حسن و قبح ذاتی و عقلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عقلی دانستن حسن و قبح مربوط به فهم ما و عالم اثبات است در حالی که
ذاتی دانستن آن مربوط به عالم واقع و عینیت خارجی است.
این بحث سابقهای دیرینه دارد و از زمان
سقراط تاکنون مطرح بوده است.
افلاطون گفتگوی استادش سقراط را با فردی به نام اثیفرون بدین گونه مطرح میکند: اثیفرون مدعی است که فرمان
خداوند است که عمل را خوب میسازد؛ سقراط از او میپرسد «آیا چون خدا به چیزی امر کرده است آن چیز خوب است یا این که چون آن چیز خوب است خدا به آن فرمان داده است؟».
در این معما سقراط ما را با دو جهان بینی مواجه میکند. در یک بینش خدا و انسانی وجود دارد و قواعد مطلق و ثابت اخلاقی. در این عالم خداوند به انسانها فرمان میدهد تا از این قواعد اخلاقی تبعیت کنند؛ زیرا آنها جدای از خداوند قواعدی مطلق و ذاتا صادقند. در بینش دوم تنها خداوند و
انسان وجود دارد و قواعد مطلق و ثابت اخلاقیای وجود ندارد. در این عالم این خداوند است که به کارهایی فرمان میدهد و این کارها خوبند چون خداوند به آنها فرمان داده است. نظریه حسن و قبح عقلی دیدگاه اول را میپذیرد. اما قبل از هرچیز لازم است یادآور شویم که عقلی دانستن حسن و قبح مربوط به فهم ما و عالم اثبات است در حالی که
ذاتی دانستن آن مربوط به عالم واقع و عینیت خارجی است. به عبارت دیگر یکبار در عالم واقع و ثبوت بحثی وجود شناختی مطرح است که آیا حسن و قبح
ذاتی است یا الهی و بار دوم بحثی معرفت شناختی مطرح است که آیا از طریق عقل میتوان به حسن وقبح اشیا و
افعال پی برد یا نه.
طرفداران حسن و قبح
ذاتی معتقدند که خوبی و بدی امور در ذات آنها نهفته است و از همین روست که خداوند به آنها امر و نهی میکند. از نظر این گروه قطعا
ظلم بد است نه به دلیل آن که خداوند به آن فرمان داده است بلکه به دلیل این که ظلم خود ذاتا بد است. همچنین
عدالت جدای از فرمان الهی نسبت به آن، امری است که اخلاقا خوب است. یکی از دلایل آنان این است که در غیر این صورت باید مدعی شد تنها از طریق شناخت امر و نهی خداوند است که میتوان خوبی و بدی
افعال و صفات انسانی را تشخیص داد؛ زیرا بدون امر و نهی خدا خوبی و بدی وجود ندارد و لذا تنها راه تشخیص حسن و قبح امور مراجعه به اوامر و نواهی الهی است. اما روشن است که بدون امر و نهی خداوند نیز میتوان خوبی و بدی دست کم برخی از
افعال یا صفات را تشخیص داد. بیشتر افراد خوبی عدالت، درستکاری، وفای به عهد و بدی ظلم، خیانت و پیمان شکنی را میپذیرند و همین خود بیانگر آن است که چنین صفات و
افعالی از خوبی و بدی
ذاتی برخور دارند.
این دسته در مقام اثبات که بحثی معرفت شناختی است نیز معتقدند که معرفت اخلاقی معرفتی مستقل است که از مبادی عقلیای جدای از اوامر و نواهی خداوند سرچشمه میگیرند.
در این خصوص دو دیدگاه افراطی و معتدل وجود دارد:
معتقد است که
اخلاق در کشف بسیاری از گزارههای اخلاقی کاملا مستقل است و بیشتر گزارههای اخلاقی میتوانند مکشوف عقل قرار گیرند.
این گروه که شامل
معتزله در جهان
اسلام و طرفداران قانون طبیعی آکویناس از
مسیحیت میگردد، بیش از انداره به عقل و خرد آدمی تکیه کردهاند و در واقع سهم اساسی در این باره را برای عقل محفوظ داشتهاند. توماس آکویناس معتقد است عقل در موارد بسیاری میتواند تطابق چیزی با خوب و یا عدم تطابق آن با بد را در یابد و در پارهای از موارد نیازمند هدایت
وحی است. همچنین غالبا در جهان اسلام معتزلیان (در این انتساب اندیشمندان و تاریخ نگاران اختلافاتی نیز دارند.)
