن عطاء آدمی، بسط
و تفصیل همان روایات تفسیری منسوب به امام صادق (علیهالسلام) است.
از میان هم
عصران او هیچکس، با بهرهگیری هرچه بیشتر از همه امکانات روش تفسیری خاص صوفیه، تفسیری به این حجم برجا ننهاده است.
ابوالحسین نوری که تفسیر وی مجموعه ۲۹ قول از اقوال او در تفسیر آیاتی از قرآن است که احتمالاً در مجالس تفسیر خود بیان کرده است.
نویا به ضمیمه یکی از جُنگهای دانشگاه سن ژوزف تحت عنوان مقامات القلوب، در ۱۹۶۸ این مجموعه را به چاپ رساند.
متن آن با ترجمه فارسی در نشریه معارف
در
تهران منتشر شده است. متن این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی
نیز چاپ شده است.
حسین بن منصور حلاج فرد دیگری است که سلمی اقوال تفسیری او (یا اقوال منسوب به او) را در حقائق التفسیر آورده است. در تفسیر وی بسیاری از تعالیم عرفانی
و پارهای از اشعار حلاج یافت میشود.
تفسیر حسین بن منصور حلاج را، که سلمی ضمن حقائق التفسیر آورده، لوئی ماسینیون استخراج
و تصحیح کرده
و در کتاب خود با نام «تحقیق در اصطلاحات عرفان اسلامی»، در ۱۹۲۲ منتشر کرده است. وی قسمتهایی از آن را با قطعات متناظر در
تفسیر عرائس البیان روزبهان بقلی مقابله کرده است.
گفتنی است که متن این تفسیر را ماسینیون به خط خود نوشته
و بههمین صورت دو بار به چاپ رسیده است
و بار دوم ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی
چاپ شده است.
چاپ
و نشر حقائق التفسیر، با استخراج اقوال منسوب به حلاج از آن در مجموعهای جداگانه
و نشر آن، به اهتمام
لوئی ماسینیون در ۱۹۵۴ در پاریس آغاز شد
و با همت نویا ادامه یافت.
دو محقق نام برده تحقیقاتی درباره روایات تفسیری مزبور کردهاند که در ۱۹۵۴ در پاریس
و در ۱۹۷۳ در بیروت،
و ترجمه فارسی آن تحقیقات در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی
چاپ شده است.
به نظر لوئی ماسینیون
جابر بن حیان یا
ابن ابی العوجا نخستین کسانی بودند که به نقل روایات تفسیری منسوب به امام صادق (علیهالسلام) پرداختند، زیرا جابر کتابهایی به نام امام تالیف کرد
و ذوالنون مصری (متوفی ۲۴۵)، که شاگرد جابر در علم کیمیا بوده، نخستین مصحح این مجموعه بود.
نکته درخور ذکر این است که برخلاف آنچه ماسینیون پنداشته
ابن ندیم ذوالنون را شاگرد جابر ندانسته بلکه عثمان بن سوید اخمیمی (متوفی ح۲۹۸) را شاگرد او شمرده است. به علاوه، اگر جابر در سال ۱۶۰ درگذشته باشد
شاگردی ذوالنون نزد او، باتوجه به سال درگذشت ذوالنون، بسیار بعید است. همچنین سند محکمی بر اینکه ذوالنون مصحح این تفسیر بوده، به دست نیامده است.
علاوه بر آنچه گفته شد، به گفته ماسینیون
ذوالنون به تفویض تصریح دارد، حال آنکه پارهای از منقولات این تفسیر حاکی از اعتقاد به
جبر است.
خود ماسینیون
درباره ارزش
و اعتبار اسناد ذوالنون در روایت این تفسیر تردید کرده است.
این احتمال نیز که ابن ابی العوجا مؤلف این تفسیر باشد بسیار بعید است، زیرا با وجود تناقضاتی که در گزارشهای مربوط به معتقدات وی وجود دارد، در هیچ منبعی وی دارای گرایشهای عرفانی
و قرآنی معرفی نشده
و حتی به موجب روایات معتبر، او به اصول اولیه دین (
خدا،
پیامبر و معاد) اعتقاد نداشته
و در تخطئه
و ابطال عقاید
و آیینهای اسلامی پافشاری میکرده است. بنابراین اگر، به فرض محال، او فراهم آورنده این مجموعه تفسیری باشد، در این صورت آنچه روایت کرده، هیچ اعتباری ندارد
و بنابه اعتراف خود او به جعل احادیث، روایات مزبور را نمیتوان به امام (علیهالسّلام) نسبت داد.
