حسن بن محمدقاسم وحید دستگردی اصفهانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حسن بن محمدقاسم وحید دستگردی اصفهانی، فاضل محقّق،
ادیب اریب و شاعر گرانمایه در
اصفهان میباشد.
حسن وحید دستگردی ابن محمّدقاسم، فاضل محقّق،
ادیب اریب و شاعر گرانمایه، در سال ۱۲۹۸ق در قریه دستگرد
اصفهان متولّد گردید. و دروس مقدماتی را نزد
ملّاعبدالکریم سودائی دستگردی آموخت. او از همان نوجوانی طبع شعر داشت و به پیشنهاد مرحوم سودائی «لمعه» تخلّص نمود. در سن ۱۴ سالگی با تشویق استادش به اصفهان آمد و در مدرسه میرزا حسین بیدآباد ساکن شده و به تحصیل پرداخت. مقدّمات عربی و فنون ادب را نزد
میرزا یحیی مدرّس اصفهانی،
فقه را نزد
آخوند ملّاعبدالکریم گزی،
اصول را نزد
سیّدمحمّدباقر درچهای و
حکمت را نزد
جهانگیرخان قشقائی و
آخوند ملّامحمّد کاشانی فرا گرفت و به پیشنهاد استادش میرزا یحیی تخلّص خود را به «وحید» تغییر داد.
از آغاز
جنبش مشروطیت (سال ۱۳۲۴ق) به آزادیخواهان و مشروطهطلبان پیوسته و با نوشتن مقالات اجتماعی و سیاسی در روزنامه اصفهان: پروانه، زاینده رود، درفش کاویان و مفتش ایران و چاپ اشعار انتقادی خود به مبارزه به
استبداد پرداخت.
در جریان حمله مشروطهخواهان بختیاری به اصفهان و سقوط اقبال الدّوله کاشی حاکم منصوب
محمّدعلی شاه چکامهای در سال ۱۳۲۷ سروده است. با آغاز
جنگ جهانی اوّل، او به دفاع از آلمانها و بر علیه روسیه و انگلیس اشعاری سروده و پس از ورود روسها به اصفهان در پی دستگیری او برآمدند و او به
چهارمحال و بختیاری پناه برده و به تالیف کتاب «ره آورد وحید» پرداخت.
[
درسال ۱۳۳۶ق پس از دو سال به اصفهان بازگشت و چون اموال او و بستگانش به
غارت رفته بود، به
تهران رفته و تَظلُّمخواهی نموده و موفق به احقاق حق خود گردید. از این زمان او در تهران ساکن شده و به جرگه فقرای خانقاه پیوسته و مرید
ظهیرالدّوله شد و به انجمن اخوّت پیوست. آنگاه در اداره انطباعات وزارت معارف مشغول به کار شد. سپس از طرف وزارت عدلیه به عضویت محکمه ابتدائی
رشت منصوب شد ولی آن را نپذیرفت. مرحوم داور وزیر عدلیه در تشکیلات جدید او را با رتبه قضایی برای ریاست محکمه جنحه دعوت کرد ولی باز هم وحید آن را نپذیرفت. لقب «سلطان الشعرائی» را هم که به او داده بودند بکار نبرد.
وحید از سال ۱۳۳۷ق در تهران انجمن ادبی ایران را تشکیل داد که بزرگانی چون
ملک الشعرای بهار، ادیبالسلطنه صنیعی، قریب گرگانی،
محمّدعلی بامداد، محمّدهاشم میرزا افسر و
حاجی میرزا یحیی دولتآبادی در آن عضویت داشتند. با از رونق افتادن انجمن و خروج اعضای برجسته، وحید نیز از آن انجمن خارج شد و در سال ۱۳۱۱ش انجمن ادبی حکیم نظامی را تاسیس کرد که ادباء و شعراء بزرگی چون، عبرت نائینی، امیری فیروزکوهی، بینش، علی قوم (قویم الدّوله)، صابر همدانی،
احمد گلچین معانی، سهیلی
خوانساری،
محمّدعلی ناصح و سروان نجاتی از اعضای ثابت آن انجمن بودند.
]
وحید در سال ۱۳۳۸ق (مطابق بهمن ۱۲۹۸ش) مجله «ارمغان» را منتشر ساخت و تا آخرین روزهای
عمر آن را اداره کرد و علاوه بر چاپ مقالات ادبی و تاریخی ارزنده به تصحیح و تحقیق و انتشار آثار شعرا و ادبای گذشته
زبان فارسی اهتمام ورزید.
[
از اقدامات فرهنگی و خیرخواهانه او تاسیس دبستان کمالالدّین در قریه دستگرد، دبستان ارمغان در قریه سوهانک شمیران تهران و تلاش برای انتقال کالبد کمالالدّین اسماعیل اصفهانی از محلّه جوباره اصفهان به حاشیه زاینده رود جنب سی و سه پل (که البته انجام نشد) و نام گذاری خیابان مجاور آن به نام کمال اسماعیل بوده است.
وحید دستگردی در اواخر عمر به تنگی نفس دچار شده و به ضعف بینائی شدید گرفتار شد و هنگامی که آماده رفتن به اطاق عمل جهت معالجه چشم خود میشد در اثر بیماری ذات الجنب
]
در سهشنبه ۲۰
ذیحجه ۱۳۶۱ق (مطابق با ۸ دیماه ۱۳۲۱ش) وفات یافته و در امامزاده عبداللَّه مدفون شد.
وی دهها دیوان و کتاب ادبی را در چاپخانه خود به طبع رسانده و خود نیز عهدهدار تصحیح و تحقیق برخی از اینگونه آثار شده که از آن جمله است:
دیوان کمالالدّین اسماعیل، دیوان جمالالدّین عبدالرزاق، دیوان قائم مقام فراهانی، سبعه نظامی (خمسه نظامی و دو اثر دیگر نظامی)، دیوان ادیب الممالک فراهانی، یخچالیه (جلد دوم)، تذکره تحفه سامی، تذکره نصرآبادی.
کتب زیر از تالیفات اوست.
۱. «دیوان قصاید و غزلیات»، حدود چهل هزار بیت که بسیاری از آنها در مجله ارمغان چاپ شده و باقی آن نزد دامادش «مجد العلی» موجود بوده است. ۲. «ره آورد وحید» ۳. «انقلاب ادبی» ۴. «سفینه بهترین اشعار» ۵. «صد اندرز وحید» ۶. «مثنوی سرگذشت اردشیر» ۷. «هزاراندرز نظامی»
[
وحید در سرودن مُسَمَّط، ترکیب بند، قطعه و قصیده و
مثنوی بسیار توانا بود و به اشعار
نظامی گنجوی بسیار عشق میورزیده و از سبک حکیم گنجه پیروی مینموده است. او را میتوان از پیشگامان شعر سیاسی و اشعار وطنیّه دانست. او در غزلسرایی طبعآزمایی کرده ولی غزلیاتش به پای قصاید و مثنویّاتش نمیرسد. این
شعر از اوست:
ز گلستان جهان صرفه بود خارم و بس ••••• نهال عشق ثمر داد انتظارم و بس
به گرد من قفس آهن است باغ وجود ••••• به جرم اینکه در این باغ من هزارم و بس
ز چار موج حوادث نمیرسم به کنار ••••• جز این که یار کند جای در کنارم و بس
خدای را مفشان دامن ار چه میدانم ••••• به دامن تو در این رهگذر غبارم و بس
]
مهدوی، سیدمصلحالدین، اعلام اصفهان، ج۲، ص۵۳۱-۵۳۴.