را به عنوان عقل گرایان افراطی معرفی میکنند. از نظر معتزله انسان تنها از طریق عقل خویش، قادر به شناخت خیر یا شر اخلاقی است هرچند عقل در آگاه ساختن ما نسبت به هر چیزی که شر است و هر چیزی که لازم است، کافی نیست اما نقش اساسی را داراست.
عقل و درک عقلی را در کشف برخی از گزارههای اخلاقی کافی میداند.
این دسته بر این باورند که برای شناخت دست کم بخش کثیری از ارزشهای اخلاقی نیازمند به
دین هستیم. بر طبق این نظر که مورد ادعای غالب علمای
شیعه است حسن و قبح
افعال ذاتی است اما شناخت آنها عقلی و نقلی است. عقلی و نقلی بودن ارزشها به این معناست که میتوان از طریق عقل، کلیترین و اصلیترین ارزشها را شناخت در حالی که ارزشهای فرعی با توجه به فرامین الهی قابل شناختاند. این گروه معتقدند که عقل و تجربه و روشهای حسی، عقلی و تجربی در کشف همه خوبیها و بدیها دچار نارساییهای است که در بسیاری از موارد نیازمند یاری عامل متعالی تری به نام دین میباشد. نمیتوان شناخت اصلیترین و بنیادیترین ارزشها را از شرع انتظار داشت؛ زیرا
حجیت شرع نیز از طریق عقل به اثبات میرسد. ولی تنها پس از اثبات حجیت شرع است که به دلیل نقص ما در شناخت از خود و نیازهای واقعی خود و نقص در شناخت راههای رسیدن به کمال مطلوب، به دین و راهنماییهای آن نیازمندیم. در این صورت تشخیص حسن و قبح بسیاری از امور و هم چنین پیدا نمودن مصادیق
عدل و ظلم، واز طرف دیگر یافتن حکم صحیح در موارد تعارض، از عهده عقل بشری خارج است.
پرسش دیگری که مرتبط با این موضوع است این است که اگر عقل بر امری حکم کند،
حکم شرع هم هست یا نه؟ در صورتی که چنین ملازمهای ثابت شود میتوان مواردی را که عقل دارای حکم مستقلی است را با این ملاک، شرعی نیز دانست. در واقع در این صورت باید ملتزم شد که
حکم عقل با حکم شرع مطابقت دارد. البته باید خاطر نشان ساخت که از نظر این گروه اعتبار و حجیت حکم عقل یا درک عقل مشروط به این است که این درک و حکم درکی یقینی و قطعی باشد و حتی ظنون عقلی و عقلانی در این باره به کلی فاقد اعتبار است.
با این حال گرچه
قاعده ملازمه بین حکم عقل و شرع را هم بپذیریم، اما قواعدی را که میتوان به کمک عقل درک کرد بسیار محدودند. از این نظر عقل تنها میتواند مفاهیمی کلی نظیر «خوبی عدل و بدی ظلم» یا «قبح تکلیف به ما لایطاق» و «
وجوب شکر منعم » را به دست آورد و این که عدل در هر موردی چه اقتضایی دارد و در هر موردی چه نوع رفتاری عادلانه است برای عقل روشن نیست و فی نفسه نمیتواند آنها را تشخیص دهد. دلیل مسئله نیز این است که عقل عادی بشری نمیتواند بر تاثیرات و نتایج دنیوی و اخروی همه کارها احاطه داشته. از نظر این گروه باز هم وحی است که دستورات اخلاقی را در هر مورد خاصی و با شرایط و لوازمش تبیین میکند و عقل به تنهای از عهده چنین کاری بر نمیآید. به عنوان مثال تنها
شریعت وحیانی میتواند به ما خبر دهد که
نماز خواندن در پنج نوبت در هر روز، آن هم به شکل خاص، در تکامل نفس انسانی تاثیرگذار است.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله«حسن و قبح ذاتی و عقلی».