حسگرایی قوم ابراهیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در آن عصر مردمی بودهاند که کوکب معینی را که همان کوکب مورد اشاره
ابراهیم بوده، میپرستیدند و این معنا را هم میدانیم که
صابئون هر کوکبی را
احترام نمیکردهاند، بلکه تنها سیارات را مقدس میشمرده اند و به طوری که از قرائن برمی آید ستاره مذکور همان ستاره زهره بوده است.
قوم
ابراهیم، گروهی حس گرا و پرستنده اجرام آسمانی بودند: «فلما جن علیه الیل رءا کوکبـا قال هـذا ربی... • فلما رءا القمر بازغـا قال هـذا ربی... • فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی...» هنگامی که (تاریکی)
شب او را پوشانید ستارهای مشاهده کرد گفت: این خدای من است؟ ...• و هنگامی که ماه را دید (که سینه افق را) میشکافد گفت این خدای من است؟ ...• و هنگامی که خورشید را دید (که سینه افق را) میشکافت گفت این خدای من است؟ ... .(جمله «فلما جن» تفریع بر «کذلک نری...» است، یعنی نتیجه ارائه ملکوت به
ابراهیم علیهالسّلام آن شد که او بدین صورت به مبارزه با
شرک بپردازد، بنابراین سخن
ابراهیم علیهالسّلام تنها از سر مجادله و برای
ابطال اعتقادات قوم ستاره پرست خود بوده است، پرستش اجرام سماوی از سوی قوم
ابراهیم بیانگر حس گرایی آنان است.
)
قرآن کریم
احتجاج ابراهیم علیهالسّلام با قوم حس گرای خود را چنین بیان می فرماید: «وکذلک نری
ابرهیم ملکوت السمـوت والارض ولیکون من الموقنین• فلما جن علیه الیل رءا کوکبـا قال هـذا ربی فلما افل قال لا احب الافلین• فلما رءا القمر بازغـا قال هـذا ربی فلما افل قال لـئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین• فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی هـذا اکبر فلما افلت قال یـقوم انی بریء مما تشرکون» اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به
ابراهیم نشان دادیم، تا اهل
یقین گردد• هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید ستارهای مشاهده کرد گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که
غروب کرد گفت غروب کنندگان را دوست ندارم• و هنگامی که ماه را دید (که سینه
افق را) میشکافد گفت این خدای من است؟ اما هنگامی که (آنهم) افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند مسلما از جمعیت گمراهان خواهم بود• و هنگامی که
خورشید را دید (که سینه افق را) میشکافت گفت این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است، اما هنگامی که غروب کرد گفتای قوم! من از شریکهائی که شما (برای
خدا ) میسازید بیزارم.
تبری جستن
ابراهیم علیهالسّلام از قوم حس گرای خود، بعد از
احتجاج با آنان چنین بوده است: «وکذلک نری
ابرهیم ملکوت السمـوت والارض ولیکون من الموقنین• فلما جن علیه الیل رءا کوکبـا قال هـذا ربی فلما افل قال لا احب الافلین• فلما رءا القمر بازغـا قال هـذا ربی فلما افل قال لـئن لم یهدنی ربی لاکونن من القوم الضالین• فلما رءا الشمس بازغة قال هـذا ربی هـذا اکبر فلما افلت قال یـقوم انی بریء مما تشرکون» اینچنین ملکوت آسمانها و زمین را به
ابراهیم نشان دادیم، تا
اهل یقین گردد• هنگامی که (تاریکی) شب او را پوشانید ستارهای مشاهده کرد گفت: این خدای من است؟ اما هنگامی که غروب کرد گفت غروب کنندگان را دوست ندارم• و هنگامی که
ماه را دید (که سینه افق را) میشکافد گفت این خدای من است؟ اما هنگامی که (آنهم)
افول کرد گفت اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند مسلما از جمعیت گمراهان خواهم بود• و هنگامی که خورشید را دید (که سینه افق را) میشکافت گفت این خدای من است؟ این (که از همه) بزرگتر است، اما هنگامی که غروب کرد گفتای قوم! من از شریکهائی که شما (برای خدا) میسازید بیزارم.