به گفته پولس نویا
تفسیری تمام از قرآن وجود دارد که
نعمانی (متوفی بعد از ۳۴۰)، شاگرد
کلینی (متوفی ۳۲۹)، به نام امام صادق (علیهالسلام) گردآورده
و این تقسیم از نظر فکر
و الهام
و سبک
و محتوا حتی الفاظ کاملاً مشابه با روایتی است که سلمی به نام امام (علیهالسّلام) روایت کرده
و در میان
اهلسنّت مشهور است.
نویا برای اثبات وحدت
و یکسانی همه جانبهای که میان دو روایت نعمانی
و سلمی از تفسیر امام صادق (علیهالسّلام) یافته هیچ نمونهای به دست نداده، اما با مقایسه روایت سلمی
و آنچه با عنوان تفسیر نعمانی در دست است، مشابهت
و یکسانی چشمگیری ملاحظه نمیشود.
در پارهای موارد نیز محتویات هریک از آن دو با دیگری تضاد آشکار دارد، چنانکه در تفسیر نعمانی (که نسخه آن را
مجلسی در
بحار الانوار درج کرده است) اعتقاد به جبر از دیدگاه قرآن مردود شناخته شده
و در تفسیر سلمی
آیهای از قرآن به معنای مجبور بودن
و اختیار نداشتن برادران یوسف در ستمهایی که به وی کردهاند گرفته شده است.
همچنین آنچه در تفسیر سلمی
در ستایش خلفا آمده است، با معتقدات نعمانی
و محتویات تفسیر او تضاد آشکار دارد.
صرفنظر از صحت
و سقم سند انتساب حقائق التفسیر به امام صادق (علیهالسلام)، ماسینیون مدعی است که میان محتویات آن با اقوال پراکنده امام، که
امامیه و غلات از طرق جداگانه مورد استناد قرار دادهاند، مقارنههای اعتقادی چشمگیری وجود دارد
ولی ماسینیون شواهد
و دلایلی برای اثبات ادعای مزبور نیاورده
و حتی یک نمونه از این مقارنهها را ذکر نکرده است. از طرف دیگر، با شناختی که از احادیث منقول از امام صادق (علیهالسّلام) در کتب شیعه حاصل میشود، مقارنههای درخور توجهی وجود ندارد.
در میان پارهای از احادیثی هم که سلمی از طریق برخی دیگر از صحابه (
و نه از امام صادق (علیهالسّلام)) آورده، با پارهای از احادیث شیعه مشابهتهایی دیده میشود، از جمله این حدیث که از طریق
عبدالله بن مسعود نقل کرده است: «انَّ الْقُرآنَ اُنْزِلَ عَلی سَبْعَةِ اَحْرُفٍ لِکلِّ آیةٍ مِنْهُ ظَهْرٌ
و بَطْنٌ
و لِکلِّ حَرْفٍ حَدٌّ
و مُطَّلَعٌ».
زیعور درباره روایات تفسیری منسوب به
امام صادق (علیهالسّلام) که سلمی آورده، پژوهشهای بسیاری کرده
و علاوه بر التفسیر الصوفی للقرآن عندالصادق (اندلس ۱۹۷۹)، این دو کتاب را نیز تدوین نموده است: کتابا الصادق: حقائق التفسیر القرآنی
و مصباح الشریعة (بیروت ۱۹۹۳)
و کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن (بیروت ۲۰۰۲).
زیعور
تصریح کرده است که به پژوهش در صحت استناد روایات سلمی به امام صادق (علیهالسّلام) نمیپردازد
و آن را تفسیری روحانی میشمارد که میتواند سریعاً مبدل به تاویل
و فلسفهای رمزآمیز شود
و حصارهایی را که میان عرصههای اندیشه وجود دارد فرو ریزد تا با پیروان هر دین
و مکتبی بتوان به گفتگو نشست.
وی
نقش سلمی را در گردآوری احادیث امام صادق (علیهالسّلام) در کتابی مدون
و مضبوط، با نقش
سیدرضی (متوفی ۴۰۶) در گردآوری خطبهها
و کلمات
و مکتوبات
امام علی (علیهالسلام) مقایسه کرده، که در خور تامل است، زیرا پیش از سلمی اقدامات وسیعی برای گردآوری احادیث امام صادق (علیهالسّلام) به صورت
مسند نه به شیوه
مرسل و بدون سلسله سند به مانند کتاب سلمی، انجام شده بود
و به علاوه اینکار حتی در سطح گسترده آن با سلمی آغاز نشد.
به نظر زیعور
این روایات پیش از گردآوری در یک کتاب، به صورت شفاهی در حلقههای صوفیه مطرح
و نزد پیشوایان
شافعیه سخت مورد احترام بوده است. وی این احتمال را هم داده است که سلمی در هنگام نقل روایات تفسیری امام (علیهالسلام) آنها را کم
و زیاد کرده باشد.
نظر علمای اسلام درباره روایات تفسیری منسوب به امام صادق (علیهالسّلام) به این شرح است:
از جمله علمای معروف
شیعه که روایات تفسیری موجود در دو کتاب حقائق التفسیر
و زیادات حقائق التفسیر را نقل کردهاند، یکی رضیالدین علی معروف به
ابن طاووس است که در
سعد السعود تنها چهار روایت از آن را آورده است.
مجلسی نیز یکی از آنها را به نقل از ابن طاووس از کتاب سلمی نقل کرده است.
فتحالله کاشانی نیز در
منهج الصادقین خود از روایات تفسیری سلمی سود برده است.
در مجموع، روایات تفسیری سلمی در میان شیعیان چندان مطرح نبوده است تا در نفی
و اثبات انتساب آنها به امام (علیهالسّلام) سخنی بگویند. پارهای از محتویات آنها با احادیث شیعه منطبق
و پارهای دیگر مخالف است
و از بیشتر مطالب آن نشانی در منابع شیعی نمیتوان یافت. ازاینرو، ادعای
محمدحسین ذهبی و سیدعمران
که پنداشتهاند روایات موجود در این تفسیر را (مثل غالب روایات دیگری که از امام صادق (علیهالسّلام) نقل شده) شیعیان جعل کردهاند، موجه نیست.
در میان
اهلسنّت با تفسیر منسوب به امام صادق (علیهالسّلام) برخوردهای مختلفی شد. بسیاری از علمای سنّی به شیوه سلمی در تفسیر
و محتویات حقائق التفسیر اعتراض کردهاند، چنانکه
ابن جوزی در
تلبیس ابلیس وی را تخطئه نموده
و تمام اقوال منقول در تفسیر وی را مشتمل بر کفریات
و خطاها
و هذیانهای ناروا شمرده است.
ابوالحسن واحدی گفته که اگر سلمی معتقد بوده این سخنان تفسیر است به راستی
کافر بوده است.
همچنین گفته شده که تفسیر سلمی مشتمل بر تحریف معانی قرآن است.
سیوطی نیز تفسیر سلمی را نکوهیده است. در برابر، برخی علمای اهلسنّت تفسیر سلمی را ارج نهاده
و از آن دفاع کردهاند.
تاثیر
و نقش روایات منسوب به امام صادق (علیهالسّلام) در صوفیان
و منابع عرفانی بدین شرح است:
روایات تفسیری مذکور سندی است که زمینه مطالعه درباره شکلبندی زبان فنی عرفانی در
اسلام بهشمار میرود. پولس نویا
معتقد است که این روایات تفسیری ساختاری را دربردارد که بعداً مسیر عرفانی همه صوفیان میشود
و مهمترین الفاظ
و اصطلاحات آنان را بهدست میدهد.
برخی از زمینههای تاثیر این تفسیر بر آثار صوفیه بدین شرح است:
۱) طبقهبندی مشهور منازل
و مراحل عرفانی در مقامات
و احوال.
۲) عناصر
جَفْر که صوفیان از این روایات اخذ کردهاند.