خلاصه معنا این میشود که : ما ملکوت اشیاء را به او نشان میدادیم و نتیجه اش این شد که بلافاصله الوهیت اصنام را ابطال نموده و در همین حال بود که شب، پرده ظلمت خود را بر او افکند و او چشمش به ستاره ای افتاد و چنین و چنان گفت. ستارهای که مردم میپرستیدند و
ابراهیم علیهالسّلام به آن اشاره فرمود و گفت : «هذا ربی»
ستاره زهره بوده است.
و در اینکه لفظ
کوکب را نکره آورده،
اشاره است به اینکه گر چه
ابراهیم علیهالسّلام اشاره به کوکب معینی کرده است و لیکن چون مقام مقام نقل
احتجاج او است و چون
احتجاج مزبور مبتنی بر خصوصیات آن کوکب نبوده است، از این جهت، خصوصیات آن کوکب و ثابت بودن و یا سیاره بودن آن، هیچ دخالتی در
احتجاج نداشته و
احتجاج او با هر کوکبی که
طلوع و غروب داشته باشد صحیح و تمام است. آری،
نکره آوردن کوکب برای فهماندن این نکته است، نه برای اینکه بفهماند
ابراهیم علیهالسّلام اشاره به کوکب غیر معینی کرده زیرا اولا این معنا با دیدن و اشاره کردن نمیسازد، و به کسی که چشم بسته، اشاره به یکی از هزاران کوکب بکند، نمیگویند فلانی کوکبی را دید و به آن اشاره کرد. پس معلوم میشود که
ابراهیم علیهالسّلام اشاره به کوکب معینی کرده است.
و ثانیا از ظاهر آیات این نیز استفاده میشود که در آن عصر مردمی بودهاند که کوکب معینی را که همان کوکب مورد اشاره
ابراهیم بوده، میپرستیدند و این معنا را هم میدانیم که
صابئون هر کوکبی را
احترام نمیکردهاند، بلکه تنها سیارات را مقدس میشمرده اند و به طوری که از قرائن برمی آید ستاره مذکور همان ستاره زهره بوده است.
مراد از رب در آنجا که گفت : «هذا ربی» همانا مالک چیزهایی است که مربوب آن پروردگارند، و
رب مدبر امر آنها است، نه پروردگاری که آسمانها و
زمین و هر چیز دیگری را از عدم به وجود آورده است، زیرا خدای سبحان، جسم و جسمانی نیست، و در ظرف زمان نمیگنجد، و مورد اشاره واقع نمیشود.
از آیاتی که کلام
ابراهیم را حکایت میکند برمی آید که آنجناب این معانی را میدانسته و این مقدار در باره خداوند سبحان
معرفت داشته است که بداند ساحت مقدسش منزهتر از آن است که بتوان به او اشاره کرد و اینکه اشاره به هر چیزی مستلزم تجسم و محدودیت آن است. علاوه بر اینکه خود بت پرستان و ستاره پرستان هم در مسأله
خلقت ، شریکی برای خدا قائل نبودند، بلکه تنها میگفتند: خدایان ما که خود مخلوق و مصنوع و بالا خره محتاج خدای تعالی هستند، امتیازشان با سایر موجودات، این است که خداوند تدبیر و
اداره مخلوقات را به آنها محول و واگذار کرده است، مثلا زیبائی آنها را به عدهای از آن خدایان و
عدالت را به عده دیگر و ارزانی و رواج بازار را به دیگر خدایان تفویض نموده، بنابراین اینکه
ابراهیم علیهالسّلام نخست ستاره و ماه و خورشید را رب دانست، از باب
محاجه به زبان خصم بوده است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حسگرایی قوم ابراهیم».