۳) بهرهگیری برخی از عرفا از جمله حلاج از اشارات مهمی در این مجموعه روایات
و پروراندن آنها. مثلا، کاربرد
مشیت به جای
اراده، محبت به جای عشق، تمثیل دوازده منزل نفس
و موضوع نور محمدیه.
برخی از عارفان نیز محتویات این روایات تفسیری را در آثارشان آوردهاند.
تفسیر منسوب به امام صادق (علیهالسّلام) را نخستین بار ماسینیون معرفی
و سپس پولس نویا آن را از متن تفسیر سلمی استخراج
و تصحیح
و با مقدمهای چاپ کرد. نویا تفسیر مزبور را در کتاب دیگری هم به گفتگو نهاده است.
این تفسیر در ضمن مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی
نیز چاپ شده است. بار دیگر در التفسیر الصوفی للقرآن عند الصادق تدوین
و گردآوری علی زیعور در ۱۹۷۹ در اندلس به چاپ رسیده است.
درباره شیوه تفسیری
ابن عطاء گفتنی است که وی بیشتر آیاتی را تفسیر کرده که با دم روحانی، یعنی وقت او، مناسبت دارند.
این تفسیر مشتمل بر لطایف عرفانی است، از جمله در ذیل آیه «هو الذی خلق لکم ما فی الارض جمیعاً؛
» آمده همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید تا همه آنها از تو باشد
و تو از او باشی. پس با سرگرم شدن به آنچه از آن توست از آنکه تو از اویی باز نمان.
ابن عطاء آدمی تفسیر خود را همراه بقیه نوشتههایش به ابوعمرو اَنْماطی سپرده بود
و نخستین بار ابوعمرو آن را منتشر کرد. این تفسیر مفصّلترین بخشی است که تاکنون از حقائق التفسیر استخراج
و جداگانه در مجموعهای با عنوان نصوص صوفیة غیرمنشورة لشقیق البلخی، ابن عطاء الآدمی، النفری، با تحقیق
و مقدمه پل نویا، در ۱۹۷۳ در بیروت، چاپ شده است.
نویا مقدمهای به زبان فرانسه بر آن نوشته که ترجمه فارسی آن، در آغاز تفسیر ابن عطاء، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی
چاپ شده است.
سلمی پس از اتمام تالیف حقائق التفسیر، به منقولات دیگری از اقوال امامان
و مشایخ طریقت برخورد که استفاده از آنها را برای تفسیر عرفانی آیات قرآن مناسب شمرد. وی آنها را در کتابی جداگانه، بهترتیب سورهها
و آیات قرآنی، فراهم آورد
و آن را زیادات حقائق التفسیر نامید.
در این کتاب نیز بیشترین اقوالی که در تفسیر آیات قرآن نقل شده، متعلق یا منسوب به امام صادق (علیهالسلام)،
سهل تستری و ابن عطاء آدمی است.
به نوشته زیعور
پارهای از اقوال زیادات حقائق التفسیر، به لحاظ روح
و تعبیر، یادآور اقوال موجود در
نهج البلاغه و شیوه امام صادق (علیهالسلام) در نگارش
و طریقه او در تقسیم
و تنظیم عناصر فکری است؛ ولی زیعور هیچ نمونهای ذکر نکرده است.
در زیادات حقائق التفسیر نیز از اقوال
امام رضا (علیهالسلام) به روایت از پدرش
امام کاظم (علیهالسلام) بسیار نقل شده
و از اقوال امام علی
و امام باقر (علیهماالسلام) نیز نمونههایی در آن میتوان یافت.
از جمله منقولات وی از امام رضا
و امام صادق (علیهماالسلام) چهار روایت است که ذیل عبارت قرآنی «شراباً طهوراً
» آمده
و مضمون آن نزدیک به روایتی است که در پارهای از منابع عرفانی متاخر شیعه
نقل شده است.
زیادات حقائق التفسیر با تحقیق
و مقدمه انگلیسی گرهارد باورینگ در ۱۹۹۷ در
بیروت چاپ شده
و مصحح در حواشی خود بر این کتاب، در بسیاری از موارد به عرائس البیان فی حقائق القرآن شیخ روزبهان ارجاع داده
که این امر نشان دهنده استفاده گسترده مؤلف عرائس از تفسیر سلمی است.
پس از استخراج اقوال
و روایات متعلق یا منسوب به هریک از اشخاص نام برده (
امام صادق (علیهالسلام)، ابن عطاء، حلاج
و نوری) از حقائق التفسیر
و انتشار جداگانه آنها، متن حقائق التفسیر به صورت اصلی به اهتمام سیدعمران تصحیح
و در دو مجلد در
بیروت در ۱۴۲۱/۲۰۰۱ منتشر شد. در این چاپ، ذیل هریک از آیات قرآن از
سوره حمد به بعد، به ترتیب، اقوال
و روایات منسوب به هریک از ایشان آمده است.
احادیث دیگری نیز از
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و امام علی (علیهالسلام) نقل شده است.
اقوالی از بزرگان
و مشایخ (از جمله
جنید،
ابوبکر بن طاهر،
شبلی و ابوسعید خراز)
و نیز اقوالی بدون ذکر قائل (ظاهرآ از خود سلمی، نظیر آنچه ذیل اسم «رحمن» آورده)
و اقوالی تحت عنوان «قیل»
و «یقال»
و «قال بعضهم»، نیز نقل شده است.
سیدعمران، مصحح چاپ مذکور، گرایشهای
سلفی قوی
و ضدشیعی
و کم
و بیش ضدعرفان داشته
و این را در مقدمه
و زیرنویسهای خود بر کتاب نشان داده است
و در عرضه متنی کم غلط، دست کم عاری از اغلاط فاحش، از حقائق التفسیر موفق نبوده است.
(۱) علاوه بر قرآن.
(۲) ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، تلبیس ابلیس، چاپ سیدجمیلی، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۳) ابن طاووس، سعد السعود للنفوس، چاپ فارس تبریزیان حسّون، قم ۱۳۷۹ش.
(۴) ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، چاپ ناهد عباس عثمان، دوحه ۱۹۸۵.
(۵) ناطور افلاکی، احمد بن اخی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا ۱۹۵۹ـ۱۹۶۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۲ش.
(۶) ثبوت، اکبر، نگاهی به حقائق التفسیر
و زیادات حقائق التفسیر
و بررسی پارهای از آرای محققان در این باب، آینه میراث، دوره
جدید، سال ۴، ش ۱ (بهار ۱۳۸۵).
(۷) محمدبن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء.
(۸) ذهبی، محمدحسین، التفسیر
و المفسّرون، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۹) سلمی، محمد بن حسین، حقائق التفسیر، تفسیرالقرآن العزیز، چاپ سیدعمران، بیروت ۱۴۲۱/۲۰۰۱.
(۱۰) سلمی، محمد بن حسین، زیادات حقائق التفسیر، چاپ گرهارد باورینگ، بیروت ۱۹۹۷.
(۱۱) محمد بن حسین سلمی، طبقات الصوفیة، چاپ نورالدین شریبه، حلب ۱۴۰۶/۱۹۸۶.
(۱۲) پورجوادی، نصرالله، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی، بخشهایی از حقائق التفسیر
و رسائل دیگر، چاپ نصرالله پورجوادی، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۲ ش.
(۱۳) سیوطی، عبدالرحمن بن ابیبکر، کتاب طبقات المفسرین، چاپ مورسینگ، لیدن ۱۸۳۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۰.
(۱۴) فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، قُرّة العیون فی المعارف
و الحکم در الحقایق فی محاسن الاخلاق، چاپ محسن عقیل، (قم) ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۱۵) فیض کاشانی، محمد بن شاه مرتضی، کلمات مکنونه، چاپ سنگی (تهران) ۱۳۱۶.
(۱۶) فتح
الله بن شکرالله کاشانی، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، با مقدمه
و پاورقی
و تصحیح ابوالحسن شعرانی، چاپ علی اکبر غفاری، تهارن ۱۳۷۸ش.
(۱۷) منسوب به امام صادق (علیهالسلام)، کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن، چاپ علی زیعور، بیروت: دارالبراق، ۲۰۰۲.
(۱۸) مجلسی، بحارالانوار.
(۱۹) حسین بن محمدتقی نوری، مستدرک الوسائل
و مستنبط المسائل، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۰۸؛
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۲، ص۳۸۷-۳۹۶. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حقائقالتفسیر»، شماره۶۳۳۰.